- هان یادم اومد. بزار ببینم ناظر کیه؟ اوه اوه، سه تا ناظر؟ داد بیداد. خب حالا مهم نیست همه رو تست میکنیم. از لینی وارنر بوق تر نیست.
در تالار کمی باز شد اما نه کاملا. زنوفیلیوس با تعجب به عقاب نگاه کرد و رمز بعدی را تست کرد : از روونا راونکلاو بوق تر نیست.
در تالار بازتر شد اما نه کامل. زنوف به این حالت رمز آخر رو با عذاب وجدان شدید و درحالی که همزمان به این حالت در آمده بود همزمان دعا کرد همزمان با گفتن این جمله لونا اون رو نبینه. : از لونا لاوگود بوق تر نیست.
در تالار کامل باز شد. و از پشت آن کل ملت ریون به همراه لونا لاوگود که یک دوربین در دست داشت دیده شدند
ملت ریون رو به زنوف :
لونا به زنوف گفت : بابا تو امشب شام میخوای دیگه
چطور جرأت میکنی به دخترت بگی بوق؟ تو قلب منو شکستی
زنوف :
پشت صحنه- چی شد ترورس؟ هنوز آماده نیست؟
- الان آماده میشن. دو دقیقه دندون رو جیگر بزار. خوبه دو دقیقه پیش کل موادش رو آوردی. این کتاب گفته سوسک باید یه ربع بجوشه بعدش باید بهش سنگ اضافه کرد. اونوقت تازه باید توش اشک و موی تسترال بریزیم. اونوقت توش شکر و آلبالو میریزیم و ... میدیمش زنوف
- خیلی خب. پس من تا سر زنوفو گرم میکنم سریع آماده اش کن. راستی دوربین فیلمبرداری رو هم بیار فیلم بگیریم ازش.
جلوی صحنهدر تالار همه ی راونی ها مشغول شادی کردن و خوردن و اینا بودند و کلا علت اصلی و شخصیت اول جشن رو فراموش کرده بودند. زنوف هم در گوشه ای روی صندلی نشسته بود و مشغول زور زدن برای تغییر رمز آخر در تالار بود.
- من موندم کی این قفل سازه رو آورده اینو سه قفله کرده .
خب همون اولیش کافیه دیگه. آخه من اینطوری که معدم می ترکه هر روز غذای بیرون بخورم.
دقایقی بعد- بفرما زنوف. اینو بخور جگرت حال بیاد. ترورس درستش کرده. عالیه. میگن هرکس اینو بخوره تا آخر عمرش شاداب می مونه.
زنوف درحالی که به شدت مشغول ور رفتن با عقاب تالار بود گفت : نه ممنون. خودت بخور.
- نه خیلی ممنون .لطف داری ولی این مال توئه. همین الان بخورش.
- گفتم که نمیخوام مرلین
-
مرتیکه میخوریش یا ... اهم چیزه... هیچی... خب بخورش دیگه. اه..
در این حین صدای عقاب بلند شد : آغاز پروسه تغییر رمز. رمز نهایی از «از لونا لاوگود بوق تر نیست» تغییر کند به ...
- طفره زن!
عقاب ادامه داد : رمز با موفقیت به طفره زن تغییر یافت.
- هوی زنوف چیکار میکنی؟ مگه از لونا لاوگود بوق تر نیست چشه؟
- چشه؟ من که نمیتونم هرشب غذای بیرون بخورم که. معده نمیمونه واسم که. هرچند غذای لونا ...
لونا درحالی که مثل اجنه از پشت زنوف سردرآورده بود گفت : غذای لونا چی؟
- اهههه هیچی، داشتم میگفتم غذات خیلی خیلی عالیه.
- ممنون بابا. میدونستم تو قدر زحمات منو میدونی.بابا تو خیلی خوبی
- میدونم عزیزم.
حالا بیا این شربتو بخور. مرلین میگه پیر نمیشی. بیا...
و شربت را از دست مرلین گرفت و به سوی لونا دراز کرد. لونا با لبخند لیوان را در دست گرفت و شروع به نوشیدن آن کرد.
مرلین :