-چرا این کارو کردی؟
مرد فریاد زد و خودش را به دختر که موهای قهوه ای رنگش صورتش را پوشانده بود و طناب دور گردنش بود رساند. بدنش میان زمین و هوا بود و تنها طناب او را از برخورد به زمین حفظ می کرد.
-هی حق نداری مرده باشی!
مرد با روانه کردن چند طلسم، طناب را برید و جسم بی جان دختر را در آغوش گرفت. سرش را روی قفسه سینه دختر گذاشت اما هیچ نشانی از کوچکترین ضربانی پیدا نکرد.
-نه، نه لعنتی بیدار شو!
دست هایش را ناامیدانه روی سینه دختر می کوبید و هر طلسم شفا بخشی بلد بود روانه جسم دختر می کرد اما دیر شده بود.
زنی از پشت بام ساختمان روبرو به فریاد های پسر گوش میداد، مو هایش در باد به اهتزاز در آمده بود و نگاهش رنگ تاریکی داشت.
در حالی که آرام از لبه و فاصله ی مناسب برای تماشا فاصله می گرفت و وارد راه پله می شد زمزمه کرد:
-هیچ کاری بدون تاوان نیست.
با دیدن شخصی که انتهای راه پله ایستاده بود شوکه شد، ساکورا کت سیاهش را روی شانه هایش جابجا کرد و به زن شوکه نگاه کرد، پوزخند کوچکی روی لب هایش شکل گرفته بود.
-انتقام جالبی گرفتی از کسی که عشقت رو دزدیده بود.
نگاه زن کمی رنگ وحشت گرفت، انتظار نداشت کسی مراقب او باشد. ساکورا اما کاملا بیخیال در حالی که دست هایش را در جیبش فرو کرده بود به او نگاه می کرد.
-میدونی، اینکه اون دختر رو مجبور کنی خودکشی کنه جالب بود، اون همسرت رو دزدیده بود در حالی که شما دو نفر دو تا بچه دارین.
-میخوای چی کار کنی، به همه بگی؟
-نه کاراگاه، فقط نمی خوای بپرسی چطوری فهمیدم که تو باعث این قضیه ای؟
-نه، میتونم حدس بزنم. تو نفوذ بالایی داری آکاجی، درست مثل پدرت.
-هوم پس بالاخره منو شناختی جیانا ماری یا بهتره بگم جیانا پاتر، باید بگم اسمت واقعا اسمت شبیه ماریجوانائه.
اخم های زن از این شوخی در هم رفت ولی ساکورا کاملا بیخیال و راحت به دیوار تکیه داده بود.
-هوم، پس اهل خنده نیستی. مهم نیست، به هر حال ففط ازت یه چیز میخوام.
جیانا سرش را بالا آورد، چشم هایش نشان دهنده آزردگی خالص بود.
-حالا که میدونی من باعث شدم خودکشی کنه و یه جورایی قاتلشم، از این قضیه استفاده می کنی.
-میتونی این طوری فکر کنی، به هر حال چیز سختی هم نیست. فقط یه پرونده رو می خوام.
چهره جیانا در هم رفت اما ساکورا کاملا بی تفاوت بود.
-قبوله.
-تصمیم درستی گرفتی، جیانا. از معامله با شما لذت بردم.
لبخند روی لب های ساکورا گسترده تر شد، یک ساعت بعد در حالی که پرونده را می خواند روی مبل لم داده بود.
-خب اینکه اون دختر رو شیفته آلبوس پاتر کنم خیلی سخت بود اما ارزشش رو داشت. بیچاره جیانا نمی دونست آلبوس هیچ وقت تحت تاثیر قرار نگرفت فقط می خواست از اون دختر فاصله بگیره و نجاتش بده. جیانا فکر میکنه حرف های اون باعث شد دختره خودکشی کنه اما حس ناامیدی اون دختر نسبت به عشق اش بود که باعث مرگش شد، هدف من مرگ اون دختر بود و با استفاده از این حس مزخرف به خواسته ام رسیدم و البته تونستم پرونده رو از جیانا بگیرم. اونم چون جیانا فکر می کنه مقصر مرگ اون دختره. البته فقط آلبوس میمونه که حس گناه میکنه، این که نتونسته جلوی مرگ اون دختر رو بگیره ولی همزمان اثبات می کنه چقدر جیانا رو دوست داره. باید چند تا کار ریز دیگه هم انجام بدم تا مطمئنم بشم زندگیشون بهم نمی ریزه و منم به هدفم رسیده ام. با اینکه جیانا از من متنفره اما، من هرگز نمیتونم از دوست قدیمی مادرم متنفر باشم.
ساکورا پرونده را روی میز پرت کرد وچشم هایش را بست، اسم روی پرونده که با خط سیاه و درشت نوشته شده بود زیر نور کم جان اتاق می درخشید.
پرونده ی سیلوی کرو
ویرایش شده توسط ساکورا آکاجی در 1403/3/26 21:01:34
ویرایش شده توسط ساکورا آکاجی در 1403/3/26 22:19:56
It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww