درب چوبی و کهنه با صدای قیژ بلندی باز میشه.
اتاقک مهجور و تاریکی که از شکاف آجرهای سقفش کمی نور به داخل میتابید جلوی چشماش ظاهر شد.
لودو با خود گفت: هه! هنوز تو همین اتاق رای گیری انجام میشه؟؟!
شراپ !ناگهان یک عدد گراپ از بالا روی سر لودو افتاد!
در این لحظه لودو از کمر به بالا دیده نمیشد!!!
- توی معدت چند تا خرچنگ زنده هستا گراپ!
- جدی میگی؟؟؟
- آره، یکیش همین الان دماغ منو گرفته ول نمیکنه!!! میشه از روم بلند شی!!!
(دلم واسه همر تنگ شده بود!)
و لودو تمام قد دیده میشه!
- چطوری لودو! کجایی نیستی... بیا به بارتی رای بده!
- عوض سلام علیکته مرتیکه بوق بر سر؟؟؟ بعد از عمری منو دیدی! شیپور تو روحت! هنوز دست برنداشتی از این کارات؟! من میخوام به عنوان پوست کلفت ترین جادوگران قرن به ارباب جونِ کچلم رای بدم!
و در حالی که گراپ لودو رو لیس میزد
؛ لودو روی کاغذی که در کنار صندوق بود عبارت "
ولدمورت" رو نوشت و داخل صندوق انداخت!
و لودو و گراپ در حالی که دست در سوراخ دماغ یکدیگر داشتند (نشانه ی اخوت و رفاقت!) از اتاقک خارج شدند....
------------------------------------------------------------------------------------------
بعد از سالی این سایت رو باز کردم، یاد خاطرات خفنی افتادم! یادش بخیر!