هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۰۳ یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
آیلین


اصولا من نباید نقد می کردم. چون قبل از این تو تالار نقد، درخواست نقد کردین. اینجور پستا رو بلاتریکس نقد می کنه.
ولی این استثنائا پستی بود که خودم می خواستم نقدش کنم.


بررسی پست شماره 587 باشگاه دوئل، آیلین پرینس:


نقل قول:
تند تند، بال می زد و شهر را در جست و جوی خانه ی اربابش میگشت.
این حرفا رو قبلا به خودت گفتم. ولی یه بارم تکرار کنم شاید به درد بقیه خورد.
سوژه هایی که برای شخصیتتون انتخاب می کنین، باید بهتون کمک کنن. نباید مزاحم کارتون باشن.
بعضی از سوژه هایی که برای خودتون انتخاب می کنین، دست و پاتونو می بندن. محدودتون می کنن. هیچ کمکی هم نمی کنن. خیلی وقتا تازه واردا از من می پرسن می شه فلان حیوون رو داشته باشم؟ می گم البته که می شه. ولی به این فکر کن که این حیوون تو سوژه ها و موقعیت های مختلف قراره چه کمکی بهت بکنه؟ فرض کنیم یه نفر هیپوگریف داره. اگه بالای یه برج گیر کنه و هیپوگریفش بیاد و نجاتش بده، این کمک نیست. اتفاقا مزاحمته.جلوی سوژه ها رو می گیره. منظورم از کمک، کمک برای نوشتنه. سوژه ساز بودنه. برای سوژه ساز بودن حیوون یه موضوع مهم لازم داریم. حیوونه باید خنده دار باشه! یه ویژگی طنز داشته باشه. یا بشه ازش برای طنز نوشتن استفاده کرد. لینی چرا حشره شد و حشره موند؟ نمی تونست اژدها باشه؟ می تونست. ولی همین ضعفشه که براش سوژه می سازه. اگه کسی انتخاب کنه که ازدها داشته باشه، باید به یه شکلی اژدها رو طنزآمیز کنه. جانورنما شدن هم به همین شکله. ضررش کمتر از حیوونیه که همراهتون باشه... ولی بازم گاه و بی گاه مجبور می شین بهش تبدیل بشین.چون احساس می کنین لازمه ازش استفاده کنین.
قبلا هم گفتم. تو کل این سایت کسی رو نمی شناسم که با این سوژه جا افتاده و موندگار شده باشه. نجینی ماره...لینی حشره اس...فنریر گرگ نماست. اینا دائما به شکل حیوان هستن و ویژگی های خاص و خوبی دارن و مدتها تلاش کردن که اینو جا بندازن. لادیسلاو عقرب داشت. خوب هم بود. ولی اصل کار لادیسلاو بود. عقربش خیلی فرعی بود و البته لادیسلاو نویسنده قوی ای بود.

برای آیلین هر سوژه ای رو می تونی امتحان کنی. من هیچ مخالفتی ندارم. ولی احساس می کنم لازمه از همین اول راه چیزایی که می دونم رو بگم. می ترسم بری و بری و بری...و وقتی متوجه بشی به جایی نمی رسه که دیگه خسته شده باشی و نتونی برگردی. کارایی رو که با شکل جانورنمای آیلین انجام می دی، همه رو می شه با جادو انجام داد. از پرواز گرفته تا حمله.

این جا منظورم فقط آیلین نیست. خیلیا این کارو می کنن. شروع کنین. امتحان کنین. تلاش کنین. ولی دقت هم بکنین! ببینین واقعا می شه یا نمی شه. اگه نشد و اگه این سوژه به پرورش و جا افتادن شخصیتتون کمک نکرد، روش اصرار نکنین. شاید بدون اون راحت تر بنویسین. اگه وسط راه احساس کردین راهتون اشتباهه، برگردین. ادامه ندینش.



نقل قول:
تند تند، بال می زد و شهر را در جست و جوی خانه ی اربابش میگشت.
سرعت این جمله رو می شد کمی کمتر کرد. چون شروع داستان بود. مثلا:
هوا هنوز تاریک نشده بود، ولی باید عجله می کرد. به سرعت بال می زد و شهر را جستجو می کرد؛ برای پیدا کردن خانه اربابش!
به شکل بالا هم قابل قبوله. ولی اینجا بهتره شروع ملایم تری داشته باشیم.


نقل قول:
روی پشت بام خانه ریدل، فرود آمد. از روی سقف پایین پرید و در زد. سدریک در را باز کرد.
-تازه واردی؟ بیا تو. فقط جای زیادی اشغال نکن. ارباب فردا مشخص می کنه که مرگخوار میشی یا نه.
آیلین وارد خانه شد و در را پشت سرش بست. سدریک از مسیر گیج کننده ای به اتاق خودش رفت و آیلین را تنها گذاشت.
قسمت ورود آیلین به خانه ریدل ها و غیب شدن سدریک خوب بود. این قسمت رو می شد کمی بیشتر توضیح داد. این که آیلین داره چه فکری می کنه؟ تعجب کرده؟ ترسیده؟ توی ذوقش خورده چون انتظار استقبال جالب تری داشته؟


قسمت اگلانتاین و تام کمی ساده بود. می تونست متفاوت تر بشه یا کلا حذف بشه.


نقل قول:
توی دودکش رفت و مستقیم در اتاق لرد فرود آمد.
این جاش جالب بود. ولی خیلی سریع جلو رفته. اول می تونست کمی فکر کنه که دودکش ممکنه به کجا ختم بشه. توی ذهنش نقشه بکشه. بره بالا. بپره پایین. اولش متوجه نباشه که کجاست و بعد، یهو با لرد مواجه بشه.
ایده خوبی بود...ولی می تونست بهتر اجرا بشه.


دیالوگ های لرد بامزه بودن. ساده، ولی خوب بودن.


داستانت خیلی سریع پیش رفته. سوژه داشتی... ولی می تونستی بیشتر بهشون بپردازی. توی خانه ریدل ها کلی جادوگر و موجود عجیب و غریب هست که می شه باهاشون مواجه شد. یا همون صحنه ای که میفته تو اتاق لرد. بهتر نبود یه مدتی لرد اصلا متوجه آیلین نمی شد و آیلین چیزایی می دید و می شنید که بعدا می تونست ازشون استفاده کنه؟ یا توی همون گردش و جستجو به اتاق های سری ای می رسید و اطلاعات زیادی پیدا می کرد؟ اینجوری یا مجبور می شدن قبولش کنن و یا بکشنش.


طنزت جای پیشرفت داره. ولی مسیرش درسته. مثلا دیالوگ های جدی لرد بامزه هستن. این خوبه. در مورد بقیه شخصیت ها باید تمرین کنی. اولا خوب بشناسیشون. بعد، از ویژگی هاشون توی موقعیت های مناسب استفاده کنی. گاهی اغراق کنی. مثلا وقتی همه با دقت به حرفای لرد گوش می کنن، اگلانتاین سعی کنه از زیر میز ردای تام رو آتیش بزنه و اشتباهی ردای لرد یا دم نجینی آتیش بگیره. سوژه ها رو به زور وارد ماجرا نکن... توی هر موقعیتی یه شخصیت و یه سوژه جلو میاد، پررنگ می شه، ازش استفاده کن.





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

آیلین پرینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۸
آخرین ورود:
دیروز ۱۴:۲۷:۵۹
از من به تو نصیحت...
گروه:
مترجم
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 307
آفلاین
سلام ارباب!
پست دوئلم با شیلا رو نقد می کنید؟
خوب بود؟ بد بود؟ افتضاح بود؟ عالی بود؟

حتما لینک پست رو بذارین.
لینک!



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۱ ۲۲:۵۲:۵۶

............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۲۴ شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
زاخاریاس!


اولا این که اصلا بد نمی نویسی. اعتماد به نفست رو بالا نگه دار. اینو من به هر کسی نمی گم. چون معتقدم به کسی که واقعا خوب نمی نویسه، نباید امید واهی داد. باید متوجهش کرد که ضعیفه.
پست های شما ایرادای خاصی داره که می گم. اینا بر طرف می شن.

شما استعداد طنز خیلی خوب و زیادی دارین. اینو شاید هنوز توی پست هاتون ندیده باشیم ولی مثلا توی چت باکس می بینیم. اینا می تونن وارد پست ها بشن. در اون صورت به نظر من پیشرفت شگفت انگیزی می کنین.

این اولین باری بود که جدی می نوشتین...نه؟
اگه اینطوره، پست دوئل اصلا جای مناسبی برای شروع یه سبک یا امتحان کردن چیزی نیست. توی دوئلا قراره شما تواناییهاتون رو به نمایش بذارین. چیزایی که بلدین. نقاط قوتتونو.
سبک های جدید رو بذارین برای تاپیکای عادی.
البته این پست جدی نبود. اگه اشتباه نکنم خودتون گفته بودین جدیه.


بررسی پست شماره 591 باشگاه دوئل، زاخاریاس اسمیت:


نقل قول:
دستش را به میله اتوبوس گرفت. جایش را به یک پیرمرد داده بود.بی صبرانه مشتاق این بود که به مقصد خود برسد. برای اولین بار بود که عضو انجمنی می شد. نسل در نسل او همه عضو جبهه روشنایی بودند و او باید این نسل را ادامه میداد. اتوبوس در ایستگاهی به نام گریمولد ایستاد .
این قسمت احساس بیشتری لازم داشت!
شما به قسمت سطحی ماجرا پرداختی. به اتوبوس... جالی خالی... میله... یه توضیح سطحی در مورد نسل قبلی زاخاریاس...
اینا باید کمی عمیق تر می شدن. مثلا از شدن هیجان یا ترس نمی تونست سر جاش بشینه. برای همین از روی صندلی بلند می شد و جاشو به یه پیرمرد که خیلی وقت بود منتظر جا بود، می داد. بعد در مورد احساسات قلبیش می شد توضیح داد. مفصل تر و کامل تر.


نقل قول:
قبل از اینکه در را باز کند لحضه ای تعلل کرد.نکند او را در محفل راه ندهند؟ ممکن بود او شایسته آنجا نباشد؟شاید اصلا او به جبهه سیاهی تعلق داشت!
این جاش خوب بود... ولی قبل از رسیدن به جمله آخر، احتیاج به مقدمه بیشتر داشت. چون سوال آخر کمی سنگین بود. این که زاخاریاس فکر کنه که شاید واقعا سفید نباشه. مثلا می تونست یاد یکی دو تا اتفاق بیفته، یا خاطره، یا کارایی که کرده، یا نظر شخصی در موردش.و بعد شک کنه که شاید سفید نیست.


اگه قصد جدی نویسی دارین، شکلک ها رو بذارین کنار. جدی نویسی یعنی تسلط بر کلمات و جمله ها. یعنی صحنه ها و احساسات رو بتونین با جمله های نه چندان ساده و پیش پا افتاده توصیف کنین. بتونین صحنه رو از زاویه منحصر به فردی ببینین. جزئیاتی رو ببینین و بنویسین که هر کسی متوجهش نمی شه.


نقل قول:
در خانه را باز کرد.همه جا تاریک بود و حتی نوری کوچک هم در خانه دیده نمیشد. پایش را در خانه گذاشت و گفت:
"نوری کوچک" عبارت قشنگی نیست. نور ضعیف بهتره.


نقل قول:
در خانه را باز کرد.همه جا تاریک بود و حتی نوری کوچک هم در خانه دیده نمیشد. پایش را در خانه گذاشت و گفت:
-سلام.
شکلک برای این جا مناسب نیست. اصولا کسی که وارد جایی بشه که نمی شناسه و اون جا هم کاملا تاریک باشه، کمی با احتیاط و ترس، سلام می کنه.


نقل قول:
-ممممممممم...... زاخاریاسم..........
این همه نقطه برای چیه؟ فقط سه نقطه می ذاریم.


نقل قول:
مرد با چشم عجیبش به او نگاه کرد و گفت:
کدوم چشم عجیب؟ اینو باید کامل توضیح می دادی.


نمی دونم چه دلیلی داشت که هر کی اسم پدر زاخاریاس رو می شنید به مغرور بودنش اشاره می کرد. مغرر بودن صفت خیلی قابل اشاره ای نیست. مثلا لوسیوس مالفوی مغروره. ولی وقتی درباره این شخصیت حرف بزنیم، کمتر کسی ممکنه مستقیم اشاره کنه که لوسیوس مغروره!


نقل قول:
با شنید کلمه لرد ولدمورت زاخاریاس مثل هر جادوگر دیگری لرزید.دامبلدور خندید و گفت:
-سالها از اون موضوع گذشته.نمیخواد بترسی.
اینجاش خوب بود. هم توضیح و هم دیالوگ دامبلدور.


نقل قول:
-خیلی خب. با این وضع فک کنم بد نباشه 2 ماه دوره آموزشی بگذرونی.
عدد نویسی قواعد زیادی داره. ولی قرار نیست همشونو توی این سایت رعایت کنیم. برای همین به نظر من به عنوان یه قاعده کلی، اعداد رو همیشه به حروف بنویسین.


قسمت "1 ماه بعد" خیلی سریع و مبهم اتفاق افتاده.


نقل قول:
جسد پدش را به بیرون از حوض اسرار برد. در یک آن تمام خاطراتی که از پدرش به یاد داشت جلوی چشمش آمد. روزی که اولین بار وارد هاگوارتز میشد.....خداحافظی پدرش..... روی که برای تولدش نیمبوس 2000 جایزه گرفت با نامه ای از پدرش.....روزی که با پدرش به کافه سه دسته جارو امده و جشن گرفته بودند،.....روزی که پدرش به او ساخت پاترونوس صدا دار را یاد داده بود....
سرش را روی سینه پدرش گذاشت.چشم هایش را بست و به خواب رفت. به خواب رفت تا برای ابد بخوابد و در بهشت همراه پدرش باشد.
این جاش کمی ناقص بود. وسط جنگه. پدر زاخاریاس کشته می شه و زاخاریاس جنگ رو ول می کنه و جسد پدرش رو به بیرون از حوض حمل می کنه و یاد خاطراتش میفته. در این بین اون همه مرگخواری که اونجا هستن هم کاری به کارش ندارن.
خوابیدنش هم کمی عجیب بود. باید حداقل یه زخمی می خورد و مثلا از شدت خونریزی بیهوش می شد.

ورود و خروج دامبلدور در پایان پست، خیلی سریع و سرد بود. می تونست بیشتر حرف بزنه.


ایده اصلی داستان خوب بود. ولی روندش کمی مشکل داشت.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۲۲ جمعه ۱۰ مرداد ۱۳۹۹

زاخاریاس اسمیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰
از وقتی که ناظر بشم پدر همتونو درمیارم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
سلام لرد.
پست دوئلمو دوباره نقد میکنین؟
قرار بود گند نزنم اما بازم....



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۰۲ جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۹

زاخاریاس اسمیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰
از وقتی که ناظر بشم پدر همتونو درمیارم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
سلام
این رو نقد میکنید؟
خلاصه هم داره پست قبلیش.


سلام

نقدتون ارسال شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۲۷ ۲۲:۴۳:۲۵


هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۹:۰۵ جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۹

ریونکلاو، مرگخواران

آیلین پرینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۸
آخرین ورود:
دیروز ۱۴:۲۷:۵۹
از من به تو نصیحت...
گروه:
مترجم
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 307
آفلاین
سلام ارباب! خوبید ارباب؟
این پستمو خواستم بدم ناظرای شهر لندن نقد کنن دیدم تاپیک نقدش قفله! می دم به شما ارباب! خودش خلاصه داره.


سلام آیلین. خوبیم آیلین.

نقد شما رو با عقابی بی بال فرستادیم. بگیرش!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۲۷ ۲۲:۰۱:۲۶

............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹

زاخاریاس اسمیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰
از وقتی که ناظر بشم پدر همتونو درمیارم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
سلام
بعد از سالهای سال رولی زدم بس پر اشکال.
دوست دارم در جهت ناظر شدن حرکت کنم و این پست نقد بشه.(هیچ ربطی بهم نداشتن. )
ویرایش:آخ آخ.یادم رفت خلاصه بدم.
خلاصه:مرگخوارا به بهشت رسیدن و همه دنبال رسیدن به آرزوشونن.اما توی راه بانو مروپ به آرزوش رسیده.(حوری که هر چیزی بهش بده میخوره.)و راه رو بسته.الان همه دور هم جمع شدن که راهکار برای جدا کردن مروپ از حوری بدن.


ممنون که خلاصه داستانو گفتین.

نقد شما رو با گورکن فرستادیم. بعد از گرفتن نقد، پسش بفرستین. قراره گور دشمنانمونو بکنه. کافیه سرو تهش کنین. خودش بر می گرده.


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۸ ۱۵:۳۲:۲۳
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۹ ۰:۲۶:۲۰


هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۳۴ چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۹

مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۴:۱۸ چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین

سوروس سلام!
همونطور که می‌دونین احتمالا، اینجا در کنار لرد من هم گاهی نقد می‌کنم. و با توجه به اینکه شما قبلا خارج از اینجا نقد گرفتین، نقد پستتون با منه.

بررسی پست شماره ۶۶۸ خانه ریدل، سوروس اسنیپ:

نقل قول:
افکار تام مشخصا بیهوده بود، ارباب را نمیشود به این راحتی ها دست به سر کرد.

سوروس قبلا در موقعیت‌های متفاوت من این رو بهتون گفته بودم و الان باز تکرار می‌کنم.
من متوجه هستم که شما قصد سیاه نویسی دارین و به همین دلیل لرد رو ارباب خطاب می‌کنین لاکن در بخش توضیحات پست، نظر شخصی نویسنده رو نباید دخیل کرد. ارباب لفظیه برای خطاب کردن لرد، اما اسمش نیست که! اگر تمایل به سیاه نویسی دارین، در بخش توضیحات لطفا از لفظ لرد سیاه یا چیزی مشابه این استفاده کنین.

نقل قول:
-که گفتید من و مادرم نمیتوانیم از این خراب شده بیرون برویم درست است؟
‏-
-با تو حرف میزنیم بوگندو!
-بله گفتم که چی؟
-و حتما هم نمیدانی با چه کسی حرف میزنی درست است؟
-یک موجود سفید مایل به سبز بی دماغ،جن خونگی نیستی؟

خب سه مشکل اینجا داریم.
اولیش برمیگرده به شخصیت پردازی. شخصیت پردازی لرد سایت، به سفت و سختی لرد کتاب نیست. میشه باهاش شوخی کرد و گاهی حتی انعطاف پذیر هم هست. اما اونم قطعا یه مرزی داره. مثلا همینجا در دیالوگ دوم لرد، بوگندو قطعا لفظی نیست که لرد ازش استفاده کنه! ابله، ملعون، مضحک و امثالهم قابل قبوله اما بوگندو قطعا بیرون از این مرزه!
مشکل دوم باز در خصوص همون سیاه‌نویسیه. دیالوگ آخر میوه فروش جوریه که اگه یکی از اعضای محفل نوشته بود و من داشتم نقد می‌کردم، بهش می‌گفتم سفید نوشتی اما لوس نوشتی! لرد کجاش سبزه؟! قیافه لرد در حقیقت به قدری بهت آور بود که قطعا کسی که نشناسه هم نمی‌تونست اینجوری باهاش حرف بزنه. اما مساله اینجاس که شمایی که قصد مرگخوار شدن داری (اگر نظرتون عوض نشده باشه) نباید اینجوری بنویسی. چیز خنده داری نداشت حقیقتا و صرفا شبیه دیالوگ های اعضای تازه‌واردی که تو جو «یک تنه به جنگ مرگخوارا رفتن» هستن، بود!
سومین مشکل هم میشه شکلک‌هایی که لازم نبودن! در واقع جایی از شکلک استفاده می‌کنیم که برای بیان حالت گوینده به کمک احتیاج داشته باشیم. چون پست طنزه لزوما مجبور به استفاده از شکلک تو تموم دیالوگ‌ها نیستیم که! و جدای از این موضوع، شکلک بی‌جا می‌تونه گیج کننده باشه. مثلا برای لردی که قطعا از این برخورد میوه فروش عصبیه، چرا شکلک خنده شیطانی زدین؟! به نظرم یه شکلک عصبانی بیشتر مناسبت داشت.

نقل قول:
لرد به درجه ای از عصبانیت رسیده بود که میوه فروش را پشمک کند اما همین که چوب دستی نازنینش را از ردا بیرون کشید بانو مروپ هراسان دو دستش را روی گونه های لرد گذاشت.

این چوبدستی نازنین باز همون دخیل کردن نظرات نویسنده در پسته.
و نکته اصلی اینجا باز برمی‌گرده به شخصیت پردازی.
شخصیت مروپ مادر نگران و دلسوزیه که همش به فکر پسرشه اما در کنار اون توهین به لرد رو هم اصلا قبول نمی‌کنه. پس واکنشش هم اینجا و هم در دیالوگش اشتباه و در واقع خلاف شخصیت پردازیش بود.
در کل، پست ساده و خوبی بود. داستان رو در جا نگه داشتین و فقط در مورد موقعیت نوشتین.
شکل ظاهری پست خوب بود و روندش مناسب بود. فقط در مورد شخصیت‌ها بیشتر محتاط باشید.

موفق باشید.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۳:۰۰ سه شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۲۶:۲۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
سلام ارباب!

نقل قول:
سلام ارباب! دیدم خرداد ماه داره تموم میشه از سهمیه نقد عمومیش استفاده نکردم.

ارباب قرار بود هر ماه یه نقد بگیرم... یعنی قرار که نبود ولی خودم همینجوری پیش خودم قرار گذاشته بودم.
ارباب ژوئن گذشت و وارد ژوئیه شدیم، اینم حسابه دیگه؟

ارباب اگر حسابه رفتم مدارک دزدیدم براتون، بی زحمت ببینین خوب دزدیدم یا نه. چون اولین باری بود که سعی می‌کردم خیلی اتفاقات واقعی تر و رئال تر باشن، و نمی‌دونم گند زدم و خسته کننده شد، یا خوب بود.

سایه‌تون گسترده و مستدام!


عالی دزدیدی! چوب دستی جا می ذاره سر ما! اگه قاتل نمیومد و مجبور نمی شدی برگردی که طرف پیداش می کرد و می فهمید کار ماست! میومد سراغمون بعد!

خسته کننده نبود. هیجان انگیز بود.

نقد رو با کلاغی وراج فرستادیم و بهش سفارش کردیم تا خود صبح دم پنجره اتاقت فریاد "قار" سر بده.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۷ ۳:۵۴:۳۰
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۷ ۴:۵۹:۴۸
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۱۷ ۲۳:۱۱:۱۹

آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 667 خانه ریدل ها، آیلین پرنس:


نقل قول:
سر راه مروپ را دید و فکری به ذهنش رسید.
تام گفت:
-بانو مروپ، یه میوه فروشی ته اون خیابونه هست که می گن اگه یه هفته اونجا بمونین به دلخواه خودتون ۲۴ تا میوه ی مجانی بهتون می دن. نمی خواین ارباب رو ببرین میوه ی مجانی بدین بهشون؟ نگران نباشین لرد سیاه خودشون میان.
"تام گفت" اضافه بود. فاعلتون عوض نشده. و تا وقتی که عوض نشده، نباید اسمشو ببرین. همون توضیح اول کافی بود. بعدش می شد مستقیم دیالوگ رو نوشت. اینجا رو ببین:

نقل قول:
تام بعد از نیم ساعت فکر کردن بین کروشیو خوردن و نفرین خانه ریدل، کروشیو خوردن را انتخاب کرد و به سمت اتاق لرد سیاه روانه شد.
سر راه مروپ را دید و فکری به ذهنش رسید.
-بانو مروپ، یه میوه فروشی ته اون خیابونه هست که می گن اگه یه هفته اونجا بمونین به دلخواه خودتون ۲۴ تا میوه ی مجانی بهتون می دن. نمی خواین ارباب رو ببرین میوه ی مجانی بدین بهشون؟ نگران نباشین لرد سیاه خودشون میان.
این جا مشخصه که گوینده تامه. چون در مورد شخص دیگه ای ننوشتیم. ولی اینجا رو ببین:

تام بعد از نیم ساعت فکر کردن بین کروشیو خوردن و نفرین خانه ریدل، کروشیو خوردن را انتخاب کرد و به سمت اتاق لرد سیاه روانه شد.
سر راه مروپ را دید و فکری به ذهنش رسید. مروپ در حال قدم زدن و مرتب کردن میوه های داخل سبدش بود.
-بانو مروپ، یه میوه فروشی ته اون خیابونه هست که می گن اگه یه هفته اونجا بمونین به دلخواه خودتون ۲۴ تا میوه ی مجانی بهتون می دن. نمی خواین ارباب رو ببرین میوه ی مجانی بدین بهشون؟ نگران نباشین لرد سیاه خودشون میان.


این نمی شه. این جا دیالوگ بر می گرده به مروپ. چون آخرین فاعل(شخصی که کاری انجام داده) مروپه. اینو اگه بخواییم بنویسیم، بعد از توضیح درباره مروپ مجبوریم "تام گفت" رو هم بنویسیم. یه کار دیگه هم می شه انجام داد. دیالوگ رو با یه خط فاصله بنویسیم. اینجوری مشخص می شه که دیالوگ مال مروپ نیست و چون توی صحنه همین دو نفر حضور دارن، خواننده می فهمه که گوینده و مخاطب کیه. یعنی اینجوری:

تام بعد از نیم ساعت فکر کردن بین کروشیو خوردن و نفرین خانه ریدل، کروشیو خوردن را انتخاب کرد و به سمت اتاق لرد سیاه روانه شد.
سر راه مروپ را دید و فکری به ذهنش رسید. مروپ در حال قدم زدن و مرتب کردن میوه های داخل سبدش بود.

-بانو مروپ، یه میوه فروشی ته اون خیابونه هست که می گن اگه یه هفته اونجا بمونین به دلخواه خودتون ۲۴ تا میوه ی مجانی بهتون می دن. نمی خواین ارباب رو ببرین میوه ی مجانی بدین بهشون؟ نگران نباشین لرد سیاه خودشون میان.



دیالوگ ها زیاد بودن. منظور از زیاد، مقدارشون نیست. منظور اینه که پست توضیح هم لازم داشت. توضیح دادن ماجرا با دیالوگ معمولا آسونه، ولی قشنگ ترین راه نیست. خواننده احتیاج به توضیح صحنه داره. احتیاج به توضیح در مورد احساسات و حالت های شخصیت ها داره.
مثلا مغازه میوه فروشی رو می شد توضیح داد. مروپی که در حال زیر و رو کردن موزها بود رو می شد توصیف کرد. این سوژه خوبی بود. می شد ازش استفاده کرد.


نقل قول:
نیم ساعت بعد

هکتور روی صندلی لرد نشسته بود و به همه دستور می داد.

تام ماجرا را یک هفته عقب انداخته بود اما بعدش را نمی دانست.
سوژه کمی سریع پیش رفته. همین مخمصه ای که تام توش گیر کرده بود می تونست کمی طولانی تر بشه. این که چطوری به لرد بگه... بره اتاقش. نتونه بگه. لرد بیرونش کنه. دوباره بره. نقشه بکشه. خیلی کارا می شد باهاش کرد.
بیرون بردن لرد از خانه ریدل ها ایده بدی نبود. اشکال کار مدت زیادشه. یک هفته طولانیه. البته الانم می شه کمی سریع تر پیش رفت و لرد رو برگردوند. بعدش هم از حضور لرد می شه سوژه در آورد. برگرده و ندونه که یکی دیگه لرد شده. بعد از مدتی بفهمه و نتونه کاری بکنه. از همه این سوژه ها بهتره استفاده بشه.
برای لرد شدن هکتور بهتر بود شرطی می ذاشتیم یا مدتی تعیین می کردیم. گفتم می ذاشتیم...چون منم توی این سوژه نوشتم و می تونستم این کارو بکنم. الان معلوم نیست هکتور تا کی لرد می مونه. تعیین شرط بهتر از تعیین مدته. چون اونم می تونه یه سوژه فرعی باشه.


شخصیت لرد و مروپ و طنز دیالوگ هاشون خوب بود.


آخر پست خوب بود. از این نظر که خلاصه ماجرا رو به خواننده گفتی. تکلیف نفر بعدی مشخصه.


اتفاق غیر منطقی مهمی توی داستان نیفتاده. این خوبه. توی پست طنز دنبال همیشه دنبال منطق نمی گردیم. ولی یه چیزایی هست که باید رعایت بشه. مثل منطق ایفای نقشی... اتفاق ها رو هم می شه غیر منطقی کرد. ولی برای اونم باید توجیه خوبی داشته باشیم. مثلا توی همین داستان، لرد سیاه، جادوگر به اون قدرتمندی رفته میوه فروشی... و میوه فروش نمی خواد اجازه بده لرد و مادرش از اونجا خارج بشن. دقیقا چطوری؟
برای این باید یه توجیه و دلیلی میاوردی. مثلا یه طلسم خاص و قدرتمند روی مغازه وجود داشت. یا حتی مروپ اصرار می کرد که من همینجا روی همین موزا می شینم و تا فردا تکون نمی خورم(تا همون فردا کافی بود).
اینا هم کاملا منطقی نیستن... ولی طنزشون به شکلیه که قضیه رو توجیه می کنه.

توی نقد قبلی هم گفته بودم. بین توضیح شخص و دیالوگش نباید فاصله گذاشت. معنیش اینه:
نقل قول:
تام از هکتور پرسید:

-معجونت کی تموم میشه؟
این جا نباید فاصله بذاری. فاصله مال وقتیه که توضیح مال تام باشه و دیالوگ مال هکتور. مثلا:

تام به طرف میز رفت و شروع به زیر و رو کردن کاغذها کرد.

-بس کن تام... اینجوری به نتیجه نمی رسیم.


این جا توضیح مال تامه... ولی دیالوگ مال تام نیست. تام گوینده نیست. فاصله گذاشتم.


ایراد توضیح ندادن، توی نقد قبلی هم گفته شده. این جا هم وجود داشت. تا وقتی که توضیح ندی، با جمله ها و روش های مختلف توضیح دادن آشنا نمی شی. یه جایی هست که یه سوژه ای توی ذهنمونه. مثلا برای دوئل. فکر می کنیم اینو چطوری به بهترین شکل توضیح بدیم که خواننده غافلگیر بشه. اونجاست که باید روی جمله ها مسلط باشیم. باید بلد باشیم توضیح بدیم. بدونیم هر صحنه رو چطوری باید نوشت.


قبلا از روی سوژه ها خیلی سریع رد می شدی. الان سرعتت کمتر شده. این خوبه. ولی بازم جا داره کمتر بشه. تا وقتی که شخصیت ها و موقعیت موجود، سوژه داره، جلو نرو. همونا رو بنویس.

روی سوژه و پیش بردن داستان تمرکز نکن. یکی دو بار خودتو مجبور کن بدون پیش بردن داستان بنویسی. درباره موقعیتی که هست. شخصیت هایی که حضور دارن. حرفایی که می زنن. البته هر سوژه ای برای این کار مناسب نیست. باید سوژه مناسب پیدا کرد. مثلا این سوژه مناسب بود. می شد درباره وضعیت تام نوشت و داستان رو پیش نبرد.


این پست بهتر از قبلیا بود. منطقی تر و تر و تمیز تر بود. می تونست بهتر بشه، ولی ایراد خیلی بزرگی هم نداشت.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.