پارکور!
( به سبک شخصیت مایکل در سریال اداره)
در واقع هیچ کس نمیدانست.
هیچ کس نمیدانست که "ال" در " ال چه استوری" به چه معنا است. میتوانست مخفف المرکخوار باشد یا الداف یا حتی الدامبل. البته نمیتوانست مخفف المرگخوار باشد چون بهرحال ال ها، گژپژ یا پژگژ یا پگ ژژ یا ژژ گپ را ندارند.
ولی ال مخفف هیچ کدام از آنها نبود. ال مخفف البی قاعده بود. بی قاعده بودن بسیار خطرناک بود و نه گلرت و نه لرد که در حال شیک رفتن بر روی میز صورتی بودند این را نمیدانستند. البته ال جه ریلیزی یا همان السی قاعده در یک پست در فضای مجازی خودش و پسر عمویش را معرفی کرده بود ولی چون همان دنیای حقیقی برای گلرت و لرد مجازی بود و فضای مجازی در دنیای حقیقی که خودش حکم مجازی را دارد، حکم را میبرید، هیچ کدام از آنها آن پست را ندیده بود.
در حال لحظه البی قاعده بودن در وجود ال چه استوری بالا زده بود و رقص باسن گلرت هم کمکی به قضیه نمیکرد. لرد و گلرت انگار به برق وصل بودند و لرزش ها و لغزش ها و داخل ها و خارج هایشان تمام نمیشد و سوژه رسما از دست رفته بود. دیگر چیزی برای ماندن وجود نداشت و گیتار هم با خودشان برده بودند. همه این چیزها باعث شد که ال از کوره دربرود و با کشیدن ضامن نارنجکی، آن را در میان سینه های گلرت بیاندازد.
آخرین چیزی که شنیده شد فریاد ال بود که میگفت:
- به به پس!
و بعد همه چیز منفجر شد.
یک ثانیه بعد گلرت و لرد در استدیوی بزرگی بودند و دور میز شیشه ایی نشسته بودند. همه چیز تم سبز و قهوه ایی داشت. دوربین و میکروفن و بقیه وسایل ضبط هم موجود بود اما خبری از آدمها نبود.
لرد که کت و شلوار قهوه ایی زشتی پوشیده بود پرسید:
- الان سوال من از شما به عنوان کارشناس اینه که ملت برای چی رفته بودن تو خواب گابریل؟
گلرت که در مقابلش نشسته بود و کت و شلوار آبی با خط های صورتی پوشیده بود، جواب داد:
- به نام تاریکی... سلام میکنم خدمت بینندگان عزیز...والا میخواستن از نقشه ارباب سر دربیارن رفتن تو مخ گابریل! کلا یا تو مخ اند یا رو مخ!... الان سوال من از شما به عنوان مجری اینکه الان اینجا کجاست؟
- شبکه چهاره!
- خو چرا ضبط نمیکنن؟
- میکنن! روی ضبط خودکاره! بیننده نداره.
- میگم یارو اونجا داره شورتشو عوض میکنه؟
- اره... کسی اینجا رو نگاه نمیکنه!
- در بیارم منم ببینی؟
-چی رو؟
- رابستن رو از جیبم! بچه دلش میخواست تو سوژه باشه ولی چون امتحان مکانیک داشت نتونست بیاد و ما همینجور آوردیمش دکور سوژه باشه.
- من لوله کش دوست دارم ولی!
- من خودم لوله کش عالمم! اگزوز دامبلم خودم درست کردم! دست به اگزوزم خوبه!
- اوکی... من تو لباسشویی گیر کنم؟
- مگه شما لباسشویی دارین؟
- نه والا...خب پس هیچی! کنسله.
بعد گلرت رابستن را در آورد و روی صندلی کنار خود نشاند. اما رابستن تنها خیره نگاه میکرد و حرفی نمیزد.
- این چرا میوته؟
- گفتم که دکوره! حال ندارم براش دیالوگ بنویسم!
- بیا گریب بابا! یه موز بردار حداقل بیکار نباشی تو سوژه!
بعد موزی برداشت و به رابستن داد.
در همان لحظه نامه ایی در هوا ظاهر شد و در آغوش گلرت افتاد. گلرت نامه را باز کرد و بعد از چند ثانیه با ذوق گفت:
- وایی تامی! خردادیان رقصمونو دیده و بدجور پسندیده! دعوت شدیم مسابقه رقص!
بعد هر دو دخترانه ذوق کردند و اکلیلی شدند.
پی نوشت:
- میگم این ال مرد؟
- نه بابا! این گوشه کنارا داره معو بازی میکنه حتما!
- میخواستم براش " تو خراب کردی همچی رو خودت" بخونم! ای بابا!
- نگران نباش! تو پست بعدی! تو صندوق کیلو کیلو سمه!