بالاخره در این وانفسای امتحانات که از امروز شروع شد افتخار دادم پستی بنوازم
وای به حال کسی که غیرعادلانه داوری کند
وعده ی زندان قهوه خانه اولین مجازاتش است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- چی؟....من و ترس؟...دوباره یه مشت شعر گفتی بچه؟
- بابا....ارواح خاک مامان کندرا خواهش می کنم بی خیال شو..
-آلبوس...میشه دهنتو ببندی پسرم!...خنگ بابا...تو به قدرت من شک داری؟
- نه بابا جون ولی...
- ولی و زهر مار... دیگه داری عصبانیم می کنی....برو کنار الان اسممو میخونن...
- آقاجون...من به دلم بد افتاده....
- الهی باباپرسی قربونت بره عزیزم....هیچ اتفاق بدی نمی افته
نفر بعدی...پرس...چی؟ دبیرکل سازمان ملل....اینجا...تو مسابقه؟....
و پرسیوال با یک تک چرخ جانانه وارد شد در حالیکه ریش و دنباله ی شنلش با شکوه خاصی در اهتزاز بود.
هاله ای از شگفتی تمام جو ورزشگاه را فرا گرفته بود.
آلبوس در گوشه ی مانژ در حال جویدن ناخنهایش بود و لرزش محسوس زانوانش از دوردست قابل تشخیص بود.
پرسیوال موتور بزرگش را روی جک قرارداد و پیاده شد
لی جردن با ترس و لرز به آن پیکره ی بلند با ابهت نزدیک شد.و به رو به جمعیت گفت:
- م...م...ما مایلیم ا...از انگیزه ی جناب د...د....دبیرکل برای ش...شرکت در این مسابقه م...م...مطلع بشیم ...
و خیلی سریع میکروفون را به پرسیوال داد و از آن جا دور شد.
پیرمرد ترسناک با صدای بمش شروع به صحبت کرد:
- از مجری محترم متشکرم و از همگی بخاطر حضور در این مسابقه ی مفرح ممنونم....و اما انگیزه ی من از شرکت در این مسابقه،تشویق اقشار مختلف مردم به برنامه های فرهنگی تفریحی و اجتماعی است چرا که بر طبق آمارگیری انجام شده بسیاری از مردان و زنان ما بدلیل فشارهای روانی ناشی از کارهای روزانه دچار نوعی روزمرگی شده و قدم به قدم به سمت بیماری خطرناک افسردگی حرکت می کنند...
و این گونه بود که این مدیر شایسته به منبر رفت...
پس از پنجاه دقیقه و رساندن کاغذ های بسیار به دست پرسیوال برای تمام کردن سخنرانیش بالاخره این گونه به پایان رسید:
و بنیان های اجتماعی و فرهنگی جامعه بدلیل این رفتارهای ناسالم به خطر خواهد افتاد...از همگی شما متشکرم ...والسلام علیکم و رحمه المرلین و برکاته.
آلبوس سعی داشت با ضربات متعدد لی جردن را از خواب بیدار کند.
- لی...لی...جردن....بیدارشو....سخنرانی بابام تموم شد...لـــــی!
چی؟....چی شده؟...چه اتفاقی افتاد؟....اِ...تموم شد بالاخره!...
و میکروفون را تحویل گرفت و گفت:
خیلی ممنونیم از جناب دبیرکل با اظهارات خردمندانه شون....واقعا استفاده بردیم....و اما میرسیم به مسابقه...
با اشاره ی ناظر...موتور پرسیوال روشن میشه و در خط شروع قرار میگیره....
بله.....چراغ سبز شد و پرسیوال به حرکت در اومد
ببینید چه سرعتی گرفته!
از سکو بالا میره....
و چرخ زدنو ببینید...چه می کنه این پیر مرد.....
پرسیوال خود را از بدنه ی موتور جدا کرد به نحوی که گویی به پرواز در آمده بود..
نزدیک زمین پرسیوال و موتور همدیگر را باز یافتند و با کمال صحت و سلامت به زمین فرود آمدند.....
بـــــــــــــــــــــوم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!محل فرودآمدن پرسیوال به طور کامل از بین رفت....چند لحظه طول کشید تا این حادثه هضم شد...
ف
ریاد تماشاگران و شرکت کنندگان به آسمان بلند شد...
دستان آلبوس را در هوا می دیدند که محکم بر سرش فرود می آمد...
- بابام.....بابام....نجاتش بدید.....تو رو مرلین یکی کمکش کنه...
صدای گریه و فریاد گوش همه را کر می کرد....
لی جردن دیوانه وار نعره می زد:
- دکتر....پرسیوال...انفجار....یکی کمک کنه....
و تمام شواهد از یک عملیات آنتاحاریک ترور علیه دبیرکل سازمان ملل خبر میداد....
و با نشستن گرد و غبار بر زمین ناله ی مردم بیشتر شد....هرچه بیشتر جلو می رفتند چیز های وحشتناک تری را می دیدند.
لکه های بزرگ خون
تکه های موتور پرسیوال
نیمه ای از پای کنده شده اش
و نیمه ی سر دبیرکل.....
آلبوس در گوشه ی زمین با شدت خاک بر سرش می ریخت و ناله و ضجه میزد.
هیچ کس سعی در آرام کردن او نداشت چرا که می دانستند داغ پدر دیدن آن هم به این نحو چقدر سخت است....
زمان گذشت
دنیا پیش روی خانواده ی دامبلدور تیره و تار شد
جامعه ی بین الملل جادوگری در سوگ از دست دادن پدرشان نشسته بودند
و اصل اتفاق مشخص شد....
و پیام امروز این گونه نوشت:
انا المرلین و انا الیه راجعون
پرسیوال دامبلدور....دبیرکل معزز سازمان ملل دیروز در مسابقات موتورسواری طی یک جریان و نقشه ی ترور به شاهادت رسید.دیوان دادگستری بین المللی با قوت بدنبال عاملان این حادثه است....و شما ای ملت بزرگوار برای آمرزش روح این مدیر دلسوز همه با هم دست به دعا بردارید .باشد که روح ایشان غریق رحمت مرلین قرار گیرد.....8 امتیاز محاسبه شد!
ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در 1390/3/22 23:56:48
ویرایش شده توسط رز ویزلی در 1390/3/23 12:47:40