هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۲۲:۵۳ شنبه ۹ آبان ۱۳۸۸

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
الان چجوری خبرشون کنم ... اي بابا... آها... فكر كنم اين كار جواب بده...
كينگزلي رويش را به آنتونين كرد و گفت:
- آهاي برادر! عمو! استاد! هووووووووووووي!
- چيه؟ چي ميخواي؟
- من دوباره بايد برم.
- كجا؟
- اونجا.
- كجا؟
- بابا اونجا ديگه. بايد، برم.
- آها آها فهميدم برو برو.
ليني ( كينگزلي) با عجله به سمت مرلينگاه رفت.
تلق... تولوق
كينگزلي با خودش: آخيش. خيله خب حالا بايد با سپر مدافع يه پيغام بفرستم كه البته ممكنه كار نكنه.
او چوبدستيش را تكان داد و زير لب چيزي را زمزمه كرد. از نوك چوبدستي يك سمور آبي بيرون آمد و با سرعت از ديوار عبور كرد و رفت.

در دفتر فرماندهي

همه خسته و كسل بودند. جيني بر روي ميز نشسته بود و در حال خواندن پيام امروز ديروز بود اما نگاهش بر يك نقطه از صفحه ثابت مانده بود. ترورس هم كه دست از سر كامپيوتر ماگلي ورنميداشت و هم زمان با 5 نفر چت ميكرد. ساير اعضا نيز پخش و پلا بودند و هر كس به كاري كه معلوم بود انجام نميدهدند مشغول بودند...
- وااااااااااااااااااااي
- چيه؟
- چي شده؟
- كينگزلي بود؟
- چخبره؟
مورگانا: اه ... ترورس هيچ معلومه داري چيكار ميكني؟
ترورس: آخه تو كه نميدوني اين هاني چي واسم فرستاده.
ناگهان سيريوس از جا بلند شد و دوشاخه برق را كند و به كناري انداخت. ناگهان چارلي از جا بلند شد و دوشاخه را برداشت كه با نگاه سيريوس مواجه شد.
چارلي: ميدوني سيريوس... به ياد پدر مرحومم... سعي ميكنم تا دوشاخه جمع كنم ...
ترورس: چيكار ميكني سيريش؟
- چي فرمودين؟
- ا ... گفتم اردتمند شما بيژن مرتضوي چيز ا ... ترورس هستم.
ناگهان نوري خيره كننده از بالاي سر همه رد شد و جلوي سيريوس متوقف شد. سمور آبي با صداي كينگزلي شروع به صحبت كرد:
- ... وضعيت اظطراريه ... وضعيت اظطراريه ... لرد قصد داره تا با مرگخواراش به وزارت سحر و جادو حمله كنه ... من فرصت زيادي ندارم ... اونا قراره آرتور و منو دستگير كنن و خودشونو به شكل ما در بيارن ... حالا چيكار كنم ... اونا خيلي سريع ميان اونجا تا منو دسگير كنن ...
پاق، سپر مدافع ناپديد شد و همه با حيرت به آن نقطه نگاه ميكردند.
چارلي: حالا چيكار كنيم؟!!!
سيريوس: 20 دقيقه ديگه در اتاق كنفرانس ، با وزير جلسه اي تشكيل ميديم. من ميرم تا به ايشون اطلاع بدم. شما هم بعد از من بياين.

جلسه سري


ویرایش شده توسط سیریوس بلک در تاریخ ۱۳۸۸/۸/۹ ۲۲:۵۷:۲۷
ویرایش شده توسط سیریوس بلک در تاریخ ۱۳۸۸/۸/۱۰ ۱۳:۲۸:۴۶


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۸:۱۰ شنبه ۹ آبان ۱۳۸۸

بارتيموس كراوچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۵:۲۷ چهارشنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۸
از وزارتخانه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 46
آفلاین
مقر مرگخواران

لرد ولمورت:بچه ها من می خوام نقشه مون رو برای فتح وزارتخانه بگم
مرگخواران:

کینگزلی در حال صحبت با خودش

اه اه پام کم کم داره درد می کنه بدتر از این هم اینه که نمی تونم بشینم چون می فهمن

ولدمورت در حال توضیح نقشه

بلا تو باید آرتور رو دستگیر کنی و خودت رو به شکل اون دربیاری

رودولف تو باید کینگزلی رو دستگیر کرده و به جای اون بری

سوالی نیست

خوب حالا که سوالی ندارین برین و کارهایی رو که بهتون گفتم انجام بدین


کینگزلی در حال صحبت با خودش

:no: :no: الان چجوری خبرشون کنم ...


ویرایش شده توسط بارتيموس كراوچ در تاریخ ۱۳۸۸/۸/۹ ۱۸:۱۶:۱۸

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ شنبه ۹ آبان ۱۳۸۸

جینی ویزلی old4


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۴ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۲۷ دوشنبه ۷ شهریور ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 82
آفلاین
کینگزلی یقه ی ردایش را صاف کرد و به سیریوس گفت:معجون مرکب پیچیده رو بده.
سیریوس با کمی تاخیر بطری کوچکی به کینگزلی داد و گفت:بقیشم پیش خودت نگه دار.حواست باشه کینگزلی خیلی اونجا نمون.فقط سعی کن بفهمی چه نقشه ای دارن و ببین میتونی اثری از رون پیدا کنی یا نه!
کینگزلی سرش را تکان داد و یک قلپ از معجون خورد.
ترورس از سیریوس پرسید:ما چیکار میکنیم سیریوس؟
-ما فعلا منتظر کینگزلی میمونیم فقط باید گوش به زنگ باشیم.

همان لحظه خانه ی ریدل

بلاتریکس مدام اتاق را دور میزد و در حالی که با چوبدستیش به کف دستش ضربه میزد زیر لب می غرید:پس چرا این یارو دختره نیومد...مگه دستم بهش نرسه...یه کاری میکنم که هیپوگریفای آسمون به حالش گریه کنن!اگه الان ارباب بیاد ببینه نیست...
آنتونین که با نگاهش بلاتریکس را تعقیب میکرد گفت:میشه بشینی؟
بلاتریکس لحظه ای متوقف شد و گفت:آروم باشم؟آروم باشم؟چطوری آروم باشم؟اگه ارباب...
در همین لحظه ولدمورت هم وارد اتاق نشیمن شد و همان طور که روی یکی از مبل های راحتی می نشست پرسید:کاری با من داشتی بلاتریکس؟
بلاتریکس درجا خشکش زد و گفت:نه ارباب.
ولدمورت به سردی گفت:این دختره...لینی کجاست؟
صدای مرگخواران همزمان بلند شد:
-رفته مرلینگاه...
-رفته اتاقا رو مرتب کنه...
-رفته غذا درست کنه...
-خوابیده...
ولدمورت پرسید:همه ی این کارا رو با هم میکنه؟
رودولف با من و من جواب داد:یعنی اولش رفته بود اتاقارو مرتب کنه بعد یهو یادش افتاد که غذا درست نکرده اما وسط کار رفت مرلینگاه و چون خیلی وقته که اونجاست ما فکر میکنیم که خوابش برده...
-جدا؟
و و قتی از هیچ یک از مرگخوران جوابی نشنید گفت:به فرض محالم که راستشو بگین یادتون که نرفته ما اونو برای کارای خونه اینجا نیاوردیم حالا یا هر چی سریع تر بهم بگین اون کجاست یا...
نارسیسا با دستپاچگی گفت:آخه چیزه ارباب...یعنی...
-کروشیو نارسیسا!وقت منو تلف نکن.بگو اون کجاست؟
-ارباب اون...
آنتونین حرفش را تکمیل کرد و گفت:اینجاست!
و با دستش به لینی که تازه وارد اتاق شده بود اشاره کرد.
لینی(کینگزلی)آهسته جلو آمد و در حالی که سعی میکرد چشمانش بی حالت به نظر برسد به جلو نگاه کرد.
ولدمورت با عصبانیت پرسید:تو کجا بودی؟
لینی کمی فکر کرد و با تردید جواب داد:مرلینگاه.
-ما که گفتیم ارباب...
-کروشیو ایوان.حرف اضافی نزن.خب حالا که خیالمون از جانب لینی راحت شد باید راجع به برنامه مون حرف بزنیم.
کینگرلی حواسش را جمع کرد تا مطمئن شود که حتی یک کلمه از حرف های آن ها را نیز از دست نمی دهد.
بلاتریکس پرسید:ارباب با اون پسره ویزلی چیکار میکنیم؟میخواین خودم کارشو تموم کنم؟
ولدمورت نگاه مشکوکی به لینی انداخت و گفت:هنوز نه بلا...ممکنه به دردمون بخوره.ما قبل از هر چیز باید تکلیف کار فردا رو مشخص کنیم...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تهدید میکنی سیریوس؟!


[b][color=FF0000]قدم قدم تا روشنايي


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۳:۳۳ شنبه ۹ آبان ۱۳۸۸

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
چارلي ويزلي، تاييد شد

اميدوارم به دو اصل زير توجه كنيد:


(( اعضايي كه عضو بشوند و بيشتر از يك يا دو هفته رول نزنند، بي برو و برگرد اخراج شده و ما به اداره هاي ديگر نامه ميفرستيم تا آن ها نيز از سوابق شما با خبر شده و احتمال استخدام شما پايين بيايد. )) نكته دوم: (( اينم از لوگو كه همه شما حتما" بايد در امضاتون بگذاريد:
http://hazhir73.persiangig.com/image/Jadoo/karagahan.gif البته احتمال داره كه تغيير كنه در حال حاضر دنبال يك لوگوي جديد هستم شما هم اگر پيشنهادي در رابطه با لوگو داريد يا عكسي داريد مطرح كنيد. ))


توجه توجه

كسي كه با جيني ويزلي در ارتباط است به او بگويد كه اگر تا 3 روز ديگر، يعني تا 88/8/12 در دفتر فرماندهي كاراگاهان رول نزند و داستان را ادامه ندهد، بي برو و برگرد اخراج ميشود.

معيار هاي دادن درجه: پاراگراف بندی ، ظاهر پست ، محتوا و ... واسه همينه كه ميگم بريد بديد پستاتون رو نقد كنن. من خودم هم ميدم پستامو نقد ميكنن. كه البته در نقدينگي نيست.
چون من نميتونم پست هاي شما رو ويرايش كنم و زيرش امتياز بدم از روش امتياز استفاده نميكنم. البته ميدونم كه ميشه امتياز ها رو ياد داشت كرد. ولي خب زياد راحت نيست و ممكنه كه حق كسي ضايع بشه.

با تشكر، سيريوس بلك، كاراگاه ارشد


ویرایش شده توسط سیریوس بلک در تاریخ ۱۳۸۸/۸/۹ ۱۳:۴۰:۳۹


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۰:۴۹ شنبه ۹ آبان ۱۳۸۸

چارلی ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۲ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱:۵۹ شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۸
از پناهگاه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 25
آفلاین
1 - ‏‎ ‎نام و نام خانوادگي‎ :
چارلی ویزلی معروف به اژدها وارد میشود


2 - ‏‎ ‎انگيزه ي شما براي عضو شدن در اين گروه‎ :

میخواستم یه اژدها بیارم برات که با هم ازدواج کنین :دی بچتون بشه گرگِ آتشین


3 - به طور خيلي خلاصه ، يك كاراگاه رو توصيف كنيد‎ :
یه کسی شبیه من


4 – جز دام يك از گروه ها يا گروهك ها يا سازمان ها بوده ايد يا هستيد؟ (محفل ققنوس، الف دال، مرگحواران، ‏سازمان اطلاعات و امنيت، حزب ارزشي و ...)‏
الف.دال


5 - ساحره اي با پدر مشنگش زندگي مي کردند روزي يک جادوگر سياه قوي دختر را‎ ‎با تهديد به کشتن ‏پدرش مجبور مي کند که با خودش ازدواج کند ... ساحره اين‎ ‎شرط را قبول مي کند اما خودش هم شرطي مي ‏گذارد : اين که در برابر مردم‎ ‎کيسه اي به او بدهند در آن کيسه دو سنگ همسان با رنگ هاي سفيد و سياه ‏باشد‎ ‎و دختر دستش را به درون کيسه برده و اگر سنگ سياه را برداشت با جادوگر‎ ‎ازدواج مي کند و اگر ‏سنگ سفيد را برداشت بايد از ازدواج سر بزند و ازدواج‎ ‎انجام نگيرد ... جادوگر سياه اين شرط را پذيرفت ‏ولي بعد انديشيد که هر دو‎ ‎سنگ داخل کيسه را به رنگ سياه در بياورد ... دختر به وسيله ي يکي از‎ ‎ملازمان جادوگر سياه از اين موضوع با خبر شد و در پي چاره اي بر آمد‎ ...
به‎ ‎نظر شما چاره اي که دختر انديشيده بود چه بود؟!(پاسخش كاملا منطقيه...سوال‎ ‎سوال هوشه و با دقت و ‏كامل شرح بدين چون هدف هوش و منطق شماست‏‎...)

خب دختره میتونه یه کاری کنه که کیسه ییهو برعکس بشه و دو تا سنگ از توش بیفتن بیرون و معلوم بشه


6 - کدوم يکي از اين جرم ها ارزش پي گيري بيشتري داره؟‎
الف ) قتل و کشتار زنجيره اي‎
ب ) شوراندن ديوانه سازها‎
ج ) دزدي از گرينگوتز‎
د ) شورش بر عليه وزير‎!

همش مهمه. به نظرم به همشون باید رسیدگی کرد



7 - شب‎ ‎تاريكيه و ترس و توهم در وجود شما رخنه كرده ! هوا مه گرفته است و شما را‎ ‎به دنبال يك ‏ماموريت پيچيده فرستادند ، دقت كنيد كه ارزش معنوي اين‎ ‎ماموريت بسيار بالاست ، پس شما فرار نمي كنيد ‏‏! بلكه به راه خود ادامه مي‎ ‎دهيد و به برج صد طبقه اي كه مقصد شماست مي رسيد ، پيرزن همسايه دم در‏‎ ‎منتظر شماست و هدف هم در باند هلي كوپتر ايستاده است !چگونگي نجات گربه‎ ‎پيرزن همسايه از دست ‏عروس وي را روي باند هلي كوپتر شرح دهيد !(هدف، سطح‎ ‎رول و كيفيت طنزنويسي در عين جدي ‏نويسي، پس يا طنز بنويسيد يا جدي يا مخلوط .... پاسخ به اندازه ي يك رول كامل باشه‎ ‎لطفا...در ضمن، ‏سوژه‌يابي هم اهميت زيادي داره‎)
__________________________________________________
به سرعت به سمت باند هلی کوپتر دویدم و خودم را پشت یکی از درختان پنهان کردم تا عروسی که گربه را گرفته بود من را نبیند. چوبدستیم را بیرون کشیدم و نوکش را به سمت عروس گرفتم که ناگهان دستی روی شانه ام قرار گرفت.
با ترس به پشت سرم نگاه کردم. کاملا شوکه شده بودم. اما ترسم الکی بود، کسی که دستش را روی شانه ام گذاشته بود، کسی جز هری پاتر، پسری که زنده مانده بود نبود.

هری: چوبدستیتو بیار پایین. این داستان اصلا هری پاتری نیست و بهتره که ادامه داده نشه. چون اصولا تو داستان های هری پاتری ما با هلی کوپتر کاری نداریم. واقعا که

من:

هری نگاهی به عروس که گربه را در دستانش گرفته بود انداخت و دوباره به من نگاه کرد. با صدای آرام تری گفت:
- همینه که میگن سایت جادوگران خز شده دیگه. انقدر چیزای مشنگی و ارزشی رو آوردین توی رول و گفتین ادامه بده و بقیه ادامه دادن که سایت ارزشی شد. این رول رو دیگه لازم نیست ادامه بدین. من خودم میرم با عروس صحبت میکنم که گربه رو پس بده.

هری دستش را از روی شانه ام برداشت و از پشت درخت کنار رفت و به سمت عروس نزدیک شد. عروس با ترس فریاد زد:
- جلو نیا وگرنه گربهه رو میکشم!!

هری: نترس. من هری پاترم. پسری که زنده موند

لبخندی بر لب های عروس جاری شد و با ذوق و شوق به سمت هری دوید و گربه را رها کرد. هر چه به هری نزدیکتر میشد سرعتش را کمتر میکرد و ناگهان در آغوش هری قرار گرفت و مشغول راز و نیاز شد.

من:

هری و عروس مشغول راز و نیاز بودند و گربه به سمت صاحبش باز میگشت... تازه عروسِ گربه دزد را شناختم. او کسی نبود جز جینی... ولی واقعا راست میگن که هری پاتر آدم خوبیه. خیلی به موقع به کمکم رسید!!
__________________________________________________



8 – نظر، ‏‎ ‎انتقاد و پيشنهاد در رابطه با همه چيز، حتي فرم عضويت‏‎ :‎
منو بکن رئیس. یا حداقل معاون


تصویر کوچک شده










اژدها موجود خیلی جالبیه، اما دقت کنین که روی دمش پا نذارین!!


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۷:۱۱ پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۸۸

بارتيموس كراوچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۵:۲۷ چهارشنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۸
از وزارتخانه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 46
آفلاین
سیریوس در حال توضیح نقشه به کینگزلی:


سیریوس:کینگزلی جان هنوز هم دیر نشده می تونه کنار بکشی
کینگزلی:نه اصلا امکان نداره حرفش رو هم نزن نقشه رو توضیح بده...


چند لحظه بعد


سیریوس:ببین کینگزلی تو باید وارد مقر مرگ خوارا بشی و هرچی می تونی اطلاعات به دست بیاری از رنگ دیوارها تا اینکه غذا چی می خورن...


کینگزلی در حال رفتن به ماموریت


کینگزلی:خوب بچه ها من رفتم اگه برگشتم که هیچی ولی اگه برنگشتم بدونین مردم
سیریوس:کینگزلی این حرفا چیه می گی توسالم برمی گردی...


تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۲۱:۱۵ چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۸۸

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
مورگانا لي فاي، تاييد شد

بر و بچ كاراگاه، اسم مالي ويزلي رو تو رلاتون خط بزنيد و جايگزين مورگانا لي فاي كنين.

به مورگانا: اميدوارم به دو اصل زير توجه كنيد:

(( اعضايي كه عضو بشوند و بيشتر از يك يا دو هفته رول نزنند، بي برو و برگرد اخراج شده و ما به اداره هاي ديگر نامه ميفرستيم تا آن ها نيز از سوابق شما با خبر شده و احتمال استخدام شما پايين بيايد. )) نكته دوم: (( اينم از لوگو كه همه شما حتما" بايد در امضاتون بگذاريد:
http://hazhir73.persiangig.com/image/Jadoo/karagahan.gif البته احتمال داره كه تغيير كنه در حال حاضر دنبال يك لوگوي جديد هستم شما هم اگر پيشنهادي در رابطه با لوگو داريد يا عكسي داريد مطرح كنيد. ))


سيريوس بلك، كاراگاه ارشد

اعضاي دفتر عبارت اند از:

سيريوس بلك ................................................ (فرمانده)‏‎

ترورس ........................................................... سرجوخه‎

مورگانا لي فاي .................................................. سرجوحه‎

رون ويزلي ....................................................... سرجوخه‎

جيني ويزلي ..................................................... سرجوخه‎

كينگزلي شكلبوت ............................................... سرجوحه‎

نويل لانگ باتم ................................................... سرجوخه‎

دابي ............................................................. سرجوخه

بارتيموس كراوچ ................................................ سرجوخه


اعضا توجه كنند

از اين به بعد، بعد از پايان هر سوژه، خودم رول هاي شما رو نگاه ميكنم و بنا بر هر چي كه خودم بخوام به شما درجه ميدم.


ویرایش شده توسط سیریوس بلک در تاریخ ۱۳۸۸/۸/۶ ۲۱:۱۹:۲۷


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۲۰:۵۰ چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۸۸

مورگانا لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از یه دنیای دیگه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 516 | خلاصه ها: 1
آفلاین
1 - ‏‎ ‎نام و نام خانوادگي‎ :

مالی ویزلی... همممم چیزه! مورگانا لی فای.

‏2 - ‏‎ ‎انگيزه ي شما براي عضو شدن در اين گروه‎ :

اوه، سیریوس! باید ببینم داری چیکار می کنی دیگه. نمیشه تو رو که یه مرد جوون و تنها هستی ولت کنم به امون مرلین و ببینم یهو با چار تا بچه و یه زن بی ریخت اومدی تو محفل.

‏3 - به طور خيلي خلاصه ، يك كاراگاه رو توصيف كنيد‎ :

یکی که دماغ خیلی درازی داره و توی هر کاری فرو می کنتش. بعدم وزارت سحر و جادو این استعداد رو برای کشف و نابودی مرگخوارا استفاده می کنه.

‏4 – جز دام يك از گروه ها يا گروهك ها يا سازمان ها بوده ايد يا هستيد؟ (محفل ققنوس، الف دال، مرگحواران، ‏سازمان اطلاعات و امنيت، حزب ارزشي و ...)‏

یه روزگاری معجون مرکب پیچیده خوردم و مرگخوار شدم. یه روزگاری هم همین معجون رو خوردم و محفلی شدم. فعلا که فقط دارم به شوهر و بچه هام می رسم و از شر و شور افتادم. (اینا نصفشون کذب محضه. فعلا از معجون پیچیده ای که باهاش شوهر و بچه دست و پا کرده بودم اومدم بیرون. )

‏5 - ساحره اي با پدر مشنگش زندگي مي کردند روزي يک جادوگر سياه قوي دختر را‎ ‎با تهديد به کشتن ‏پدرش مجبور مي کند که با خودش ازدواج کند ... ساحره اين‎ ‎شرط را قبول مي کند اما خودش هم شرطي مي ‏گذارد : اين که در برابر مردم‎ ‎کيسه اي به او بدهند در آن کيسه دو سنگ همسان با رنگ هاي سفيد و سياه ‏باشد‎ ‎و دختر دستش را به درون کيسه برده و اگر سنگ سياه را برداشت با جادوگر‎ ‎ازدواج مي کند و اگر ‏سنگ سفيد را برداشت بايد از ازدواج سر بزند و ازدواج‎ ‎انجام نگيرد ... جادوگر سياه اين شرط را پذيرفت ‏ولي بعد انديشيد که هر دو‎ ‎سنگ داخل کيسه را به رنگ سياه در بياورد ... دختر به وسيله ي يکي از‎ ‎ملازمان جادوگر سياه از اين موضوع با خبر شد و در پي چاره اي بر آمد‎ ...
به‎ ‎نظر شما چاره اي که دختر انديشيده بود چه بود؟!(پاسخش كاملا منطقيه...سوال‎ ‎سوال هوشه و با دقت و ‏كامل شرح بدين چون هدف هوش و منطق شماست‏‎...)

هر دو تا تیله رو از کیسه در میاره و جادوگره رو رسوا می کنه.

‏6 - کدوم يکي از اين جرم ها ارزش پي گيري بيشتري داره؟‎
الف ) قتل و کشتار زنجيره اي *****
ب ) شوراندن ديوانه سازها‎
ج ) دزدي از گرينگوتز‎
د ) شورش بر عليه وزير‎!
‎(نكته: نظر شما مهمه...پس لطفا اين رو هم با دقت جواب بدين...)

جواب دادم که.


‏7 - شب‎ ‎تاريكيه و ترس و توهم در وجود شما رخنه كرده ! هوا مه گرفته است و شما را‎ ‎به دنبال يك ‏ماموريت پيچيده فرستادند ، دقت كنيد كه ارزش معنوي اين‎ ‎ماموريت بسيار بالاست ، پس شما فرار نمي كنيد ‏‏! بلكه به راه خود ادامه مي‎ ‎دهيد و به برج صد طبقه اي كه مقصد شماست مي رسيد ، پيرزن همسايه دم در‏‎ ‎منتظر شماست و هدف هم در باند هلي كوپتر ايستاده است !چگونگي نجات گربه‎ ‎پيرزن همسايه از دست ‏عروس وي را روي باند هلي كوپتر شرح دهيد !(هدف، سطح‎ ‎رول و كيفيت طنزنويسي در عين جدي ‏نويسي، پس يا طنز بنويسيد يا جدي يا مخلوط .... پاسخ به اندازه ي يك رول كامل باشه‎ ‎لطفا...در ضمن، ‏سوژه‌يابي هم اهميت زيادي داره‎)

ای بابا! من که حس رول ندارم سیریش جون!
میرم به عروسه وردنه می زنم. بعد غش می کنه و می افته و گربه هه رو با چوبدستیم و ورد وینگاردیوم له ویوسا به صاحبش می رسونم.

هرچی باشه من از گربه ها متنفرم و بهشون دست نمی زنم.


‏8 – نظر، ‏‎ ‎انتقاد و پيشنهاد در رابطه با همه چيز، حتي فرم عضويت

نظری ندارم. البته فعلا.


ویرایش شده توسط مورگانا لی‌فای در تاریخ ۱۳۸۸/۸/۶ ۲۰:۵۲:۳۲
ویرایش شده توسط مورگانا لی‌فای در تاریخ ۱۳۸۸/۸/۶ ۲۰:۵۴:۰۰


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۴:۴۰ چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۸۸

بارتيموس كراوچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۵:۲۷ چهارشنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۸
از وزارتخانه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 46
آفلاین
سیریوس در حال توضیح نقشه:


کاراگاهان و دوستان عزیز کسی هست که به شکل لینی در بیاد و اطلاعات کسب کنه ؟؟؟

همهمه ای بین کاراگاهان درست شد هر کس درباره ی این که چه کسی به این ماموریت خطرناک فزستاده خواهد شد نظری می داد تا این که...

(کاراگاهان ساکت شدند تا ببینند کینگزلی چه می گوید)
کینگزلی لنگان لنگان جلو آمد و با شهامت تمام گفت:منو به این ماموریت بفرستین
سیریوس:ولی تو از ماموریت قبلی یک زخم عمیق برداشتی که هنوز خوب نشده چجوری می خوای بری اگه بری و اونا بفهمن...
کینگزلی:ولی با این همه من می رم...


تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۴:۱۴ چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۸۸

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
بارتيموس كراوچ، تاييد شد

اميدوارم به دواصل زير توجه كنيد:

(( اعضايي كه عضو بشوند و بيشتر از يك يا دو هفته رول نزنند، بي برو و برگرد اخراج شده و ما به اداره هاي ديگر نامه ميفرستيم تا آن ها نيز از سوابق شما با خبر شده و احتمال استخدام شما پايين بيايد. )) نكته دوم: (( اينم از لوگو كه همه شما حتما" بايد در امضاتون بگذاريد:
http://hazhir73.persiangig.com/image/Jadoo/karagahan.gif البته احتمال داره كه تغيير كنه در حال حاضر دنبال يك لوگوي جديد هستم شما هم اگر پيشنهادي در رابطه با لوگو داريد يا عكسي داريد مطرح كنيد. ))








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.