نقل قول:
Salazar Slytherin نوشت
داخلی اتاق بازجویی اداره کشکیجات زمان نا مشخص
فید اوت از فلاش بک(صحنه در قطار)
سالازار : ای قاتل ها!.. بالفطره ها! ... دستتون رو شد!...اعتراف کنید!.. بگید تو کدوم قطار اونو کشتید! .. واتسون یادداشت کن!..
ولدمورت: کدوم قطار!... تازه تو حرفات تناقض هست!.. اون شب خون آشام بستری بود!.. من چطور می تونستم با اون راجع به کشتن حرف بزنم؟ ...
سالازار: ساکت!.. اینجا من سوال می کنم! ... اما راستی!.. خودت بگو!؟ .. چطوری این کارو کردی!...؟؟ اعتراف کن
ولدمورت ( با افسوس) وایییییی! .. این دیگه کیه!؟
واتسون : جناب سالازار ، می خواین این چند سطر آخر رو پاک کنم؟ .. ضایع شده! ..
سالازار (با قیافه حق به جانب) : نه ..اینا اعترافه!.. در دادگاه علیه خودشون استفاده می شه! ...تازه در این توطئه دستای شوم دیگه ای هم هست! ...
دامبلدور: پس جرم من چیه!؟
سالازار: .وضع تو از همه بدتره!..
1) اشتباه گرفتن اتاقی که توش زن و بچه هست با WC
2) اشتهار به سوء
تازه تو در قتل هم شرکت داشتی! ... اون شب به جز من که در چهره مرلین بودم یکی دیگه هم وارد اتاق شد!.. اون مینروا بود و تصمیم گرفت جریان رو ارجاع بده به وزارتخانه! و تو! ای قاتل! ..
---------------------------------
ادامه دارد!
داخلی اتاق بازجویی اداره کشکیجات زمان نا مشخص
سالازار خطاب به دامبلدور: این تو بودی که اسباب مسافرت مینروا رو فراهم کردی و اونو به بهونه رسوندن ونوس به قتلگاهش فرستادی!... و اون هری نامرد!.. نقشه از اون بود!... نمی خواست که ونوس رو از دست بده.
سالازار: ونوس!.. تو اعتراف کن!.. اگر اعتراف نکنی شکنجه می شی! ...
ونوس: اعتراف؟ .. به چی؟
سالازار: واتسون! بیارش!..
واتسون یه بستنی گوجه فرنگی سالار می ده به سالازار!
سالازار هم می گه: چرا توت فرنگی نیست!.. خوب مهم نیست!..
و بستنی رو می ریزه رو لباس فییروزه ای ونوس
ونوس: باشه! باشه!.. اعتراف می کنم!..
زنگ تلفن
سالازار گوشی رو بر میداره.در حالی که تکیه داده به میز و پایش رو مدام می کوبه به زمین! ..
(صدای پای سالازار) تق تق تق تق شلپ شلپ شلپ! ..
سالازار: این صدای چیه!... نگاه می کنه زیر پاش می بینه که آب جمع شده و پاهاش رو می زده تو آبها که شلپ شلپ صدا می داده! ...
رد آب رو با چشماش دنبال می کنه (حرکت پن دوربین از دید سالازار) و می رسه به صندلی مرلین! ...
سالازار: واتسون!.. مگه نگفتم از mybaby استفاده کنید!
بعد از مدتی سالازار گوشی رو میذاره، بر می گرده و می گه: دیگه لازم نیست اعتراف کنی! ..
از خود مینروا می پرسم که کی کشته اونو! الان خبر دادن که برگشته! ..