هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخواريت)
پیام زده شده در: ۰:۵۹ یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۸
#1
نام و نام خانوادگی: (نام)بارتی کراوچ،(نام خانوادگی)ولدمورت

نام پدر: تام ماروولو ریدل، ملقب به وَلدی یا همون ولدمورت خودمون

لقب: پسر وَلدی

سابقه عضویت: چه سابقه ای بالاتر از پسر وَلدی بودن است؟!

هدف از عضویت: خدمت به پدر مایه ی خوشبختی است!

آیا در راه لرد حاضرید جان خود را فدا کنید: نمیدونم. ولی اینطور که لرد به من تعظیم کرد در میخانه ی مسنجر، فکر کنم اون میخواد جونشو فدای من بکنه!

نظرتان در مورد محفل: نمیدونم. دایی جیمز میگه جای خوبیه

بهترین راه از بین بردن یک محفلی: سپردن اون به بارتی!


اعلام وفاداری!!



سایه ی لرد تا ابد مستدام باد!!
[spoiler=باز کنید]بابا این مدیرا نمیذارن من دوباره بارتی شم.. چیکار کنم؟ عقده ای شدم [/spoiler]




تأیید شد! به خونه خوش اومدی پسرم



بچه بزنم لهت کنم؟
خودت خودتو تایید میکنی؟اصلا این چه وضع فرم پر کردنه؟اون چه اعلام وفادارییه؟بزنم؟بزنم؟
دایی جیمز؟فک و فامیلاتونم که سوابق درخشان دارن.

(خودت میدونی که ارباب دلش میخواد پیشش باشی.ولی از بین ویزلیای اصلی فقط پرسی رو میتونم تایید کنم.چون بقیه قطعا محفلی بودن)

متاسفانه تایید نشد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۸/۱۰/۱۳ ۲:۰۷:۲۴

تصویر کوچک شده










اژدها موجود خیلی جالبیه، اما دقت کنین که روی دمش پا نذارین!!


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ سه شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۸
#2
آقا من نمیدونم هنوز عضو اینجا هستم یا نه.. ولی به شخصه از اینجا استعفا میدم. متأسفم که نتونستم واسه گروه فعال باشم و خب تقاضا دارم که منو ببخشین. البته اگه نبخشین هم میزنم آوداکاداوراتون میکنم


تصویر کوچک شده










اژدها موجود خیلی جالبیه، اما دقت کنین که روی دمش پا نذارین!!


Re: تولد شش سالگی سایت جادوگران-جمعه-بیستم آذر
پیام زده شده در: ۲:۱۷ دوشنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۸
#3
آقا ما که از خارج نمیتونیم پا شیم بیایم تهران :دی شما هم که تولد گرفتین و اینا. عکساشو بذارین ما هم ببینیم!!


تصویر کوچک شده










اژدها موجود خیلی جالبیه، اما دقت کنین که روی دمش پا نذارین!!


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۰:۵۵ سه شنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۸
#4
ببخشید! دسترسی محفل ققنوس در حالیکه من تأیید شدم هنوز بهم داده نشده! لطفا رسیدگی کنین!!!!!!

داده شد. موفق باشی


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۸/۸/۱۲ ۱۲:۱۸:۳۸

تصویر کوچک شده










اژدها موجود خیلی جالبیه، اما دقت کنین که روی دمش پا نذارین!!


Re: ارتباط با سران الف دال
پیام زده شده در: ۱۸:۲۷ یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۸
#5
من در محفل ققنوس تأیید شدم و به زودی دسترسیم از اینجا گرفته میشه... خیلی خوشحال شدم که یه مدتی با شما بودم و اینا امیدوارم این رئیس الف.دال همین یارو گراب علی پلنگ () سعی کنه بیشتر آنلاین شه و به کارا رسیدگی کنه :دی قربون همتون، مخصوصا گراب علی پلنگ ()


بابای

سلام

مبارک باشه، از اینکه به محفلیا پیوستی خیلی خوشحال شدم. ما رو یادت نره. در ضمن بی انصاف من که رسیدگی میکنم، این همه ماموریت هم دادم هیچ کدومتون شرکت نمیکنید.

در هر صورت موفق باشی


ویرایش شده توسط پروفسور گرابلی پلنک در تاریخ ۱۳۸۸/۸/۱۱ ۱۸:۳۶:۵۵

تصویر کوچک شده










اژدها موجود خیلی جالبیه، اما دقت کنین که روی دمش پا نذارین!!


Re: اعضــــاي محفل!........از جلو نظام!
پیام زده شده در: ۲:۰۵ یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۸
#6
من خیلی وقت بود که از ایفای نقش و سایت به دور بودم و فعلا هم که نزدیک یک ماهه با شناسه ی چارلی اومدم. فکر نکنم شناسه ی قبلیم ارزش خاصی داشته باشه، چون مال صد ها سال پیشه و خیلی وقته که باهاش فعالیت خاصی نکردم و البته الانم بسته شده

مرگخوار؟! قدیما مرگخوار بودیم. جدیدا خبر دادن که محفل هم انجمن خصوصی داره، گفتیم بریم ببینیم چه خبره و کیا توش تاپیک زدن

ها! پست هاتم بدک نی! تایید شد!


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۸/۱۰ ۱۲:۵۷:۵۵

تصویر کوچک شده










اژدها موجود خیلی جالبیه، اما دقت کنین که روی دمش پا نذارین!!


Re: اعضــــاي محفل!........از جلو نظام!
پیام زده شده در: ۳:۳۷ شنبه ۹ آبان ۱۳۸۸
#7
در عملیات گزینش اولین سوال انگیزه ست.. انگیزه شما؟
به نام خودا من چارلی ویزلی هستم از توابع نور هاگوارتز و انگیزه ام برنده شدن در مسابقه اس که اگه خودا بخواد هر چه زودتر در مسابقه ی محفل ققنوس برنده میشیم و یک عدد دامبلدور را به خانه میبریم


چند ساعت از وقت خود را -روزانه يا هفتگي- به محفل اختصاص مي دهيد؟
هر چقدر که دلتون بخواد. اصلا شما جون بخواه. وقت چیه؟!


باید با جادوی سفید آشنا باشید، یک مبارز واقعی در مقابل جادوی سیاه.با یک پست کاملا سفید در هر جا و هر تاپیک این قدرتها رو به ما نشون بدید. حتی همین جا یا در جایگاه سفیدان اصیل با یک پست تکی قابلیتهای خودتون رو نشون بدید.
جون هر کی دوست داری پست و اینا نخواه از ما... نصف شبه، حال پست زدن نداریم. پست میخوای برو پناهگاه، صد تا پست زدم. نخواستی هم برو دفتر کارآگاها یه پست خزی نوشتم. اونو بخون. وسطش روش هم داره


حضور در جمع محفلیان به پذیرش قوانین و شرایط محفل ققنوس و همچنین قبول کردن خطر مبارزه، نیازمنده. اونها رو می پذیرید؟
اون قدیما که ما به لرد خدمت میکردیم... از این کارا نداشتیم. هر وقت میخواستن جونمونو میگرفتن، ولی ما هیج وقت چیزی رو نمیپذیرفتیم جز مرگ اینجا هم شوما فقط غذا بده. هر چی خواستی ما بهت میدیم و همه چیز رو هم میپذیریم. سیگار هم میدین؟!


تو یه چند خط، به صورت خلاصه و کوتاه؛ برخوردتون رو با مرگخوارا یا اربابشون توصیف کنید.
توی چند خط؟!

سوالا رو کامل جواب بده دایی چارلی!
شناسه قبلی اگه داشتی بگو دایی چارلی!
چشمم روشن! مرگخوار بودی قبلا دایی چارلی؟
فعلا تایید نشد تا کمک کنی اطلاعاتم تکمیل شه!


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۸/۹ ۲۱:۳۲:۵۷

تصویر کوچک شده










اژدها موجود خیلی جالبیه، اما دقت کنین که روی دمش پا نذارین!!


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۰:۴۹ شنبه ۹ آبان ۱۳۸۸
#8
1 - ‏‎ ‎نام و نام خانوادگي‎ :
چارلی ویزلی معروف به اژدها وارد میشود


2 - ‏‎ ‎انگيزه ي شما براي عضو شدن در اين گروه‎ :

میخواستم یه اژدها بیارم برات که با هم ازدواج کنین :دی بچتون بشه گرگِ آتشین


3 - به طور خيلي خلاصه ، يك كاراگاه رو توصيف كنيد‎ :
یه کسی شبیه من


4 – جز دام يك از گروه ها يا گروهك ها يا سازمان ها بوده ايد يا هستيد؟ (محفل ققنوس، الف دال، مرگحواران، ‏سازمان اطلاعات و امنيت، حزب ارزشي و ...)‏
الف.دال


5 - ساحره اي با پدر مشنگش زندگي مي کردند روزي يک جادوگر سياه قوي دختر را‎ ‎با تهديد به کشتن ‏پدرش مجبور مي کند که با خودش ازدواج کند ... ساحره اين‎ ‎شرط را قبول مي کند اما خودش هم شرطي مي ‏گذارد : اين که در برابر مردم‎ ‎کيسه اي به او بدهند در آن کيسه دو سنگ همسان با رنگ هاي سفيد و سياه ‏باشد‎ ‎و دختر دستش را به درون کيسه برده و اگر سنگ سياه را برداشت با جادوگر‎ ‎ازدواج مي کند و اگر ‏سنگ سفيد را برداشت بايد از ازدواج سر بزند و ازدواج‎ ‎انجام نگيرد ... جادوگر سياه اين شرط را پذيرفت ‏ولي بعد انديشيد که هر دو‎ ‎سنگ داخل کيسه را به رنگ سياه در بياورد ... دختر به وسيله ي يکي از‎ ‎ملازمان جادوگر سياه از اين موضوع با خبر شد و در پي چاره اي بر آمد‎ ...
به‎ ‎نظر شما چاره اي که دختر انديشيده بود چه بود؟!(پاسخش كاملا منطقيه...سوال‎ ‎سوال هوشه و با دقت و ‏كامل شرح بدين چون هدف هوش و منطق شماست‏‎...)

خب دختره میتونه یه کاری کنه که کیسه ییهو برعکس بشه و دو تا سنگ از توش بیفتن بیرون و معلوم بشه


6 - کدوم يکي از اين جرم ها ارزش پي گيري بيشتري داره؟‎
الف ) قتل و کشتار زنجيره اي‎
ب ) شوراندن ديوانه سازها‎
ج ) دزدي از گرينگوتز‎
د ) شورش بر عليه وزير‎!

همش مهمه. به نظرم به همشون باید رسیدگی کرد



7 - شب‎ ‎تاريكيه و ترس و توهم در وجود شما رخنه كرده ! هوا مه گرفته است و شما را‎ ‎به دنبال يك ‏ماموريت پيچيده فرستادند ، دقت كنيد كه ارزش معنوي اين‎ ‎ماموريت بسيار بالاست ، پس شما فرار نمي كنيد ‏‏! بلكه به راه خود ادامه مي‎ ‎دهيد و به برج صد طبقه اي كه مقصد شماست مي رسيد ، پيرزن همسايه دم در‏‎ ‎منتظر شماست و هدف هم در باند هلي كوپتر ايستاده است !چگونگي نجات گربه‎ ‎پيرزن همسايه از دست ‏عروس وي را روي باند هلي كوپتر شرح دهيد !(هدف، سطح‎ ‎رول و كيفيت طنزنويسي در عين جدي ‏نويسي، پس يا طنز بنويسيد يا جدي يا مخلوط .... پاسخ به اندازه ي يك رول كامل باشه‎ ‎لطفا...در ضمن، ‏سوژه‌يابي هم اهميت زيادي داره‎)
__________________________________________________
به سرعت به سمت باند هلی کوپتر دویدم و خودم را پشت یکی از درختان پنهان کردم تا عروسی که گربه را گرفته بود من را نبیند. چوبدستیم را بیرون کشیدم و نوکش را به سمت عروس گرفتم که ناگهان دستی روی شانه ام قرار گرفت.
با ترس به پشت سرم نگاه کردم. کاملا شوکه شده بودم. اما ترسم الکی بود، کسی که دستش را روی شانه ام گذاشته بود، کسی جز هری پاتر، پسری که زنده مانده بود نبود.

هری: چوبدستیتو بیار پایین. این داستان اصلا هری پاتری نیست و بهتره که ادامه داده نشه. چون اصولا تو داستان های هری پاتری ما با هلی کوپتر کاری نداریم. واقعا که

من:

هری نگاهی به عروس که گربه را در دستانش گرفته بود انداخت و دوباره به من نگاه کرد. با صدای آرام تری گفت:
- همینه که میگن سایت جادوگران خز شده دیگه. انقدر چیزای مشنگی و ارزشی رو آوردین توی رول و گفتین ادامه بده و بقیه ادامه دادن که سایت ارزشی شد. این رول رو دیگه لازم نیست ادامه بدین. من خودم میرم با عروس صحبت میکنم که گربه رو پس بده.

هری دستش را از روی شانه ام برداشت و از پشت درخت کنار رفت و به سمت عروس نزدیک شد. عروس با ترس فریاد زد:
- جلو نیا وگرنه گربهه رو میکشم!!

هری: نترس. من هری پاترم. پسری که زنده موند

لبخندی بر لب های عروس جاری شد و با ذوق و شوق به سمت هری دوید و گربه را رها کرد. هر چه به هری نزدیکتر میشد سرعتش را کمتر میکرد و ناگهان در آغوش هری قرار گرفت و مشغول راز و نیاز شد.

من:

هری و عروس مشغول راز و نیاز بودند و گربه به سمت صاحبش باز میگشت... تازه عروسِ گربه دزد را شناختم. او کسی نبود جز جینی... ولی واقعا راست میگن که هری پاتر آدم خوبیه. خیلی به موقع به کمکم رسید!!
__________________________________________________



8 – نظر، ‏‎ ‎انتقاد و پيشنهاد در رابطه با همه چيز، حتي فرم عضويت‏‎ :‎
منو بکن رئیس. یا حداقل معاون


تصویر کوچک شده










اژدها موجود خیلی جالبیه، اما دقت کنین که روی دمش پا نذارین!!


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۰:۰۱ جمعه ۱ آبان ۱۳۸۸
#9
سلام. ببخشید این لینکی که برای معرفی شخصیت من قرار دادین، وقتی از توی پروفایلم روش کلیک میکنم میره توی تاپیک "شخصیت خودتونو معرفی کنین" ولی پستی رو که نشون میده، پست شماره 4935# که متعلق به جوزف پیر هست رو نشون میده.. لطفا درستش کنین تا پست شماره 4933# رو نشون بده!!

با تشکر


تصویر کوچک شده










اژدها موجود خیلی جالبیه، اما دقت کنین که روی دمش پا نذارین!!


Re: سالن ورزش های ماگلی
پیام زده شده در: ۱۱:۲۶ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۸
#10
آرتور: آها ... خب منم هم برم دوباره بخوابم ادامه خواب فوتبالمو ببینم ... قبل از اینکه برین سر بازی، منو بیدار کنین که بیام بازی رو ببینم.

مالی در حالیکه دو لقمه را با هم در دهانش میچپاند سری تکان داد و سپس علامتی به او داد که زودتر برود و بخوابد. سپس نگاهی به سفره ی طویلی که چند جایش خالی بود انداخت و گفت: باز این هری و جینی تا سر ظهر توی رخت خواب موندن؟ یکی بره اینا رو از هم جدا کنه. زیادی به هم بچسبن تعداد افراد خانوادمون میره بالاها!! همینجوریشم بیچاره آرتور کلی عذاب میکشه از دست هری. چه برسه دوباره بخواد جوجه کشیاشو با دختر من راه بندازه


رون به سرعت از کنار هرمیون به قصد اتاق هری و جینی بلند شد که دستی ظریف دستش را از مچ گرفت و او را با خشونتِ تمام سر جایش نشاند.

هرمیون: تو نباید بری اونجا. شاید جینی در وضعیت خوبی نباشه

رون نگاهی به هرمیون انداخت و گفت: اگه هری در وضعیت خوبی نبود چی؟ تو میخوای بری نگاش کنی؟ خجالت بکش زن. چند دفعه بگم دست از این کارات ور دار؟! بزنم لهـ..


هرمیون به سرعت قابلمه ی قرمه سبزی را از روی سفره برداشت و محتویات داخل آن را روی سر رون خالی کرد. رون هم که به شدت عصبانی شده بود، قابلمه ای که محتویات داخل آن چیزی جز پلو نبود را روی سر هرمیون خالی کرد.

فرد و جرج به سرعت مشغول به تشویق آن دو شدند..

فرد: هرمیون.. هرمیون.. هرمیون.. هرمیون..

جرج: هرمیون؟! نه.. روووونالد.. روووونالد..


مالی!!!!!!!!!!!!

فرد به سرعت چندین بشقاب را از روی سفره برداشت و بر سر جرج خورد کرد. جرج نیز اینکار را با وی انجام داد که ناگهان صدای فریادی در آشپزخانه پیچید..

بیل: هووووو... چتونه؟! خجالت بکشین؟ هرمیون جان بیا بغل من یکم آرامش بگیر، اون رونو ول کن رون تو هم دیگه به این ضعیفه نزدیک شی من میدونم و تو. شما دو تا هم که مرلین الشکر همدیگه رو ول کردین. چارلی تو برو جینی و هری رو صدا کن.

مالی: ممنون پسرم. تو همیشه با اومدنت آرامش رو به این خونه میاوردی. البته قدیما اینجوری نبودی. از وقتی که عروس گلم باهات ازدواج کرده اینجوری شدی.

فلور:

فلور به سرعت در عرض یک صدم ثانیه هزار و هفتصد و نو و دو بار و نیم تغییر رنگ داد که البته اگر مقیاس رو دو صدم ثانیه میگرفتیم این عدد روند میشد و دیگه نیم نداشت.. چارلی نیز به سرعت به سمت راه پله ی کج و معوج پناهگاه به قصد اتاق هری و جینی حمله ور شد.


تصویر کوچک شده










اژدها موجود خیلی جالبیه، اما دقت کنین که روی دمش پا نذارین!!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.