نقل قول:
1. رولی در مورد استفاده ی همزمان از معجون مرکب و گیاه آبشش زا بنویسید. ضمن اینکه کسی تا حالا چنین کاری نکرده، ممکنه این دو تاثیر منفی بذارن یا درست کار کنن.(20نمره)
در مملکت جادوگران، وقایع بسیار زیادی اتفاق می افتد. عده ای به دنبال موش می گردند، عده ای شیرفروش می شوند، عده ای "مخش" می نویسند و عده ای همه ی وقایع را - همراه با تخمه خوری - می نگرند. در این بین، عده ی خفنی هم هستند که صنف محترمی محسوب می شوند و مشهورند به صنف "چیژ فروشان".
چیژ فروشان و چیژ کشان عادات جالبی دارند. مصرعی هست که مربوط می شود به شعری طولانی.
در کارگـه چــیژفــروش رفتــم دوش
دیدم مقداری حشیش، یک دانه موش
ناگاه نعــشـــه ای برآورد خــروش
کو چیژخر و چیژکَش و چیژفروش؟این دو بیتی، از حرمت چیژ و چیژ فروش حکایت می کند. اکثریت این عده را چیژکشان تشکیل می دهند که اکثریت آن گروه، عده ای هستند به نام نعشه ها. این گروه، معمولاً در کنج دیوارها دیده می شوند، آن هم در همان حالتی که در مرلینگاه می نشینند. معمولاً توانایی ایستادن ندارند و با غمی که حاکی است از سرّ درون، صحبت می کنند.
حالا که با صنف چیژی ها آشنا شدید، به سراغ قضایا می رویم.
مایکل کرنر، دانش آموزی کوشا از خطه ی ریونکلا، با افسردگی خاص خودش، یعنی با این فرمت
، از کلاس تغییر شکل بیرون آمد. ذهن ریونکلایی اش به شدت مشغول بود، منتها به علت نیامدن نسل سوم اینت... چیز، در کل ذهنش خوب کار نمی کرد. حتی خاراندن سرش کمکی به اوضاع نکرد.
مایکل، مثل هر وقتی که دچار این مشکل می شد، به شلوار گلرت پرودفوت آویزان شد و کمک خواست. منتها در توضیحات شخصیت گلرت آمده که وی شخصی است بسیار خونسرد و این فرمت
آدمی است. برای همین گلرت گفت:
-مایکل شلوار من رو ول کن. الان می افته، آبروی ریونکلا می ره.
-ولی من نمی تونم معجون مرکب رو با آبشش زا قاطی کنم. کمک کن ناظر خفنز ریونکلا!
پرودفوت در فرمت خفنش فرو رفت و شروع کرد به محاسبات پیچیده ی ذهنی اش.
از آنجایی که بالاخره توصیف نمره دارد، باید چیزهای دیگری نوشت. در همان حینی که گلرت به ترک روی دیوار زل زده بود و مایکل دماغ گرفته و لای ترک ها می گذاشت، نویسنده نگاهی به اطراف انداخت.
در تالار ریونکلا بودند. از آنجایی که تالار ریونکلا خصوصی است، نمی توان اسرارش را لو داد و توصیفش کرد.
باران شدیدی خودش را به شیشه می کوبید و دهن خویشتن را سرویس می کرد. نا گفته نماند دهان ملتی که بیرون مانده بودند هم مورد عنایت قرار می گرفت. هوای تالار مثل همیشه بود؛ معطّر و گرم. داف های ریونکلایی جلوی چشمان پسران ریونکلایی رژه می رفتند و پسرها هم ابرو بالا می انداختند.
پرودفوت مدت زیادی را به تفکر گذراند. نهایتاً مثل تام و جری، از پشت سرش کتابی در آورد که رویش نوشته شده بود: "آموزش شمارش از مبتدی تا پیشرفته". گلرت، مایکل کرنر را کناری انداخت و درگیر محاسباتش شد.
مایکل که به دلیل ناراحت شدن، فرمتش به
تغییر کرده بود، به خوابگاه رفت تا فکر کند. باران که دید بهایش رنگی ندارد... یعنی حنایش رنگی ندارد، متوقف شده و به لندن برگشت. مایکل روی تختش نشست و شروع کرد به فکر کردن. اوتو بگمن روی تخت بغلی بود. اوتو پرسید:
-مایکل؟ تسمه تایم بریدی؟
-تسمه تایم ببُرم که جر می خورم.
ذهنم درگیر تکلیف کلاس تغییر شکله.
در اینجا بود که اوتو از صنف چیژکشان گفت و اشاره کرد که آنها سوژه های مناسبی اند برای آزمایش شدن. مایکل نیشخندی زد، برادرانه (و هم خوابگاهانه) روی شانه ی اوتو زد و به بیرون شتافت تا چیژکشی گیر بیاورد.
صحن جامع هاگوارتزچیژکشان به همه جا نفوذ کرده اند، حتی صحن جامع هاگوارتز. صحن جامع مثل همیشه شلوغ بود. سرایدار هاگوارتز، فیلچ، در بوفه نشسته بود و بادام زمینی و پفک و لواشک بهداشتی می فروخت. ملت هم میدان جنگی در مقابل بوفه راه انداخته بودند. در هر حال، مدرسه است و شلوغی بوفه هایش.
در گوشه ای از حیاط، عده ای چیژکش نشسته بودند. بوی چیژشان گوشه ی حیاط را برداشته بود و در کل دود و دمی راه انداخته بودند. مایکل هدفش را پیدا کرده بود!
مایکل کرنر جلو رفت و روی شانه ی اولین چیژکش زد.
چیژ اثرات مخربی بر هر موجود زنده ای دارد. ممکن است بی دندان شوید، فکرتان مختل شود، تنتان بخارد و بوی عرق بدهید (که چیز معمولی است، ولی جا دارد تشکر کنیم از آنهایی که عرق را به عطر ترجیح می دهند و با همان وضع همه جا را معطر می کنند). یکی هم ممکن است مثل همین شخصی شود که مایکل دستش را به شانه اش زد.
چیژکش مذکور، پودر شد.
مایکل خوف کرد و جیغ کشید.
عده ای چیژکش دیگر برگشتند تا به مایکل نگاه کنند، اما با یک تکان کوچک، آن ها هم پودر شدند. تنها یک نفر مانده بود که همچنان به کنج صحن نگاه می کرد. کیف سامسونتی جلویش بود، اما نمی توانست آن را باز کند. پشتش با ماژیک نوشته بودند: "شناسه های بسته شده". چیزی که باعث شد مایکل او را بشناسد، خالکوبی روی دستش بود... نوشته بود فلورانسو.
-فلورانسو؟
-مایشل؟
فلورانسو که انگار روی حالت اسلوموشن بود، به آهستگی برگشت و به مایکل نگاه کرد. به زحمت گفت:
-تو هم به... به... شیژکشی افتادی؟
مایکل اندکی گریست و به سرنوشت شوم محفل فحش داد. بعد فلورانسو را در جریان گذاشت که چه کاری دارد. اینکه استاد تغییر شکل گفته که باید معجون مرکب و آبشش زا را مخلوط کنند و به شخصی بدهند. فلورانسو به سختی فکر کرد (فکر کردن به هر چیزی، جز چیژ برایش سخت بود.) و نهایتاً گفت:
-شرط داره.
-چی؟
-تموم که شد... ژنده که موندم... این کیف شامشونت رو باژ کن برام. توش چیژه.
-باش.
-حالا بلتی اینا رو قاطی کنی؟
مایکل مکث کرد. به اینجایش فکر نکرده بود. در اوج ناراحتی، یعنی با فرمت
، صادقانه گفت:
-خب... نه.
-ببین... اینا همشون مشل چیژن. همونژوری قاطی می شن. بژار برات قاطی کنم.
فلورانسو ناگهان قاطی کرد و سرش را به دیوار کوبید.
مایکل فلورانسو را کنترل و به خطوط بالا اشاره کرد:
-قرار نیس خودت قاطی کنی، قراره معجون مرکب و آبشش زا رو قاطی کنی.
فلورانسو که چیژ در رگ هایش به جوش آمده بود، آرام شد. لبخند زنان گفت:
-شرمندتم داداششش...
فلورانسو، که هنوز در همان ورژن نشستن در مرلینگاه بود، چرتش گرفت. مایکل باز از مجموعه ی تام و جری الگوبرداری کرد و از پشت سرش، معجون مرکب و آبشش زا را بیرون آورد. فلورانسو که با صدای برخورد شیشه ی معجون به زمین بیدار شده بود، یک کاسۀ سنگی و گوشتکوب بیرون آورد. علف را در کاسه انداخت و معجون را هم در آن خالی کرد. سپس مثل یک کارکشته، شروع کرد به کوبیدن آن (فلورانسو با بقیه ی چیژکشان متفاوت بود).
نیم ساعت بعدفلورانسو لامپ صدی را بیرون آورد که بالایش شکسته بود و در کل یک حباب خالی بیشتر نبود. بعد... (ستاد مبارزه با چیژ این قسمت را سانسور کرده است
).
فلورانسو نگاه عمیقی به مایکل انداخت و بعد، خیلی ناگهانی، شروع کرد به وول خوردن.
یک ربع بعدمایکل تمامی مشاهداتش را یادداشت کرد:
نقل قول:
"مرحوم فلورانسو مثل ماهی تکون می خورد. هی وول خورد، هی اینوری شد، هی اونوری شد. بعد گفت بدو آب بیار... بعدش یهویی شبیه مرحوم دلورس آمبریج شد. یه کمی چکش های مختلف رو جا به جا کرد و اینا، تهش یهویی به دلورس ماهی تبدیل شد! یه ماهی بود، اما با سر و صورت دلورس و صورتی هم بود. منم خیلی خوف کردم، کوبیدم تو سرش. دیگه از سرنوشتش خبر ندارم."
نیشخندی زد و گفت:
-این هم تکلیف.
نقل قول:
2. آیا ریگولوس ناچاره برای همیشه با سری که داخل تنگه، زندگی کنه؟ اگر بله چطور؟ اگر نه چند وقت طول میکشه تا به حالت عادی برگرده؟ با توجه به اینکه مقدار گیاهی که توسط ریگولوس خورده شده نامشخصه. (5نمره)
بالاخره ریگولوس از معدود افرادیه که می تونه به زندگی زیر دریا رو بیاره. خوشبختانه اونجا، به شعار عموپورنگ خیلی اهمیت می دن. "آسمون آبی، زمین پاک" شعار ملت زیر دریاس. بالاخره آلودگی های دریا (جز نزدیکی های ساحل و جاهایی که نفت ریخته) کلاً کمتره. ولی خب احتمالاً قبل از از بین رفتن اثر آبشش زا، ریگولوس اعصابش له و لورده می شه، کله رو می کوبه به دیوار، حباب می شکنه. حالا بعدش جان به جان آفرین تسلیم می کنه یا نه، دست خودشه. محکم باش مرد!
نقل قول:
3. شخصی که گیاه آبشش زا مصرف کرده، تا چند دقیقه میتونه بیرون از آب زنده بمونه؟ با توضیح. (4نمره)
بستگی به دوز مصرف آبشش زا داره. هر چی بیشتر مصرف کنه، کمتر می تونه بیرون آب بمونه. مثل اینه که هر چی بیشتر چیژ بزنین، زودتر می میرین :دی
مصرف کمش، اثر کمتر داره و یک مقدار بیشتر از مصرف زیادش می شه بیرون از آب موند. ولی نه خیلی زیاد. در واقع مقدار مصرف فقط به به آبشش ها اضافه می کنه و تنفس اکسیژن خالی رو سخت تر یا آسون تر می کنه.
نقل قول:
4. چرا آرسینوس و هکتور به شدت به ریگولوس به عنوان نمونه آزمایشی علاقه دارند؟ با توضیح. (1نمره)
یه فیلمی بود به اسم جان سخت. می گن بر اساس زندگی ریگولوس بلکه
ریگولوس جان سختی خیلی خفنی داره و تحت خیلی شرایط می تونه زنده بمونه. و خب، از معدود نمونه های زنده اس که معجون ها رو خورده و هنوز زنده اس.