وزیر مردمی دارد از سلول ها بازدید میکند و راجر و گلگومات چند تن از ممدهای همیشه حاضر در صحنه نیز به همراهش حرکت میکنند و توضیحات لازم رو میدند!
وزیر مردمی: ببینم وضع خوراک زندانیان چطوره؟
گلگومات: همه خوراکی ها رو من خورد!
وزیر مردمی: آه ... پس زندانیا چی میخورن؟
گلگومات: ته مانده غذاها رو.
وزیر مردمی: یعنی فکر میکنید ته مانده غذای شما برای 46374 زندانی کافی هست؟
راجر: قربان ته مانده غذای گلومات رو من میخورم!
وزیر مردمی: پس زندانیان چی میخورن؟
راجر: ته مانده غذاها رو!
وزیر مردمی: یعنی ته مانده غذای شما برای زندانیان کافیه؟
یکی از ممد ها: قربان ته مانده غذای راجر رو ما میخوریم!
وزیر مردمی عجب .. بعد ته ته ته مانده غذاها رو زندانیان میخورن؟
یکی دیگر از ممدها: اغلب تا اون موقع گلگومات دوباره گرسنش میشه و ته ته ته مانده غذاها رو میخوره و چیزی برای زندانیان باقی نمیذاره!
وزیر مردمی: پس زندانیان چی میخورن؟
گلگومات: تا فردا صبر کرد تا دوباره غذا حاضر شه و آنها خورد!
وزیر مردمی: این دفعه همشو میخورن دیگه؟
گلگومات: نه همه خوراکی ها رو من خورد!
وزیر مردمی: پس زندانیا چی میخورن؟
گلگومات: ته مانده غذاها رو!
وزیر مردمی: ای بابا ... خب ته مانده غذاها برای اونا کافیه؟
راجر: قربان ته مانده غذای گلگوماتو من میخورم!
وزیر!!!!!!!!!!
.
.
.
ادامه دارد!
همون لحظه چشم وزیر مردمی به یک زندانی می افته که دنبال سوسکی در داخل قفس میدوه! بعد از مدتی زندانی سوسک رو میگیره و با ولع کله سوسک رو با صدای قرچی میکنه و شروع به خوردن میکنه.
وزیر مردمی: اسمش چیه و چند وقته غذا نخورده!
راجر: قربان اسمش سیریوس بلکه ... همون که پاتر ها رو لو داد. از وقتی گلگومات روی کار اومده غذا نخورده!
وزیر مردمی: چه ربطی به گلگومات داره؟
راجر: چون همه غذاها رو گلگومات میخوره! ما هم ته مانده غذاها رو میخوریم و ته مانده غذاها رم دوباره گلگومات میخوره و چیزی نمیمونه!
سیریوس برمیگرده و چشمش به وزیر مردمی می افته!
سیریوس: من بیگناهم! من کاری نکردم ... اون تو هاگوارتزه! من میدونم عکسشو تو روزنامه دیدم! خودش بود ... مثل همیشه کثیف و زشت و دم دراز!
وزیر مردمی: ترجمه کنید!
راجر: قربان... عقلشو از دست داده حزیون میگه!
وزیر مردمی: چرا؟
راجر: سوسک هایی که خورده مسمومن!
وزیر مردمی: چرا مسمومن؟
راجر: چون غذا ندارن بخورن مسموم میشن!
وزیر مردمی: چرا اونا غذا ندارن؟
گلگومات: چون غذاها رو من خورد .. اونا باید ته مانده غذاها رو خورد!
وزیر مردمی: خب چرا نمیخورن؟
راجر: ...........
وزیر:..........
ممدها: ..............
وزیر مردمی: آها!!!!!!!!!!!
سیریوس: نـــــــــــه من حزیون نمیگم! شما ها باید به حرفم گوش بدید! من قاتل نیستم ... همش تقصیر اون موش کثیفه! موش دو روئه حقه باز!
ناگهان طلسمی به سوسکی که در دست سیریوسه اصابت میکنه و سوسک متلاشی میشه!
راجر در حالی که چوبدستیشو با خونسردی تو جیبش میدازه:
- امروز زیاد غذا خوردی گستاخ شدی!
سیریوس: نـــــــــــــــــــــــه! این آخرین سوسک تو سلولم بود دیگه غذا ندارم!
راجر و گلگومات و ممد ها
وزیر مردمی!!!!!!!!!!!!!!
- گــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــــررررررررررررررررررررررررررررررررت! گـــــــــــــلـــــــــــــررررررررررررت!
ناگهان توجه وزیر مردمی به سلول مجاور جلب میشه و شخصی رو میبینه که یک سوراخ بر روی دیوار پیدا کرده و شدیدا مشغول راز و نیاز شده.
وزیر مردمی: این کیست و جرمش چیست؟
گلگومات: این دامبل هست .. جرمش خارج از قوانین چارچوب سایته نمیتونیم بگیم!
وزیر مردمی: داره چی کار میکنه؟
راجر: زده به سرش فکر میکنه دیوار گلرته!
وزیر مردمی: چرا اینجوری شده؟
راجر: قربان با اینکه همش هفت هشت ماهه غذا نخورده ولی گرسنگی بهش فشار آورده داره خودشو بیرون میریزه.
- گـــــــــــــــــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــــــــرت!!!
وزیر مردمی: عجب!
ساعتی بعد در حین بازدید آخرین سلول!
فردی در سلولش نشسته و با اشتیاق مشغول خوردن تخت و در و دیوار سلول و ایناست و با خونسردی روبه وزیر مردمی دست تکون میده و لبخند میزنه!
وزیر مردمی: یا حضرت فیل ! این هیولا کیه؟
گلگومات: ارباب این آنی مونی است. رقیب درجه یک گلگومات ... او از گلگومات هم گرسنه تر بود و به هیچی رحم نکرد و همه چیز را خورد ... حتی با اومدن وی مشکل زباله ما هم حل شده و ما هر شب زباله ها را در سلول آنی مونی خالی کرد ..
آنی مونی که متوجه شده ملاقاتی داره: امکانات این زندان بسیار عالیه! همیشه یک چیزی برای خوردن هست!
آنی مونی اینو میگه و شروع به جویدن پایه تختش میکنه!
راجر: میبینید قربان! زندانیان ما اصلا مشکل غذا ندارن! اینم یک نمونش!
وضع افکار وزیر مردمی
در این بین ناگهان افکاری تازه به ذهن وزیر مردمی خطور میکند ... او مردمیست و او برخاسته از بین مردمست .. او تنها کسی هست که میتوند این اوضاع نا به سامان رو درست کند ... او باید یک کاری کند!
ادامه دارد .....