هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۰۲ سه شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۱

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
1.
پروفسور، راستش من قصد داشتم جلوی صف برم و یه ماهی کوچولو و مینیاتوری مثل خودم که از قضا آبی رنگم هست پیدا کنم. اما شدت هجوم جادوآموزان به سمت پیراناها به قدری زیاد بود که من با این جثه‌ی کوچیکم نتونستم بال‌بال‌زنان راهمو باز کنم و به انتخاب خودم پیرانایی رو بردارم. در نتیجه وقتی جمعیت پراکنده شد، تنها پیرانایی که باقی‌مونده و غصه‌ش گرفته بود که چرا هیشکی انتخابش نکرده رو انتخاب کردم. شاید بگین چرا گفتی انتخاب کردی؟ وقتی فقط یکی باقی مونده که انتخابی در کار نیست. این اشتباهه پروفسور. من انتخاب داشتم که پیرانایی رو انتخاب نکنم و صفر بگیرم، یا این پیرانا رو انتخاب کنم. که انتخابشم کردم.

ظاهر پیرانام یکم خشنه. بدنش خاکستریه و هرچی به سمت سرش حرکت می‌کنی این رنگ تیره‌تر می‌شه تا جایی که دور چشماش کاملا سیاهه. اما طلبکارم هست. با چشماش یجوری بهت زل می‌زنه انگار این خودشه که نخواسته انتخاب بشه و افتخار نداده، ولی من که می‌دونم فقط اینطوری وانمود می‌کنه و ته دلش غمگینه. این ظاهرشه و من باطنش رو دیدم. ماهی کوچولویی که بین پیراناهای دیگه ظاهر خشن‌تری داره اما به اندازه اونا وحشی نیست و با دیدن گوشت اختیار از کف نمی‌ده. واسه همینم همیشه پیرانای داستان ما تنها می‌مونه و مورد تمسخر بقیه قرار می‌گیره.


2.
نمی‌تونم بگم کار من تو انداختن پیرانام تو تنگ سخت‌تر بود یا کسایی که زودتر اقدام کرده بودن. چون اونایی که زودتر اومدن احتمالا تعدادی از پیراناها به صورت رندوم پیراناهایی که با باز شدن در آکواریوم به بالا جهش می‌کردن تا بیرون بیان و دلی از عزا در بیارن، سقوط کردن تو تنگشون و خلاص!

به هر حال برای من شرایط اینطوری نبود. من بودم و یه تنگ و یه پیرانا که قهر کرده بود. تازه پیراناهه سه برابر من هیکل داشت که راحت می‌تونست یک لقمه‌ی چپم کنم. پس باید با احتیاط می‌بودم. اولش سعی کردم بهش بفهمونم اون پیراناییه که من انتخابش کردم. نه از سر ناچاری، بلکه با میل و اختیار خودم. باید حس می‌کرد که پسر برگزیـ... چیزه، ماهیِ برگزیده‌س. البته من خیلی درست متوجه نمی‌شدم این که مدام دندونای تیزشو بهم نشون می‌داد و هر از گاهی تهدیدآمیز دهنشو باز و بسته می‌کرد به چه معنا بود... ولی حدسم اینه که به مذاکرات من با خودش پاسخ مثبت می‌داد. پاسخ مثبت به این که مثل یه پیرانای خوب مستقیم از تو آکواریوم می‌پره تو تنگ بدون این که هوس کنه منو بخوره. اما خب موفق نشدم!

پس منم راه حل دیگه‌ای رو پیش گرفتم. اگه با محبت آدم نمی‌شه خب باید از در زور وارد شد.

تنگ رو گذاشتم کنار آکواریوم. در لحظاتی که پیرانام پشتشو بهم کرده بود و وانمود می‌کرد خودش نخواسته انتخاب بشه، در آکواریوم رو تا حد زیادی بستم و فقط در حدی که پیرانا بتونه ازش جهشی به بیرون کنه باز گذاشتم. خودمم رفتم جایی که آب آکواریوم رو تخلیه می‌کنن وایسادم. بهش گفتم یا می‌پری، یا آب آکواریوم رو خالی می‌کنم و اون تو می‌میری. مطمئنم اونم در پاسخ چند بار بهم گفت "اگه جرات داری خالی کن"، "من زیر بار نمی‌رم"، "مردن بهتر از زندگی با ذلت است" و اینا. که تصمیم گرفتم واقعا یکم آب آکواریوم رو خالی کنم بلکه باورش بشه. اما باورش نشد! خیلی پیرانای لجبازی بود.

در نهایت اینقد آب رو خالی کردم که دیگه تقریبا آبی داخل آکواریوم باقی نموند و پیرانا یا باید مرگ رو انتخاب می‌کرد یا جهش تو تنگ، که جهش تو تنگ رو برگزید. و این‌چنین این پیکسی کوچک بدون جادو پیرانایی رو به تنگش هدایت می‌کنه.

خب راستش چون پیرانام آخرین لحظات زندگیش تسلیم شد و پرید تو تنگ، دیگه نگه داشتنش اون تو چندان سخت نبود. جونی براش نمونده بود که بخواد منو تهدید کنه. مثل ماهی‌های نزدیک مرگ ته تنگ چسبیده بود و فقط دهنشو به امید یافتن غذایی تو آب باز و بسته می‌کرد.


3.
- شـلــپ!

پیرانا که تا آخرین لحظه مقاومت کرده بود، با دیدن آکواریومی که دیگه تقریبا آبی توش نمونده بود، تصمیمشو می‌گیره و با جهشی خودشو به تنگ می‌رسونه. اونقدر جهشش سریع بود که تقریبا نصف آب تنگ بر اثر پرشی که می‌کنه به بیرون می‌پاشه.

البته که لینی هم بی‌نصیب نمی‌مونه و تبدیل به حشره‌ی خیسی می‌شه!
و حشره‌ی خیس چیزی نبود که مورد دلخواه کسی باشه.

پیرانا با ترس به حشره‌ی خیسی که به سمتش در حرکت بود و به شدت ناموزون بال می‌زد و با هر بالی دو سانتی‌متر به چپ یا راست می‌رفت و یک سانتی‌متر به جلو، احساس خطر می‌کنه. بنابراین می‌ره و می‌چسبه به ته تنگ و سعی می‌کنه مواد غذایی‌ای هرچند ناچیز و کم‌ارزش توی آب پیدا کنه و بخوره تا انرژی دفاع و مقابله بگیره. اما آب از آب مقطر هم بی‌املاح‌تر بود!

بالاخره حشره‌ی خیس به تنگ می‌رسه و پیرانا با ترس بهش زل می‌زنه.

- پیرانای خوشگل و مهربون و حرف‌گوش‌کن کی بودی تو؟

پیرانا با دیدن چشمان به طرز نابرابری بزرگ‌شده‌ی حشره‌ی خیسی که صورت خودشو به تنگ چسبونده بود و به داخل نگاه می‌کرد، وحشت‌کنان دو متر به عقب پرتاب می‌شه. یعنی قرار بود بشه، ولی چون تنگ 50 سانتی‌متر بیشتر نبود، یکم کم‌تر از 2 پرت می‌شه عقب!

با دیدن چشمان پر از ذوق و شوق لینی و لبخندی که کل صورتش رو فرا گرفته بود، ناگهان پیرانا متحول می‌شه. این از اون لحظاتی بود که مسیر زندگی پیرانا تغییر پیدا می‌کرد و دوران زندگیش به دو دسته‌ی "قبل از این لحظه" و "بعد از این لحظه" تقسیم می‌شد.

یعنی حداقل این چیزی بود که لینی تصور می‌کرد. چرا که پیرانا هم در جواب، برقی تو چشماش نمایان می‌شه که از نظر لینی اشک ذوق بود، در حالی که برق شرارت بود! بعدش به خیال لینی، پیرانا پره‌هاشو تکون می‌ده و با سرعت تصمیم به خروج از تنگ می‌گیره تا اونو در آغوش بگیره و ازش تشکر کنه که از اون یه ماهی بهتر ساخته.

- هـــام... شپلخ!

اما خب این اتفاق نمیفته! لینی کاملا تصورات اشتباهی داشت.

ماهی به قصد خوردن لینی خیز برداشته بود تا بهش بفهمونه اون پیرانایی نیست که با این حرفا متحول بشه. ولی خب، پیرانا به خاطر پریدن توی تنگ در لحظات آخرِ خالی شدنِ آبِ آکواریوم، و به دلیل بیرون ریختن حجم زیادی از آب درون تنگ، کمبود آب و اکسیژن پیدا کرده بود و توان جهش به بیرون و خوردن لینی رو نداشت. پس با مخ می‌خوره تو شیشه.

- نازی می‌خواستی بپری بغلم ولی انرژی نداشتی؟

پیرانا با بدخلقی و بی‌جونی، تکونی به سرش می‌ده که به نشانه‌ی موافقت بود. برای لینی موافقت با پریدن تو بغل، اما برای پیرانا موافقت با نداشتن انرژی.

- عیبی نداره، الان برات هم آب می‌ریزم، هم غذا میارم جون بگیری.

پیرانا بر اثر خوشنودیِ رسیدن به غذا، انرژیِ اندکی می‌گیره تا تکونی به خودش بده و صاف و صوف تو آب شناور بشه. با دیدن آب گوارایی که از اون بالا پایین می‌ریخت و تنگش رو پر می‌کرد احساس رضایت بیشتری پیدا می‌کنه. کم‌کم داشت باور می‌کرد که شاید این حشره‌ی خیس، که حالا خشک شده بود، موجود دوست‌داشتنی و خوبی باشه که بتونه باهاش رفیق بشه و از قبالش غذاهای گوشتی و خوشمزه‌ی زیادی بدست بیاره. تا این که لینی لحظه‌ای بعد امیدش رو ناامید می‌کنه!

- برات غذای مقوی آوردم.

سبزی‌ها و جعفری‌هایی از آسمون به پرواز در میان، داخل تنگ می‌ریزن و رو آب شناور می‌شن. پیرانا با ناباوری به سبزیجاتی که مقوی خوانده شده بود نگاه می‌کنه و اختیار از کف می‌ده.

- قلپ قلپ قولوپ قیلیپ قولوپ قلپ!

ماهی گفته بود "چطور جرات می‌کنی برای یه پیرانای گوشت‌خوار سبزی بیاری آخه؟ بیام بخورمت؟ ".
اما لینی شنیده بود "وای مرسی که به فکرمی و غذاهای سالم و مقوی برام میاری حشره‌ی مهربونم. ".

پس عجیب نبود اگه لینی با چهره‌ای مشتاق، منتظر غذا خوردن پیرانا بشه. پیرانا می‌خواست مخالفت و مقاومت کنه و این بدبختیش رو با خوردن لینی به پایان برسونه. اما نه انرژی‌ای داشت، نه توانی. لینی هم روح و روانش رو خسته کرده بود و هم جسمش رو.

پیرانا یا باید نمی‌خورد و می‌مرد... یا می‌خورد و سیر می‌شد!

گزینه‌ی دوم رو انتخاب کرد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۱/۴/۲۹ ۲:۳۵:۳۶



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۸:۵۱ دوشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۱

اسلیترین، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۱۲:۱۱
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 222
آفلاین
سلام پروفسور.

پرسش 1: کودوم پیرانارو از نظر ظاهر و باطن برای نگهداری انتخاب میکنید؟ ( امتیاز6)

پروفسور. پیرانا های مختلفی تو آکواریوم بودن. از همه رنگ و از هر نوعی که فکر میکردی یا اصلا تا به حال ندیده بودی. برای انتخاب من زوم کردم رو آکواریوم تا بتونم یه پیرانای بی آزار و نجیب انتخاب کنم و زیاد دردسر نداشته نباشم. البته فکر نکنید میخواستم اونا رو ور دارم و ببرم و بفروشم.

پروفسور. نمی‌دونم از خوشانسی بود یا بدشانسی. هیچ پیرانایی نزدیک من نمیشد. انگار من اصلا وجود نداشتم. حتی تو صورتمم هم تف نمی کردند که من ذره ای خوشحال بشم. ولی پروفسور من به درگاه مرلین دعا کردم. نذر کردم. تا چاره پیدا بشه و بتونم تکالیفم رو انجام بدم. اصلا فکر نکنید پولش از تکلیف واسم مهم تر بوده.

پروفسور حدس بزنید چی شد؟ معجزه شد. همینطوری که من ناامید شدم بودم صدایی توجه منو به خودش جلب کرد. یه پیرانا با کلاه سبزی روی سرش و یک کت بنفش که رنگ و روش رفته بود و معلوم بود از دست فروشی خریده داشت داخل آکواریوم بازارچه پهن می کرد و داشت جنس می فروخت و معلوم بود ظاهر و باطن من و اون شباهت های خیلی زیادی داشت و بنظر می رسید یک روح در دو جسم باشیم.

پرسش 2: چجوری بدون جادو پیرانا هاتون رو توی این تنگا نگه میدارین که تیکه تیکه نشین؟ (9 امتیاز)


پروفسور من یه نفس عمیق کشیدم. عزمم رو جذب کردم و رفتم روبه روی پیرانا وایسادم. پروفسور به نظر میومد نظر اون هم درباره ی من جلب شده باشه و اون هم داشت به من نگاه می کرد. پروفسور من هم دیدم اینجوری شده راه مذاکره رو در پیش گرفتم.

پروفسور چون زبانشون رو بلد نبودم و ازش سر در نمی آوردم سعی کردم با پانتومیم مذاکره کنم.

من تنگ رو نشون دادم و بهش اشاره کردم که باید بره توش. پروفسور. نه تنها به حرفم گوش نکرد بلکه سه چهار تا حرکت زشت هم واسم در آورد و منو مسخره کرد. اما من ناامید نشدم. فکر کردم و به یه نتیجه رسیدم. یه سری جلار که پول بین‌المللی همه جانوارانه رو بهش نشون دادم و اون که خوشش اومده وارد تنگ شد.

پرسش 3: توی رولی که مینویسین فرض کنین فقط سبزی و جعفری در اختیار دارید. چجوری بدون جادو پیراناتونو سیر میکنین؟ (15 امتیاز)

هر کس چیزی از قضیه نمی‌دانست حتما فکر میکرد دوئلی صحرایی در جریان است...ولی قضیه خیلی ساده تر از این حرف ها بود. اسکورپیوس و پیرانا مانند دو حریف چشم در چشم به هم نگاه میکردند.
اسکورپیوس با سبزی و جعفری به دست روبه روی پیرانا قرار گرفته بود و با نگاهی تهدید آمیز به می گفت باید آنها را بخورد و آز آن طرف پیرانا که نگاه او از نگاه اسکورپیوس ترسناک تر بود با دندان هایش جواب منفی می داد.


- نگاه کن به من. تو چاره ای نداری باید اینارو بخوری.
جواب پیرانا چیزی جز زبون در آوردن نبود.

- ببین! بیا منطقی باشیم. تو چاره ای جز این کار نداری.
-

بنظر می آمد حوصله اسکورپیوس سر رفته است.

- این هشداره آخرمـــــــه.
-

اینطوری نمیشد. پیرانا پوست کلفت تر از این حرف ها بود و با این کار ها خام نمیشد. به علاوه اسکورپیوس باید با او مذاکره می کرد تا به توافقی برسد.

- نگاه بکن. تو بیا اینا رو بخور و به جاش من حق تجارت با موجودات دریایی رو میدم به تو.
- پف. پف. پولی فو.

انگار نیاز به پیشنهاد های بهتری بود.

- تا یکسال هر گوشتی که خواستی بخوری حسابش با من.
-

انگار حتی باید پیشنهاد های بهتری بدهد.

- وای از دست تو. تا ده سال هر چی خواستی مسافرت بری با من.
-

اسکورپیوس که متوجه تغییر صورت پیرانا شده بود ...تازه فهمید سبزی و جعفری غیب شده بودند و پیرانا آنها را در عرض ثانیه خورده بود و حالا اسکورپیوس ی مانده بود با پیشنهاد های هزینه بر پیرانا.




پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱:۱۳ یکشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۱

گریفیندور، محفل ققنوس

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۷ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۱۲:۵۲
از دفتر کله اژدری
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
محفل ققنوس
گریفیندور
ناظر انجمن
پیام: 79
آفلاین
سلام باباجان.

پرسش 1: کودوم پیرانارو از نظر ظاهر و باطن برای نگهداری انتخاب میکنید؟ ( امتیاز6)
همه موجودات جادویی و غیرجادویی شایسته ی محبت و عشق هستن. با نیروی عشق میشه بر همه چیز غلبه کرد. حتی چیزهایی که به نظر خشن و گرسنه میان فرزندم.
من شخصا از ققنوس بیشتر از پیرانا خوشم میاد. البته پیرانا هم اگه آتیش بگیره پخته میشه و با خورده شدن به چرخه طبیعی برمیگرده. همه ما برمیگردیم.
توی اکواریوم پیراناها، یه پیرانا بود که روشنایی و پاکی‌ش از بقیه بیشتر بود، دندون نوازش به سر و کله ی بقیه پیراناها می کشید و سعی میکرد پیراناهای تیره رو ارشاد و راهنمایی کنه. من ترجیح دادم این پیرانا رو بذارم تو اکواریوم بمونه تا به بقیه هم قطاراش و البته جبهه روشنایی کمک کنه. در آخر پیرانایی که قرمز طلایی بود و کنجکاوانه نگام میکرد رو برداشتم تا از طریق تفاهم رنگی و ظاهری حداقل بتونه با فاوکس رفیق بشه.

پرسش 2: چجوری بدون جادو پیرانا هاتون رو توی این تنگا نگه میدارین که تیکه تیکه نشین؟ (9 امتیاز)
اصولا اول با پیرانا صحبت کردم که دارم از یه محیط خشن و مختلط به آرامش و صمیمیت محفل ققنوس دعوتش میکنم. اما قبل از اینکه جوابم رو بده پیراناهای دیگری هم کنجکاو شده بودن که بیان و حتی بعضیاشون هم زبرلب میگفتن که میخوان بیان آرامش و صمیمیت محفل رو به دندون بکشن ‌‌و بهم بزنن.
منم چیزی نگفتم فرزندم... بهرحال هرکس اشتباهاتی داره، جاهلن و جویای نام. همه ما اشتباهاتی داشتیم بهرحال.
برات خلاصه کنم منم مجبور شدم مستقیما وارد عمل بشم و پیرانای موردنظرمو در تور ریشی غیرقابل نفوذم گذاشته و از اون محیط بیرون بکشم.
البته چندتا پیرانای دیگه هم به ریشم آویزون شدن که قسمت دانش آموزای دیگه ت شد. دعواشون نکن فرزند.

پرسش 3: توی رولی که مینویسین فرض کنین فقط سبزی و جعفری در اختیار دارید. چجوری بدون جادو پیراناتونو سیر میکنین؟ (15 امتیاز)
دامبلدور با لبخند ملیحی به پیرانای خودش که حالا در تنگ مخصوص بود زل زده بود. پیرانا هم انگار داشت لبخند میزد، اما درواقع برق و تیزی دندوناشو به دامبلدور نشون میداد و با نگاهش میگفت که اگه جرئت داری بیا اینور شیشه!

-من که ماهی نیستم باباجان، اگه دوس داری میتونی بپری بیرون دور هم باشیم.

دامبلدور زبان نگاه را می فهمید. اون شونصدو شصت و شیش زبان زنده دنیا را بلد بود و حتی مردم دریایی از دست دانشش در امان نبودن.

ققنوس که در بیشترین فاصله ممکن از پیرانا و دامبلدور نشسته بود غرولندی کرد. پیرانا هم که هم خوشحال و هم متعجب بود از اینکه انسان زبان فهمی گیرش اومده شروع کرد به صحبت های بیشتر.

-این حق توئه که استیک و شامپاین درخواست کنی فرزندم. اما متاسفانه جن های خونگی فقط برای دانش آموزای هاگوارتز غذا درست میکنن. حتی منم فقط توی جشن ها و وعده های اونا غذا میخورم.

پیرانا دلش به حال پیرمرد لاغر مردنی نسوخت. او سنگدل تر از این حرفا بود.

-نه این پرنده خوردنی نیس، منم فقط نگاش میکنم. زیادم اذیتش کنی تبدیل به خاکستر میشه.

پیرانا گرسنه اش بود اما با پرچانگی های پیرمرد حالا گرسنه تر هم شده بود.

-آها! بعد از گرفتنت یه پاکتی هم اونجا بود که غذای پیراناها بود. بذار ببینم.

پیرانا با خوشحالی بالا و پایین پرید و چندبار تنگش رو هم گاز گرفت. حتی صابونی هم از جیبش درآورد و دلش رو صایون زد که قراره بیف استراگانوفی، گوشت بره ای چیزی بخوره.
اما از پاکتی که دست دامبلدور بود تنها چند برگ سبزی بیرون آمد که حتی فاوکس هم با بی میلی بهش نگاه کرد و رفت تا برای خودش موشی، همستری چیزی شکار کنه.

پیرانا حالا علاوه بر گرسنه، عصبانی هم بود.

-ببین باباجان، هر کسی تو این دنیا سهمی داره. سهم تو هم از این دنیا همین تنگه و همین سبزی ها. اگه به سهمت راضی باشی و راه درست رو بری، دنیا بهت جایزه های بزرگتری رو میده و غافلگیرت میکنه.

دامبلدور در همان حین که سبزی هارا له و لورده میکرد و در تنگ میریخت تمام راه و رسم دنیا را برای پیرانای بیچاره و بی راه فرار توضیح میداد.

یعد از دو ساعت صحبت بی وقفه، پیرانا تصمیم گرفت خودش را به سیری و خواب بزند تا پیرمرد دست از غذا دادن و صحیت با او بر دارد.
با گرسنگی میشد کنار اومد اما با این پیرمرد هرگز!



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۹:۰۴ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
جلسه اول کلاس مراقبت از موجودات جادویی و شبه جادویی
به نام مرلین ریشو



دانش آموزان کلافه، به ساعت هایشان خیره می شدند و از دیر کرد استاد جدید، ناراضی بودند. صد البته که فقط دانش آموزان به اصطلاح زیادی درسخوان نگران از دست رفتن تایم کلاسشان بودند. بقیه، به نیمکت هایشان لم داده بودند و از بیکاری شان لذت بسیاری می بردند. در بین دانش آموزان غیر زیادی درسخوان، فقط جیانا و لوسی بودند، که از شدت نگرانی سگرمه هایشان در هم رفته بود و نزدیک بود غش کنند. ناخن هایشان را میجویدند و پایشان را تکان می دادند. متاسفانه، می دانستند که استاد این کلاسشان، چه کسی است، و کسی که مد نظرشان بود، تنها مواقعی دیر می کرد که در حال آب دادن دست گلی بود.
استاد مد نظر، یا میخواست جلسه اول کلاسش را به دهن دانش آموزان زهر کند، یا مود بی فکرش را برداشته بود، چون در کلاس با شدت زیادی باز شد و قاقاروی وحشت زده، به پرده ی کلاس چنگ زد و بالا رفت. مثل اینکه ترجیح می داد تا آخر کلاس، نزدیک سقف کز کند. کتی، وارد کلاس شد و آکواریوم حاوی پیراناهایی با دندان های تیز و بیرون زده، پشت سرش، شناور روی هوا داخل کلاس شدند. پیراناها، بسیار گشنه بودند و از شدت آن، به در و دیوار آکواریوم میکوفتند و قلب دانش آموزان را به دهانشان هدایت می کردند. جیانا و لوسی، آب دهانشان را قورت داده و از وحشت، نفسشان را حبس کردند.

- سلام به دانش آموزای گل باقالیم! به کلاس مراقبت از موجودات جادویی و شبه جادویی خوش اومدین! امروز چن تا ماهی خوشگل براتون آوردم. همین دیروز از سایت ماهی های زیبا سفارششون دادم. تو سایت نوشته بود بسیار دوست داشتنی و گوگولین. منتها الان زیادی گشنشونه، پس یه خورده بدخلقن. اگر به ظاهر زیباشون دقت کنید، میبینید که میتونستن جادویی هم باشن. اما شوربختانه و در کمال تاسف بسیار، جادویی نیستن. اسمشونم...

کتی، چانه اش را خاراند. پس از چند دقیقه تفکر و به جایی نرسیدن، عاقبت تسلیم شد و کتابی را از کیفش بیرون کشید.
- اسمشون... پیراناست! عه، فکر کردم گیاه خوارن. اما مثلی که گوشت خوارن. خب، طوری نیست. بازم کارمونو پیش میبره. به دندونای قشنگشون نگاه کنین که چطور میتونن گوشت رو به راحتی تیکه تیکه کنن!

جیغی از نهان تعدادی دانش آموز بیرون پرید و دستی بالا رفت.
- اس... استاد! ببخشید اما فکر کنم این ماهیا یه خورده خطرناکن. مخصوصا هم که جلسه اول...

کتی، چوبش را تکان داد و دهان دانش آموز را بست. خوش نمیدید کسی در تدریسش دخالت کند.
- اتفاقا خیلیم مهربونن. قول میدم از یه گله پشمالو ناز تر و مهربون ترن.

تلنگری به آکواریوم زد تا خشم پیرانا هارا بیشتر برانگیزد. سپس، به گوشه ی کلاس اشاره کرد و تعدادی تنگ کوچک و نقلی ظاهر شد.
- قراره پیرانا های قشنگتونو توی این تُنگا نگه دارین. مطلب اضافه ایم ندارم. خودتون باید روش مراقبت ازشونو بفهمین.

قبل از اینکه از کلاس خارج شود، چیزی یادش افتاد. رو کرد به دانش آموزان رنگ پریده و بی نوایش.
- خودتون پیرانای مد نظرتونو از آکواریوم بیرون بیارین و بندازین تو تنگ. در ضمن، اگه سه ساعت دیگه گشنه بمونن، وحشی میشن.

و بی توجه به جیغ و داد ها، سرش را در کتاب پیرانا شناسی فرو کرد و از کلاس خارج شد.
- شاید باید به جای پشمالو، پیرانا نگه میداشتم...

قاقارو قبل از ورود کتی به راهرو، روی سرش پرید تا حسابش را صاف کند.

پرسش 1: کودوم پیرانارو از نظر ظاهر و باطن برای نگهداری انتخاب میکنید؟ ( امتیاز6)


پرسش 2: چجوری بدون جادو پیرانا هاتون رو توی این تنگا نگه میدارین که تیکه تیکه نشین؟ (9 امتیاز)

پرسش 3: توی رولی که مینویسین فرض کنین فقط سبزی و جعفری در اختیار دارید. چجوری بدون جادو پیراناتونو سیر میکنین؟ (15 امتیاز)

نقل قول:
در ضمن، انتظار توصیف های کاملی از فضای رول و جانورتون دارم.
سعی کنید این جلسه بیشتر دقتتون رو روی توصیف هاتون از فضا و مکان و اشیاء بزارید و خلاقیتتون هم پرورش بدید.
موفق باشین!


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵ سه شنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۱

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
ترم 26 سالانه هاگوارتز


تدریس این کلاس در تابستان برعهده‌ی پروفسور کتی بل خواهد بود.

جلسه اول
تاریخ تدریس: چهارشنبه 15 تیر
مهلت ارسال تکالیف: تا چهارشنبه 29 تیر

جلسه دوم
تاریخ تدریس: شنبه 8 مرداد
مهلت ارسال تکالیف: تا شنبه 22 مرداد

جلسه سوم
تاریخ تدریس: سه‌شنبه 1 شهریور
مهلت ارسال تکالیف: تا سه‌شنبه 15 شهریور


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۵۸ چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۹

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
امتیازات جلسه سوم (آخر)



هافلپاف

رودولف لسترنج: 2 + 4 + 2 + 1 = 10
خیلی به سختی راضی شدم امتیاز کاملو بدم. زودباش برو تا پشیمون نشدم.

گابریل تیت: 1 + 4 + 2 + 1 = 9
یک امتیاز کم کردم چون خواسته بودم یکم بیشتر در مورد ظاهر جانورتون توضیح بدین.

پومانا اسپراوت: 2 + 4 + 2 + 1 = 10
خوب بود.

نیوت اسکمندر: 1 + 4 + 2 + 1 - 2 = 7
همونی که به گابریل هم گفتم. + دو امتیاز از جمعت کم کردم چون اصلا مشخص نبود مرغ طوفانت کوچیک شده یا بزرگ؟ در حالی که مبحث اصلی این جلسه همین بود.

ایزابلا تینتوئیستل: 0.5 + 1 + 1 + 2 + 0.5 = 5
خیلی کوتاه جواب دادی و با توجه به امتیاز سوالا انتظار داشتم بیشتر توضیح بدی. از طرفی اصلا سایز جانورت رو مشخص نکرده بودی که اصلی‌ترین نکته تو این جلسه بود.

زاخاریاس اسمیت: 2 + 4 + 2 + 1 - 2 = 8
دو امتیاز از کلش کم کردم چون هدف این جلسه پاسخگویی براساس سایز تغییر یافته‌ی جانور بود.

رز زلر: 2 + 4 + 2 + 1 - 1 = 9
قرار بود جانور سایزی متفاوت از اصلش داشته باشه که مال تو همون ابعاد بود. اما اینقد خوب و کامل توضیح داده بودی که برخلاف بقیه فقط 1 امتیاز از کلش کم کردم.

آرتمیسیا لافکین: 2 + 4 + 2 + 1 = 10
تا اینجای کلاس توضیحات تو از همه کامل‌تر بود! راضیم ازت. + تکالیفی که گفتی رو دیدم. خوشبختانه اون امتیاز هوریس اصلا برای گروهش محاسبه نشد چون دیر ارسال کرده بود، اما مرسی که گفتی!

آگلانتاین پافت: 2 + 3 + 2 + 1 = 9
سوال دو 4 امتیازی بود، انتظار داشتم بیشتر توضیح بدی.

سدریک دیگوری: 2 + 4 + 2 + 1 = 10
که وسط کلاس می‌خوابی هان؟

رکسان ویزلی: 2 + 4 + 2 + 1 = 10
کامل و عالی!



ریونکلاو

هیزل استیکنی: 2 + 4 + 2 + 1 = 10
از ایده‌ی بزرگ کردن غذاش خیلی خوشم اومد!

آیلین پرنس: 1 + 4 + 2 + 1 = 9
به توضیحات گابریل تیت مراجعه کن + خیلی خوب بود که زدی کشتیش! سر همین جواب بقیه سوالاتم قبول کردم.

اُفلیا راشدن: 2 + 4 + 2 + 1 = 10
جواب سوال سه از همه بهتر بود.



گریفیندور

جیمز پاتر: 1 + 2 + 1 + 1 = 5
خیلی کم توضیح دادی. با توجه به امتیاز سوال انتظار بیشتری دارم. از طرفی به سایز جانورت که موضوع اصلی این جلسه بود توجه زیادی نکردی.

پروتی پاتیل: 1+ 4 + 2 + 1 = 9
توضیحات گابریل تیت رو بخون. جدا از اون همه چیزو عالی توضیح داده بودی!

گلرت گریندل‌والد: 1 + 4 + 2 + 1- 2 = 7
توضیحات گابریل تیت + خوب نوشته بودی ولی من خواسته بودم سایز جانور متفاوت از اصلش باشه در حالی که داکسی تو همون اندازه‌ای بود که باید می‌بود. سر همین 2 امتیاز از کل کم کردم.



اسلیترین

دومینیک ویزلی: 2 + 4 + 2 + 1 = 10
خوب و کامل بود.

مانامی ایچیجو: 2 + 4 + 2 + 1 = 10
جالب بود، خصوصا وقتی تا اومدی انتخاب کنی همه قفسا ته کشید.

مرلین: 2 + 4 + 2 + 1 = 10
عالی بود!




پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۴۷ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۹

رکسان ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۴:۵۵ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
از ش چندشم میشه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 219
آفلاین
1. پارچه رو کنار بزنین و بگین با چه جانوری مواجه شدین؟ بزرگ یا کوچیک؟ (2 امتیاز)

من آروم رفتم سمت یه پارچه... خیلی آروم... اونقد آروم که سدریک فکر کرد از پارچه ترسیدم و نزدیک نمی رم اصلا. واسه همین خودش پارچه رو برداشت، انداخت روش و خوابید.
من پشت پارچه رو نگاه کردم و... باورتون میشه پروفسور؟ من تصور میکردم یه گربه کوچولو با موهای خیلی وحشتناک ببینم، ولی عوضش یه کروکودیل گوشتخوار غول پیکر خیلی زیبا دیدم!

2. برخوردی که جانور با شما داشت چی بود؟ (4 امتیاز)

خیلی خوب بود پروفسور! همش میخواست ماچم کنه؛ ولی از اونجایی که من فکر میکردم بیشتر به رز ویزلی میخوره تا من، سعی کردم این اجازه رو بهش ندم. ولی یه بار من حواسم نبود، یکی دوتا از بچه ها رو ماچ کرد. فکر کنم خیلی خوشحال شدن چون دیگه اثری ندیدم ازشون. شما ندیدینشون پروفسور؟

3. چه غذایی برای جانورتون با این ابعاد جدید مناسب می‌دونین؟ چرا؟ (2 امتیاز)

به طرز عجیبی بعد از ماچ کردن بچه ها دیگه کروکودیلمو گرسنه ندیدم. به همین دلیل، ماچ رو بسیار پیشنهاد میدم. هر چی بیشتر بهتر. ولی چون کسی حاضر نبود ماچش کنه، مجبور شدم به روش های دیگه ای رو کنم، مثلا رفتم یه یکی دوتا غول غارنشین شکار کردم که کروکودیل نترسه، ولی نمیدونم چرا از اون موقع از پشت پارچه بیرون نمیاد.

4. آیا جانورتون از غذایی که تو سوال 3 تهیه کردین خوشش اومد؟ چرا؟ (1 امتیاز)

همونطور که گفتم، پارچه رو از روی سدریک برداشت، رفت سر جای اولش و پارچه رو کشید روی خودش. متوجه نمیشم پروفسور، یعنی کروکودیلا دوست ندارن غولای غارنشین رو ماچ کنن؟

5. هرگونه انتقاد و پیشنهادی که نسبت به کلاس در طی این سه جلسه داشتین ارائه بدین! (1 امتیاز)

کلاس خیلی ترسناک بود پروفسور. کلاسای هاگرید خیلی جذاب ترن. یه چندتا اژدها، هیپوگریف، باسیلیسک، چیزی بیارین رو این کلاس. همش پیکسی و پشه و مورچه پروفسور؟


رکسان خالی... خالی خالی! بدون ویزلی!

تصویر کوچک شده




پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۸:۳۵ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۹

مرلین old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۹ جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۰:۰۱:۴۲ جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲
از بارگاه ملکوتی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 116
آفلاین
پاسخ پرسش اول:

خب متاسفانه ما زیاد خوش شانس نبودیم. موجودی که دیدیم تاردیگرید بود. حالا اینکه چطور پروفسور توانستند یک تاردیگرید را به دام بیندازند معمایی است لاینحل.
تاردیگرید ها موجوداتی هستند به شدت جان سخت. حتی جادوگران هم از قابلیت های این موجود در تعجب هستند. در فضا و دریا و آتشفشان و هرکجا بگید زنده می‌مانند. حتی از ما هم جان سخت تر هستند!

این موجود دست و پاهایی به شدت کوچک دارد، یعنی خیلی کوچک! چون خودش هم در ابعاد بسیار ریزی هست و قابل مشاهده با چشم غیرمسلح نمی‌باشد. در قسمت سر یک دهان دارد که هرچیزی جلوی دستش بیاید را "هورت" می‌کشد داخل.
چشم و این حرفا هم ندارد. البته فکر می‌کردیم که ندارد. با مشاهده این موجود دلفریب در ابعاد تقریبی یک اسب متوجه شدیم که چشم دارد، خوب هم دارد! این هم کشف ما شد که می‌خواهیم به جامعه جانورشناسی اعلام کنیم! این هم یک تصویر زیبا از این بزرگوار.

پاسخ پرسش دوم:

خب همانطور که در بالا اشاره کردیم این موجود برای زنده ماندن هرچیزی که دم دستش باشد را هورت می‌کشد و می‌خورد.
پارچه را که به کناری زدیم، یک دهان زیبایش به سمت ما دراز شد و مارا به سمت خود کشاند. کسی نبود به این زبان نفهم بفهماند که دیگر کوچک نیست تا از باکتری تغذیه کند و ما پیامبری هستم برای خودمان و نباید ما را بخورد. چون کسی نبود خودمان دست به کار شدیم و قبل از آنکه کاملا به درون بدنش کشیده شویم عصای محبوبمان را فدا کرده و آن را در ورودی دهانش قرار دادیم تا دست از هورت کشیدن بردارد.
اما بیخیال نشد، چون که بیخیال شدن در قاموسش نیست؛ اصلاً برای همین پیگیر بودن است که می‌تواند در مریخ هم زنده بماند!
خلاصه که سعی کرد با آن چنگال هایش ما را بگیرد و قیمه قیمه کند! این موجود صلاحیت افزایش ابعاد را ندارد. خطری است برای بشریت. هیچ طلسم و حربه ای بر او وارد نیست! حتی رودولف هم نتوانست با قمه هایش پوست او را بشکافد و ما را از چنگالش نجات دهد. برای همین سریعا و قبل از تکه تکه شدن غذایی حاضر کردیم تا به او دهیم که شرحش در سوال بعدی است.

پاسخ پرسش سوم:

در کنار ما دانش آموزی بود که سعی داشت یونجه را به گاوی در ابعاد مگس دهد! سریعاً یونجه ها را قاپیدیم و در دهان تاردیگرید مذکور چپاندیم.
یونجه غذایی است ارزان و در عین حال شکم پرکن و مقوی. بهرحال از هیبت یک تاردیگرید کمتر از غذای گاو و اسب و هیپوگریف انتظار نمی‌رود.

پاسخ پرسش چهارم:

بله الحمدللمرلین!
چرا؟ به واقع نمیدانیم. تنها دلیلی که فهمیدیم از یونجه خوشش آمده است آن بود که بالاخره ما را رها کرد. ظاهرا به معده اش هم خوب ساخته بود. چون دفعیات بعدی نداشت. البته نمیدانیم کلا این موجود چیزی را برای دفع می‌گذارد؟ نه!

پاسخ پرسش پنجم:

به واقع خلاقیت بسیار خوبی چه در تدریس و چه در طرح سوالات داشتید. تنها موردی که بنظرمان می‌رسد آن بود که حجم تکالیف کمی زیاد بود. بعضی جلسات نمی‌رسیدیم که هم عبادت کنیم هم به پرونده های بارگاه رسیدگی کنیم هم تکالیف را بنویسیم.
با تشکر از شما و زحمات شما در طول ترم.


شروع و پایان با ماست!


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۳۶ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۵۹:۲۴
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 707
آفلاین
1. پارچه رو کنار بزنین و بگین با چه جانوری مواجه شدین؟ بزرگ یا کوچیک؟ (2 امتیاز)
از اونجایی که من همیشه به دنبال کمترین راه و مسافت طی شده هستم، دستمو به سمت اولین قفس سمت راستم دراز کردم و پارچه رو کشیدم کنار. که از شانسم قفس کوچیکی بود که فیلِ کوچولو و ریزه‌میزه‌ای هم وسطش نشسته بود.

2. برخوردی که جانور با شما داشت چی بود؟ (4 امتیاز)
در حالی که سرش رو به نشونه‌ی تاسف تکون می‌داد، خرطومشو کرد توی کاسه‌ی کوچیک پر از آبی که روبه‌روش بود، و بعد با فشار آب رو تو صورتم پاشید. فکر کنم چندان خوشحال نبود که مسئولش هر دو ثانیه یه بار، چشماشو ببنده و تلو تلو بخوره.

3. چه غذایی برای جانورتون با این ابعاد جدید مناسب می‌دونین؟ چرا؟ (2 امتیاز)
به دلیل علاقه‌ی زیاد فیل‌ها به میوه، مجبورم از گنجینه‌ی میوه‌ای باارزش بانو مروپ که برای فرزند دلبندشون تدارک دیده و ریزریز کردن که قاطی غذاهای دیگه بکنن، بدزدم و تو دهن این فیل بچپونم.

4. آیا جانورتون از غذایی که تو سوال 3 تهیه کردین خوشش اومد؟ چرا؟ (1 امتیاز)
بله بسیار‌. به دلیل این که خیلی قشنگ خرد شده بود و کاملا متناسب با سایز دهنش بود؛ و همچنین همیشه از قدیم گفتن مال دزدی شیرین‌تره.

5. هرگونه انتقاد و پیشنهادی که نسبت به کلاس در طی این سه جلسه داشتین ارائه بدین! (1 امتیاز)
هیچ انتقادی ندارم جز این که جلساتی بس مفید و زیبا رو پشت سر گذاشتیم. اصلا استادِ ریز خوبه. خیلی خوب‌. چون وقتی کسی (من نه‌ها، یه کسی) اون پشت مشتا بخواد وسط کلاس بخوابه، متوجه نمیشه.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۵۳ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۹

گریفیندور

گلرت گریندل‌والد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۹ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از از عقلت استفاده کن، لعنتی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 8
آفلاین
سلام پروفسور



پارچه رو کنار بزنین و بگین با چه جانوری مواجه شدین؟ بزرگ یا کوچیک؟ (2 امتیاز)


اولش با خودم فکر کردم و گفتم باید موجود بزرگی رو انتخاب کنم تا مورد تحسین بقیه قرار بگیرم .
چون من یکی از بد ترین جادوگران سیاه دوران هستم و دوست دارم مورد توجه قرار بگیرم و از این کار برای اهداف شومم استفاده کنم .

با تمام حواسم به سمت بزرگ ترین قفس رفتم و ملافه روی اونو برداشتم . و تنها چیزی نبود جزحیوانی کوچیک به نام داکسی .



2. برخوردی که جانور با شما داشت چی بود؟ (4 امتیاز)


داکسی حیوانی موذی و شیطانی هست که همیشه ازش برای اهداف شیطانی استفاده میشه و حیوان حرف گوش کنی نیست .

اولش بحثمون از نابود کردن تمام مشنگ های عالم و حکومت بر اون ها شروع شد . بعد از مدتی با ما برترین ابر خبیث دنیا در مورد روش کشتن مشنگ و کشتن جادو گر ها اختلاف پیدا کرد . و سعی کرد با سم خودش منو آلوده کنه . که مورد خشم من قرار گرفت .


3. چه غذایی برای جانورتون با این ابعاد جدید مناسب می‌دونین؟ چرا؟ (2 امتیاز)

معمولا این موجودات شوم از حیوانات قدرتمند تر از خودشون تغذیه می کنند . که من از تخم های نجینی مار ولدمورت استفاده کردم که بعد خوردن آنها هنوز اشتها بزرگی داشت که مانند سال اول مورد خشم خودم قرار دادم کروشیو ای نوش جانش کردم .


4. آیا جانورتون از غذایی که تو سوال 3 تهیه کردین خوشش اومد؟ چرا؟ (1 امتیاز)


اره اولش یه ذره بیهوش بود که چیز خاصی نبود ولی بعدش که بهوش اومد سعی در انتقام داشت که باز همون سر نوشت . اخه این چه موجود بی خودی هست .


5. هرگونه انتقاد و پیشنهادی که نسبت به کلاس در طی این سه جلسه داشتین ارائه بدین! (1 امتیاز)


ما همیشه اعتراض داریم ما قویترین جادوگر دنیاییم و غیر این عرضی نیست . چرا همچین موجود کوچیکی باید تو قفس ما باشه . بدم داکسی ها بخورنت .










ویرایش شده توسط گلرت گریندل‌والد در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۱ ۱۳:۱۶:۴۸







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.