مخشز!
لازم به ذکر است که مقدمه های طویل و بی ربط من نه جزو رول محسوب میشن نه جزو تکلیف! اوکی؟
در مورد زیستگاه یکی از جانوران تحیق کرده و تاثیرات آنرا روی جانور بنویسید.(به خلاقیه نمره داده میشود.) بازهم یک مقدمه طویل و بی ربط!
من اول دو تا چیز بگم:
1-خلاقیه کلمه ای بس عربی میباشد . لذا خواهشمند است زبان پارسی را پاسداشته و از کلمه خلاقیت(!) استفاده کنید!
2-ببینید ، من این آگریپا رو ماه پیش از تو یه کتاب خاک گرفته کشف کردم و دوسش دارم . اصلا ترم دیگه هم فقط درباره آگریپا مینویسم
.
آنچه گذشت:آگریپا در یکی از صحرا های تبت یافت شد ؛ حدود پنجاه سانت قد داشت ، پوست ابی رنگی داشت و بدنش ترکیبی از مگس، داکسی، کوتوله های آبی و خرگوش بود ؛ به این ترتیب که روی کله کوچیکش دهها چشم مرکب مگس مانند داشت ، بالهای ظریف داکسی پشتش روییده بود ، انگشت های باریک و فرز و بدنی مثل کوتوله ها داشت ،پاهای بزرگ و چابکی داشت و دو تا گوش بزرگ از پس کله ش بیرون زده بود . زیستگاه این جانور دشت های تبت ، صحرای تبط و بیابان کالاهاری شناخته شده .
پایان مقدمه! حالا آنچه قرار است بگذرد!تعدادی جادوگر که به شغل شریف دامداری مشغول بودن(لازم به ذکره که «دام »جادوگر ها همون جانورهای جادویی خاص هست!) به خاطر زهر مرگبار و گرانبهای آگریپا تصمیم گرفتن وارد کار صادرات آگریپا بشن . به همین جهت رفتن پیش «آگریپا» و چند آگریپا ازش خریدن ( خل بودنا! میرفتن صحرا یه گله شو میگرفتن
خوب البته دوستان پشت صحنه اشاره می کنن که از بحثمون منحرف نشیم!) .
بله ! جونم براتون بگه که ، قرار شد ده تا از آگریپاها رو بفرستن به کشور های اروپایی ، بیست تا رو هم بفرستن آمریکا ! خیال می کردن خیلی باهوش تر از آفریقایی ها و تبتی ها هستن که زودتر به این فکر افتادن
. ولی اونا چیزی رو میدونستن که اینا نمیدونستن .خلاصه بیست تا آگریپا رو سوار کشتی کردن تا ببرن ینگه دنیا . سه تا از آگریپا ها در اثر دریازدگی ، پونزده تاشون در اثر ترس از دریا و دو تا شون به خاطر رطوبت زیادی هوا ریق رحمت رو سر کشیدن . آگریپا های اروپا هم به خاطر ناسازگاری با آب و هوا با عزراییل ملاقات کردن .
نکته مهمی که تاجرها نادیده گرفته بودن محیط زیست آگریپا بود . این جونور فقط در صحرا ، در دمای بالای چهل درجه ( در روز) و زیر ده درجه ( در شب ) میتونه به حیات خودش ادامه بده . ساختار درونی این جانور فوق الفوق العاده خاصه و کاملا تشخیص میده که الان شبه یا روز و دمای نرمال باید چقدر باشه . تازشم ، فقط این نیست که ! رطوبت هوا باید خیلی خیلی خیلی کم باشه تا این جونور بتونه به زندگی ادامه بده . آب هم اصلا نباید ببینه مگر هفته ای یه بار ؛ چون خیلی بی جنبه ست و به محض دیدن اب بهش حمله ور میشه و اونقدر میخوره که بترکه. حالا بیاید بررسی کنیم که آگریپا توی هر منطقه چه بلایی سرش میاد:
ساحل:
دریا زده میشه
، صدف و خرچنگ ها رو میخوره که تو گلوش گیر می کنن و خفه ش می کنن ، از شدت رطوبت چروکیده میشه و می پلاسه ، آب دریا رو سر می کشه!
جنگل:
برگ درخت میخوره و میمیره(هر چیز سبزی که سبزینه داره براش مضره) ، غذای جونور های بزرگ میشه ، چون عادت به پرواز تو فضای بسته و محدود نداره روی شاخه های درختا به سیخ کشیده میشه!
قطب یا هر جای سردی:
-یخ می زنه ، زهرش تضعیف میشه و خوراک جانور های دیگه میشه چون نمیتونه از خودش دفاع کنه!
-نوشتن یک رول از ده تا پانزده خط در باره زیستگاه جانوران.البته من هر دو نیم خط رو یه خط محسوب کردم .
دو راهب بودایی بی توجه به تشنگی زیاد و خستگیشان سرسختانه در صحرایی بی آب و علف که در نزدیکی معبدشان واقع شده بود حرکت می کردند . خورشید لجوجانه و بی رحمانه می تابید و پشه ها موذیانه سر و گردنشان را نیش می زدند .زمین خشک و ترک خورده ملتسمانه طلب آب می کرد اما آنها به هیچ کدام از قید های احمقانه صحرا اهمیت نمی دادند
چرا که دین آنها دین رنج و عذاب بود .
راهب جوانتر که از اینکه برای ماموریتی مهم انتخاب شده بود ،هیجان زده از همراهش پرسید:
-تا کجا باید بریم برادر؟!
-صبر داشته باش جوان . تا جایی میریم که عصای آهنیمون یه وجب و کفش آهنیمون سوراخ و هفت تا چادر کاغذی مون پاره بشه!
-
میگم که ، مگه این چیزا مال اون افسانه ترکی نبود؟!
- مهم نیست ، مهم اینه که ما به درخت مقدس برسیم و زهر کوتوله آبی مقدس رو برای معبد بگیریم!
- وای من خیلی هیجان زده ام ! اصلا نمی تونم به این بوته های گون که پوشش گیاهی اینجاست توجه کنم!(ضایع ترین شیوه رسوندن موضوع!) اصلا دارم از هیجان می میرم!
- هیس! میشنوی؟
جوان گوش هایش را تیز کرد ولی جز وزوز مزاحم پشه ها صدای دیگری به گوشش نخورد.
-ببخشید برادر، چی رو؟
- تو هنوز جوونی و نمی فهمی . صدای کارگردانه! اون از ما خواست که سریع صحنه رو ترک کنیم! چون زیستگاه آگریپا به وضوح توصیف شد و پونزده خط هم داره تموم میشه