Teddy.R.Lupin نوشته:
خب ... یکی از آرزوهام برآورده شد .... اومدن تو هاگوارتز و نشستن روی چهارپایه و گذاشتن و کلاه گروه بندی رو سرم .... خب زیاد حاشیه نرم ... بذار یه کم از خودم بگم .... کمی تا قسمتی همراه با باد های ملایم [ :دی ] مغرورم ... اعتماد به نفسم زیاده و خب ... عاشق دوستامم ... جوری که زندگیمو براشون میدم .... با بقیه زود گرم میگیرم و برای دوستام از چیزی دریغ نمیکنم ... تازه گی ها جادوی سیاه رو دوست دارم ... اما هنوز در موردش دو دلم ... خیلی اهل ریسکم .... جوری که خیلی موقع ها بخاطرش تو دردسر می افتم .... معمولا کاری که به عهدم میذارن رو به بهترین نحو ممکن انجام میدم حتی اگه هیچی ازش ندونم ... تازه گی ها از هر چی محفلی بدم میاد ... نمیدونم چرا ... و البته بسیار آدم جوشی ای هستم .... خدا نکنه عصبانی شم .... اونوقته که ولدمورت هم نمیتونه جلومو بگیره . معمولا تو دسته آدمای موذی منو دوستام میذارن ولی خودم اصلا قبول ندارم ... من فقط باهوشم ... همین .
والا اگه کلاه علاقه منو در نظر بگیره ... بین اسلیترین و گریفیندور دوست دارم تو یکیشون بیافتم ....اگه اسلیترین بشه که نور علی نور میشه ... ولی خب ... انتخاب آخر با کلاه نه من ... درسته ؟
*راهیندا* نوشته:
وای قلبم نه
راستش علت اصلی مخالفتم اینه که دوستام جای دیگه ای هستن و من نمیخوام ازشون جدا شم!!!!
( ینی واقعا منو برای هافلپاف مناسب دیدین و نه جاهای دیگه؟)
و اگر واقعا به انتخاب خودمه بازم بین گریفندور و اسلیترین میمونم
مطمئن نیستم لیاقتشونو داشته باشم. شاید بهتر باشه انتخاب بین این دو تا رو به عهده کلاه بذارم
فقط خواهش میکنم هافلپاف نباشه
کلاه گروهبندی نوشته:
نقل قول:
*راهیندا* نوشته:
سلام کلاه عزیزم
فکر میکنم الان اومدم تا توی یکی از گره های زندگی ام شرکت کنم!
میدونی من واقعا گیجم !
ینی بذار اینجوری بگم یه سری از باورهای ذهنی من نسبت به خودم فرو ریخته
راستش اینه که احساس میکنم لیاقتشو ندارم.انگار به هیچ جای این دنیا تعلق ندارم.شاید بهترین کار این باشه که همین الان کلاهو از روی سرم بردارم و برگردم توی اتاقم.
راستش اینه که ممکنه من در جایی اصن ادم فروتنی نباشم و به شدت مغرور به نظر برسم. اما گاهی اعتماد به نفسم به شدت افت میکنه.
باهوش نیستم زیاد اما میتونم خودمو از چاله ها بکشم بیرون.گاهی پیش اومده کاری رو با اشتیاق زیاد شروع کردم. و یهو وسطش همه احساسم از بین رفته. یه همچین مواقعی اگه ازم حمایت روحی نشه کاملا ولش میکنم به امان مرلین.
عاشق دوستامم و کسانی که به نحوی وارد زندگیم میشن
براشون ممکنه هر کاری بکنم. ممکنه براشون بمیرم و ممکنه براشون ادم بکشم. میگن توی کارام جدی ام ... ولی خیلی دوست دارم که دوستام از بودن با من لذت ببرن و ادم شوخی باشم. نمیدونم هستم یا نه
جادوی سیاه رو دوست دارم. و قدرتی که باهاش نصیب ادم میکنه
اینکه ازت حساب میبرن
چالش ذهنی من شده گریفندور و اسلیترین! حتی ممکنه ولدمورت با یه مرگخوار گریفندوری برخورد خوبی نداشته باشه. و اگه واقعا گریفندوری باشم... دوری ام از اونجا....
من نمیدونم
به نظرم بهتره به جای واژه شجاعت بگم جسارت... من جسارت و احساساتی بودن رو کنار هم دارن و گاهی هم شدیدا زودرنجم
به نظرم اگر واقعا لیاقت جایی رو داشته یاشم یه چیزی بین گریفندور و اسلیترینه
حتی شخصیتی که میخوام انتخاب کنم، انتخاب رو گذاشته به عهده خودم( ینی بدون گروهه) وای چقدر حرف زدم
خب من بهت پیشنهاد می کنم این پست رو بخونی و در مورد هافلپاف بیشتر فکر کنی و بعدش برگردی و انتخاب نهاییت رو بگی.
*راهیندا* نوشته:
سلام کلاه عزیزم
فکر میکنم الان اومدم تا توی یکی از گره های زندگی ام شرکت کنم!
میدونی من واقعا گیجم !
ینی بذار اینجوری بگم یه سری از باورهای ذهنی من نسبت به خودم فرو ریخته
راستش اینه که احساس میکنم لیاقتشو ندارم.انگار به هیچ جای این دنیا تعلق ندارم.شاید بهترین کار این باشه که همین الان کلاهو از روی سرم بردارم و برگردم توی اتاقم.
راستش اینه که ممکنه من در جایی اصن ادم فروتنی نباشم و به شدت مغرور به نظر برسم. اما گاهی اعتماد به نفسم به شدت افت میکنه.
باهوش نیستم زیاد اما میتونم خودمو از چاله ها بکشم بیرون.گاهی پیش اومده کاری رو با اشتیاق زیاد شروع کردم. و یهو وسطش همه احساسم از بین رفته. یه همچین مواقعی اگه ازم حمایت روحی نشه کاملا ولش میکنم به امان مرلین.
عاشق دوستامم و کسانی که به نحوی وارد زندگیم میشن
براشون ممکنه هر کاری بکنم. ممکنه براشون بمیرم و ممکنه براشون ادم بکشم. میگن توی کارام جدی ام ... ولی خیلی دوست دارم که دوستام از بودن با من لذت ببرن و ادم شوخی باشم. نمیدونم هستم یا نه
جادوی سیاه رو دوست دارم. و قدرتی که باهاش نصیب ادم میکنه
اینکه ازت حساب میبرن
چالش ذهنی من شده گریفندور و اسلیترین! حتی ممکنه ولدمورت با یه مرگخوار گریفندوری برخورد خوبی نداشته باشه. و اگه واقعا گریفندوری باشم... دوری ام از اونجا....
من نمیدونم
به نظرم بهتره به جای واژه شجاعت بگم جسارت... من جسارت و احساساتی بودن رو کنار هم دارن و گاهی هم شدیدا زودرنجم
به نظرم اگر واقعا لیاقت جایی رو داشته یاشم یه چیزی بین گریفندور و اسلیترینه
حتی شخصیتی که میخوام انتخاب کنم، انتخاب رو گذاشته به عهده خودم( ینی بدون گروهه) وای چقدر حرف زدم