هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۸:۰۰ سه شنبه ۴ دی ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
شب کریسمس


-زشت شدیم!
-نه ارباب...من بهتون اطمینان می دم که اصلا و به هیچ عنوان زشت نشدین.
-چون زشت بودیم؟

لینی پرواز کنان تا بالای سر لرد سیاه رفت و کلاهش را روی سرش مرتب کرد.
-این چه حرفیه؟ شما در هر حالتی با عظمت و ابهت و شکوه هستین. الان همه به دیدن شما میان. شاید هدایایی نفیس هم براتون بیارن...شما خوشحال می شین. کریسمستون مبارک می شه.

-ما که شک داریم و تردید بسیار.

لرد سیاه هنوز اخم هایش را باز نکرده بود. او هرگز از جشن خوشش نمی آمد. از کریسمس اصلا خوشش نمی آمد. نگاهی به درخت کریسمس تزئین شده اش انداخت. دستش را زیر چانه اش گذاشت و به انتظار نشست.

..............

نکته: هیچکدوم از سوژه ها و فعالیت های انجمن خانه ریدل ها ماموریت نیستن یا اختصاص به مرگخوارا ندارن.




پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۲۱:۳۰ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
مرگخواران سعی کردند لرد سیاه را از دیوار نجات بدهند.
کشیدند و هل دادند.
با دیوار صحبت کردند...با بیل صحبت کردند.
ولی نشد که نشد.

زمان گذشت و گذشت...

-یاران ما...یه کاری بکنید...حیثیت ما در خطر است.حدقل چوب دستیمان را بدهید با دهانمان بگیریم...یک لیوان آب به ما بدهید...یاران ما؟

صدایی از یارانش به گوش نرسید.

زمان گذشته بود...

هالووین تمام شده بود و مرگخواران، جشن را رها کرده و به خانه بازگشته بودند. حتی خداحافظی هم نکرده بودند!

لردسیاه همانطور متصل به دیوار باقی ماند. حتی زمانی که جن خانگی محفل آمد و صورتش را گردگیری کرد، حرفی نزد. یا زمانی که غول بیابانی خانواده ویزلی به او تکیه داد...یا زمانی که لینی، روح سرگردان تصمیم گرفت همراه بقیه به خانه ریدل ها برنگردد و بین خانه شماره یازده و دوازده به سرگردانی اش ادامه بدهد...

درست جلوی چشم لرد سیاه...


هالووین واقعا به پایان رسیده بود...


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۷/۸/۱۰ ۲۱:۳۷:۴۷



پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷

روح هالووین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۹ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۴۴ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 21
آفلاین
تصویر کوچک شده


?Trick or treat


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۱ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
لرد تصمیم میگیره کراب رو بکشه.
بعد منصرف میشه و تصمیم میگیره اول به سختی شکنجه اش کنه.
بعد با خودش فکر میکنه چرا وقتمو با این پاستیل رنگی هدر بدم؟ همون بهتر که یهویی بکشمش.

لرد با خودش درگیره در حالی که اصلا نمیتونه حتی یه میلیمتر هم تکون بخوره. برای همین از آپشن اربابیتش استفاده میکنه.
-سوراخ را بگسترانید!

صدای خفه ی کراب از دور به گوشش میرسه:
-نمیشه ارباب. اینجوری صدمه میبینین. صبر نکردین که. من میخواستم براتون تونل بزنم. اونجا اوضاعتون خوبه؟

اوضاع لرد اصلا خوب نبود. سرشو از اون طرف میبره بیرون.
-ما فکر کنیم تو محفلیم. حداقل مقداری از ما اون طرفه. ولی الان یکی میاد ما رو به این صورت میبینه! شبیه حیوانات نصفه و نیمه ای شدیم که به دیوار کلبه ی شکارچیان نصب میشن. ما رو بکشین بیرون.

-ارباب سعی خودمونو میکنیم. اگه کسی اومد تو اتاق ساکت و بی حرکت بمونین.

این وسط لینی که روح شده هی از دیوار رد میشه و برمیگرده و لرد سیاه رو حرص میده!


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۹:۱۱ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
- ارباب! اگه من زنده بودم، الان با نیشام دیوارو براتون سه سوته سوراخ می‌کردم!

ناگهان نگاه لرد به آینه‌ای میفته که پیکسی شبح‌مانندی رو نشون می‌داد که ویز ویزکنان در حال سخنرانی بود.

- این مگه خورده نشده بود؟
- ارباب! هکولی نجاتم داد. یه معجونی به خورد اون مورچه‌خواره داد که باعث شد یهو روح شم و حالا تا ابد می‌تونم کنارتون بمونم!

لرد چشم‌غره‌ای به هکتور می‌ره. هکتور که از کرده‌ی خودش بسیار ناراضی بود و دقیقا نتیجه عکس گرفته بود، تکه چوبی رو از گوشه‌ای برمی‌داره و مستقیم به سمت لینی پرتاب می‌کنه.
- اوخ... زخم شمشیر خوردم! دارم می‌میرم، ارباب! نجاتم بد...
- لینی! تو الان یه روحی و دیگه زخمی برنمی‌داری که بخوای بمیری!
- عاو. آهان!

لینی که شیرفهم شده بود به کراب خیره می‌شه. اون‌چنان عرق کرده بود و هن‌هن می‌کرد و خسته به نظر می‌رسید که انگار همین الان از وسط یه بیابون بی‌آب و علف نجاتش داده باشن!
- کورسوی نوری می‌بینیم ارباب! راه باز شد!

لرد با خوشنودی از کول کراب پایین میاد و به درون سوراخ شیرجه می‌ره.
- آخ! گیر کردیم.




پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷

روح هالووین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۹ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۴۴ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 21
آفلاین
تصویر کوچک شده



?Trick or treat


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
-ارباب...لینی خورده شد!

لرد سیاه کوچکترین اهمیتی به لینی نمیداد. لینی شکلات نبود...حتی خوشمزه هم نبود. یک حشره ناچیز بود. چیزی مثل شته...شپش...ملخ!

تمرکز لرد سیاه روی ریزش دیوار خانه بود. بین او و شکلاتش فقط یک دیوار قرار داشت.

لرد سیاه داشت فکر میکرد که کاش به جای خرگوش، موش شده بود. حداقل میتوانست دیوار را بکند.
این فکر همچون رعد و برقی به سر لرد زد.
ولی به هر حال او حالا موش نبود. خرگوش بود. برای همین بیلی به دست کراب داد.

کسی نمیدانست چرا زور همه به کراب رسیده و همه کارها را کراب دارد انجام میدهد. درست در حالی که هکتور داشت با چغندری گفتمان میکرد که یکی از برگهایش را گرفته و بجوشاند و به خورنده لینی بدهد که لینی را راحت تر هضم کند.

کراب با بیل به دیوار کوبید.

جادوگران کارگر و بنا نبودند. نمیدانستند با بیل که دیوار خراب نمیکنند!


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷

روح هالووین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۹ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۴۴ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 21
آفلاین
تصویر کوچک شده


?Trick or treat


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱۸:۲۵ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۴:۱۵ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
کمبود شکلات خون لرد دیگه دشت وارد مرحله ی خطرناکی می شد. بنابراین لرد دستی به گوش های خرگوشیش می کشه و تلاش می کنه راه حل کوتاه تری از شیرجه زدن وسط یه گله گاو و گوسفند گرسنه پیدا کنه. و بلاخره هم اون راه رو پیدا میکنه و اون راه چیزی نبود جز...
- ویزو! بیا با فامیلات صحبت کن از سر راه ما برن کنار بریم شکلاتمونو بگیریم.
- ارباب کدوم فامیلام؟
- همین گله ی جلوی ما که دارن سبزیجات میخورن.
- ارباب اینا که فامیلای من نیستن.
- رو حرف ما حرف نزن. فامیلای دورت حساب میشن. برو حرف بزن.

لینی که چاره ای جز رفتن و حرف زدن نداره میره و پیش روی گله ی مذکور قرار می گیره.
- اهم اهم...

هــــــــــورت!

از بین گله یک مورچه خوار سرش رو بیرون آورد و چون نتونسته بود در بین گیاه ها حشره ای برای خوردن پیدا کنه به محض دیدن لینی اون رو هورت می کشه.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.