هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re:جشن بالماسكه با جادوگران
پیام زده شده در: ۱۰:۵۶ شنبه ۲ خرداد ۱۳۸۳
#81

ونوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹
از کاخ المپ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 385
آفلاین
نقل قول:

دارک لرد نوشت
مگه جمع نشده بود؟ الستور تو هم؟ ولی خوب کار و کاسبی ما داره رونق می گیره تو سایت !
ازدواج سنت پیغمبر است! و حاجی دارکی بهترین انتخاب شما به عنوان دفتردار!
پاتر شعر میگی؟ پس کی می خوایی نحوه برخورد من رو با خودت به عهده خودت بذاری؟
پاتر:من اجازه نمی دم! ونوس ماله خودمه! این شعر خیلی سپید رو در مدح اون گفتم!

دیر زمانی است که من
در عشق تو گرفتار شدم

از روزی که تو رو با هوق دیدم
دیگر به هیچ چیز نمی اندیشم!

ونوس ای عشق یگانه من!
من تمام 134 جلد کتاب تو را با جان و دل حفظم!
این الستور را رها کن وبه من بپیوند! تو را به شابدل عظیم خواهم برد!

همه: اهو اهو اهو خیلی احساسی بود!
تانکس: موافقم!
مودی: پاتر! دلم برات سوخت! ولی افت داره یه دختر شوهر نکرده تو دنیا بمونه! متاسفم باید بگیرمش! ونوس جونم
پاتر: دارک تو یه کاری بکن
من: ااا ... آخه پول خوبی توشه! تازه بعدش هم ممکنه طلاق بگیرن کار و کاسبی رونق بگیره! خیلی خوب خواهرا برادرا ساکت! آیا وکیلم؟

من تا شخصا با مودی حرف نزنم هیچ گونه جوابی نمی دم!
راستی به ریش همون مرلینتون دوباره پای این هری بدبختو وسط نکشید!
من یه تنه از پس آمبریج و چو که برنمیام!




Re:جشن بالماسكه با جادوگران
پیام زده شده در: ۲:۰۴ شنبه ۲ خرداد ۱۳۸۳
#80

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
مگه جمع نشده بود؟ الستور تو هم؟ ولی خوب کار و کاسبی ما داره رونق می گیره تو سایت !
ازدواج سنت پیغمبر است! و حاجی دارکی بهترین انتخاب شما به عنوان دفتردار!
پاتر شعر میگی؟ پس کی می خوایی نحوه برخورد من رو با خودت به عهده خودت بذاری؟
پاتر:من اجازه نمی دم! ونوس ماله خودمه! این شعر خیلی سپید رو در مدح اون گفتم!

دیر زمانی است که من
در عشق تو گرفتار شدم

از روزی که تو رو با هوق دیدم
دیگر به هیچ چیز نمی اندیشم!

ونوس ای عشق یگانه من!
من تمام 134 جلد کتاب تو را با جان و دل حفظم!
این الستور را رها کن وبه من بپیوند! تو را به شابدل عظیم خواهم برد!

همه: اهو اهو اهو خیلی احساسی بود!
تانکس: موافقم!
مودی: پاتر! دلم برات سوخت! ولی افت داره یه دختر شوهر نکرده تو دنیا بمونه! متاسفم باید بگیرمش! ونوس جونم
پاتر: دارک تو یه کاری بکن
من: ااا ... آخه پول خوبی توشه! تازه بعدش هم ممکنه طلاق بگیرن کار و کاسبی رونق بگیره! خیلی خوب خواهرا برادرا ساکت! آیا وکیلم؟


!ASLAMIOUS Baby!


Re:جشن بالماسكه با جادوگران
پیام زده شده در: ۰:۰۱ شنبه ۲ خرداد ۱۳۸۳
#79

تانکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۷ یکشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۰:۲۹ جمعه ۱۵ دی ۱۳۸۵
از همین دور و برا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 199
آفلاین
این شعر و شاعریا از عوارض خوندن کتاب شعر ونوسه!
جدی نگیرین!


Poor Is The Pupil Who Does Not Surpass His Master


Re:جشن بالماسكه با جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ جمعه ۱ خرداد ۱۳۸۳
#78

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
آب را گل نکنید
پست را ول نکنید
در فرودست انگار صغری رخت می شوید
و به خود می گوید:
آمبریج بد جنس چه کم از آلبوس دانا دارد؟
و چرا هیچ کس از مرگ بلک گریه نکرد؟

و من آن کف را دیدم
که از آن رخت و لباس
رو به سوی مردمان ته جو راه کشید
مودیم از زن 76 ام دست کشید
با یکی دیگه پرید
و در آن روز که با راز و نیاز حاجتمند
رفت از لب مرز تا کند دختر بد شانسی را
عقد خود با نیرنگ با ترفند
من به آن خندیدم


****
آب را گل نکنید
گاو را ول نکنید
بچه های پاتری چه صفایی دارند
بوق را باید کشت
پست بی ربط باید زد


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.


Re:جشن بالماسكه با جادوگران
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ دوشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
#77

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
سرکار خانم صغری از پست پر بار شما محظوظ شدیم

بسیار مایل به شنیدن اشعار مامایی شما هستیم.

امضا:
بی ربط زنان سر گذر فروم


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.


Re:جشن بالماسكه با جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ دوشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
#76

دلورس جین آمبریج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۷ سه شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۵ دوشنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۳
از خونه یه سیریوس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 58
آفلاین
من براتون می خوانم
آره آره O0OOدوست دارهOOOOهر روز هرشب فکرت...
ولی چون جواده ادامه نمیدم...
حالا میزنیم تو خط خارجی شعری از بلک آی پیز )blackeyepeas
hey mama...
وچون بقیه اش را بلد نیستم ادامه نمیدم!!


never opened my self ths wovy
life is our s we life it our way

all this words I dont just say
and nothing Else matters


Re:جشن بالماسكه با جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۳۶ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۳
#75

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
در ایام امتحانات دو چیز خیلی میچسبه
1- مسابقات پرتاب موشک
2- همون سر تا پا خیس کردن خود طرف و تمام لباسهایش
انقدر حال میده


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.


Re: جشن عروسي الستور و مينروا
پیام زده شده در: ۲۲:۱۵ چهارشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۸۳
#74

کینگزلی شکلبوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۵ شنبه ۲۰ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۵:۱۶ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۷
از فضا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 402
آفلاین
آقا من اینو نوشتم فکر نکنید من مردما!
سرم شدید شلوغه و امتحاناهم نزدیک و هزارتا کار دیگه.
من شاید تا تموم شدن امتحانای خرداد نتونم اینجا سربزنم یا اگر هم سر بزنم پنج شنبه جمعه ها میام.
پس تا تابستون خداحافظ!
وصیتم اینه سایت رو سرپا نگه دارید تابستون نیام ببینم سایت متروک شده باشه یا بروبچ جادوگر پر و اینا....!
وصیت دوم!
در زمانی که من نیستم خودتون جامعه ی جادویی کنترل کنید ها!(انگار تا حالا من کنترل میکردم)
گریه نکنید من دارم میرم!
ای بابا سیل طرفداران دارن واسه خداحافظی میان تا زیر دستو پای طرفدارام له نشدم برم!

یادتون نره من وزیرم کسی جای منو نگیره ها!
وگرنه قاطی و اینا (یخ بستنی!...پیچک سمی!)

قربون تمام بروبچ دلم واسه همه تنگ میشه

بای بای!

همیشه وزیر کینگزلی کبیر!


یوزر آیدی شماره ی 57.
یکی از اعضای فوت شده،سوخته و خاکستر شده ی جادوگران.


بدون نام
نقل قول:

Salazar Slytherin نوشت
داخلی اتاق بازجویی اداره کشکیجات زمان نا مشخص
فید اوت از فلاش بک(صحنه در قطار)
سالازار : ای قاتل ها!.. بالفطره ها! ... دستتون رو شد!...اعتراف کنید!.. بگید تو کدوم قطار اونو کشتید! .. واتسون یادداشت کن!..
ولدمورت: کدوم قطار!... تازه تو حرفات تناقض هست!.. اون شب خون آشام بستری بود!.. من چطور می تونستم با اون راجع به کشتن حرف بزنم؟ ...
سالازار: ساکت!.. اینجا من سوال می کنم! ... اما راستی!.. خودت بگو!؟ .. چطوری این کارو کردی!...؟؟ اعتراف کن
ولدمورت ( با افسوس) وایییییی! .. این دیگه کیه!؟
واتسون : جناب سالازار ، می خواین این چند سطر آخر رو پاک کنم؟ .. ضایع شده! ..
سالازار (با قیافه حق به جانب) : نه ..اینا اعترافه!.. در دادگاه علیه خودشون استفاده می شه! ...تازه در این توطئه دستای شوم دیگه ای هم هست! ...
دامبلدور: پس جرم من چیه!؟
سالازار: .وضع تو از همه بدتره!..
1) اشتباه گرفتن اتاقی که توش زن و بچه هست با WC
2) اشتهار به سوء
تازه تو در قتل هم شرکت داشتی! ... اون شب به جز من که در چهره مرلین بودم یکی دیگه هم وارد اتاق شد!.. اون مینروا بود و تصمیم گرفت جریان رو ارجاع بده به وزارتخانه! و تو! ای قاتل! ..
---------------------------------
ادامه دارد!



داخلی اتاق بازجویی اداره کشکیجات زمان نا مشخص
سالازار خطاب به دامبلدور: این تو بودی که اسباب مسافرت مینروا رو فراهم کردی و اونو به بهونه رسوندن ونوس به قتلگاهش فرستادی!... و اون هری نامرد!.. نقشه از اون بود!... نمی خواست که ونوس رو از دست بده.
سالازار: ونوس!.. تو اعتراف کن!.. اگر اعتراف نکنی شکنجه می شی! ...
ونوس: اعتراف؟ .. به چی؟
سالازار: واتسون! بیارش!..
واتسون یه بستنی گوجه فرنگی سالار می ده به سالازار!
سالازار هم می گه: چرا توت فرنگی نیست!.. خوب مهم نیست!..
و بستنی رو می ریزه رو لباس فییروزه ای ونوس
ونوس: باشه! باشه!.. اعتراف می کنم!..
زنگ تلفن
سالازار گوشی رو بر میداره.در حالی که تکیه داده به میز و پایش رو مدام می کوبه به زمین! ..
(صدای پای سالازار) تق تق تق تق شلپ شلپ شلپ! ..
سالازار: این صدای چیه!... نگاه می کنه زیر پاش می بینه که آب جمع شده و پاهاش رو می زده تو آبها که شلپ شلپ صدا می داده! ...
رد آب رو با چشماش دنبال می کنه (حرکت پن دوربین از دید سالازار) و می رسه به صندلی مرلین! ...
سالازار: واتسون!.. مگه نگفتم از mybaby استفاده کنید!
بعد از مدتی سالازار گوشی رو میذاره، بر می گرده و می گه: دیگه لازم نیست اعتراف کنی! ..
از خود مینروا می پرسم که کی کشته اونو! الان خبر دادن که برگشته! ..



بدون نام
داخلی اتاق بازجویی اداره کشکیجات زمان نا مشخص
فید اوت از فلاش بک(صحنه در قطار)
سالازار : ای قاتل ها!.. بالفطره ها! ... دستتون رو شد!...اعتراف کنید!.. بگید تو کدوم قطار اونو کشتید! .. واتسون یادداشت کن!..
ولدمورت: کدوم قطار!... تازه تو حرفات تناقض هست!.. اون شب خون آشام بستری بود!.. من چطور می تونستم با اون راجع به کشتن حرف بزنم؟ ...
سالازار: ساکت!.. اینجا من سوال می کنم! ... اما راستی!.. خودت بگو!؟ .. چطوری این کارو کردی!...؟؟ اعتراف کن
ولدمورت ( با افسوس) وایییییی! .. این دیگه کیه!؟
واتسون : جناب سالازار ، می خواین این چند سطر آخر رو پاک کنم؟ .. ضایع شده! ..
سالازار (با قیافه حق به جانب) : نه ..اینا اعترافه!.. در دادگاه علیه خودشون استفاده می شه! ...تازه در این توطئه دستای شوم دیگه ای هم هست! ...
دامبلدور: پس جرم من چیه!؟
سالازار: .وضع تو از همه بدتره!..
1) اشتباه گرفتن اتاقی که توش زن و بچه هست با WC
2) اشتهار به سوء
تازه تو در قتل هم شرکت داشتی! ... اون شب به جز من که در چهره مرلین بودم یکی دیگه هم وارد اتاق شد!.. اون مینروا بود و تصمیم گرفت جریان رو ارجاع بده به وزارتخانه! و تو! ای قاتل! ..
---------------------------------
ادامه دارد!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.