پیتر بعد از اینکه به هوش اومد...
اینیگو: خوبی پیتر؟
پیت: آره بابا... یاد روزی افتادم که بابا ولدی منو با جارو کتک زد....
اینیگو:
پیت: به جون خودم
اینیگو: خوب... بیاد یه بار دیگه امتحان کن...
پیت در گوشی به اینیگو می گه:
- اوستا سه هست دوباره می افتم... می خوای واسمت طلسم شکنجه گر یا فرمان اجرا کنم ببینی..... ها ؟ ها؟ ها؟
اینگو:
پیت:
اینیگو: پیت می خواد طلسم فرمان رو روی یک سوسک اجرا کنه...
پیت:
ادامه در قسمت بعد...