هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۰ شنبه ۴ تیر ۱۳۸۴

ال سیمونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۳ سه شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۲۸ سه شنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۴
از معلوم نیست کجام
گروه:
کاربران عضو
پیام: 39
آفلاین
خوب من قصد بدی نداشتم واگه اینجوریه من از ایشون معذرت می خوام فقط کمی شوخی بود

سیمونز:ببین سوسکی اینجا رو بد اومدی از یه چیزی خبر نداری
سوسک:از چی ؟

سیمونز:بهت بگم که من قبلا مردم و زنده شودم میدونی کجا رفتم
سوسک: نه؟؟؟؟؟؟؟

سیمونز:من قبلا یه سفری به جهنم داشتم و از اینکه منو بکشی نمی ترسم اثلا اگه بتونی بکشی

سوسک:نه راست میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سیمونز:مرگ تو

و سیمونز دستاشو ازاد میکنه

سیمونز:حالا من حالتو می گیرم
سوسک:می خوای چی کار کنی

سیمونز:حالا خودت میفهمی

فردای ان روز
سیمونز سوسک رو می بینه و بهش میگه

سیمونز:خبرهارو خوندی تو روزنامه
سوسک:نه مگه چه خبر شده

سیمونز: بیا روزنامه رو بخون خودت میفهمی

و سوسک شروع می کنه روزنامه رو خوندن و بعد از تمام شدن خوندنش صورتش مثل اتیش سرخ می شه

سیمونز:چیه چی شد سرخ کردی
سوسک:به خدا من تورو می کشم چه جور تونستی این کارو بکنی
سیمونز:می خواستی منو عصبانی نکنی

همون موقع سر نیکلاس دومیمسی از اونجا رد میشده که یهو سیمونز و سوسک رو می بینه

سر نیکلاس: وا تو هنوز زنده ای سیمونز
سیمونز: اره خوب مگه می خواستی من مرده باشم
سر نیکلاس:فکر می کردم سوسک تو رو .....

سیمونز:نه بابا سوسک جرعت نداره
سوسک:ببند اون دهن کثیفت رو

سر نیکلاس:چیه اینجا چه خبر شده
سیمونز:مگه روزنامه رو نخوندی
سر نیکلاس:نه مگه چه خبر شده

سیمونز:پس بیا بخون
سر نیکلاس:نه حوصله ی خوندن ندارم خودت برام بوگو چه خبر شده
سیمونز: باشه من یه اگهی دادم به روزنامه در باره ی سوسک
سر نیکلاس:خوب

سیمونز:اگهی دادم که سوسک هی میره زن میگیره و هی طلاق میده و قبل از طلاق یه دس اونا رو میزنه
سر نیکلاس:برا چی این کارو کردی
سیمونز:تا دیگه کسی زنش نشه و دیگه واقعا تنها بمونه

سوسک:اخه چطور تونستی این کارو بکنه ای لعنتی ای ......
سیمونز:دلم خواس جیگرم خنک شد

سوسک: ...........................

(بقیش با شما سوسک عزیز )



Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۹:۲۸ شنبه ۴ تیر ۱۳۸۴

سوسك بي همتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۳ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۳۱ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۳
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 715
آفلاین
ادامه ي نمايشنامه ي سيمونز
سوسك: نه! من تنها نيستم!
سيمونز: نكنه چند بار ازدواج كردي؟
سوسك: نه! يار هميشگي من سر نيكلاسه!
سيمونز:
سوسك: معرفي مي كنم! سر نيكلاس! برادر ناتني و پدرخوانده ي فرزندانم.
سيمونز: بهتره بگي فرزندان سابقم!
سوسك: خب مهم نيست! تا يك سال ديگه من و همسر جديدم «سوسم» يك ميليون تا بچه خواهيم داشت... اما حالا...
سيمونز: حالا چي؟

سوسك: سر نيكلاس.. ميشه دست هاي سيمونز رو ببندي؟
سر نيكلاس: چرا نميشه؟

سر نيكلاس دست هاي سيمونز رو مي بنده...
سر نيكلاس: حالا چي كارش كنم؟
سوسك: لازم نيست تو كاري بكني! خودم انتقام ام رو ميگيرم... تو بهتره بري... چون اين صحنه زياد ديدني نيست...
سر نيكلاس: بله ترجيح ميدم برم... موفق باشي...

سوسك... خوب سيمونز... حالا ديگه هيچ كاري نمي توني بكني... چون زنم سوسم رو نمي شناسي و نمي توني بكشي... سر نيكلاس هم كه روحه و نمي ميره... خودت هم كه دست و پا بسته در اختيار مني... برات متاسفم رفيق...
سيمونز: نه! تو رو به خدا منو نكش!
سوسك: چرا! قصد دارم بكشمت! مي ندازمت توي كوره ي آهنگري...
سيمونز: اين جورياس؟ پس بهت نشون ميدم...

(بقيه اش با سيمونز)


----

به سيمونز
سيمونز جان... سر نيكلاس بر گردن تمام سفيد ها حق داره... سر نيكلاس بزرگ ترين سفيد اين سايته... اميدوارم كه از اين به بعد با ايشون مودبانه تر حرف بزني...

----

به سر نيكلاس
سلام!
نيكلاس يادته چه روزهاي خوبي با هم داشتيم؟ يادته دو نفري روي تمام سياه ها رو كم كرديم؟ يادته چقدر قدرتمند بوديم؟ ‌يادته چه طوري غيبت زد و ديگه پيدات نشد؟ سريع تر برگرد... آخه... دلم برات تنگ جونم...


ویرایش شده توسط حاج آقا شيخ سوسك العظما در تاریخ ۱۳۸۴/۴/۴ ۱۱:۲۸:۴۳

سلطان سوسك بي همتا!


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ یکشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۴

ال سیمونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۳ سه شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۲۸ سه شنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۴
از معلوم نیست کجام
گروه:
کاربران عضو
پیام: 39
آفلاین
سیمونز یا spawn

سیمونز: حالا دیگه خانواده ی منو می کشی ای جانی
سوسک: کشتم که کشتم خوب کاری کردم تا تو باشی دیگه خونه خرابم نکنی

سیمونز: ببین یه بلایی سرت بیارم که خودت خودتو بکشی
سوسک: هاهاهاهاهاها خندیدم

سیمونز: کاری می کنم خندیدن از یادت بره
سوسک: هیچ غلتی نمی تونی بکنی

سیمونز: حالا می بینیم

صبح روز بعد سیمونز میره سراق چند تا از خلافترین سوسک های جهان و اونها رو به خدمت خودش در میاره و به اونا میگه که می خواد چه بلایی سر این سوسک بیاره

سوسک سیمونز رو می بینه و میگه

سوسک: در چه وضعی هستی سیمی حالت چطوره
سیمونز: یک حالی بهت نشون بدم
سوسک: که چی

سیمونز: حالا دیگه خونواده ی منو می کشی
سوسک: کشتم که خوب کاری کردم دلم خواست

سیمونز: برات یه هدیه اوردم می خوای بدونی چیه
سوسک: خوب بوگو مینیم چیه

سیمونز: اهای سوسکهای قاتل بیاریندشون
سوسک: چیو بیارن
سیمونز: الان می فهمی

و سوسک های قاتل همسر سوسک بچه های سوسک داداش سوسک و خواهر ه سوسک رو میارن

سوسک: نکنه تو هم می خوای .......
سیمونز: اره دقیقا می خوام همین کارو بکنم

سوسک: تو رو به خدا قسم می دم این کارو نکن
سیمونز: مگه تو به خونواده ی من رهم کردی

سیمونز: خوب نفر اول کی می خواد باشه فک کنم خواهر سوسک اول باشه بهتره
سوسک: تو رو خدا نه

سیمونز: خوب خودت بوگو چه بلایی سرت بیارم
خواهر سوسک: نه من می خوام زنده بمونم خواهش می کنم

سیمونز: نه نمیشه

و دستور میده بندازنش تو اتیش و خواهر سوسک می میره

و سوسک هم همچنان کریه می کنه
سیمونز: نفرات بعدی داداش سوسک و بچه هاش
سوسک: تو رو خدا نه این کارو نکن ای موجود کثیف

سیمونز: دستور می دم شما ها رو دار بزنن

و بدین ترتیب داداش و بچه های سوسک میمیرن

سیمونز: حالا نوبت همسرته
سوسک: ای موجود کثیف من تو رو می کشم
سیمونز: نمی تونی
سیمونز: حالا با همسرت چی کار کنم
سوسک: می کشمت می کشمت ای ........
سیمونز: دستو می دم همسرتا تیکه تیکه کنن

و جلوی خود سوسک همسرشو تیکه تیکه می کنن

سوسک مثل دیوانه ها به این طرف و ان طرف میره

سیمونز: اخیش دلم خونک شد حالا مثل هم تک کو تنها شدیم

سوسک: .....

( بقیه ی نمایش را سوسک میگه )



Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۵:۲۵ یکشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۴

سوسك بي همتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۳ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۳۱ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۳
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 715
آفلاین
سوسك: انــگولك! راستي يادم رفت يك چيزي رو بهت بگم...
ال سيمونز: چي رو؟
سوسك: من ديروز دادم بچه ها كل فك و فاميل و قوم وخويش و دوست و آشناهات رو دستگير كنن تا...
آل سيمونز: تا چي؟
سوسك: تا اينكه در اولين فرصت بكشم شون!
آل سيمونز: معلومه دروغ ميگي سوسك كثيف...
سوسك با صداي بلند فرياد مي زنه:
- خانواده اش رو بيارين...

ده، بيست تا جادوگر مسلح به چوب جادويي خمپاره انداز! داشتن خانواده ي آل سيمونز رو م آوردن...
سوسك: حالا چي ميگي آل سيمونز؟
آل سيمونز: تو اين كار رو نمي كني سوسك لجن...
سوسك: آواداكداورا اون يكي...

يك نفر ميره به جهنم...
سوسك: آواداكداورا اون يكي ديگه...

يك نفر ديگه هم ميره جهنم...
سوسك: آواداكدوارا همگي!

همشون به درك واصل ميشن!
سوسك: حالا چي كار مي خواي بكني؟

سيمونز با گريه پاسخ داد:
- ...
(منتظرم سيمونز عزيز)


سلطان سوسك بي همتا!


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۴

ال سیمونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۳ سه شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۲۸ سه شنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۴
از معلوم نیست کجام
گروه:
کاربران عضو
پیام: 39
آفلاین
سیمونز یا spawn
سیمونز: ببین خودت خواستی بهت گفتم سر به سر من نزار خودت خواستی
سوسک: اره خودم خواستم مثلا چی کار می کنی به نظر من که کاری نمی تونی بکنی
سیمونز:حالا می بینیم

سیمونز شبانه میره تو فاظلاب و تمام فاظلاب رو بمب گزاری می کنه

صبح روز بعد
سیمونز: سلام سوسکه چه طوری
سوسک: چیه اومروز کپکت خوروس می خونه
سیمونز: اره دیگه
سوسک: راستی با اون قضیه چی کار کردی تونستی کاری بکنی یا نه
سیمونز: یه کار درستو حسابی کردم
سوسک: مثلا چی کار
سیمونز: بیا یه گوشه وایسا تا بهت بگم
سوسک: باشه
سیمونز: این کنترل را می بینی دست من
سوسک: خوب اره مگه چیه
سیمونز: این یه کنترل از راه دوره که مال یه بمبه
سوسک: بمب !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سیمونز: می دونی من با این تمام فاظلاب را بمب گزاری کردم و حالا
سوسک: حالا چی
سیمونز: و حالا می خوام تمام فاظلاب رو منفجر کنم

و سیمونز تمام فاظلابها رو منفجر میکنه

سوسک: وای نه خونه خرابم کردی سیمونز خدا کنه خونه خراب شی من دیگه زنده نمی مونم حالا چی کار کنم
سیمونز: بهت گفتم سر به سر من نزار گوش نکرد حالا بچش خونه خرابی رو
سوسک: ..........

( حالا شما سوسک عزیز)



Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۵:۰۹ پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۴

سوسك بي همتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۳ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۳۱ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۳
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 715
آفلاین
سوسك: وگرنه چي؟
سيمونز: وگرنه ديگه رنگ فاضلاب رو نمي بيني!
سوسك: به جهنم!
سيمونز: اينجورياس؟ من از توي سوسك كمترم اگر راه فاضلاب رو باز كنم!
سوسك: بازشدويس!
راه هاي فاضلاب باز ميشن...
سوسك: كم آوردي سيمونز؟
سيمونز: من و كم آوردن؟ صد سال!
سوسك: پس يك كاري بكن سيمونز كوچولوي لوس ننر!
سيمونز: ببند اون دهنت رو سوسك كثيف... مي دوني من چي كار مي كنم؟ من...

(بقيه ي نمايشنامه به عهده ي سيمونز)


سلطان سوسك بي همتا!


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۰:۴۱ چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۴

ال سیمونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۳ سه شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۲۸ سه شنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۴
از معلوم نیست کجام
گروه:
کاربران عضو
پیام: 39
آفلاین
سیمونز یا spawn
سیمونز: حالا دیگه برا من ماسک میزنی
سوسک: اره میزنم خوب جرعت داری بیا جلو
سیمونز: من تعجبم که چه جوری این ماسک رو زدی فک کنم یه خورده برات بزرگ باشه
سوسک: تو به این کارا کار نداشته باش بیا جلو
سیمونز: باشه خودت خواستی

و سیمونز در تمام فاظلاب ها رو می گیره

سوسک :چی کار کردی
سیمونز: هیچی فقط راه تمام فاظلاب ها رو بستم
سوسک : وای نه من بدون فاظلاب می میرم
سیمونز: حالت جا اومد تا تو باشی که دیگه سر به سر من نزاری
سوسک: خواهش می کنم فاظلابمو به من برگردون
سیمونز: نه نمیشه البته باید از من معذرت بخوای
سوسک: من معذرت بخوام باشه به خاطر فاظلابم این کارو می کنم معذرت می خوام
سیمونز: افرین سوسک خوب حالا شد باشه ولی دیگه سر به سر من نزار و گرنه ........

( سوسک عزیز حالا شما )



Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۵:۴۵ چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۴

سوسك بي همتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۳ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۳۱ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۳
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 715
آفلاین
سوسك: نفس كش! برتي بات! منو بگير!
برتي: گرفتمت!
سوسك: هي سيمونز! من اعصاب ندارم! مي كشمت! برتي ولم كن تا لهش كنم!!
برتي: نه سوسك! اون ارزش اين حرف ها رو نداره!
سيمونز: من ارزش ندارم؟ خودم مي كشمتون! الانتاداداتدانگبلا!

يك پيف پاف ظاهر ميشه!
سوسك: مــــامــــــــان! سيمونز عزيز! قصد من فقط كمي شوخي بود!
سيمونز: پيف...
سوسك در حال خفه شدن بوده كه ناگهان...
برتي: نه سوسك تو مي توني! بيا اين ماسك ضد گاز رو بزن!
سوسك ماسك ضد گاز رو مي زنه: سيمونز حالا بيا جلو!

(بقيه ي نمايشنامه رو مي سپارم به سيمونز)


سلطان سوسك بي همتا!


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۱۴:۰۲ پنجشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۴

برتی بات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۱ شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ جمعه ۹ تیر ۱۳۸۵
از اعماق شهر لندن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 203
آفلاین
دعوای غیر دوستانه ی سوسک و فلامل(+برتی)4
اژدها به سمت فلامل حرکت کرد.
فلامل : نه............
برتی: بی خیال شو سوسکی. اخراجمون می کنن ها!!!
سوسک: باید معذرت خواهی کنه
فلامل: عمرا
برتی: خر نشو فلامل معذرت خواهی کن...
سوسک: معذرت نخوای می گم اژدهام بخوردت.ها...ها...ها...
فلامل:نچ
اژدها یه عالمه دود از دماغش میده بیرون.
فلامل:وااااااااای
سوسک: معذرت می خوای یا نه
فلامل:می خوام.
سوسک:خوب بخواه
فلامل: غلط کردم...چیز خوردم
سوسک:باریکلا حالاشدی بچه ی خوب.
دستاشو به هم میزنه و اژدها رو غیب میکنه.
برتی:آفرین سوسکی .کار عاقلانه ای کردی.
سوسک:اختیار داری
فلامل:می دونستم عرضه شو نداری.
سوسک با شدت برمیگرده.
سوسک:چی بلغور کردی؟
فلامل : هیچ چی به خدا.
برتی:سوسکی جان به جای دعوا بیا شکلات همه مزه ی برتی بات بخور.
سوسک:


جلد هفتم کتابهای هری پاتر:"هری پاتر و چهل دزد بغداد."


Re: دعواهاي دوستانه گريفيندور!
پیام زده شده در: ۵:۰۴ پنجشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۴

سوسك بي همتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۳ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۳۱ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۳
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 715
آفلاین
دعواي غير دوستانه ي سوسك و فلامل (+برتي) 3
فلامل كه حسابي عصباني بود: داندادابلا
يك جاي برتي بات و سوسك آتيش ميگيره!
سوسك دست ميزنه! ولي آتش سوزي ادامه داره!
فلامل:
برتي بات: سوسك يك كاري بكن! سوختم!
سوسك باز هم دست ميزنه! ولي كاري از پيش نميبره!
فلامل:
سوسك كه ديگه نميتونسته تحمل كنه... اين دفعه از لباسش چوب دستيش رو در مياره و وردي رو به زبون مياره كه آتش خاموش ميشه!
سوسك: ميشكمت فلامل! من هنوز آرزو داشتم! تو آرزوهام رو از من گرفتي!
فلامل:
سوسك: بوم بوم بومبابابام بام بابام!
يك اژدهاي 90000000 سر از چوب سوسك مياد بيرون!
برتي بات! نه سوسك! جلوش رو بگير! فلامل بچگي كرد!
سوسك: هرگز!‌ برو اژدهاي من... برو!
(دعوا ادامه داره! از برتي بات و فلامل مي خوام كه ادامه ي دعوا رو شرح بدن!)


سلطان سوسك بي همتا!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.