خلاصه:
در اثر بی احتیاطی رز ویزلی، نجینی وارد اتاق تسترالها میشه.تسترالها گازش میگیرن و نجینی تبدیل به مارمولک کوچیکی میشه.لرد سیاه هم در اثر گاز همون تسترال کوچیک میشه.سوروس سرگرم درست کردن معجونی برای برگردوندن اوضاع به حالت قبله.ولی مرگخوارا فکر میکنن شاید بهتر باشه لرد به همین شکل بمونه و شروع به رای گیری میکنن...
(بعضی قسمتها رو که فکر میکردم به درد ادامه دادن نمیخوره حذف کردم.)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لینی که متوجه معنای سکوت مرگخواران شده بود ادامه داد:
-خب.از خودم شروع میکنم.من مخالف بزرگ شدن لرد هستم!همینجوری به اندازه کافی جالب و چیزه...امممم...چیز دیگه...بامزه!
بلاتریکس با شنیدن کلمه "بامزه" از دهان یک ساحره از شدت خشم سرخ شد.
-ولی من موافقم.ارباب باید بزرگ باشن.باید قوی و مقتدر و باجذبه و وهم انگیز و...
رودولف به سختی شور و شوق همسرش را کنترل کرد و رای موافق داد.سوروس درحالیکه کمی از معجون را میچشید اعلام موافقت کرد.
-من که موافقم.اگه لرد کوچیک بمونه من خبرای کی رو برای اون طرف ببرم؟
رز:کدوم طرف؟
سوروس به سختی لبخندی زد.
-هیچی..فراموشش کن.رای خودت چیه؟
رز نگاهی به مرگخواران دیگر انداخت.خاطره ای جلوی چشمانش زده شد...
-من مخالفم...همیشه موهای قرمز منو مسخره میکرد...فکر میکنم بهتره حداقل مدتی اینجوری بمونه.
ریگولوس:باید با جسیکا مشورت کنم!من همسر روشنفکری هستم!
لونا:منم که کلا وصلم به لینی.هرچند ممکنه اون موافق باشه و من مخالف!
ایوان:من مخالفم!زده استخونای منو خرد کرده.
روفوس:رای من برعکس رای لودوئه.گفته باشم!
لودو:رای منم برعکس رای روفوسه.منم گفته باشم!
.
.
.
یک ساعت بعد اتاق لرد سیاه:سوروس با احتیاط به لرد نزدیک شد.این بار دلیل احتیاطش ترس از خشم لرد نبود.ترس از له کردن جثه ضعیف و کوچک مخوفترین جادوگر تاریخ بود.
-ارباب...با کمال تاسف باید بهتون اطلاع بدم که معجونی که درست کردم عمل نکرد.کمی به نجینی دادم.ولی اون هنوز همون مارمولک حقیریه که بود!فکر میکنم شما هم فعلا باید همینجوری به زندگیتون ادامه بدین.بفرمایین بپرین تو جیب من که ببرمتون سر میز شام!