_ساکت ساکت!
سو در تلاش بود که ریونی هایی که تالار را روی سرشان گذاشته بودند ساکت کنند. البته این تلاش بی فایده بود.
_اهم! میشه لطفا!
سو به آیلین نگاه کرد و از سر راهش کنار رفت. آیلین ابتدا نگاهی به ریونی ها انداخت. بعد نفس عمیقی کشید و چند بار سرفه کرد.
_سووووووپ!
ریونی ها که بعد از جریاناتی که بر آنها گذشته بود فوبیای سوپ پیدا کرده بودند با ترس به سمت آیلین برگشتند. حتی هیزل هم از کما بیرون آمده بود و با وحشت به اطراف نگاه میکرد.
_ک... کو؟
_سوپ؟! سوووپ؟! کجاااا؟!
آیلین نگاهی سرشار از رضایت به ریونی های حواس جمع انداخت. بعد کنار رفت تا سو حرفش را ادامه دهد.
_خیلی ممنون آیلین. خیلی خب میدونین که نمیتونیم از زیر این دربریم. باید یه گروه بفرستیم جنگل ممنوعه که بره بیارن! خب کی داوطلب میشه؟
و بعد نگاهی به ریونی های جسوری انداخت که هرکدام بی سروصدا به گوشه ای میگریختند.
_چطوره... چطوره هیزل بره؟
_ه..ها؟؟م..من؟!
_آره تو قدرتمند ترین ساحره ی جهانی دیگه.
_اه آره در این که شکی نیست ولی.... اونجا حشره داره!
_نه نترس عنکبوتا تا الان همشونو خوردن.
_برو دیگه قدرتمند ترین ساحره ی جهان.
_دروغه!
همه به سمت آیلین برگشتند.
_قوی ترین ساحره ی جهان منم
_نخیر منم!
حالا شیلا داشت حرف میزد.
_نه منم!
نخیر خودمم!
_فقط من میتونم "ترینِ مثبت" باشم!
_ترین مثبت؟
_گفتم خودم!
سو نگاهی به قدرتمند ترین ساحره های جهان انداخت و نفس عمیقی کشید. بعد با لبخند گفت:
_هیزل،آیلین،شیلا خیلی ممنون که داوطلب شدین.
سه ساحره درحالی که رداها و موهای یکدیگر را چنگ میزدند به سو نگاه کردند.
_چ... چی؟
سو ادامه داد.
_خب از اونجایی که شما خیلی قدرتمندین و ما به گرد پاتونم نمیرسیم بهتره شما این کار رو بکنین. باید براتون آب خوردن باشه دیگه نه؟
_من قدرتمند تر...
متاسفانه هیزل نتوانست حرفش را تمام کند چون توسط سو به بیرون اتاق پرت شد. سو نفس راحتی کشید. حالا که از دست خودشیفته های جمع راحت شده بود میتوانست راه حلی برای پخت کباب پیدا کند. بعد نگاهی به پسر های ریونی انداخت. و با رضایت لبخند زد.
_چ... چرا اینجوری نگاه میکنی؟
_گفته باشما کباب گوزن اصلا خوشمزه نیست!
سو خیال ریموند را راحت کرد که قرار نیست اورا بخورند. بعد گفت:
_خب آقایون من شنیدم پسرا بهتر کباب درست میکنن.