ریگولوسمان!دل و روده تونو که دیروز در آوردیم. دیگه مشکلی به نام دلتنگی باقی نمونده!
بررسی پست
شماره 356 زندگی به سبک سیاه، ریگولوس بلک:
نقل قول:
آرسینوس با خشمی وحشتناک و ویران کننده به گوینده ی این دیالوگ وحشتناک و ویران کننده خیره شد...با حرص به مو های مشکی رنگ و آشفته ی پسر جوان چشم غره رفت... با عصبانیت پوست رنگ پریده و چشمان بزرگش را از نظر گذراند... و با نگاهی سوزان روی نیشخندش متوقف شد.
خشم در وجود آرسینوس بالا و بالا تر آمد... و از گلویش بیرون زد. آرسینوس تمام قدرتش را جمع کرد
خیلی پیش اومده که در نقد ها تکرار کردم که با جدیت هم می شه طنز نوشت...ولی اینجا خواننده باید متوجه بشه که نویسنده می دونه داره چیکار می کنه! در غیر این صورت این شکل نوشتن رو اشتباه برداشت می کنه و نویسنده به هدفش نمی رسه. راه حل اینه که یا به روشی به خواننده بفهمونیم عمدا داریم این کارو می کنیم(مثلا با شکلک) و راه حل ماهرانه ترش اینه که تاکید کنیم! تکرار کنیم. این دقیقا همون کاریه که شما انجام دادین.این قسمت اگه کمی ناشیانه یا جدی تر نوشته می شد در همین شروع کار خواننده رو فراری می داد! ولی شکل فعلیش خیلی خوبه!
نقل قول:
دزدی که حتی به کفش های نارسیسا و قمه های رودولف و بچه های پاتر هم رحم نمیکرد
مثالا خوب بودن...ولی می تونستن قوی تر باشن! می تونستن پلیدی ریگولوس رو بیشتر نشون بدن. مثلا همین "بچه های پاتر" مثال خیلی خوبی بود. بقیه شونم می تونستن به همون قدرت باشن. کفش های نارسیسا و قمه های رودولف برای دزدیدن زیاد عجیب نیستن. میزان بی رحمی رو خوب نشون نمی دن.
نقل قول:
آرسینوس بدون توجه به جهانی که بیرون از ماسک نداشته ی او جریان داشت
این قسمت خیلی خوب بود! داخل ماسک آرسینوس و بیرونشو از هم جدا کردین!
نقل قول:
_کدوم هورکراکس؟اومدم شام بخورم من!
آرسینوس سرخ شد. آرسینوس داغ شد. آرسینوس تب کرد. آرسینوس یخ کرد. آرسینوس منفجر شد! و در آخر صدای بوقلمون مانندی از ته گلویش نالید:
_مگه چند تا هورکراکس تا حالا دزدیدی؟
قسمت "آرسینوس سرخ شد. آرسینوس داغ شد..." خیلی خوب بود. ولی جاش اونجا نبود. چون بین دو دیالوگ:" کدوم هورکراکس" و "مگه چند تا هورکراکس تا حالا دزدیدی" نباید هیچ فاصله ای میفتاد. حتی جمله" اومدم شام بخورم" هم باید قبل از "کدوم هورکراکس" نوشته می شد که اون دو تا دیالوگ که مکمل هم هستن پشت سر هم بیان.
دیالوگاتون واقعا خنده دارن. و مهمتر از این همشون هدف دارن. حساب شده هستن. حتی جایی که ظاهرا چند دیالوگ ساده وجود داره و داستان به سادگی پیش می ره با یه حرکت ساده ضربه لازم رو به خواننده وارد می کنین.
از شکلک ها خیلی خوب استفاده می کنین.
اینجا(در این داستان) یه سوژه فوق العاده وجود داشت که به نظر من به اندازه کافی روش تاکید نشده...یعنی احتمال این که خواننده این قضیه رو به اون سوژه ربط بده خیلی زیاد نیست.
این که ریگولوس واقعا سابقه سرقت هورکراکس لرد رو داشته...به نظر من بیشتر و واضح تر باید روی این نکته تاکید می شد.
طنزتون قویه...طنز شما قبلا هم قوی بود. ولی یه لحن تند و تیزی داشت که می تونست برای خواننده آزاردهنده باشه...اون لحن الان از بین رفته و رول شما وظیفه سرگرم کردن و خندوندن خواننده رو به خوبی انجام داده.
______________________
آرسینوسمان!بله...دل ما تنگ شده بود! اونقدر که تو پیام شخصی هی به شما می گفتیم "ارباب درخواست نقد بدم؟" !!!
بررسی
پست شماره 355 زندگی به سبک سیاه، آرسینوس جیگر:
نقل قول:
آرسینوس که توانایی پردازش چنین حجم سنگینی از اطلاعات را نداشت علاوه بر اینکه چشمانش گشاد شد، دهانش باز ماند و چند قطره بزاق نیز از دهانش خارج شد که در نتیجه ی آن ماسکش کمی شل شد و شروع کرد به پایین آمدن
ماسک آرسینوس سوژه خوبیه...چیزی که باعث می شه یه سوژه خوب، خوب بمونه اینه که جذابیتشو حفظ کنیم. ازش در نقاط مناسب و به شکل های مناسب استفاده کنیم. مثلا اینجا:
نقل قول:
آرسینوس که تازه از شوک بیرون آمده بود روی یکی از صندلی ها نشست و تازه متوجه شد که ماسکش روی صورتش نیست، پس در کمال آرامش روی زمین را نگاه کرد و آن را برداشت و در جیبش گذاشت.
هیچ هدف خاصی وجود نداره. باید یه چیزی به این قسمت اضافه می شد. یه نکته کوچیک که این حرکت ساده رو کمی خاص می کرد. مثلا آرسینوس وقتی متوجه می شد که ماسکش روی صورتش نیست شدیدا وحشتزده می شد! دستاشو روی صورتش می ذاشت و با دستپاچگی دنبال ماسکش می گشت. یا حتی برای چند دقیقه هورکراکس لردو فراموش می کرد و از نفر بعدی( که باید شخصیت بی اهمیت و غیر فعالی می شد) درباره ماسکش بازجویی می کرد! و البته در پایان پستتون ماجرا برمی گشت سر جاش....یعنی بازجویی درباره هورکراکس لرد.
نقل قول:
رودولف با بدخلقی وارد شد و ناگهان با دیدن چهره ی آرسینوس زیر خنده زد.
- خخخ...خیلی باحال شدی! آخ... نمیتونم جلوی خندمو بگیرم لامصب!
رودولف نگاهی به ماسک آرسینوس که روی زمین افتاده بود انداخت و یک نگاه دیگر به چهره ی آرسینوس،
اشکالی که اینجا وجود داره اینه که شما و شخصیت مورد استفاده تون(رودولف) یه صحنه رو می بینین و می خندین! ولی به اندازه کافی اون صحنه رو برای خواننده توضیح نمی دین. در نتیجه خواننده نمی خنده! فقط شاهد خنده شما می شه و این زیاد خوب نیست.
اینجا بهتر بود صحنه ای رو که رودولف می بینه بطور کامل برای خواننده توضیح بدین. مخصوصا با توجه به این که شما سوژه خاصی نداشتین که برای پیش بردن اون مجبور باشین بعضی قسمت ها رو کوتاه تر کنین.
نقل قول:
- صبر کن رودولف! بذار ماسکم رو بزنم... بیام بررسی کنم ببینم شخص بد صدایی مونده یا نه!
- تو پست قبلی که خیلی مونده بود!
دیالوگ های رودولف خوب بودن. این اشاره های خونسردانه و کمرنگ به "پست" و "سایت" و "سوژه" هم جالبن.
نقل قول:
آرسینوس با نیش باز جعبه را باز کرد و از داخل آن حدود چهل ماسک در اندازه ها و رنگ های مختلف خارج ساخت...
اینجاش خیلی خوب بود! این همون چیزی بود که سوژه ماسک رو خاص و جالب کرده. فقط کاش اینو بالا می نوشتین. یعنی همون جایی که آرسینوس متوجه شد ماسکش سر جاش نیست. خواننده انتظار داشت آرسینوس بترسه...ولی یهو آرسینوس جعبه ماسکاشو در میاورد.
نقل قول:
همچنان که رودولف از بیکاری میخواست برود به نوامیس ملت ابراز علاقه ی خاص کند ناگهان آرسینوس در اتاق بازجویی را بالگدی باز گرد و نعره بر آورد:
- بردارید نفر بعدی رو بیارید ببینم!
- عهه... تو چشم داشتی آرسی؟
پایان پستتتون خیلی خوب بود. هم طنز خوبی داشت و هم در بهترین قسمت ممکن برای سوژه تموم شده بود.
روی این سوژه ماسک کار کنین. البته در کنارش معجون سازی هم فراموش نشه. آرسینوس می تونه ماسکای مختلفی به صورتش بزنه. تو موقعیت های مختلف می تونه از چهره های بی ربط و مسخره ای استفاده کنه. به نظر من این سوژه خوبیه و جای کار داره.
___________________
ایرمایمانما به شما پول داده بودیم کلاه بخرین...عینک هم خریدین؟ سکه های اهدایی ما زیاد بوده ظاهرا! البته از این موضوع که عینکتون شبیه عینک کله زخمیه چشم پوشی می کنیم!
از اصول نگارشی ایرادی نمی گیرم. فقط در حد خیلی ابتدایی انتظار دارم رعایت بشن. چون اینجا اعضای کم سن و سال داریم. نمی شه ازشون انتظار داشت حرفه ای بنویسن. در حدی که جمله ها اشتباه نباشن و منظور رو برسونن کافیه.
بررسی پست
شماره 160 فرهنگستان ریدل، ایرما پینس:
نقل قول:
سلام کردن!کاری که لرد تا آن زمان انجام نداده بود،مدت های مدیدی بود که ارباب بود و یک ارباب اصولا به کسی سلام نمیکند!حتی سلام کردن توسط مرگخوارانش را اسپم میداند!
شروعتون خیلی خوب بود...این توضیحات جدی ولی خنده دار درباره فرهنگ لرد باعث می شه خواننده با یه لبخند پست شما رو دنبال کنه.
نقل قول:
در دوران تحصیل نیز هرگز به کسی سلام نکرده بود.چرا...زمانی که ارباب نشده بود،یک بار به یکی از دختران ریونکلاو سلام کرده بود و البته جوابی جز "ایــــــــــــش"نشنیده بود.
اون "چرا" جاییه که شما به عنوان راوی وارد داستان می شین. ولی این ورود بد نبود. کمرنگ و کوتاه و گذرا بود. حواس خواننده رو پرت نمی کرد.
مدت نسبتا طولانی بین آخرین دیالوگ گفته شده در داستان(که در پست قبل بود) و دیالوگ بعدی فاصله ایجاد شده...که به نظر من لازم هم بود. چون لرد در این مدت مردد بود. سردر گم بود. این توضیحاتی که ما خوندیم احتمالا از ذهن لرد هم گذشته بود. و لرد داشت تصمیم می گرفت که بالاخره می تونه سلام کنه یا نه...برای همین این سکوت طولانی لازم و مفید بود.
نقل قول:
لرد به مرگخوارش نگاهی انداخت،به قیافه آن مرگخوار نمیخورد جز کتاب درسی حتی به جلد کتاب دیگری هم نگاه انداخته باشد،احتمالا کتاب را از کتابخانه سرقت کرده بود
شخصی که داشت به لرد آموزش می داد ایرما نبود...آگوستوس بود. ولی جالب اینجاست که روح ایرما به وضوح در این قسمت وجود داشت. و این حالت دوست داشتنی و خوبی به نوشته شما داده بود. بدون اشاره مستقیم، نشون دادین ایرما شخصیت داره! روح داره! نظر و عقایدی داره. این نکته حالت ظریف تر سیاه یا سفید نوشتن رول هاست. همیشه می گم طوری بنویسین که مشخص باشه نویسنده این رول عضو جبهه سیاهه یا سفید! یعنی روح اون جبهه ها رو در نوشته هاتون انعکاس بدین. شما همین کارو با ایرما انجام دادین.
نقل قول:
البته واضح و مبرهن است،که همه مرگخواران این کار را نمیکردند،بلکه عده ای نیز مشغول ورزش گل یا پوچ،فعالیت مفرح آدامس جویدن،بازی رعب آور حقیقت و عمل،عمل مقدس چرت زدن و....بودند.
که البته فعالیت گروه آخر دیری نپایید
این قسمت جالب بود...مخصوصا جمله آخر که به خوبی به جمله قبلش ربط داده شده بود. البته می شد مثال های جداگانه هم زد...حداقل یکی دو مورد. می تونستین نام ببرین که کی داره چیکار می کنه. ولی به همین شکل هم خوبه.
نقل قول:
خودبزرگ بین مغرور.کتاب رو توی حلقت فرو کنیم؟خوراک تسترالت کنیم؟نکنه دوست داری شام امشب نجینی بشی؟
لرد اصولا باید اینجا خیلی بی ادب می شد! ولی کار خیلی خوبی کردین که اجازه ندادین از چارچوبش خارج بشه. گاهی موقع نوشتن می تونیم یه چیزایی رو قربانی اصل داستان کنیم. ولی چارچوب شخصیت ها معمولا جزو این موارد نیستن. اینجا مهم بود که لرد، لرد بمونه و همینقدر داد و فریاد برای اثبات بی فرهنگیش کافی بود.
موفق باشید و ثروتمند!