سلام شپل!
نقل قول:
چرا افتضاح شده باشه. خیلی هم خوب شده.
بررسی
پست شماره 676 باشگاه دوئل، آلانیس شپلی:
یه سوژه دارین که سه قسمت اصلی داره. سه قسمتی که فرصت دارین روش کار کنین.
اولیش که کمرنگ تر از دوتای دیگه اس اینه که شما قراره کار پیدا کنین. احتیاج به پول دارین یا دلیل دیگه ای برای این کار دارین.
دومی و سومی پیشنهاد های کاری هستن که مهم ترین قسمت های پستتون رو تشکیل می دن.
در مورد قسمت اول خوب کار کردی. دلیل ساده ای مثل خریدن گوی برفی. این که آلانیس خیلی هم جدی دنبال کار نیست و فقط یه کار موقت می خواد هم به نظر من جالب بود.
در مورد پیشنهاد های کاری.
آرایشگاه و ردا فروشی.
کار خودتو خیلی سخت کردی. چون این دو تا شغل، خیلی ساده هستن. همین ساده بودنشون باعث می شه سوژه هاشون هم کمتر باشه. اینجا دنیای جادوییه. قدرت تخیلتونو آزاد بذارین. کلی شغل عجیب و غریب می شد پیدا کرد که حتی احتیاج به توضیح زیادی هم نداشتن. عنوانشون هم می تونست کیفیت پست رو بالا ببره. تا جایی که ممکنه از هر چیز ساده ای فاصله بگیرین. دیالوگ ساده. عکس العمل ساده. سوژه ساده. همیشه ممکن نیست. ولی وقتی موقعیتش وجود داره، کی غیر عادی و غافلگیر کننده بنویسین.
نقل قول:
- خیلی قشنگه!
آلانیس هیجان زده، به ویترین مغازه ای زل زده بود.
- من باید بخرمش!
شروعت خوب بود. خواننده رو یهو بردی وسط داستان. ولی گیجش نکردی. چون موقعیت، ساده و قابل درکه.
نقل قول:
آلانیس باعجله وارد مغازه شد.
- من می تونم اون گوی برفی توی ویترین رو بخرم؟ همونی که یک دختر با شال و کلاه توش نشسته؟
مرد پشت پیشخان موشکافانه آلانیس را نگاه کرد.
- اگه پنجاه گالیون داشته باشی می تونی.
- مطمئن نیستم اینقدر داشته باشم.
شکل دیالوگ هات قشنگن. ساده نیستن. همون موردی که بالاتر اشاره کردم. مثلا اینجا آلانیس خیلی ساده می تونست بپرسه قیمت گوی برفی چقدره و مرد هم جواب می داد... ولی به این قشنگی نمی شد. شکلک هات هم خیلی خوب و به جا زده شدن.
نقل قول:
سپس کیف پولش را روی پیشخان خالی کرد.
- یک گالیون، دو گالیون، سه گالیون...
پانزده دقیقه بعد
- چهل و پنج گالیون، چهل و شش گالیون، چهل و هفت گالیون... اوه تموم شدند! من فقط چهل و هفت گالیون دارم!
از روی صحنه سریع رد نشدی. با حوصله توضیحش دادی. این کار هم خوب بود.
نقل قول:
- من باید کار پیدا کنم! اون جوری می تونم دو گالیون دیگه به دست بیارم و اون گوی رو بخرم!
این جمله خیلی مهمه. چون حتما باید می نوشتیش و طوری هم باید می نوشتی که خیلی جلب توجه نکنه. این کار رو درست انجام دادی. فکر نمی کنم کسی موقع خوندن دقت کنه که آلانیس اشتباه حساب کرده. همین دقت نکردن هم باعث می شه آخر پست، یه غافلگیری کوچولو داشته باشیم که خیلی خوبه.
نقل قول:
آلانیس در حال کامل کردن نامه هایش برای کار بود.
نامه ها هم فرصت خوبی بودن. به نظر من بهتر بود می نوشتیشون. هر چند خیلی کوتاه و خلاصه.
نقل قول:
در همان هنگام آلانیس متوجه چیزی در نامه ی فرشگاه ردا فروشی شد.
- وای نه! گل بنفشه! اونا نمی دونستن من به گل بنفشه حساسیت دارم؟ نمی دونستند گل بنفشه باعث می شه من تبدیل به گل بنفشه شم؟
آلانیس فورا بنفشه رو به حیاط بغلی پرتاب کرد و سپس متوجه چیز ترسناکی شد.
- وای نه! انگشتام تبدیل به برگ شدند! موهام هم تبدیل به ساقه!
رسیدیم به یه اشتباه بزرگ!
این صحنه جالبه. خیلی جالبه. ایده خیلی خوبی پیدا کردی. ولی به جای این که توصیفش کنی، توی دیالوگ ها نوشتیش. این باعث شده این ایده کلا هدر بره. خواننده اینجوری نمی تونه تصورش کنه. صحنه رو باید توضیح می دادی. این که کم کم انگشتاش تبدیل به برگ می شن...
"گل بنفشه" هم به نظرم بهتر بود با چیز دیگه ای جایگزین می شد. مثلا کاغذی(یا حتی پارچه ای) که روش نوشته بودن یا جوهر نامه... یا جنس خاص پاکت نامه...
یه اشکال دیگه هم برخورد آلانیس با این اتفاق بود:
نقل قول:
آلانیس آهی کشید.
- ردا فروشی بنفشه کار خیلی بدی کرد که تو نامه اش گل بنفشه گذاشت. مجبورم آرایشگری رو قبول کنم.
این اتفاق احتیاج به عکس العمل بیشتری داشت. کمی هیجان... کمی ترس. خیلی ساده باهاش برخورد کرده. حتی عکس العمل بعدیش هم عجیبه:
نقل قول:
آلانیس نگران جلوی آینه ایستاده بود.
- انگشتای بیچارم برگ شدند. موهام هم خیلی زشت شده! من خیلی افتضاح شدم. اما شاید موی سبز الان مد باشه. شایدم همه ناخناشون رو شکل برگ لاک زده باشند و من عادی باشه!
الان به این فکر نمی کنه که با انگشت برگی چطوری قراره کار بکنه... ولی نگران زشت شدنشه.
برای این خونسردیش می شد دلیلی آورد. مثلا این که این یه حساسیت معمولیه و طی یکی دو روز از بین می ره.
قسمتی که داشت خودشو قانع می کرد که شاید همه اینا عادی باشه، بامزه بود.
نقل قول:
- اوه! سلام مشتری جدیدی؟ حتما اومدی موهای افتضاحتو درست کنی! خب بفرما بشین اینجا!
اینجاش خوب بود.
نقل قول:
- اووم، نه! من مشتری نیستم. من کمک فروشنده ای ام که سفارش داده بودید!
"سفارش داده بودید" هم خوب بود. جمله های خیلی ساده رو با همین تغییرات کوچیک می تونی جالب کنی. به نظر من استعداد خوبیه.
نقل قول:
- بفرمایید! تموم شد. همه شونم درستند! هیچ کدومشون خشک نشده اند. فقط ناخن های من خراب شدند.
آرایشگر یه کاری رو به آلانیس انگشت برگی سپرده... ولی نتیجه خیلی ساده اس. می تونستی کمی مخرب ترش کنی. مثلا آلانیس سر تا پاشو لاک زده باشه و وقتی جای خالی روی خودش نمونده باشه، لاک ها رو روی چیزای دیگه هم امتحان کرده باشه.
نقل قول:
یک ربع بعد.
-اوی! من دستم رو بریدم! اما قیچی ها تمیز شدند.
اینم نباید با دیالوگ می نوشتی. باید توضیح می دادی. هم این و هم صحنه لاکی بالا رو. صحنه ها رو به شکل صحنه بنویس. دیالوگ نمی تونه فضا رو توصیف کنه.
کلا قسمت کار توی آرایشگاه می تونست خیلی جالب تر باشه. اونجا یه آرایشگاه معمولی نیست. آرایشگاه جادوییه. ولی کارا ساده بودن و ساده انجام گرفتن.
نقل قول:
- من اون همه تو آرایشگاه زجر کشیدم برای هیچ و پوچ؟
آخرش خوب بود.
همونطور که دیدی، بزرگترین اشکالت این بود که ایده های درست رو اشتباه پیاده کردی. یه کمی هم احتیاج داری شجاع تر باشی. از اتفاقا، مکان ها و کارهای عجیب و غریب نترس. اگه قراره آلانیس قیچی رو تمیز کنه، قیچی می تونه از دستش فرار کنه و بگه اصلا مایل نیست تمیز بشه. یا مثلا لاک هایی که داشت درشونو باز می کرد اعتراض می کردن و سعی می کردن قانعش کنن که خشک نشدن.
ایده هات خوبن. فقط کافیه کمی اصلاح بشن و درست پیاده بشن.