قطار اسپ به مانعي ميخوره و واژگون ميشه و وي رو مجبور ميكنه چند فحش ركيك منفي 12 سال بده.
وزير:حالا من كيو دعوت كنم؟!
كلاه:يكي كه محبوب باشه ، گولاخ باشه ، همه قبولش داشته باشن.
وزير:با اين توصيفاتي كه كردي ، نظرت چيه خودمو دعوت كنم؟!!:cool:
كلاه:
وزير براي بار دوم قطارو سر پا ميكنه ، اما طولي نميشكه كه دوباره با صداي زارت قطار اسباب بازي سقوط ميكنه ، آُسپ كوشولو كنترل خودشو از دست ميده و مشغول پراكنده كردن وسايل اتاق و صدمه زدن به خودش ميشه.
سريعا چند ممد وارد دفتر ميشن و با نشان دادن ريش و پشم خود و طلبيدن نيروي مرلين و آسلام وزير رو اروم ميكنن.
چند دقيقه بعد اوضاع اروم شده و وزير براي بار سوم قطار رو راه اندازي كرده .
كلاه :نظرت راجع به راجر ديوييس چيه كه دعوتش كنيم ، انگليسي هم بلده ، مديرم هست ، خيلي هم بچه با صفاييه.
زاررت(افكت سقوط قطار اسباب بازي)
آسپ اينبار كنترل از دست ميده و قطارو ريلشو بلند ميكنه و به اتفاق از پنجره شوتشون ميكنه بيرون از قضا عابر كچلي از اون زير رد ميشده و اين قطار با سرش برخورد ميكنه.
عابر:گاو چرون ناشي ، نصفه شبي مگه ازار داري مزاحم مردم ميشي؟!
ممد ها به محض شيندن اين كلمات و متوجه شدن اين مسئله كه اين عابر به وزير توهين كرده سريعا استراتژي حمل ميريزن و طي يك حركت انتحاريك سر يارو رو زير اب ميكنن و در اين لحظه است كه به استكبار و منطق عله ميگويند زكي.
آسپ كه دوباره كنترل خودشو به دست گرفته:فكر خوبيه من برم راجرو دعوت كنم بياد با هم برنامه اجرا كنيم.
و دوون دوون به سمت در ميره.
كلاه: اين قضيه گينس رو تا كجاش رفتي؟!
وزير:يه چند روزيه اعلاميه شو زدم كسي محل نداده حالا باس ببينم بعدم چي ميشه