یه رول بنویسید با این موضوع: شما از هاگوارتز فارغ التحصیل شدید. سال ها گذشته و حالا یه بازیکن حرفه ای کوییدیچ هستید، بازی فینال لیگ رو پیش روتون دارید و داور پیر بازی به سختگیری شهرت داره.. همه نگران سوت زدن های بی منطقشن و شما هم همینطور، به خوبی میشناسیدش، داور بازی فینالتون جیمزسیریوس پاتر پیره که زمانی در هاگوارتز استاد کوییدیچتون بود.
روبروش کوییدیچ بازی کنین، بهش نشون بدین چی کاره این و سوپرایزش کنین! کوافل در دستان تدی لوپین آرام و قرار نداشت.. مهاجم و توپ هر دو برای گرفتن ده امتیاز بعدی بی طاقت بودند. سی هزار تماشاگر یکصدا اسمش را فریاد میزدند، فاصلهی زیادی تا دروازهی تیم حریف نمانده بود، بلاجری با سرعت به طرفش در هر حرکت بود، به موقع جا خالی داد، آمادهی پرتاب بود، دروازه بان را میدید که گارد گرفته است ولی در یک لحظه از گوشهی چشم همتیمیاش را دید که در نقطه ی کور دروازه بان بود.. توپ را به جای شوت کردن پاس داد و ده امتیاز دیگر!
دستش را با شادمانی در هوا مشت کرد، تماشاگران آرام و قرار نداشتند. پنجاه امتیاز پیش بودند،امیدوار بود زودتر اسنیچ را بگیرند. به محض به یادآوردن اسنیچ، به دنبال جویندهها ورزشگاه را با چشمانش کاوید اما ناخودآگاه روی جویندهی دیگری تمرکز کرد و لبخند زد.
فلاش بک - یک هفته قبل- اهمیتی بهشون نده جیمز.. اونا کارشونه! واسه همین پول میگیرن.
جیمز صفحهی ورزشی پیام روز را پاره کرد و در میان انگشتانش فشرد.
- چطور میتونن انقد بیانصاف باشن تدی؟
- ظاهر قضیه رو میبینن و خب عاشق جنجال هم هستن.
جیمز صفحهی پاره شده را داخل شومینه پرتاب کرد و در حالیکه از اتاق بیرون میرفت، گفت:
- اگه فک کردن این تفسیراشون باعث میشه که من چشامو رو خطاهای که روت میکنن ببندن،
کور خوندن! و در را محکم پشت سرش بست. تدی سری تکان داد و کاغذی که در اثر حرارت، تایش باز شده بود و از گوشه به تدریج میسوخت نگاه کرد. هنوز بخشی از تیتر قابل خواندن بود:
برادر خوانده علیه برادر خوانده
آیا سوت جیمز پاتر هرگز برای اخطار به تدی لوپین نواخته خواهد شد؟
پایان فلاش بک جیمز همچنان بهترین جویندهای بود که تدی میشناخت، مسئلهی رفاقتشان نبود... مسئله این بود که جیمز تنها همتیمی تدی طی سالها بازی کردن بود که دقیقا میدانست کجا باشد و کی اسنیچ را بگیرد.. انگار که بخشی از غریزهاش بود. یک لحظه چیزی در نگاه جیمز انگار تغییر کرد.. تدی اخم کرد.
- تدی.. با شنیدن صدای هم تیمیاش رابین جونز، به سرعت چرخید اما واکنشش به موقع نبود و بلاجر با قدرت تمام به سینهاش برخورد کرد. چشمانش را محکم بست.. برای چند لحظه نفسش در ریه حبس شد.. با تمام قوا دستانش را دور جارویش قفل کرد که تعادلش را از دست ندهد. وقتی بالاخره چشمانش را باز کرد، متوجه شد که جیمز برای تیمش ضربهی پنالتی اعلام
کرده است و جونز آماده ی زدن ضربه است. صدای گزارشگر مسابقه در گوشش زنگ میزد:
- جیمز پاتر.. داوری که به سختگیری معروفه و به این سادگی هر خطایی رو پنالتی اعلام نمیکنه، این بار فقط به خاطر برخورد بلاجر با برادر خواندهاش تدی لوپین، ضربهی پنالتی اعلام کرده.. البته چنین چیزی قبل از بازی پیشبینی شده بود و زیاد دور از ذهن نبود.. بهر حال جونز آمادهی زدن ضربه است و ... بله.. ده امتیاز دیگه برای تیمش میگیره..تدی اخم کرد.. بعد از این همه سال هنوز به پیشداوریهایی که هر وقت پای آن دو وسط بود اتفاق میافتاد، عادت نکرده بود.
فلاش بک ریش سفیدان تیم جوان و تازه نفس لیگ کوئیدیچ بود، تیمی که هیچکس جدیاش نمیگرفت. تدی و جیمز هر دو به تازگی وارد لیگ حرفهای شده بودند. هیچکس انتظار پیروزی از آنها نداشت. اما ریش سفیدان یکی پس از دیگری حریفانش را شکست میداد و همین تردید و اعتراض تیمهای دیگر را برانگیخته بود.
ریش سفیدان و تبانی با داور
نتیجه ی آزمایش دوپینگ ریش سفیدان
آیا ریش سفیدان از جادویی ممنوعه برای بازی استفاده میکند؟
تیترهای روزنامهها و اعتراض تیمهای دیگر تا آخرین روز و تا زمانی که ریش سفیدان کاپ را برده بود هم ادامه داشت اما بالاخره تسلیم هماهنگی و بازی خوب تیم آنها شده بودند.
پایان فلاش بککوافل دوباره در دستانش بود و آمادهی حملهی جدیدی میشد که احساس کرد جو وزشگاه تغییر کرده است، این تغییر جو را به خوبی میشناخت.. هر وقت جویندهها اسنیچ را میدیدند، تکاپوی تماشاگران هم عوض میشد. تمرکز بازیکنان هم به چند ده متر بالاتر از سرشان معطوف شده بود، جایی که رقابت حالا بر سر اسنیچ بود.. زمانی که تدی هیچوقت برای گرفتن ده امتیاز دیگر حاضر نبود از دست بدهد. روی جارویش خم شد و سرعت گرفت.. واکنش بازیکنان حریف کند بود.. اگر اسنیچ را میگرفتند، جام قهرمانی را میبردند. تدی اخم کرد و تمام تمرکزش را معطوف حلقهی سوم کرد، جایی که نقطه ضعفش در نشانه گیری بود ولی در آن لحظه بیشترین احتمال گل زدن را داشت.
صدای سوت جیمز در میان فریادهای تماشاچیان گم شد.. تیم تدی در آنِ واحد ۱۶۰ امتیاز گرفته بود.
فلاش بک - اسم این ورزشگاهو میذاریم عرق جبین.. همه برای رسیدن به اینجا از جون مایه گذاشتیم!
تدی دستانش را به کمرش زده بود و با غرور به همتیمیهایش نگاه میکرد. جیمز که هم مربی آموزش کوئیدیج هاگوارتز بود و هم جویندهی کیو.سی.ارزشی.. ویولت که با وجود فعالیت طاقتفرسا در ویزنگاموت، همیشه برای زدن چند بلاجر بیشتر انرژي داشت... و ویکی که به خاطر آنها برای اولین بار کوئیدیچ را به شکل حرفهای بازی میکرد.
جام قهرمانی پر از اثر انگشت این ۴ نفر، پشت سرشان میدرخشید.
پایان فلاش بک- تبریک میگم تدی!
جیمز به پهنای صورتش میخندید، خندهای که همیشه لبخند را مهمان صورت تدی نیز میکرد. به طرف برادرش برگشت و او را محکم در آغوش کشید.
- امروز معرکه بودی جیمز... مثل همیشه!
- دندههات... سالمن؟ درد نداری؟ میخوام اون بارنی اسمیتو تیکه تیکه کنم... وحشی!
تدی با صدای بلند خندید و گفت:
- اینا رو جایی بلند نگو، همینطوری محکومی به نفع گرفتی. منم خوبم.. نگران نباش.
و از برادرش جدا شد و با دقت به خطوط چهرهاش نگاه کرد. این آخرین حضور حرفهای هر دو بود.. چه به عنوان داور و چه به عنوان بازیکن.. و به زودی از هر دو به عنوان پیشکسوت یاد میشد هر چند که تدی یک چیز را نمیفهمید:
چطور یک پیشکسوت کوئیدیچ ممکن است تنها سیزده سال سن داشته باشد؟!