- زودباش دیگه جیمز!
تدی بازوانش را بغل کرده بود و به خودش می پیچید.
جیمز با نگاهی نگران او را برانداز کرد و پرسید: حالا هیچ جوره نمیتونی چن دیقه خودتو نگه داری؟
- مگه شماره ی یک و دوئه که خودمو نگه دارم!؟ ماهو نمی بینی به این گندگی تو آسمون!؟ دارم گرگ میشم!
جیمز کلافه دوربین دو چشمی اش را دوباره بالا گرفت تا وضعیت شیون آوارگان را دوباره بررسی کند.
ساختمان آرام بود.
پرنده پر نمی زد. قاب پنجره ی زنگ زده ی ساختمان زیر نور مهتاب درخشید و ناگهان، چیزی پشت پنجره تکان خورد.
جیمز با فریاد کوتاهی دوربین را از چشمانش دور کرد و به تدی نگاه کرد که مردمک چشم هایش آرام آرام تغییر رنگ میداد.
- جیمز..
- تدی! اونجا یه چیزی بود ولی هالو نبود!
- برو..
- هالو ها اونجا نیستن!
- جیمز از اینجا.. برو..
- تدی هالو ها اونجا نیستن میتونی بری توش گرگ شی!
- جیمــ....
- اهههههههههههه! یه دیقه گرگ نشو گوش بده ببین چی میگم بت!
- عوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو!
دیگر دیر شده بود.
جیمز آهی کشید، به چشمان وحشی هیولایی که پیش رویش قد علم کرده بود خیره شد و زیرلب گفت: مادرسیریوس.
دوربین را به گوشه ای پرتاب کرد و پا به فرار گذاشت.
گرگینه، مست از بوی گوشت تازه به دنبال جیمز می دوید که ناچار حالا در چند قدمی میله های شیون آوارگان روی زانوهایش خم شده بود و نفس نفس می زد.
جیمز: یه دیقه استپ!
تدی گرگه: عو؟
- چون من.. قلبم ضعیفه.. میدوئم به نفس..نفس..میفتــ..م..
تدی گرگه سری به نشانه ی تایید تکان داد و چهارزانو کف جنگل نشست.
- جوجو رو نگا، جوجو رو نگا!
وقتی تدی به دستور جیمز سر برگرداند تا جوجو را نگاه کند، جیمز با تمام توانش به سمت شیون آوارگان دوید، تنها جایی که امیدوار بود بتواند تدی گرگه را پشت درهایش نگه دارد. صدای نفس های گرگینه را می شنید که نزدیک و نزدیک تر میشد، از روی میله ها پرید و افتان و خیزان خودش را به در اصلی ساختمان رساند و با لگد آن را باز کرد.
- عووووووووووووووووووووووو!
-عووووووووووووووووووووووووووووووووو!
- عوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو!
جیمز: عه پس شما هم گرگ شدین؟ ببخشید مزاحم شدم.
جیمز برگشت تا به سمت هاگزمید بدود که با تدی گرگه رودررو شد.
تدی گرگه: عوووووووووووووووووووووووووو!
جیمز نفسش را حبس کرد. بالاخره فهمیده بود چرا هالو ها شیون آوارگان را برای خرید می خواستند، تنها گرگینه ی روی زمین که تدی نبود.
آب دهانش را قورت داد، به دردسر افتاده بود.