هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سیو...شما اینجا چیکار می کنین؟!

بررسی پست شماره 197 خانه اصیل و باستانی گانت ها، سیوروس اسنیپ:


چقدر در این مکان و زمان احتیاج به یک جادوگر با تجربه داشتیم و چقدر به موقع رسیدین!
جناب گانت تعصب و حس مالکیت خاصی روی خونه شون دارن و همین باعث می شه کمی نسبت به سوژه بی تفاوت باشن!


نقل قول:
و قبل از اینکه ماروولو موفق شود تا افکارش را پیاده سازی کند بار دیگر اسنیپ به خواست نویسنده در سوژه ظاهر و دست بر قضا با لرد فیس تو فیس گردید!

خب در حالت عادی صد در صد می گفتم سیوروس برای چی برگشت! ولی اینجا از سیوروس ممنونیم که ماموریت رو نیمه کاره رها کرده و برای نجات سوژه برگشته. گاهی مجبور به انتخاب می شیم. بین خوب نوشتن یا نجات و اصلاح سوژه ها. همونطور که چند بار تکرار کردم بیشتر پست های خودم هم برای کمک به سوژه زده می شن. شما هم اینجا همین کار رو انجام دادین. مسلما شما و خیلی از نویسنده های سایت می تونن ماهی یک پست بزنن و اون پست فوق العاده باشه. ولی عده ای مثل شما این راه رو انتخاب نمی کنن و به جاش ترجیح می دن با فعالیت بیشتر به بقیه هم کمک کنن.


نقل قول:
لرد با ملایمت چوبدستیش را بیرون کشید.
- اسنیپ...یادت میاد ازت چی خواستیم؟

شما برای کارتون دلیل آوردین. در واقع برای خواننده توضیح دادین. این کارتون احترام به خواننده اس. دارین می گین که من می دونم سوژه چی بود و کجا بود و الان دارم کاری بر خلاف سوژه انجام می دم.ولی کارم دلیل داره!


نقل قول:
- پس ممکنه بفرمایین دقیقا به چه علتی دوباره برگشتی اینجا؟

لحن و حالت صحبت کردن لردتون خیلی دوست داشتنی بود! دوست داشتنی ...آشنا...دلنشین! اون حالت مغرورانه و طعنه آمیز ولی مودبانه! خیلی خوب بود.


نقل قول:
- به نظرت کی الان داره این پستو می زنه؟
شاید از معدود صحنه هاییه که اشاره به نویسنده پست، اونو جالب تر کرده. شما دیگه به خوبی می دونین کجا می شه این کار رو انجام داد.


نقل قول:
اسنیپ کله چربش را خاراند و خواست بگوید که برای برداشتن روغن مویش دوباره برگشته است اما وقتی که با چهره خشمگین لرد در میان سلول های روغنی مغزش رو به رو شد دریافت پنهان کردن حقیقت از او فایده ای ندارد.

این صحنه خیلی جالب بود. اونقدر جالب که می شد کمی بیشتر روش تاکید کرد.
معمولا اصرار و تاکید روی صحنه های طنز تاثیر عکس داره. ولی گاهی ارزششو داره که این کار رو انجام بدیم و در عوض مطمئن بشیم که خواننده ها(یا حداقل بیشتر اونا) منظورمونو گرفتن. البته به همین حالتش هم خوبه. برای خواننده های کم حوصله تر یا حواس پرت تر می شد کمی با جزئیات بیشتر توضیح داد. قدم به قدم پیش رفت. سیوروس فکر کنه که چه جوابی به لرد بده...لابلای سلولای مغزش بگرده و یهو برسه به چهره خشمگین لرد! صحنه فوق العاده ای خلق کردین.


به کروشیو بسیار حساسیت پیدا کردم! به عنوان نقد کننده این احساس شخصی من زیاد مهم نیست.ولی فکر می کنم ممکنه این حالت برای خواننده ها هم ایجاد شده باشه. شاید برای اینکه در پست های همه تقریبا آخر همه جمله های لرد یه "کروشیو" ضمیمه شده!


نقل قول:
اسنیپ درحالیکه از درد به خود می پیچید گفت:
-آخه سرورم خودتون یه نگاه به پست ایشون بندازین.اگر من الان بر نمی گشتم سوژه رو ایشون به شهادت رسونده بود! گفتم حداقل بیام ایشونو به محضر همایونی راهنمایی کنم که واضحه شدیدا راه گم کردن. شاید گشایشی حاصل شد دیگه با این حرارت یک در میون وسط سوژه جفت پا نیان!

البته می دونین که من اهمیت زیادی به سوژه ها نمی دم...ولی در مقابل این حرکت بسیار خلاقانه شما نمی شه سکوت کرد! کارتون عالی بود. بهتر از این نمی شد سایت و سوژه رو تلفیق و در عین حال یه تازه وارد رو راهنمایی کرد! اونم با چاشنی طنز.


نقل قول:
.مرد بی توجه به نگاه خیره عابرین با چهره ای اخمو به سمت ساختمان های اینسوی میدان حرکت کرد
.
کدو سوی میدان؟ ما معمولا صحنه ها رو یا ازدریچه چشم یکی از شخصیت ها می بینیم یا از بالا! برای همین هیچ سوی مخالفی نمی تونه برای ما این سو باشه!
شما سیوروس رو برگردوندین...ماموریتتونو انجام دادین و دوباره فرستادینش دنبال ماموریت خودش! صحنه آخری که درباره لودو نوشتین بسیار جالب بود.

مدتهاست که احتیاجی به نقد ندارین. سبک و روشتونو پیدا کردین و به خوبی هم اجراش می کنین. این بار چون مورد خاصی در بین بود از دیدنتون در این تاپیک متعجب نشدم. این حساسیت خاص و ویژه شما که هم مایل بودین به حفظ سوژه کمک کنین و هم یه عضو کم تجربه رو راهنمایی کنین بسیار تحسین آمیز بود. همیشه به اعضایی مثل شما احتیاج داریم.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بررسی پست شماره 270 خاطرات مرگخواران، مورگانا لی فای:


پستتون تکی و جدیه. موقع نوشتن چنین پستی مهمترین نکته اینه که احساستون رو همونطوری که هست به خواننده منتقل کنین. بدون توجه به طول و عرض پست...بدون سانسور یا کوتاه کردن توضیحات.


نقل قول:
احساس میکرد سرش چند تن وزن دارد.به یاد شبی افتاد که زندگی اش دگرگون شده بود.... شبی که بعد ها نامش را شب نحس مرگ گذاشته بود... به یاد آورد که حتی متوجه نبود در کدام نقطه شهر قدم میگذارد!

شروعی که خواننده رو کنجکاو کنه شروع خوبیه. مخصوصا در پست جدی که برای جذب خواننده سلاح های زیادی در دست ندارین. مشخص نکردن هویت شخصیت(هر چند بشه حدس زد که مورگاناست!) انتخاب خوبی بود.


نقل قول:
مرگ خواهرش همه چیز را برایش به اتنها رسانده بود. اگر اکنون، نیمه شبی بارانی در خیابان خلوتی از شهر همیشه شلوغ لندن نبود، مسلما ظاهر زخمی و خون آلود و خاکی مورگانا جلب توجه میکرد.

این قسمت کمی توضیح بیشتری لازم داشت. قبل از دادن اون خبر غیر منتظره(مرگ خواهرش) به خوانند می شد با یکی دو جمله خواننده رو آماده کرد. چون اینجا به عنصر غافلگیری هم احتیاجی نداشتیم. به نظر من حتی اگه جمله اول این پاراگراف رو در آخرش میاوردین برای این آماده سازی کافی بود.


نقل قول:
اما در حال حاضر، هیچکس به دختری که با درماندگی بر زمین و زمان میغرید توجه نمیکرد!چهره مرد در ذهنش مجسم شد. کسی که قول داده بود از ملینا به خوبی محافظت کند و حالا تنها چیزی که داشت یک جنازه کوچک بود.صورتش خیس تر از قبل شد. احساس کرد صدایی ویز ویزی را میشنود و کمی که چرخ زد گربه کوچکی را دید که از لحظه تولد با ملینا بود. چشمهایش برق شومی زد خم شد و دستش را دراز کرد.
- ساتین.... فقط من و تو موندیم کوچولو

اینجا قسمتیه که مورگانا عوض می شه. اون حالت درماندگی و غمش تبدیل به خشم می شه...تبدیل به نفرت می شه و مورگانا یه نیروی عجیبی از این خشم و نفرتش می گیره. این تغییر خیلی خوب بود. دلیلش هم کاملا منطقی و کافیه...ولی بهتر بود کمی بیشتر به این قسمت پرداخته می شد. مثلا مورگانا با دیدن گربه یاد خاطره ای میفتاد...یا درباره احساسش در اون لحظه بیشتر توضیح داده می شد. اینجوری خواننده رو بیشتر برای پذیرفتن این تغییر آماده می کردین.
کار دیگه ای هم می تونستین انجام بدین. اونم این بود که این قسمت رو کلا منتقل می کردین به آخر پست! مورگانا بدون توضیح می رفت سراغ اون مرد و بعد با نوشتن این قسمت توضیح رو می دادین.


نقل قول:
گربه وحشی کوچک ویز ویزی کرد و روی شانه مورگانا نشست.
اینجا سه تا اشکال وجود داره!
فعل " ویز ویز کردن" برای یک پست جدی مناسب نیست. حال و هوای مرموز و غم انگیز پستتونو از بین می بره.
گربه هرگز ویز ویز نمی کنه! و همین باعث می شه خواننده نتونه با توصیف شما ارتباط برقرار کنه. نمی تونه تجسمش کنه.
گربه همونطور که ویز ویز نمی کنه، روی شانه هم نمی شینه! طوطی که نیست! اینم مثل مورد قبل باعث می شه خواننده به جای فکر کردن درباره مفهوم جملات شما درگیر منطق داستان بشه!


نقل قول:
نسیم ملایمی وزید و لحظاتی بعد کوچه خلوت بود... خلوت ...تاریک و سرد! مرد بی خبر از چیزی که در انتظارش بود،کافه را مرتب میکرد.که صدای پاقی او را هیجان زده از جا پراند. بوی رز سیاه در هوا پیچید و مرد دختر جوانی را دید که با قدم های استوار به آن سمت می آید.


نسیم ملایمی وزید و لحظاتی بعد کوچه خلوت بود... خلوت ...تاریک و سرد!

مرد بی خبر از چیزی که در انتظارش بود،کافه را مرتب میکرد.که صدای پاقی او را هیجان زده از جا پراند.

بوی رز سیاه در هوا پیچید.

مرد دختر جوانی را دید که با قدم های استوار به آن سمت می آید.


البته لازم نیست همیشه از اینقدر فاصله استفاده کنین ولی برای توصیف این صحنه اینجوری بهتر نشد؟
بعضی جمله ها برای هضم شدن احتیاج به یه فرصت دارن! به یه فاصله. اگه در محل های درست این فرصت رو به خواننده بدین تاثیر جمله هاتون بیشتر می شه.
بین جایی که مورگانا ساتین رو پیدا کرد و کافه مرد فاصله بود. این فاصله رو به خواننده نشون بدین. هر چند مورگانا آپارات کرده باشه و سریع به اون محل رسیده باشه.

بوی رز در هوا پیچید...به خواننده اجازه بدین بوی رز رو استشام کنه! تصور کنه. به یاد بیاره.
اشاره به کلمه "سیاه" لازم نبود. چون بوی رز سیاه و صورتی فرقی با هم ندارن. اشاره به سیاه بودن رز در صحنه پایانی پستتون کافی بود.
حادثه مرگ ملینا کاملا توضیح داده نشده.احتیاجی هم نبود.چون سوژه شما در اینجا خشم مورگاناس و تغییرش. به این مورد هم به اندازه کافی پرداختین.


نقل قول:
و شدت شکنجه را بالا برد . مرد فریاد میکشید. مورگانا پوزخند زد.
- گفتی بخاطر ملینا... اره؟ به ملینا قول داده بودم سیاه نباشم...علی رغم میل باطنی ام. ولی به ملینا قول داده بودم نه به دامبلدور....

و مجددا پوزخند زد.
- امشب لرد سیاه یک هم پیمان خواهد داشت....یک خادم....شما تنها سلاحی رو که نباید به اون میدادید دادید.... دنیا از حالا باید بیشتر بترسه.... حیف اونقدر زنده نمیمونی که اینو به آلبوس عزیزت بگی سایرات....

قسمت اول خوب بود. البته اگه جمله ادامه پیدا می کرد بهتر هم می شد:

- گفتی بخاطر ملینا... اره؟ به ملینا قول داده بودم سیاه نباشم...علی رغم میل باطنی ام. ولی به ملینا قول داده بودم نه به دامبلدور.... حالا دیگه ملینایی وجود نداره که به خاطرش با خواسته قلبی خودم مبارزه کنم.

قسمت دوم هم بد نبود. فقط کمی زیاده روی شده. عبارت " تنها سلاحی که نباید به اون می دادید" زیادی مغرورانه اس! و به همین دلیل تاثیر خوبی روی خواننده نمی ذاره.


استفاده از خارهای رز سیاه برای شکنجه ایده زیبایی بود.

خوب بود.

موفق باشید.

—————————————

بگمن!

البته که می شه. این نقد رو اختصاصی برای شما می نویسیم...آماده باشید...


نقد!

اگه مایل باشین بصورت نستعلیق هم قادریم بنویسیم!



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۷ ۲۳:۴۵:۵۹



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۵۲ دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۳

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
ارباب ما حسودیمون شد میشه برا ما هم نقد بنویسید؟


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۲۸ دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۳

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
جسارته سرورم
ممکنه تقاضاکنم که مرحمت کنید و این رو نقد بررسی بفرمایید...
با تشکر فراوان


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۰۸ دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۳

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
سرورم
دیدم بازار درخواست نقد داغه این شد که به خودم جسارت دادم مزاحم اوقات شریف بشم تا درخواست کنم این رو برای من نقد بفرمایید.ممکنه سرورم؟ :worry:



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۷ شنبه ۵ مهر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 39 افسانه لرد ولدمورت، مرلین علف:


نقل قول:
بلاتریکس نگاه های خشمناکی به سر تا پای اندام اسکلتی ایوان و موهای چرب سورس انداخت که در کسری از ثانیه و به خاطر نگاه های بلاتریکسانه، هر دو فرار را بر قرار ترجیح دادند و از اطراف سوژه به مکانی نا معلوم عروج کردند. سپس بلاتریکس رو به لرد سیاه کرد و گفت:
- ارباب، فکر نمی کنید اگه محفلی ها رو با خودتون ببرید، جدا از اینکه پای محفلی ها وسط سوژه باز می شه و اونا عناصرشون رو شناسایی می کنن و میان دنبالشون و آبروی شما میره، به یاران خودتون هم توهین می کنید و در برابر کل دنیا اونا رو بی لیاقت جلوه می دین؟!

در پست قبل سوژه به شکل غیر قابل قبولی تغییر کرده بود. به نظر من تصمیم کاملا درستی گرفتین که سوژه رو به مسیر قبلی برگردوندین. خوشبختانه بی مقدمه و بدون توضیح هم این کار رو انجام ندادین و گذشته از توضیح خوب و کافی، از شخصیت درستی هم برای این توضیح استفاده کردین. احتمالا کسی جز بلاتریکس نمی تونست به این تصمیم عجیب لرد اعتراض کنه. انتخاب شخصیت ها برای قانع شدن خواننده خیلی مهمه.


نقل قول:
- ساکت شو بلاتریکس، تو به چه حقی از ایده های ما کپی برداری می کنی؟ کروشیو!

داشتیم خودمون رو شکر می کردیم که بالاخره یکی به جای "کروشیو" از "ساکت شو" استفاده کرده...که کروشیو بعدش اومد!
تکلیف کروشیوتون رو تعیین کردین. این کار خوبی بود. ولی واقعا لرد در این حد و به خاطر همچین چیزی از کروشیو استفاده می کرد؟ مخصوصا برای مرگخواری مثل بلاتریکس!
برای طنز و خلق صحنه عای خنده دار می تونیم اغراق کنیم...ولی در اون مورد هم نباید زیاده روی کرد.


نقل قول:
مرلین و سورس حاضر بشید برای رفتن. بلاتریکس، اگه بتونی اون جنگل بالای سرت رو سر و سامون بدی و طرح اصلاح سازی جنگل ها رو بر روش پیاده کنی، میتونی بیای.

آخرش خودتو تحمیل کردیا!
ولی سوژه های انتخابیتون مناسب بودن. سیوروس و بلاتریکس و مرلین می تونن سوژه های جالبی خلق کنن.


طنز پست های شما خوبه...البته بعد از این مدت عضویت بایدم خوب باشه! فقط زیاد روی صحنه های طنز تاکید نکنین. بعضی صحنه ها حالتی دارن که باید بصورت گذرا توصیف بشن و نویسنده سریع تر از روشون رد بشه. طوری که انگار خودش متوجه طنز بودن این صحنه یا دیالوگ نیست. تاکید زیاد تاثیر رو کمتر می کنه. مثل کسایی که قبل از گفتن جوک میگن یه جوک می گم بخندی!
نقل قول:
مرلین و سورس حاضر بشید برای رفتن. بلاتریکس، اگه بتونی اون جنگل بالای سرت رو سر و سامون بدی و طرح اصلاح سازی جنگل ها رو بر روش پیاده کنی، میتونی بیای.

مثلا اینجا جمله اول درباره جنگل خوب بود. نیازی به دومی نبود. یا می تونستین فقط از دومی استفاده کنین(به نظر من اولی ساده تر و بهتر بود).هر دو با هم تاثیر منفی دارن.


قضیه انتخاب هیئت همراه لرد خیلی سریع سر هم بندی شده...می تونست بیشتربهش پرداخته بشه ولی فوقش در حد یک پست دیگه...بیشتر جا نداشت. یه انتخاب دیگه هم این بود که برای جلوگیری از انحرافش سریع تر از این قسمت رد بشیم که شما این کار رو انجام دادین. انتخاب مناسبی بود.


نقل قول:
- رز حواست باشه که چمدون رو به اندازه ی کافی بزرگ کنی که جفتمون توش جا بشیم و چند تا خوراکی بذاری که از گشنگی نمیریم. ما باید بریم اونجا، حتی اگه ارباب نگه و یادت باشه، به هیچ کس هیچی نگی، چون اونا هم به روش ها مختلف پا میشن و میان!

همراه کردن رز و لینی با لرد سوژه فرعی جدیدیه که وارد داستان کردین. سوژه خوبی هم هست. حتی این اشاره کوتاه که بقیه هم ممکنه همین کار رو انجام بدن می تونه ایده های جدیدی به نفرات بعدی بده.


پستتون اصلاح کننده و بسیار مفید بود.


موفق باشید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بررسی پست شماره 40 افسانه لرد ولدمورت، لاوندر براون:


نقل قول:
ارباب(البته شما که هنوز مارو به مرگخواری نپذیرفتی!ولی ما شما رو به اربابی خیلی وقته پذیرفتیم!!!)

بسیار ممنونیم. مرگخواران گروه خاصی هستن...برای "خاص" نگه داشتن این گروه مجبوریم خیلی دقت کنیم.


ظاهر پستتون هیچ تغییری نکرده و هنوز نوشته ها پشت سر هم هستن و هنوز خوندنشون می تونه خواننده رو خسته کنه. در نقد قبلی در این مورد توضیح دادم...تکرار نمی کنم!


نقل قول:
-هیس فیسسسسسس!!!فیس فیس!هیس هیس هیس هیس!!!(ترجمه:گفتم اینجا چه اتفاقی داره می افته؟!)

نقل قول:
-هیسسسسسسس!فیس هیس!!!(ترجمه:جمله فوق العاده پیچیده بود به دلیل عدم تسلط کامل نویسنده به زبان مارها،این بخش بدون ترجمه می ماند!!!)

از علامت ها بصورت دو تایی و سه تایی استفاده نکنین. با این کار مخالف نیستم. مثلا در جایی که مایلین تعجب خیلی زیاد شخصیت رو نشون بدین...وقتی حداکثر یک بار در طول یک پست. نه بیشتر یا بصورت دائمی. استفاده بیش از حد فقط پستتون رو شلوغ می کنه.


نقل قول:
رز در مانده به نجینی خیره شد.نگاه لن هم بین رز و نجینی در گردش بود.اندکی بعد صدای مرددش را از حنجره آزاد ساخت:

در قسمت های غیر دیالوگ از اسامی مخفف استفاده نکنین. این کار هم شبیه همون " وارد کردن احساسات نویسنده به پست" هست که در نقد قبلی توضیح دادم. وقتی در نقش نویسنده قرار دارین فاصله خودتون رو با شخصیت ها و گروه ها حفظ کنین. این کار برای جذب خواننده ها لازمه.


نقل قول:
-پس...شرمنده بانو!ولی...باید...یعنی نباید ب...بذاریم ایشون تغییر شکل بدن...ی...یا با لرد ملاقات داشته باشن!وگرنه...

سوژه مورد نظر شما خوبه. این که نجینی ممکنه صدای این دو نفر رو شنیده باشه و بخواد به لرد بگه. این سوژه خوبیه که وارد داستان کردین. ولی توضیحش رو زیادی کش دادین...کمی خسته کننده شده. کمی تکراری... می تونستین تردید این دو نفر رو کمی متفاوت تر نشون بدین. یا دیالوگ هاشون در این حد شبیه هم نمی شد.


سوژه رو خوب پیش بردین. اگه مسیر رو هم کمی جالب تر و متفاوت تر طی کنین خیلی بهتر می شه. و لطفا به بند دوم این پست توجه کنین.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۷ شنبه ۵ مهر ۱۳۹۳

لاوندر براون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۲ یکشنبه ۶ مهر ۱۳۹۳
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 76
آفلاین
بسم مرلین!!!
ارباب(البته شما که هنوز مارو به مرگخواری نپذیرفتی!ولی ما شما رو به اربابی خیلی وقته پذیرفتیم!!!)
لطف میکنیداین رو نقد بفرمایید؟!



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ شنبه ۵ مهر ۱۳۹۳

گریفیندور، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۲۷:۵۲
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
ناظر انجمن
پیام: 729
آفلاین


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۲۰ جمعه ۴ مهر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 269 خاطرات مرگخواران، هکتور دگورث گرنجر:


پست شما یک پست تکیه. به همین دلیل طول و عرض و ابعادش هیچ اهمیتی نداره. چون کسی مجبور نیست پست تکی رو بخونه.


نقل قول:
حتی از سیاه ترین رنگ های مشکی دنیا هم تاریک تر بود.

تشبیه های جالب تری می شد برای تفهیم این سیاهی پیدا کرد. اشاره به یک صحنه یا جسم که خواننده می تونست تصورش کنه. این کارتون جمله رو کمی عمیق تر می کرد.


نقل قول:
شب تاریکی بود. حتی از سیاه ترین رنگ های مشکی دنیا هم تاریک تر بود. یادش نبود که چه مدت گذشته. یک ساعت؟! شاید هم تنها چند دقیقه... حس میکرد در زندان زمان متوقف شده. برایش مهم نبود که تقریبا تمام بدنش در اثر گیر کردن به درختان و بوته های خار زخمی و خونین بود. بوی خون که به مشامش رسید، خاطراتش زنده شد.

فرض کنین قراره این پاراگراف رو با صدای بلند بخونین.
مسلما همشو به سرعت و بدون وقفه و پشت سر هم نمی خونین. در بعضی قسمت ها مکث می کنین. به شنونده ها اجازه درک و هضم جمله ها رو می دین. اجازه تجسم و تصور صحنه ها رو...
موقع نوشتن هم باید تا جایی که ممکنه همین کار رو انجام بدین. گاهی رفتن به سر خط و گاهی گذاشتن فاصله می تونه این وقفه رو ایجاد کنه. گاهی هم سه نقطه به درد می خوره. خوشبختانه شما از این مورد استفاده کردین.


نقل قول:
در خانه ای فرسوده در یکی از محله های فقیر نشین بود.

چی بود؟
جمله فعل درستی نداره. در پست های جدی درستی جمله بندی و بعد ادبی و نگارشیشون اهمیت بیشتری پیدا میکنه.


نقل قول:
سایه مرگ چنان سریع گسترده میشد، که در یک هفته اخیر سه خانه دیگر هم در خاموشی مطلق فرو رفته بود.

مفهومی که می خوایین برسونین زیباست...ولی جمله ها به اندازه کافی رسا نیستن.
سایه مرگ چنان سریع گسترده شده بود( یا در حال گسترش بود)، که در یک هفته اخیر سه خانه دیگر هم را هم در خاموشی مطلق فرو برده بود.
فکر می کنم اینجوری بهتر منظورتون به خواننده منتقل می شه.


در پاراگراف دوم هم اون حالت شتابزدگی در نوشتن وجود داره. خواننده نباید اون قسمت رو سریع و یک نفس بخونه. ولی نوشته شما به شکلیه که خواننده همین کار روانجام می ده.


نقل قول:
در خانه ای فرسوده در یکی از محله های فقیر نشین بود. سایه مرگ چنان سریع گسترده میشد، که در یک هفته اخیر سه خانه دیگر هم در خاموشی مطلق فرو رفته بود.
مدت ها پیش خانواده اش را از دست داده بود و فراموششان کرده بود.
چند شیشه را که حاوی مایعی سیاه رنگ بود در جیبش گذاشت و روانه خانه ای شد که به شدت از انجا و افراد ساکن در آن متنفر بود.
در خیابان های تاریک و کثیف پیش میرفت. هر چه جلوتر میرفت چهره خیابان ها تغییر میکرد. ساختمان ها نو تر، خیابان ها تمیز تر و مغازه ها لوکس تر به نظر میرسیدند. جلو در بزرگترین مجلل ترین خانه آن محل توقف کرد و زنگ در را به صدا در آورد.
کمتر از یک دقیقه بعد مردی در را گشود دهانش را باز کرده بود تا خوش آمد بگوید ولی با دیدن سر و وضع مرد پشت در نگاه تحقیر آمیزی به او کرد:

جدا کردن بند ها، خوندن پست شما رو به مراتب راحت تر می کنه.

خدمتکار دهانش را باز کرد تا اعتراض کند اما هکتور با بی حوصلگی چیزی نجوا کرد، نور سبزی به سینه مرد اصابت کرد و مرد بی حرکت، با چشمانی باز روی زمین افتاد.
عکس العمل هکتور خیلی سریع اتفاق افتاد. در حالیکه در بدو ورودش اصلا به نظر نمی رسید همچین قصدی داشته باشه.
بهتر بود یا بدون هیچ حرفی از اول همین کار رو می کرد و یا حداقل یه بحث طولانی تری با فردی که در رو باز کرده بود انجام می داد.


ولی با دیدن سر و وضع مرد پشت در نگاه تحقیر آمیزی به او کرد:
-باز هم که تو پیدات شد. مگه ارباب بهت نگفتن اینجا پیدات نشه؟!

هکتور که بلاخره کلاه شنلش را از سرش برداشته بود با لحنی سرد و تحقیر آمیز گفت:
-اون احمق ارباب من نیست. من به شخص دیگه ای خدمت میکنم. البته اگه منو بپذیره. حالا برو و به اون بگو من کارش دارم.

خدمتکار دهانش را باز کرد تا اعتراض کند اما هکتور با بی حوصلگی چیزی نجوا کرد.
نور سبزی به سینه مرد اصابت کرد و مرد بی حرکت، با چشمانی باز روی زمین افتاد.
هکتور بدون اعتنا به او از کنارش رد شد و داخل خانه شد.


اینجوری هم ظاهرش بهتر می شه و هم خوندنش لذتبخش تر.


دلیل خشم هکتور رو نفهمیدیم. و اینکه چرا به اون مرد بدهکار بود(مطمئنا بدهکار بود که طرف فکر کرد هکتور براش پول آورده). شاید بهتر بود هکتور کمی بیشتر در این مورد با ارباب سابقش حرف می زد و برای خواننده توضیح می داد.


نقل قول:
بعد شیشه ای از معجون سیاه را روی میز گذاشت. اولین فرد را به دستور ارباب سیاهی کشته بود. شیشه معجون هم همچون امضایی درخشان پای اولین قتلش بود. خنده سرد و شیطانی سر داد:
-امشب وفادارترین خادم لرد سیاه متولد شد. هکتور دگورث گرنجر!

استفاده از معجون سیاه به عنوان امضا حرکت جالبی می تونست باشه. ولی اینکه معجون رو روی میز بذاره و بره کافی نبود! هکتور می تونست از معجون استفاده کنه. مثلا معجون رو روی جسد بریزه یا به خوردش بده یا مثلا یک تار موی جسد رو توی معجون بندازه...یا هر استفاده دیگه ای.


پستتون خوب بود. فقط ظاهرش کمی باید مرتب تر بشه و ابهاماتش برطرف بشه. منظورتونو واضح تر برای خواننده بنویسین.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۴۱ جمعه ۴ مهر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۴:۱۵ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
ما هم بدون خروج از زیر سایه ارباب درخواست نقد اینو داریم اگر ممکنه.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۱۷ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 35 افسانه لرد ولدمورت، لاوندر براون:


نقل قول:
چند لحظه بعد پرنسسشون(!)به همراه...

همونطور که مرگخوار ها موقع نوشتن باید بی طرف بنویسن، غیر سیاه ها هم باید همین کارو انجام بدن. بی طرف بودن به این معنی نیست که طنز ننویسین یا مسخره نکنین. منظورم بی طرفی به عنوان نویسنده اس. مسئولیت قسمت های فضا سازی و توصیف ها به عهده شماست. شما هم نباید احساسات یا جبهه و گروهتون رو در این قسمت ها دخالت بدین. کلمه "پرنسسشون" چنین حالتی داره. این ابراز احساسات روی خواننده تاثیر می ذاره و حتی ممکنه باعث جبهه گرفتنش بصورت ناخودآگاه بشه. جبهه و گرایشتون رو به کمک شخصیت ها و طنزتون نشون بدین.


نقل قول:
چند لحظه بعد پرنسسشون(!)به همراه یکی از مرگخواران منفعلِ بی نام و نشان در حالی که نجینی پونه به سر را از تاج سرش پایین میگذاشت؛بوسه ای بر نزدیکی پای لرد نشاند.

مواظب جمله های طولانی باشین. اینجور جمله ها احتمال اشتباه وگم کردن مفهوم رو دارن.وقتی ممکن باشه بهتره به جمله های ساده تر و کوتاه تر تقسیمشون کنین. مخصوصا در پست های طنز که خواننده معمولا دنبال مفهوم ها و جمله های سنگین نمی گرده.


نقل قول:
و محض آرام ساختن جو کروشیویی رها کرد.

نقل قول:
و بازهم محض تظیم شرایط جوی(!)چند کروشیو ی بی هدف رها ساخت!
همونطور که می دونین کروشیو طلسم شکنجه کننده اس. نه جو رو آروم می کنه و نه کار دیگه ای انجام می ده. به کاربرد طلسم ها دقت کنین. و اصولا بهتره از طلسم های ممنوعه برای چنین هدف های ساد و پیش پا افتاده ای استفاده نشه. لرد می تونه روش های خلاقانه تری برای آروم کردن جو پیدا کنه. مخصوصا تکرار این کار تاثیر منفی روی نوشته شما می ذاره.


نقل قول:
.ولدمورت با بینی چین خورده،گفت:
با چی چین خورده؟!

لرد یه عضو در صورتش نداره و شما درست از همون عضو استفاده کردین!در مورد این نکته های ظریف بیشتر دقت کنین.چون موقع خوندن به سادگی توجه خواننده رو جلب می کنه.


نقل قول:
لرد چشمهایش را ریز کرد:
-منظورت چیه،نجینیِ ما؟

پستتون پایان خوبی داشت. با بی پاسخ گذاشتن سوال لرد انتخاب رو به عهده نفر بعدی گذاشتین.دادن حق انتخاب، روش تشویق کننده ایه.


نوشته هاتون خیلی پشت سر هم هستن. یکی دو فاصله در پایان بند ها می تونه به خواننده فرصت استراحت بده.علاوه بر این، گاهی می تونه به رسوندن منظور شما هم کمک کنه. مثلا جایی که چند ثانیه مکث(از نظر زمانی) بین دو جمله شما هست. مثلا:
لرد از مرلین پرسید: دیروز کجا بودی؟

جوابی در کار نبود!


این فاصله مکث و وقفه رو نشون می ده.


موفق باشید.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بررسی پست شماره 33 افسانه لرد ولدمورت، فوکس:


پست قبلی خلاصه داره. لازم نبود شما هم خلاصه بذارین. خلاصه رو هر 5-6 پست یکبار می ذاریم.و البته پست هایی که تازه زده شده رو هم نباید خلاصه کرد. اگه اول هر پست خلاصه وجود داشته باشه کسی پست های قبلی رو نمی خونه .


پست شما کوتاهه...من مشکلی با پست کوتاه ندارم.ولی به هر حال یه حد استانداردی وجود داره که بهتره رعایت بشه. پست شما خیلی کوتاهه.


نقل قول:
در ظمن این ردا از زرات یون نانو پلاسما درست شده که در تناسب اندام به شما کمک می کند

سنتون زیاد نیست...ولی اونقدر هم کم نیست که بشه این اشتباهات املایی رو ندیده گرفت. حتما در این مورد دقت کنین.غلط املایی در این حد، شدیدا روی خواننده تاثیر می ذاره و از زیبایی نوشته شما کم می کنه.


نقل قول:
مرلین که از دیدن لبخند لرد امیدوار شده بود همینطور ادامه داد در ظمن این ردا از زرات یون نانو پلاسما درست شده که در تناسب اندام به شما کمک می کند

هیچ علامتی وجود نداره! جمله بدون علامت جمله بی مفهومیه. نمی تونه لحن و منظور شما رو برسونه.کافی بود از یکی دو علامت استفاده می کردین:
مرلین که از دیدن لبخند لرد امیدوار شده بود، همینطور ادامه داد: در ضمن این ردا از ذرات یون نانو پلاسما درست شده که در تناسب اندام به شما کمک می کند.


نقل قول:
لرد لباس را از دست جادوگر پیر می قاپد

شخصیت لرد با همچین حرکتی قابل تطبیق نیست.حتی وقتی پست شما طنزه. خواننده باور نمی کنه که لرد به خاطر یه لباس همچین حرکت سبکی انجام بده. شخصیت ها حد و مرزهایی دارن که باید رعایت بشه.مثلا این حرکت از دامبلدور هم بعیده.

بقیه پاراگراف شما بصورت بدون وقفه و پشت سر هم نوشته شده. این روش نوشتن مخصوصا وقتی با هیچ علامتی همراه نشه برای خواننده آزار دهنده اس.گاهی باید برین سر خط! گاهی باید فاصله بذارین و همیشه باید از علامت های لازم استفاده کنین. هیچ جمله ای وجود نداره که بدون علامت کامل محسوب بشه.


پیش بردن سوژه بد نبود...ولی فقط در همین حد. می تونست جالب تر باشه. می تونست خلاقانه تر باشه. می تونست متفاوت تر باشه.


یک مورد دیگه هم عکس هاییه که به پست هاتون پیوست می کنین. این عکس ها شاید در حالت عادی جالب باشن؛ ولی برای ایفای نقش اصلا مناسب نیستن. بهتره این کارو انجام ندین.


راه طولانی ای در پیش دارین. بیشتر پست بخونین. پست های ایفای نقش رو بخونین. سوژه ها رو دنبال کنین. ققنوس شخصیت جالبی داره. میتونین در سوژه هایی که ممکن باشه ازش استفاده کنین. با جمله بندی، علامتگذاری، طنز بیشتر آشنا بشین. ما اعضای زیادی داشتیم که موقع ورود به سایت هم سن و سال شما بودن و خیلی زود از بهترین ها شدن.


موفق باشید.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.