بررسی پست شماره 134 گورستان ریدلها، سالازار اسلیترین:جد بزرگوارم
نقل قول:
منتظر اون 248 تا هم هستم!
باش!
نقل قول:
در ضمن وارث بابا، چرا به صورت مهمان نوشته ما در گورستان را ميخواني؟
ازترس!
نقل قول:
ارباب نگاهي حاكي از دلسوزي(نويسنده: ) به آنتونين انداخت و گفت:
جد محترم وسط پست بهتره ابراز احساسات نکنی.مگه اینکه واقعا لازم یا مفید باشه.این کار ارتباط خواننده رو با پست قطع میکنه.
دیالوگ بلا و افکتتون خیلی خوب و بجا بود.
نقل قول:
لوسيوس كه جو گير شده بود با لحجه تركي گفت: - حالا نميخواد شما براي ما شاعوري بكني!
اولا لهجه!دوما وقتی از لهجه خاصی استفاده میکنیم بهتره کمی در مورد اون لهجه اطلاعات کسب کنیم!!کدوم ترکی تا حالا به شاعری گفته شاعوری آخه؟
...ضمنا استفاده از لهجه برای شخصیتی مثل لوسیوس زیاد قابل باور نیست.
کمی زیادی قضیه رو کش دادین.خواننده وسطای پست خسته میشه.مثل کارتون فوتبالیستها دو ساعت طول کشیده تا یه اتفاق کوچیک بیفته.شاید بهتر میشد کمی ریتم ماجرا رو تند تر میکردین.
نقل قول:
در همين حال مورفين گفت: - دايي ژون! مگه خودت 9 تا ژون نداري؟ خب يكيشو فدا كن!
سوژه رو خیلی خوب پیش بردین ولی اینجا کمی خراب شده!همه نوشته های بالایی با این دیالوگ بی جا و اضافی مورفین منهدم شد!چون نفر بعدی مجبوره بلا رو ول کنه و جواب مورفینو بده.اونم به سوالی که جواب واضح و مشخصی داره.
نقل قول:
1-کم ننوشتین!
2- کم نوشتن هیچ اشکالی نداره.برعکس میتونه جالب و جذب کننده هم باشه.فقط کافیه بیش از حد کوتاه نباشه(دو سه خط نباشه مثلا)
روی هم رفته خوب بود.با شناختی که از شما دارم میدونم که میتونست بهتر باشه.ولی معمولا وقتی شخصیتی رو تازه انتخاب کردیم کمی طول میکشه بهش عادت کنیم.تو این فاصله کمی "افت رولی" کاملا طبیعی و قابل قبوله.
___________________________________
بررسی پست شماره 145 قصر مالفویها،روفوس اسکریم جیور:روفوس عزیز
نقل قول:
لرد آنقدر از این ماجرا خشمگین شده بود که نزدیک از شدت خشم ، منفجر شود .
اولا نزدیک بود...بهتره جمله رو بعد از نوشتن یه بار دیگه بخونین.دوما توضیح مستقیم حالتها رو تاجاییکه ممکنه ترک کنین(چقدرم مهارت دارین تو ترک کردن!).مثلا بهتره ما از عکس العمل یا دیالوگ یا کاری که لرد انجام میداد متوجه میشدیم که عصبانیه نه اینکه نویسنده مستقیم بهمون میگفت.البته گاهی اجرای این روش کمی سخته ولی ارزششو داره سعی کنیم.
نقل قول:
پنج دقیقه بعد ...
بلا یویو را طوری در دستانش گرفته بود که گویی میترسید کثیف شود . در همین لحظه ، صدای نارسیسا ، توجه همه را به خود جلب کرد ...
- این که معلومه یه وسیله ی بچه گونه اس ، من میگم بارتی رو از خواب بیدار کنیم ببینم چیزی از این سر در میاره ، یا نه !
این پرش زمانی جایی بکار برده میشه که مدت زمان نسبتا طولانیی گذشته یا تو اون مدت اتفاق قابل توضیح دادنی نیفتاده.اینجا نیازی به این کار نبود.بلا خیلی راحت میتونست یویو رو ببره تو اتاق و از بقیه بپرسه این چیه!یا حداقل بعدش درباره جو اتاق بیشتر توضیح داده میشد.اینجا اینطور به نظر رسیده که بلا یویو رو از آشپزخونه آورده و اولین دیالوگشون همین جمله نارسیسا بوده که خیلی غیر منطقی به نظر میرسه.
نقل قول:
- این که معلومه یه وسیله ی بچه گونه اس ، من میگم بارتی رو از خواب بیدار کنیم ببینم چیزی از این سر در میاره ، یا نه !
نقل قول:
- بیا پایین ، ارباب برات یویو خریده !
بالاخره اینا میدونستن یویو چیه یا نه؟!!
نقل قول:
جیمز بلافاصله پتو را کنار زد و به سمت روفوس برگشت و گفت : بابایی ، برای من یویو خریده ؟
جیمز؟کمی دقت!!
آخر پستتون خیلی خوب تموم شده.کمک گرفتن از بارتی هم فکر خیلی خوبی بود.آخرش واقعا کل پستو نجات داد!
بد نبود.فقط کمی با بی دقتی نوشته شده بود.
ترک کنید و موفق باشید.