هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

به برنامه "تور جهانی سالازار اسلیترین" ملحق شوید و به مدت یک هفته، بر اساس علایق و استراتژی‌های تصرف جهانی ایشان، در انجمنی که مورد بازدید سالازار کبیر قرار می‌گیرد، وی را همراهی کنید.


این برنامه به همه‌ی جامعه‌ی جادوگری، از اعضای محفل ققنوس گرفته تا مرگخواران و کارکنان وزارت سحر و جادو، فرصت می‌دهد تا در این مهم، شریک و همراه سالازار شوند.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۲۰:۰۸ جمعه ۶ آبان ۱۳۹۰

بارتیموس کراوچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۲ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۹:۴۶ سه شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۰
از ل مزل زوزوله ، گاو حسن سوسوله!!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 28
آفلاین
چند دقیقه بعد ، تالار عمومی

هافلیا در کنار برتی روی مبل نشستن و همه به روبرو، جایی که گلرت سعی داره وبکم لپ تاپ شو روی صورت برتی تنظیم کنه زل زدن..

- اَ.. برتی میشه اِنقد تکون نخوری تا این کادر رو صورتت فوکِس کنه؟!
- ..ام.. راستش دلم میخواد ولی اگه ملت بزارن! و همچنان به مبارزه با صورتهایی که سعی میکردند خوشونو توی کادر جا کنند ادامه داد.

- خب.. حالا تایمرشو رو 5 ثانیه میزارم.. اینم از .. ( کلیک! ) بریم

..5

..4

..3

..2

و در آخرین لحظه گلرت خودشو به لنز دوربین رسوند و ...

.. پلیکس ! ( افکت دوربین )

- حله! حالا اینو میفرستمش به آکادمی..

فرسنگها دورتر ، سرور!

...- بلیپ! یو هَو وان مالتی مدیا مِسیج!

مدیر سرور: مثه اینکه چندتا درخواست واسه آکادمی گوگوش داشتیم!
همکار مدیر سرور: کیا هستن ؟!

- امــم .. خب، بزار ببینم.. دو تا دختر .. سه تا پسر که یکیشون داره پرواز میکنه و علامت ویکتوری میده ( گلرت! ) + دو تا پا! (برتی!! )

- دو تا پا؟ منظورت چیه ؟
- خب من چیزیو که دارم می بینم میگم!

- حتما قرار نبوده عکسش بیوفته!
- کسی که قرار نبوده عکش بیوفته، چه دلیلی داره که وسط تصویر بشینه؟!!

- اینم حرفیه ! بیخیال، ایمیلو ریپلای کن بگو مشخصاتشونو بفرستن. یه نسخه هم بفرست به آکادمی.


چند لحظه بعد ایمیلی به اینباکس گلرت ارسال شد که حاوی دعوتنامه ای برای هر 5 صورت موجود در تصویر بود.



Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۲۲:۰۹ سه شنبه ۳ آبان ۱۳۹۰

گلرت گریندل  والد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۰ یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۵
از تو خوشم میاد.
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 298
آفلاین
گلرت در حالی که دو دستی تو سر خودش می کوبید سعی می کرد خونسردی خودش رو حفظ کنه و برتی رو تشویق کنه که دلسرد نشه.
ناگهان چیزی به یاد گلرت اومد.
روزی رو یادش اومد که توی حموم برتی داشت می خوند.

فلش بک


- از وقتی رفت یه روز خوش ندیدم... خواستم دلم یه گوشه ای بمیره ... خسته شدم چه انتظار سختی... یکی بیاد جون منو بگیره... قلب من از تپیدنش خسته شد... نبضم با ضربه های معکوس مرد... قلب من ازخستگی خوابش گرفت... این دل نا امید و مأیوس مرد.

آره. این همون سبکی بود که برتی می تونست بخونه. پاپ!

- برتی، یادته اون روز توی حموم می خوندی؟ یادته چی می خوندی؟
- خوب معلومه. من همیشه توی حموم آهنگ های رفیقم رو می خونم.
- رفیقت؟
-آره دیگه. محسن. محسن یگانه.
- مگه رفیقته؟
- پـــَ نــــَ پـــــَ رفیق آبجی توئه.
- خوب الان بخون ببینم.

برتی چشماش رو بست و شروع به خوندن کرد:
- روزای سخت نبودن با تو... خلأ امید تجربه کردم... داغ دلم که بی تو تازه میشه... هم نفسم شد سایه ی سردم... تو رو می دیدم از اون ور دنیا... که می خوای سرسری از من رد شی... آسمونو بی تو خط خط کردم... چطوری می تونی اینقده بد شی... چطوری می تونی اینقده بد شـــــی... سکوت قلبتو بشکن و برگرد... نذار این فاصله بیشتر از این شه... نمی خوام مثل گذشته که رفتی... دوباره آخر قصه همین شه.


گلرت:
برتی:

گلرت که هنوز در حال کف کردن بود گفت:
- بابا تو که اینقدر خوب می خونی. محسن یگانه هم که رفیقته، برو پیشش تمرین کن.

برتی گفت:
- نه بابا، دیگه اونقدر هم رفیق نیستیم. همین دورادور اسمش رو شنیدم.

گلرت:

گلرت که نا امید شده بود تلویزیون رو روشن کرد تا استراحتی بکنه.

اگه می خواین توی آکادمی موسیقی گوگوش ثبت نام کنید به آدرس gma2011@manototv.com ایمیل بزنید و تصویر خودتون رو بفرستید.

گلرت:


میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�


Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ چهارشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 1473
آفلاین
- برتی... سبکو عوض میکنیم کلا! میزنیم تو خط رپ. رضایا شنیدی تاحالا؟

برتی لبش رو کج میکنه و فیگور فکر کردن میگیره.

- من بچه بودم بابام میگفت قبل از هرکاری بگم یا رضا. اگه همونه مقلوب شده مثل مرد پیر که تبدیل به پیرمرد شده بله شنیدم.

گلرت که سریع یادداشت برداری میکرد تا این نکات گرانبهای ادبیاتی از دست نره اصلا به روی خودش نیورد که جی کی رولینگ شخصیت های مسیحی خلق کرده.

- نه...نه... این اون نیست. این اونه که میگه من اینجا تو اونجا اون سر دنیا و اونی که تو میگی اینه که ای رضا. فهمیدی؟

برتی سرش رو مثل یه گربه که میخواد آب رو بپرونه از روی موهاش تکون داد.

- یه مفهوم کلی گرفتم ولی لطف کن یه توضیح کوچولو دیگه بده. امام رضا اون سر دنیا ما اینجا و ای رضا این اونه؟

-

چند فوتی اون طرف تر رز داره ویکتوریا رو دنبال خودش میکشه.

- وای چه اشتباهی کردم تو رو گفتم بیای این سایت. اندوخته ی آبروی چندین و چند ساله مو دود کردی.

- ببین رز، تو باید بفهمی که من واقعا آینده رو دیدم.

- چند بار به این استرجس بی لیاقت گفتم کلاس پیشگویی برگزار نکن. چند بار گفتم؟ نگا چه اثراتی داشته رو ملت. نه تو رو خدا نیگا کن!

ویکتوریا شانه هایش را بالا انداخت.

- خب دیگه توی دنیای جادوگری همه چی ممکنه. باور کن.

- دیگه حرف نباشه! وگرنه مجبور میشم معلقت کنم عین بادکنک دستم بگیرمت و ببرمت! تو بــ...

قبل از اینکه حرف رز کامل بشه، یه ندای ملکوتی که بی شباهت به کشیدن ناخن روی تخته سیاه نبوده به گوش میرسه.

- حالا من اینجا تک و تنها... تو هم اون سر دنیا!

رز:

ویکتوریا قیافه ی حق به جانب نفرت آوری به خودش میگیره.

- دیدی گفتم! نباید بذاری این طوری بشه.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۰:۴۱ چهارشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۰

برتی بات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۴ شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۵
از آن‌جا که رنگ آسمانش طلایی است، سرزمین هافلپاف!
گروه:
مـاگـل
پیام: 112
آفلاین
فلش فوروارد!

جمعیت عظیمی گرداگرد میدون بیناموسی (برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد این میدون به هافلاویز مراجعه کنید یا با رز ویزلی تماس بگیرید و بازم اگه کارتون نشد بهم بگید تا توجیهتون کنم) جمع شدن که در میون اونا دانش آموزان گروه های دیگه هم دیده میشده و یکی نبود بگه مگه هاگوارتز صاب نداره که ملت گروه های دیگه اومدن تو هافل و در همین حین از پشت اشاره میکنن لابد صاب نداره که همچین چیزی شده ... خلاصه ملت دور میدون بیناموسی تجمع کردن که صدایی رسا تالارو فرا میگیره:

-دانش آموزان عزیز هافلپاف و مهمانان محترم ... گلرت گریندل والد با شما صحبت میکنه. در ادامه برنامه های امشب شاهد اجرای آهنگ خواننده معروف گروه هافلپاف هستیم. این شما و این هم برتی بات ...

به ناگاه تالار در تاریکی فرو میره، صدای چندین انفجار متوالی شنیده میشه، نورهای رنگارنگ همه جا تابونده میشه و در جهت هم خوانی پست با نام تاپیک صدای شر شر آب هم این وسط شنیده میشه.

برتی از غیب ظاهر میشه (چی؟ تو هاگوارتز نمیشه غیب و ظاهر شد؟! ای بابا! من که گفتم هاگ صاب نداره و هر کی هرکیه!) و در حالی که لباسی مثه کریس آنجل تنش کرده دور میدون شروع میکنه دور زدن و به سبک گیلدوری لاکهارت لبخند میزنه. ساحره ها جمیعا به وجد میان و شیرجه میزنن وسط میدون. گلرت که تلاش میکرده خوش برخورد باشه میاد وسط میدون و با کروشیو ساحره ها رو از میدون میندازه بیرون.

با این حال برتی همچنان به ساحره ها چشم دوخته بوده و آب از لب و لوچه ش سرازیر میشده، چشم هاش برق میزده و در ذهنش تصویرهای گوناگونی رو با اون ساحره ها تصور میکرده ...

پایان فلش فوروارد!

ویکی چرخشی میکنه و با وحشت از زیر دوش گرم خودشو میکشه کنار و با سر میره تو دیوار! دو طرف سرشو میگیره و هوار میکشه. در حموم باز میشه و رز میاد تو. ویکی عربده دیگه ای میکشه و با سر شیرجه میزنه کف زمین!‍

رز:

اما این پایان کار نیست. اصولا هیچ پایانی برای جو گیری های خاندان ویزلی ها وجود نداره. ویکی سنگ پا رو بر میداره که بکنه تو حلق خودش که رز دستاشو میگیره و یکی میخوابونه زیر گوشش!

-چته تو؟ چرا وحشی بازی در میاری؟ نمیگی من آبرو دارم؟! نمیگی ملت رو حساب من رو تو حساب باز کردن؟ بزنم دندوناتو خرد کنم؟

ویکی گیج و ویج کف حموم پهن میشه و زار میزنه:
-رز ... رز ... الان زیر آب گرم بودم که یک لحظه سرم گیج رفت و کابوسی دیدم ترسناک ... رز ما نباید بزاریم برتی خواننده بشه ... اصن دیگه نباید بزاریم اون بخونه ... اون ریتا رو فراموش میکنه، اون عوض میشه، اون آدم دیگه ای میشه!

رز ابلهانه به ویکی خیره شده بود:
-خواننده؟! کابوس؟!! برتی؟!! چی میگی تو؟ سرت تکون خورده ها!
-به حرفام گوش کن، من آینده رو دیدم!
-تو زده به سرت. تا بیشتر از این حیثیت منو به باد نبردی باید ببرمت درمونگاه!

چندین متر اون طرف تر گلرت و برتی در تلاش برای رسیدن به چیزی بودن که علی رغم بی استعداد بودن برتی دور از دسترس نبود ...



Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۰

ویکتوریا ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۴ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۸:۰۵ دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۰
از خواب سحرگهان بپرهيز
گروه:
مـاگـل
پیام: 22
آفلاین
ساعت 10،خوابگاه

گلرت با اميد و افتخار وارد خوابگاه شد و برتي رو ديد كه با حالت روي مبل لم داده بود...
- سلام بر خواننده ي نسل جوان، ستاره ي پاپ، اميد همه برتي بات!

- زود باش كار دارما، ريتا منتظره بايد برم. بدو تمرينو شروع كنيم.
- خيلي خوب، بيا اينو بگير بخون. خيلي قشنگه...
- هان؟ اين ديگه چه عتيقه ايه؟
- خيليم قشنگه. زود باش بخون تا بذارم بري. مگه عجله نداري؟ ريتا... گوگولي... بزن بريم بوق بازي... يادت اومد؟
-

يك ساعت بعد

گلرت نيمه نا اميد كه فكر ميكرد صداي قار و قور شكمش بس دلنشين تر از صداي برتيه همچنان و براي بار سي و سوم تكرار كرد:
نه! اينجا بايد بري بالا و دراز بخوني..."من با چمدونـــــــــــــــــــم"
- من با چمدووووونم!
- من با چمدونـــــــــــــــــــــــم!
- حالا همون!

دوساعت بعد

- آفرين داري خوب پيش ميري.من با چمدونــــــــــــــــــــم، آخر اين جاده...
- من با چمدوووووونم، آخر اين جاده
-
گلرت بيچاره كه نميدونست كوبيدن ميخ در سنگ بسي راحت تر از اينكاره همچنان با بيچارگي تمام به كارش ادامه ميداد تا بلكه برتي فرق چمدونــــــــــم رو با چمدووووونم تشخيص بده...
بيدل: نه خودت نه بقيه ي اونايي كه الان دارن ميخونن هم نميتونن تشخيص بدن فرقشو! برتي بيچاره!
راوي: اونايي كه ميخونن سه چهار بار از روش بخونن ميفهمن اين برتي كه كلا شوته.( )

گلرت: بيدل، راوي، ميذارين من بدبخت كارمو ادامه بدم؟
بيدل:
راوي: كار؟ كدوم كار؟

همون وقت، حمام عمومي

- بعدي... گفتم بعدي... زود باش ديگه چقدر طولش ميدي!
- ويكتوريا يا رز؟
- رزم، بدو قبضا اومده بايد بري بدي! منم سرم ميخاره!
- اين كيه هي داد ميزنه چمدون چمدون؟
- نميدونم ريتا، هركي هست عجب صداي مزخرفي داره!
- واقعا هم مزخرفه...


ویرایش شده توسط ویکتوریا ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۲۶ ۱۸:۲۰:۱۷

خدايا كيفيتو فداي كميت نكن
كمتر خلق كن ولي آدمخلق كن

we love hufflepuff


Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ پنجشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 1473
آفلاین
- واقعا گفته؟ دیدی من چقدر استعداد دارم گلرت؟

گلرت نیشخند نصفه نیمه ای زد.

- کاملا دیدم برتی... صدات خوبه... نت ها رو هم خوب میخونی. اصلا من میگم تو رو باید برد خواننده کرد. حس هنری هم داری.

برتی که دستش رو زیر گردنش گذاشته بود و توی چشماش دو تا قلب تپنده ظاهر شده بود با هیجان جواب داد:

- آره... دیدی من به جا رزرو شعر میزنم؟ دیدی چطوری با کلمات بازی میکنم؟ لحن صحبتمو دیدی؟

گلرت نیشخند نصفه نیمه اش را کامل کرد.

- آره تو خیلی استعداد داری برتی. اصلا تو مغز موسیقی و هنر هستی.

برتی که دیگه قلب قرمزا جای مردمکشو گرفته و دیگه کم مونده از چشمش بزنه بیرون و سه بعدی بشه دستاشو میندازه پایین.

- ولی حیف که کسی نیس منو پرورش بده! گلرت! تو میتونی منو پرورش بدی؟ تو رو خدا... لطفا!

گلرت دیگر نیشخند نزد. با لحن جدی گفت:

- برتی، فردا ساعت 10 شب توی خوابگاه باش تا تمرین کنیم.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۶:۰۶ شنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۰

ویکتوریا ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۴ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۸:۰۵ دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۰
از خواب سحرگهان بپرهيز
گروه:
مـاگـل
پیام: 22
آفلاین
افکار گلرت

تازه اگه بشه ازین یارو یه چیزی در بیارم، خودمم کلی معروف میشم و پول به جیب میزنم.
بیدل: عزیزم زور نزن، نرود میخ اهنین در سنگ. این یارو هیچی حالیش نیست.
- نه بیدل، باور کن میشه فقط باید از طریق ریتا یه کم رو مخش کار کنم بلکه از آکبندی در بیاد...()
گلرت با همین افکار مثبت اندیشانه و در عین حال بسی دست نیافتنی به سمت حمام عمومی برگشت تا اگه کسی تو صف نبود بره حموم.

نزدیک حمام عمومی

- بدو... نفر بعد برو داخل، هوی کم آب بریز مگه نمیبینی زاینده رود خشک شده؟

- مشکل تو با قبض آبه یا خشک شدن زاینده رود؟
- من ویکتوریام بوقی، اون رز بود.
گلرت همچنان که با خودش فکر میکرد با ورود اصفهانیا به تالار، بزودی تالار جزو خوشه 3 خواهد شد.

در این هنگام گلرت برتیو دید که شلنگ تخته وار در تالار راه میرفت و واسه خودش اواز میخوند:

مراقب گلدون اطلسی باش... یه وقتایی منتظر کسی باش... کسی که چشماش یه کمی روشنه... شاید یه قدری هم شبیه ریتای منه

گلرت: سلام خوشتیپ.
برتی:
- شنیدی ریتا چی گفته؟
- بقیه پرستو ها یه چیزایی میگفتن
- نه منظورم این نیست. ریتا گفته من از کسی خوشم میاد که استعداد خوانندگی داشته باشه...


خدايا كيفيتو فداي كميت نكن
كمتر خلق كن ولي آدمخلق كن

we love hufflepuff


Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۱:۳۰ شنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۰

گلرت گریندل  والد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۰ یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۵
از تو خوشم میاد.
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 298
آفلاین
سوژه ی جدید

گلرت رفت توی خوابگاه مختلط تا حوله و شامپو و بقیه ی مخلفاتش رو برداره و بره حمام عمومی هافلپاف.
اما وقتی نزدیک حمام شد دید که صف دور و درازی پشت حمام عمومی تشکیل شده.
رفت جلو و از رز که آخرین نفر صف بود پرسید:
- چه خبره؟ چی شده؟ چرا اینجا صفه؟

رز که کلافه شده بود گفت:
- نمی دونم والا. این برتی بی شعور 2 ساعته تو حمومه و بیرون نمیاد. داره برای خودش آواز می خونه. حالا اون هیچی این آب رو هم نمیبنده که. حالا پس فردا پولش میاد من بدبخت اصفهانی باید پولش رو بدم، بعد از اونجایی که منم اصفهانیم و پولش رو نمی دم و ...

گلرت که دید فک رز تازه گرم شده و اگه اونجا وایسه مغزش جویده میشه سریعاً کاکوچ کرد و جیم شد.

از کنار صف یه کمی جلو رفت تا صدای برتی رو بشنوه.

- از وقتی رفت یه روز خوش ندیدم... خواستم دلم یه گوشه ای بمیره ... خسته شدم چه انتظار سختی... یکی بیاد جون منو بگیره... قلب من از تپیدنش خسته شد... نبضم با ضربه های معکوس مرد... قلب من ازخستگی خوابش گرفت... این دل نا امید و مأیوس مرد.

گلرت:

برتی از پشت در داد زد:
- این دیگه آخریش بود. دارم میام بیرون.

با این حرف برتی موجی از شور و شعف هافلیون رو فرا گرفت و عده ای هم با دست و سوت همراهی می کردن.

وقتی برتی بیرون اومد گلرت رفت جلو و با تعجب به برتی گفت:
- تو چقدر وقته داری می خونی؟
- والا من از بچگی هر وقت میومدم حموم می خوندم.
- سلفژ هم کار کردی؟
- ها؟!... هان... سلفه... آره بابا، بیا. اهم اهم.

افکار گلرت

وای اگه بتونم اینو پرورشش بدم یه ستاره ی پاپ میشه. حتی می تونم بفرستمش آکادمی موزیک گوگوش.


میون یه مشت مرگخوار/ زیر علامتی شوم
توی خ�


Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۵:۲۶ چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۰

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
رز ميره دست برتی رو می‌گيره، در حالی كه لبخند گنده‌ای می‌زنه و يكی از دندون‌های‌ شكسته‌اش رو به نمايش ميذاره و آواتار جديد خودش رو شكل ميده.

- چرا دستم رو گرفتی؟ می‌خوای منو جايی ببری؟ من می‌خوام برم با لودو تو كوچه گل كوچيك بازی كنم.

- گل كوچيك چه كوفتيه آخه احمق! ناسلامتی ماها جادوگريم ، می‌خوايم ببريمت سنت مانگو.

در اين لحظه برتی دست رز رو گاز می‌گيره و با كله ميره تو شكمش. رز نقش زمين ميشه. گلرت با عصبانيت می‌پره روی برتی، اما برتی نوك كفشش رو بالا مياره، چونه‌ی گلرت روی كفش برتی فرود مياد و در هوا منهدم ميشه. لودو يه كتك می‌خوابونه تو گوش برتی و برتی لگدش رو در ناكجاآباده‌ی جلويی بدن لودو فرود مياره. لودو از شدت درد اون جاش رو می‌گيره و به سمت دستشويی فرار می‌كنه. ريتا كه می‌بينه كسی نمونده می‌پره توی بغل برتی و لب‌هاش رو با لب‌های برتی پيوند ميده...

- مدت‌ها بود تنها نشده بوديم برتی .

در اين لحظه درك برای احيای ارزش‌های والای آسلام يه ضربه‌ی آپچوگی رو به كمر ريتا وارد می‌كنه و با مشت محكمی ريتا رو نقش زمين می‌كنه. برتی با عصبانيت گلوی درك رو جر ميده و درك با تمام هيكلش روی ريتا پخش ميشه.

- انگار فقط من مونده‌ام و تو!

برتی بر می‌گرده و كينگزلی رو می‌بينه كه با آستين‌هايی بالا زده روی هيكل بی‌هوش هافلی‌ها واستاده. برتی آستين‌هاش رو بالا ميزنه، توی هوا تفی‌ می‌كنه و به سمت كينگزلی ميدوئه. برای گيج كردن كينگزلی دست راستش رو بالا مياره، اما بعد دست چپش رو بالا مياره و دست راستش رو پايين. نگاهش رو با دقت به بدن كينگزلی معطوف می‌كنه و برای اين كه كاملا" گيجش كنه به جای استفاده از دست چپش با پای راستش به طرف شكم كينگزلی می‌پره. كينگزلی توی همون هوا برتی رو از گردن می‌گيره و همون جا به جوگيری برتی پايان ميده.

- فوق‌العاده كثيف شدی! كل ملت هافلپاف رو هم كه نابود كردی! ميری يه حموم می‌كنی بعد ميبرمت سنت مانگو، بعدشم فكر كنم اين هافلی‌های بدبخت رو بايد ببرم اونجا.

كينگزلی در حالی كه برتی رو از گردن گرفته به سمت حموم عمومی تالار ميره. درب حموم رو باز ميكنه و در حالی كه يه بار ديگه اثبات كرده توی تالار هيچكی زورش بهش نميرسه ( ) برتی رو به سمت دوش حموم شوت می‌كنه.

مدتی بعد:

كينگزلی جلوی در حموم نشسته و به موسيقی شرشر آب و نوای ملكوتی برتی گوش ميده:
- من يه بچه‌ی سيزده ساله‌ام... خدا ميشه كه وقتی بزرگ شدم با ريتا ازدواج كنم؟... يعنی ميشه... ميشه با توپ قلقلی‌ام با ريتا بازی بكنم؟...

كينگزلی در راستای بهره‌ی بيشتر نبردن از صدای دلنشين برتی توی هر گوشش سه كيلو پنبه می‌چپونه .

- آآآآآآآآآآ !

كينگزلی در حالی كه صدای ضعيفی از يه نعره رو می‌شنوه پنبه‌ها رو از گوش‌هاش در مياره و در رو باز می‌كنه. برتی روی زمين پخش شده و هفتا ستاره دارن دور سرش می‌چرخن.

- چی شده برتی؟!

كينگزلی با عجله جلو ميره و هيكلش رو می‌گيره جلوی بدن لخت برتی و با نگرانی به برتی نگاه می‌كنه.

بيدل:
- حالا نميشد يكم كينگزلی اونور تر می‌بود من برتی رو ميديدم؟

راوی:
- تو كاری كه بهت مربوط نيس دخالت نكن، اگه می‌خوای ديد بزنی پسرا رو ديد نزن، همون فاجعه‌ی اخلاقی گلرت با دامبل برای تالار يه ننگه!

بيدل:
- پس چرا كينگزلی می‌تونه برتی رو ببينه؟

كينگزلی:
- آخه من فرق فوكولم .

در اين لحظه دست راوی وارد رول ميشه و نيش كينگزلی رو می‌بنده و كينگزلی رو با يه مشت محكم روی زمين می‌اندازه. يه دست لباس شيك رو تن برتی می‌كنه و بعد يه كتك می‌خوابونه تو گوش برتی تا به هوش بياد.

برتی بلند ميشه و به كينگزلی نگاه می‌كنه كه با صورتی خونين كف حموم افتاده. كله‌اش رو می‌خارونه و زير لب ميگه:
- بايد برم كارخونه‌ی دونه‌های همه مزه‌ام. بايد برم پيش ريتا. وووييي... چقدر كار دارم...

در اين لحظه ريتا در حالی كه گوبا به هوش اومده بوده، خودش رو به حموم رسونده، از شنيدن حرفايی كه برتی زد ذوق ميكنه و ميگه:
- برتی تو خوب شدی... واو!

- مگه من بد بودم؟

- مهم نيس... مهم اينه كه الآن سرحالی و كل تالار بی‌هوشه. فقط منم و تو ...

برتی در نهايت احترام از روی جنازه‌ی كينگزلی رد ميشه و به خودش رو در آغوش ريتا ول می‌كنه...

راوی:
- تا همينجا بسه ديگه، بيشتر ادامه نديم بهتره... پايان سوژه !


ویرایش شده توسط كينگزلی شكلبوت در تاریخ ۱۳۹۰/۶/۳۰ ۶:۱۱:۰۰


Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۴:۱۲ چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۰

سدریک دیگوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۳ جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۴۰ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵
از این طرف
گروه:
مـاگـل
پیام: 200
آفلاین
گینگزلی میاد جلوی برتی می ایسته و میگه:
- برتی تو الان چند ساله هست؟

برتی دستش را از توی دماغش در میاره و محتویات داخل دماغش را می ماله روی سر کچل کینگز و میگه:
- مامانم گفته با غریبه ها حرف نزنم.

کینگز در حالی که با دستمال داشت سرش را تمیز می کرد به ریتا گفت:
- تو ازش بپرس

ریتا جلو میره و از برتی میپرسه:
- تو چند سالت بود برتی؟

برتی سریع جواب میده:
- من 13 سالمه دیگه. تو هم 10 سالت هست. به هم می خوره سنامون. مگه نه؟

ریتا صورتش تغییر رنگ میده و از خجالت مثل لبو میشه. در همون لحظه قهقه سدریک بالا میره و میگه:
- این برتی هی می گفت سنت نحضه حالا خودش صاف برگشته به وقتی که سنش نحض بوده.

گلرت یه پس گردنی سفت میزنه توی سر سدریک و میگه:
- اصلا هم خنده نداره. الان باید ناراحت باشی که برتی این جوری شده.

سدریک برای اینکه خندش نگیره لبش را گاز میگیره. بعد یکم فکر می کنه میبینه چه قدر داره افتضاح می نویسه. بیشتر فکر می کنه میبنه این نوشته هاش را پاک کنه بهتره. یکم بیشتر فکر می کنه می بینه اگه این ها را پاک کنه رولش کوتاه میشه. به خاطر همین تصمیم میگیره نوشته هاش را پاک نکنه.

برای چند لحظه سکوتی توی تالار حکم فرما میشه. که رز اون را میشکنه و میگه:
- فهمیدم چی کار کنیم. برتی را ببیریم بیمارستان سنت مانگو.

همه ملت دستی برای رز میزنن و موافقت خود را اعلام می کنن.
-----------------------------------------------------------------------------

می دونم که رولم خیلی مسخره شده. ولی می خواستم یه اعلام وجودی بکنم به خاطر همین این رول را زدم. خلاصه ببخشید که گند زدم.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.