فلاش بک
مکان : شیون آوارگان… ساعت : یه چیزی تو مایه های نصفه شب
((گرگینه ها موجوداتی هستند که نیاز به تاریکی و قرص کامل ماه دارند تا شکل واقعی یک موجود پلید را به ظهور برسانند…در حال حاضر یک گرگینه ی تنها در حال تغییر شکل است…در این زمان نباید هیچ جنبنده ی عاقلی در اطراف او باشد…))
در همین بین ماه در میاد و ریموس کم کم داد و هوارش شروع میشه ، اما تبدیلش که به نصف میرسه…
از جیب ریموس صدای ملودی هری پاتر سه میاد !
ریموس : آقا وایسین ! کات ! تو محفل مشکلی پیش اومده ! زنگ خطره !
در نتیجه صدای داد و بیداد کارگردان میره هوا…:
: : تو که میدونی با هزار بدبختی وسایل جور کردیم دور از چشم کرام پیکچرز فیلم بسازیم که مالیات ندیم ! اینهمه هم که منتظر شدیم رضایت بدی و تبدیل بشی ! باز دیگه چه خبر شده ؟!
_ : خب به من چه ! پول نداری مالیات بدی سر ما خالی می کنی؟!
: بابا آخه مستند گرگینه در خیابان! فروشی نداره که بخوام خداد گالیون ! هم به اون از مرلین بی خبرا بدم !!
_ : من نمیدونم…وایسا ببینم…آهان…شماره آرتوره ! الو…آرتور بگو…چی شده ؟ اه ! آنتن نمیده این !! من الان خودم بهت زنگ می زنم !
: چی شد ؟ دنگه فنگه !؟
_ :هان ؟!! نمیدونم…بده اون گوشیتو من یه زنگ بزنم ! مال خودم آنتن نداره…داشتم تبدیل می شدم انگار اینم رفته تو حس و حال تبدیل !
: بگو پس چه مرگته…بیا !
چند لحظه بعد…
_ : بگو آرتور…به گوشم
_ : ریموس ! همین الان فهمیدم تو محفل پر ققنوس آتیش گرفته !
_ : نه !! راس میگی ؟؟ مطمئنی پر ققنوسه ؟
_ : آره بابا ! نمیشه وارد شد ! ببین…یه راه بیشتر نداره. من میرم وزارتخونه تو هم سریع بیا اونجا…دامبلدور گفت هر وقت مشکلی واسه پر ققنوس پیش اومد برین پیش وزیر اون حل می کنه !
_ : باشه…الان اونجام. فعلا قربانت…بای !
_ : باشه…اما بای رو که اونطوری نمی نویسن ! اول ایگرگ بذار بعدش ایی !!
_ : اوکی بابا ! همون که تو میگی…
.......................................
دفتر وزیر سحر و جادو
_ : وایسین ببینم ! شلوغ نکنین ! یکی یکی حرف بزنین که من بفهمم !
_ : آرتور خفه بمیر من میگم ! ببین شیکم جان ، سیاها محفلو گرفتن ! الانم محدودش کردن که کسی نتونه پیداش کنه…دامبلدورم که به ما گفت اگه مشکلی پیش اومد برین وزارتخونه ! خلاصه که دستم به گوشه ی ردات ! یه کاری بکن!
_ : ریموس ؟! تو میدونی من خودم سیاهم ؟؟
آرتور : خب دامبلدور گفت ما بیایم پیش تو !
کینگ : کی گفت ؟ منظورت عالبوص دامبلدوره ؟؟
ریموس : جناب وزیر…کسی در تواناییهای شخص شما شکی نداره ! بعدشم که ( در گوشی ) …تو که در مواقع لزوم خاکستری میشی ! ایندفه خاکستری یه کمکی بکن از خجالتت در میایم !
: اگه بتونی در مورد قرارداد کارخونه چایی توافقنامه رو امضا کنی شاید بشه یه کارایی کرد
_ : باشه…قبوله ! ولی سهامو اونطوری که من میگم تقسیم می کنیم !
_ : خوبه… ( خارج از در گوشی )…ریموس لوپین ! همیشه از طرز حرف زدنت خوشم میومده ! حالا وایسین ببینم چیکار میشه کرد…
وزیر تفکر می کند ! پلیز ویت…این لودینگ !
_ : فهمیدم ! حاجی !
_ : حاجی دیگه کیه ؟!
_ : هر کدوم یه مشت پودر فلو بردارین برین کنار شومینه ، دقت کنین اینی که من میگم رو دقیقا باید بگین : کنار آتیش حاجی ، در پناه آسلام !
_ : به حق کله اژدریای یورتمه برو ! این دیگه چه مدل آدرسیه ؟ من یادم نمیاد همچین کدی تو شبکه آتیشای…
_ : آرتور ویزلی ! نمیشه اینقدر فضولی نکنی ؟؟ البته شایدم میخوای کارتو از دست بدی…
: باشه…چشم ! هر چی شما بگین جناب وزیر !
_ : خوبه. حالا یکی یکی برین منم پشت سرتون میام…
..........................
قرارگاه محفل ققنوس…کنار آتیش شومینه
_ : می دونستم اینجاس !
حاجی توی آشپزخونه مشغول تناول ران مرغ می باشند…
: برادران ! شما اینجا چه می کنید ؟
_ : هیچی حاجی. شما قبل از اینکه از وزارتخونه بیاین بیرون گفتین که میخواین بیاین اینجا ، ما هم از شومینه اومدیم که شما مارو در پناه آسلامیت در مقابل این کافرین بدذات همراهی کرده و از شرشان نجاتمان دهید !
ریموس ( در گوشی ) : چی میگی شیکم؟؟ آسلام چیه ؟ کافر کدومه ؟!
_ : اگه زبون به دهن بگیری کارتونو ردیف می کنم !
: کافر کدومه فرزند ؟ اینها برادران جادویی شما هستند ! نباید اینگونه با هم برخورد کنید…بیایید تا من شما را به صلح برسانم !
حاجی و همراهان از آشپزخونه خارج میشن...
ویکتور : حاجی ! اینا اینجا چیکار می کنن ؟
: همگی توجه کنید…می دونید چه کسی در برابر شماست؟ مامور مخصوص قانون… کینگ بن شیکم ! احترام بگذارید !!
_ : به نام وزیر سحر و جادو همه چوبدستیاشونو بذارن رو سرشون !!
: عزیزان من ! حالا که وزیر محترم هم اینجا هستند ، بیایید با یکدیگر از در دوستی در آیید تا هم مرلین و هم خلق مرلین از شما راضی باشند ! باشد که همگی در پناه آسلام سربلند و پیروز باشید !
_ : من بعنوان وزیر سحر و جادو این مکان رو از اموال دولت اعلام می کنم و ورود هر گونه سیاه رو به اینجا معدوم کرده و محکوم اعلام می کنم ! حالا تا مجبور نشدم نیروهای ضربتی نوشابه ای رو احضار کنم توصیه می کنم همه ی سیاها برگردن خانه ی ریدل و دیگه به حریم خصوصی مردم تجاوز نکنن !
بلا : حالا که اینطوریه ، ما میریم ولی دفعه ی دیگه که برگردیم دیگه حاجی و وزیر نمی شناسیم…بیاین این رفیقای موش مرده تونم تحویل بگیرین ! این دختر بچه هه که مخ منو خورد بس که حرف زد ! یه لطفی هم کردیم اون غول گنده بک رو یه کم کوچولوش کردیم که باعث دردسر خلق نباشه ! ویکتور طلسمو باطل کن ! گیلی بپر بالا که دارم میرم !
: برادر گراپی عزیزان رو راهنمایی کن که گم نشن !
گراپ : حاجی ! گراپ هرمی و هاگر و نوشابه خواست !
: حاجی : کافیه دیگه ! به اندازه کافی راهنمایی شدن !
.........................
کینگ : خب دیگه…من بر میگردم وزارتخونه . دوباره خرابکاری نکنینا ! این حاجی هم دیگه گیر نمیاد که کاری بکنه
ریموس : چشم جناب وزیر…من باید یه کمی با جیمز و سیریوس صحبت کنم
_ : باشه. راستی…قرارمون یادت نره ریموس ! فردا دفتر خونه می بینمت !
_ : اوکی ! حتما ! فعلا قربانت…بای ! :ylash: