همین که اندی غیب شد الناز می رسه
الی:هوومک.. این جا هم که نیست ...
ایوی:مشکلی پیش اومده؟؟؟
الی:اِ ..ایوی تو اندی روندیدی؟؟؟
ایوی:چرا ...همین الان رفت
الی:به 3 ساعت داریم می گردیم ...ببینم تو می دونی این جشنی که می خواد بگیری کیه؟؟؟
ایوی:نه.. ولی فکر نکنم به این زودی ها نباشه
الی:اهان ...خوب ...من بر می گردم
ایوی:کجا صبر کن کارت دارم
الی:بله؟؟؟چی کار داری؟
ایوی:تو کجایی چرا دیگه تو مغازه پیدات نمی شه؟؟؟؟
الی:اخه این چند روز آخر تعطیلات بود رفتم یه هوایی به مغزم بخوره تقویت شم
-: تو مگه مغزم داری؟؟؟؟
الی:
زاخی .. چیزی گفتی ؟؟؟
اره :گفتم مگه تو مغزم داری که بخواد هوا بخوره؟؟؟(الی:
)داشتم با این چیز پشه حرف می زدم
الی:
اهان.. ایوی من یه چیز دیگه هم باید بهت بگم...من...
زاخی:هیچی به خاطر این که کارات از این به بعد زیاد شده نمیای
الی:اگه اجازه بدی خودم بگم ممنون می شم ...می خواستم بگم که من امکان داره فقط 3-4 روز تو هفته بتونم بیام اینجا ...
ایوی:فقط 3-4 روز؟؟؟
الی:آره ..آخه دیگه کارام(درس و...) سنگین شده ولی مطمئن باش 3-4 روز رو حتما میام ...
ایوی:ما همه کار داریم ولی بلاخره میام فروشگاه
الی:مگه من گفتم نمی یام من گفتم به جای این که هر روز بیام روز هایی که کارم سبکه میام اشکالی نداره؟؟؟
(ایوی:
) ایوی.. خواهش بذار دیگه
ایوی:بذار حالا من یه مشورتی با زاخی می کنم بعد بهت می گم
---------------------
اینو فقط برای این زدم که بگم بیزخمت لطف بفرمایید به من بگید که این جشن کی قراره بگیرید وبعدشم این که ایوی ؟قبول می کنی احتمالا این خواسته منو؟؟؟؟