اطراف جنگلسوزانا در نهایت تصمیمش را گرفت. پس پیش لرد رفت تا به او بگوید که اژدهای مورد نظر را برایش پیدا کرده است. رام کردن اژدها در حوزه ی کاری او نبود.
- ارباب! ارباب!
- بهتر است که اینبار مخالفت نکنی.
- ولی شما هنوز چیزی نگفتید.
- مخالفت کردی؟
- نه! چیز... ارباب!
-
- یه اژدها براتون پیدا کردم.
- به همین سرعت؟ برویم ببینیمش.
لرد و سوزانا به طرف محل اژدها حرکت کردند.
- خب! لرد شما همینجا بمونید. میخوام شگفتانتون کنم
- مگر تو جرئت داری با ما کاری بکنی؟ آوادا...
- نه! نه! لرد! میخواستم خوشحالتون کنم. اصلا ولش کن! این شما و اینم اژدها
سوزانا برگ های انبوهی که جلوی دید لرد بوند را کنار زد تا لرد بتواند اژدها را ببیند.
-
- یا مرلین و مرلین زاده ها! اژدها کو؟
سوزانا بعد از گفتن این جمله سریعا به سمت مرگخوار ها فرار کرد. لرد نیز پس از کمی تاسف خوردن برای او دنبالش رفت تا حداقل کروشیویی هرچند دردناک روی او اجرا کند.
جلسه مرگخوارانخرگیوشیان ( گروهی از خرگوش های کوماندو) به سرعت به سمت مرگخواران حرکت کردند.
- هی! اونجارو!
با این جمله مرگخواران به خود آمدند و سریعا سپر محافظی را اطراف خود ایجاد کردند. بلاتریکس اولین طلسم را به سمت خرگیوشی که داشت به آنها نزدیک می شد فرستاد ولی طلسم از بدن او عبور کرد.
- مثل اینکه طلسم روشون اثری نداره!
- ولی سپر محافظتی داره!
خرگیوش ها اطراف سپر را محاصره کرده بودند. با دستور پادشاه جدید خرگوش ها بقیه هم به این سپر حمله کردند.
- انگار که داخل یه ایگلو ( خانه یخی اسکیمو) خرگوشی هستیم!
با فشاری که خرگوش ها یه سپر می آوردند، هر لحظه سپر تنگ و تنگ تر می شد تا اینکه...