هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: یادگاری
پیام زده شده در: ۱۳:۲۴ چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۹۲
#44

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۱۵:۵۰:۱۰
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 5466
آفلاین
خلاصه سوژه:

رادیو ریونکلاو اعلام میکنه که هرکس دیهیم گم شده ی روونارو پیدا کنه، میتونه با استفن سالواتوره، یه قرار ملاقات داشته باشه. تمام ساحره های ریون برا پیدا کردن دیهیم بسیج میشن و این وسط هیچ کدوم با اون یکی همکاری نمیکنه و هرکس به فکر خودشه.

مشخص شده که دیهیم آخرین بار دست هری دیده شده، اولین جایی که به ذهن ساحره ها میرسه که ممکنه هری اونجا باشه، زمین کوییدیچه.


================================================

مندی و لینی یه نیم نگاهی به هم میندازن و در عرض سه سوت هردو ناپدید میشن و سایر ساحره های ریونی رو تو گرد و غبار بلند شده تنها میذارن.

پادما بعد از مقادیری سرفه کردن، سعی میکنه با دستاش گرد و خاکو دور کنه و ناله کنان میگه:

- این نامردیه، اونا دارن از سرعت خون آشامانه شون استفاده میکنن.

چو بند کفشاشو محکم میکنه و با دیدن بقیه بروبچز ریون که با سرعت دارن از اونجا دور میشن، دستشو رو شونه ی پادما میزنه و میگه:

- بپا از ساحره های دیگه جا نمونی.

و اونم گازشو میگیره و به جمع دیگر دوندگان ریونی افزوده میشه.

سمت لینی و مندی:

لینی و آماندا با سرعت برق و باد راهروهای هاگوارتزو به مقصد زمین کوییدیچ طی میکنن و مدام با تنه زدن سعی میکنن حریفو از میدون به در کنن که ناگهان ...

- پق! پوق!

آماندا با برخورد به طنابی که تا زانوهاشون بالا اومده بود پخش زمین میشه و لینی هم روی اون سقوط میکنه. مندی با عصبانیت لینی رو از روی خودش به کنار پرت میکنه و با دیدن ایگور و جیم بیش از پیش بر خشمش افزوده میشه.

- واسه چی اینکارو کردین؟

ایگور چوب کوچیکی رو که تو دهنش گذاشته بیرون پرت میکنه و جواب میده: یعنی واقعا نمیدونی؟ شما سوء استفاده گرین. باید با عدالت سعی کنین استفنو بدست بیارین.

لینی که هیچی از حرفای ایگور نفهمیده میپرسه: منظورت چیه؟

- سرعتتون!

جیم که با بیخیالی به دیوار تکیه داده، طنابو جمع میکنه تا بقیه ریونیا باهاش برخورد نکنن و همون موقعه که بقیه سر میرسن و با دیدن مندی و لینی که نقش زمین شدن، لبخندی میزنن و به راهشون ادامه میدن.

جیم نگاهشو از ساحره هایی که رد شدن برمیداره و جلو میره.

- رد شدن، حالا میتونین برین.

و دستشو دراز میکنه تا اونارو از زمین بلند کنه که مندی دست جیمو کنار میزنه و میگه:

- حیف که عجله دارم وگرنه حسابتونو میرسیدم.

و چهره ی خشن خون آشامیشو تحویل جیم میده و خودش از رو زمین پا میشه و میره. به دنبالش لینی رو به جیم و ایگور فریاد میزنه:

- کرموها! همه ش بلدین کرم بریزین.

- کرم از خود درخته!

جیم با دیدن چشم غره های لینی ساکت میشه و در کسری از ثانیه لینی غیبش میزنه.

ایگور و جیم چشمکی به هم میزنن و بی توجه به حرکت مسخره ی ساحره ها برای دست یابی به استفن مخالف جهت حرکت اونا، در راهروها به پیش میرن.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۲/۸/۱ ۱۳:۲۹:۰۷
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۲/۸/۱ ۱۳:۳۴:۲۳



پاسخ به: یادگاری
پیام زده شده در: ۲۰:۳۲ شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۲
#43

پادما پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۱ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۳
از چادر سرخ پوستى
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 271
آفلاین
آماندا و لينى با قيافه ى به هلنا زل مى زنن.

آماندا پرسيد: حالا بايد چيكار كنيم؟

در همان حال بقيه ى ريونى ها وارد اتاق شدن و بعد .... شپلق. همه روى هم مثل دومينو افتادند.

لينى آماندا و هلنا:

ريونى ها:

بعد از پنج دقيقه ريونى ها روى پاهاى خود بودند.

آماندا دهنش رو باز كرد تا دوباره سؤالش را بپرسد كه تريسى و چو با هم گفتند: بريم دنبال هرى.

آماندا با قيافه ى به آن ها زل زد و گفت: شما خجالت نمى كشين احساسات يه خون آشام رو جريه (جريهه ،نمى دونم) دار مى كنين .

ريونى ها:

لينى گفت: حالا بايد اون رو از كجا پيدا كنيم؟

پادما گفت:مگه شما سر يه پسره دعوا نداشتين؟

فلور پرسيد: يه پسره؟

پادما:مگه ما جزو گروه ساحره ها نيستيم، مرگ بر جادوگران.

ريونى ها با گفتن كلمه ى بيشين بينيم بابا اون رو ساكت كردن.

هلنا گفت: زمين كوئوييج چطوره؟


ویرایش شده توسط پادما پاتیل در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۳۰ ۲۰:۵۱:۳۶


به ياد قديما


پاسخ به: یادگاری
پیام زده شده در: ۲۲:۴۱ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
#42

هلنا راونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۱ دوشنبه ۳ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۱:۵۵ چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۲
از عالم ارواح انتقامجو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 45
آفلاین
لینی و آماندا بدون لحظه ای درنگ با سرعت خون آشامی و فوق خفن شان از جلوی تریسی و دافنه رد می شوند، و تریسی و دافنه در جهت عقربه های ساعت به دور خود می چرخند.


دافنه گفت: احساس می کنم یکی گفته بود اونا خودشون کلک خودشونو میکنن تریسی!

- خب... راستش...چیزه.. هنوز که اتفاقی نیفتاده...

اوتاخ ضروریجات! :

لینی و آماندا در حالی که فیگور گرفته بودند و به دیوار تکیه داده بودند، با قیافه ای عبوس همدیگر را نگاه کردند.

- اینجام که نیس!

- من که میدونم تو برداشتیش مندی!

- کار خود خودته!


ناگهان لامپی بالای سر آماندا پدیدار شد و ارشمیدس وار گفت: هوووووم! هلنا کجاس پس؟!!! چرا اصن نیومد؟ نکنه کار خودش باشه؟

لینی و مندی به دنبال هلنا می گردند...

پس یافتن هلنا :


- مگه به کله زخمی نداده بودی بودیش؟

- نه به روونا ، رولینگ الکی گفته!

لینی با لحن بازجو های آزکابان ( بر فرض اینکه آزکابان بازجو داره! ) گفت: پس الان کجاست؟!

- نمی دونم!










ویرایش شده توسط هلنا راونکلاو در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۲۸ ۲۳:۱۲:۲۱

تصویر کوچک شده


پاسخ به: یادگاری
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
#41

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۱۵:۵۰:۱۰
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 5466
آفلاین
در راه رسیدن به اتاق ضروریات:

- فک میکنی ... با وجود اون تا ... شانسی برا ما هست؟

پادما نفس نفس زنان اینو رو به تریسی میپرسه و هردو از پیچی که پیش روشونه میپیچن و تریسی با دیدن مندی و لینی جواب میده:

- نگران نباش ... خودشون کلک خودشونو میکنن!

چشمای پادما گشاد میشه و ... شترق! محکم به مجسمه ی رو به روش برخورد میکنه و بیهوش میشه. تریسی پوزخندی میزنه و با سرعت به راهش ادامه میده.

فلور که حواسش به پاشنه های بلند کفشش بود که مبادا موقع دویدن کنده بشن، متوجه پادما میشه و بهش برخورد میکنه و ... پق! فلورم از صحنه حذف میشه.

دافنه همراه دودای فراوونی که در اثر فشار وارد شدن بهش حجمشون بیشتر شده از راه میرسه و بی توجه از کنار فلور رد میشه و سبقت میگیره.

فلور که رو پادما پهن شده فریاد زنان میگه: نامرداااا! من از همه تون خوشگل ترم!!! مطمئنم اونم ترجیح میده با من باشه و نه شما.

چو که پا به پای دافنه جلو میاد، بالاخره ریه هاش از دودای دهن دافنه پر میکشه و به سرفه میفته. دافنه نگاهی بهش میندازه و میبینه که هرلحظه از سرعت چو کم میشه تا اینکه کاملا متوقف میشه و به شدت سرفه میکنه.

دافنه سرشو برمیگردونه و با خوش حالی دست از بیرون دادن دود برمیداره و قدمای بلندتری برمیداره و به تریسی میرسه.

- تریسی، لینی و مندی چقد جلوترن؟

همون موقع که این حرفو میزنه یهو وارد راهرویی میشن که دو تا دختر فریادزنان در حال حمله کردن به هم هستن و گیسای همو میکشن.

- دیدی دروغ میگفتی لینی؟ نمیدونم چرا اصلا احساس نمیکنم که با تو توی یک جبهه هستم. :vay:

لینی موهای مندی رو محکم تر میکشه و آماندا بلندتر جیغ میزنه.

- ببین مندی، ما همیشه تو یه جبهه هستیم، اما الان قضیه فرق میکنه. پای استفن در میونه، نمیتونم ازش بگذرم!

دافنه و تریسی دست از دویدن برمیدارن و به آرومی طوری که توجه لینی و مندی بهشون جلب نشه از کنارشون رد میشن و وقتی به اندازه کافی دور شدن شروع به دویدن میکنن.

لینی و مندی که به وضوح در آخرین لحظه صدای پاهای دافنه و تریسی رو شنیدن، ناگهان به خودشون میان و به هم زل میزنن.




پاسخ به: یادگاری
پیام زده شده در: ۱۷:۴۱ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
#40

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۱۵:۵۰:۱۰
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 5466
آفلاین


پاسخ به: یادگاری
پیام زده شده در: ۱:۰۵ دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۲
#39

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
سوژه جدید!

ستیفان سالواتور. مردی که اسطوره شد. شنبه تا پنجشنبه از رادیو جادویی.

آماندا در حالی که لم داده بود و رادیو جادویی تماشا می کرد؛ آهی کشید و گفت: آه! ستیفان ِ من (رفته بود تو مود ِ عربی. )... داداش ـت دایمون تو رو منحرف کرد؛ اما تو همچنان به راه ـت ادامه دادی. آه... ای فرزندم-

فلور در حالی که خمیازه می کشید تا نشان دهد که حرف های آماندا برایش چرت است؛ گفت: خاموش کن اون لعنتی رو.

دست ِ آماندا، تا نزدیکی دکمه رادیو رفته بود که تریسی، با یک ورود ِ خفن، او را هل داد و دست ِ آماندا اشتباهی به دکمه عوض کردن فرکانس ِ جادویی خورد. صدایی پخش شد!

رادیو ریونکلاو اعلام می داره که یادگاری ِ روونا ریونکلاو گم شده و کسی که اون رو پیدا کنه؛ می تونه با استفن سالواتور،یک قرار ملاقات داشته باشه...


وقتی کلمه "قرار ملاقات با استفن سالواتور" گفته شد؛ هر ریونی ای که بود؛ با بیشترین سرعتی که در توان داشت؛ خود را به پیش رادیو رساند. کسی براییش مهم نبود که معنی واقعی ِ گم شدن ِ تاج چه بود و اصلا مهم بود یا نه. همه به استفن سالواتور فکر می کردند. حتی مادرش که او را سال ها ندیده بود...

رادیو ادامه داد: اما یه سرنخ هایی هست که می گه کله زخمی اون رو پرت کرده توی آتیش؛ چون هورکراکس بوده... البته چنین چرندیاتی رو باور نکنین. کله زخمی اون رو انداخت؛ چون دیده بود که دوست ـش رون، به هرمیون قول داده بوده که حلقه ازدواج ـشون، دیهیم ِ ریونکلاوه. همین!

آماندا رادیو را قطع کرد و گفت: پس با این حساب... اولین جایی که باید ببینیم...

قبل از این که او بگوید؛ همه به اتاق ِ ضروریات فکر می کردند. اتاقی که مدت ها پیش بسته شده بود و هم اکنون، همه اشیای درونش، سوخته بود. بچه ها، دوان دوان به آن جا رفتند.

قرار ملاقات با استفن سالواتور، چیزی نبود که کسی بخواهد تقسیم ـَ کند.این بار قرار نبود ریونی ها متحد باشنند.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: یادگاری
پیام زده شده در: ۰:۲۹ دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۲
#38

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
پست ِ آخر!

فلور اخمی می کنه و می گه:مثلا چه کاری؟ o_0

تام یک دفعه از پشت ـش سبز می شه و موهاهاهاهاهاهایی می کنه. (موهاهاهاهاهاها یک حرف نیست. موهاهاهاهاهاهاهاها یک عمل ـه.)

فلور جیغی می زنه و در حالی که اشک می ریزه؛ می گه: تو دیگه چرا تام؟ روی اون پروانه ِ زیبای ِ آزاد لگد کردی. اون سه تابچه داشت.

تام بی خیال ِ بزور گرفتن ِ جام می شه و سکوت می کنه. بعد، تری اخمی می کنه و می گه: صبر کن. صبر کن. من دیدم که همین دیروز اون ازدواج ِ جادویی کرد.

فلور جواب می ده: خو، قرار بود داشته باشه.

کارآگاه ها نگاهی به جام می کنن و "کاملا" یک صدا و هماهنگ شده، می گن: رد کن بیاد!

یک دفعه، ابر ها کنار می رن. نور به قسمتی از جنگل می تابه و باد، بوته ای رو کنار می بره. هزاران پروانه نمایان می شن.

فلور، به پرواز در میاد و مو هاش افشون می شه و دست ـش رو به سمت ِ کارآگاه ها می گیره و داد می زنه: به پیش، فرزندان ِ من! .

آماندا با خوشحالی به بغل ِ فلور می پره و می گه: تو جام رو نجات دادی! تو ریون رو نجات دادی. تو...

تری با غضب و خشم ادامه می ده: اون بچه رو نجات داد.

فلور در حالی که به آرامی به زمین بر می گرده؛ میگه: من هر دو رو نجات دادم. : :pretty:

بعد به آماندا و دافنه می گه: حالا فهمیدین دلیل ِ این همه دوستی ِ من و پروانه ها چیه؟

و بعد با منوی مدیریت ِ خفنش، گروگان گیر ها رو می فرسته دفتر ِ مورفین گانت برای شکنجه (!) و بعد، با خوش حالی، به طرف ِ بچه می ره. اما با برداشتن ِ توری، خشکش می زنه و می گه: این که کارآگاه چارلی کوچولو ـه.:worry:

یک دفعه، آماندا به نکته خیلی مهمی اشاره می کنه: اما شما که بچه ـتون رو فرستاده بودین تور ِ مسارفرتی آپولونیا کالیج که خیلی امن ـه. اصن صب کن ببینم...

همه با خشم به تری و لودو خیره می شن و کسی به پادمای بیچاره داخل کیسه زباله ِ سیاه ِ جادویی بود؛ توجهی نمی کنه.. همون موقع، پادما می آد بیرون و میگه: مامان! بابا! شما چقدر جوون شدین...

فلور سرش رو به شدت تکون می ده و می گه: یعنی این بچه شماست که گروگانگیرا از آینده دزدیدن؟

پادما به بغل ِ ددی لودو (!) ـش می پره و می گه: یادمه از اون موقع که بچه ـی یه روزه ای ببیش نبودم و شما من رو فرستادین کالیج، شما رو ندیدم. اصن حافظه رو حال می کنین که قیافه هاتون رو به یاد داشتم؟!

همه به هم نگاه می کنن و از اون به بعد، پادما و مامان باباش و بقیه ریونی ها به خوبی و خوشی زندگی می کنن.

پایان!


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: یادگاری
پیام زده شده در: ۰:۱۱ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۲
#37

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 572
آفلاین
نقل قول:
(با توجه به اين كه الا جان فقط من رو از صحنه انداختن بيرون كه احتمالا عمدى نبوده ، من دوباره خودم رو وارد مى كنم.راستى دقت كردين كه وقتى من پست مى زنم ،موضوع كمى خز ميشه.)


[نویسنده خاطر نشان می کند سوژه های فرعی پادما گاها از سوژه اصلی جذاب ترند، لذا سوژه اصلی به باد فراموشی داده می شود ضمنا وی یادآوری می کند، خودش هم شخصا به همراه پادما از تعقیب دست برداشته نه که ما آن موقع نبودیم آخر...!! گفتم بالاخره یکی توی تالار باشد! باشد، خودم تنها می روم!]
[نویسنده در حالی که زیر لب زمزمه می کند: با من نموندی، دلمو شکوندی....از صحنه خارج می شود]


آماندا گفت:
-این کیه؟!

فلور گفت:
-قراره ما بشناسیمش؟!

رون و مودی به هم نگاهی کردن. گروگانگیر های شماره سه و چهار هم که دیالوگی طی این سه پست نداشتن، محض خالی نبودن عریضه همین کار رو نکرار کردن.
رون پادما رو تکون تکون داد و گفت:
-باو! look at her carefuly! هم گروهیتونه ناسلامتی ها!!

بچه:
-آغون!(ترجمه: چه والدین بی مسئولیتی واقعا!! آیا اینا صلاحیت سرپرستی منو دارن؟! این بود آرمان های من؟! )

ریونی ها همه به هم، به پادما، به رون، به تری، به دوربین، به دور و بر حتی!! نگاهی انداختن و بالای سر هیچکس لامپی دینگ نکرد

رون که شک کرده بود سرش رو کمی کج کرد و از گوشه دهنش به شماره سه گفت:
-اینو از کجا آوردین شما؟!

شماره سه خوشحال از اینکه دیالوگی برای گفتن پیدا کرده جواب داد:
-از تالار ریون در آینده!

-آها، پس درسته کـ....چیییییییییی؟!!

آلستور پس گردنی جانانه ای حواله ی رون کرد:
-صد دفعه بهت نگفتم به این دو تا الدنگ کاریو نسپر؟!!! اینو از آینده ی ریون آورده ن! معلومه که ریونی ها نمیشناسنش!!

بچه:
-آغون!( من گشنمه ملت، زود معامله م کنین برم شیر مادر بخورم...البته بستنیش خوشمزه تره )

تری نالید:
-قربونِ...دخترم؟ پسرم؟ وقت نکردم ببینم بچه م چیه حتی!! قربون بچه م برم الهی !!

و توی بغل لودو بیهوش شد!

آماندا که دیگه حوصله ش از این همه کش پیدا کردن الکی سوژه سررفته بود جام رو از دست تام قاپید و داد زد:
-همه شخصیت های غیراصلی رول رو ترک کنن، من یه کار شخصی با این دو نفر دارم!!

تام زیرزیرکی به فلور نگاه کرد و نیشش تا پشت گوشش باز شد!!




پاسخ به: یادگاری
پیام زده شده در: ۲۳:۴۴ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲
#36

پادما پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۱ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۳
از چادر سرخ پوستى
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 271
آفلاین
(با توجه به اين كه الا جان فقط من رو از صحنه انداختن بيرون كه احتمالا عمدى نبوده ، من دوباره خودم رو وارد مى كنم.راستى دقت كردين كه وقتى من پست مى زنم ،موضوع كمى خز ميشه.)

كمى بعد در تالار ريونكلاو

پادما در حالى كه خسته شده بود وارد ميشه و كتاب (چه طلسم هايى براى نابود كردن مرد ها خوبه)برداشت.
با خودش گفت:كتاب واقعا خوبيه،بايد بدم آماندا هم بخونه به در دش مى خوره.
در همان حال در تالار باز ميشه و دو نفر سياه پوش وارد ميشن.
پادما مى پرسه:شما كى هستيد؟

شخص سياه پوش پادما را بيهوش ميكنه.(پادما چوب دستى اش را در اتاق خوابش جا گذاشته بود)

جنگل
آماندا ميگه :رسيديم.

فلور سرش را تكون داد و گفت: آره.

ترى در حالى كه گريه مى كرده مى گه: پس من ميتونم بچم را پس بگيرم؟

لينى مى پرسه:كى گفته اين بياد؟
وبا دست به ترى اشاره مى كنه.
ريونى ها:

الا :حالا مهم نيست ،مهم اينه كه اونا بيان.

همان لحظه دو فرد سياه پوش ميان كه يكيشون يه بچه رو حمل مى كرده آمدن.
يكيشون موى قرمز داشته و يكيشون چشم سحر آميز.

آماندا با نفرت ميگه:رون ويزلى و الستور مودى!

مودى:سلام خانوم آماندا.

بچه:اق (من هم اين جام!)
رون

مودى اضافه كرد:حتى فكر گرفتن بچه رو به زور نكنين.چون يه سور پرايز ديگه هم دارم.بيارينش.
دو نفر سياه پوش ديگه آمدن در حالى كه پادما ى بيهوش را بين خودشون حمل مى كردن.
(دقت كردين من همش خودمو بيهوش مى كنم؟)
(من از الا معذرت مى خوام فكر كردم فقط من رو انداخته بيرون.
الا اگه اشتباه فهميدم بگو.يكى در آينده به اسم پادما وجود داره و آماندا هم به دليل خون آشام بودن در آينده هم هست .درست فهميدم ديگه؟)


ویرایش شده توسط پادما پاتیل در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۶ ۰:۳۷:۴۰


به ياد قديما


پاسخ به: یادگاری
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲
#35

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 572
آفلاین
[نویسنده یک سوال دارد...چرا این تاپیک این همه سوژه نصفه دارد؟!]

آماندا به تام چشم غره میره و از کنارش رد میشه. تام با نگاه معصومانه ای جوابشو میده و زمزمه می کنه:
-چرا اینجوری نگام می کنی مروپ جان؟ :pretty:

-

خلاصه فلور اینا از جلو، تری اینا از عقب، الا و پادما و تریسی از بُعد زمانی مافوق تصوری متفاوت، به سوی عمق عمیق جنگل ممنوعه حرکت می کنن.

نه دیگه...پادما اینا منصرف میشن از تعقیب پیشکسوتان، و بر می گردن که هوای تالار ریون رو داشته باشن، آره، اینطوری بیتره

***


از آن سوی جنگل ممنوعه، جایی نزدیکی آراگوگ اینا، کوچه بن بست سوم دست راست، در ابی پلاک سه...خلاصه همون ته مه ها، گروگانگیر ها به همراه یه بچه ی فسقلی به سمت محل قرار حرکت می کنن!

گروگانگیر شماره یک میگه :
-بچه دست کدومتونه؟

گروگانگیر شماره دو پاسخ میده:
-دست من!

بچه اضافه می کنه:
-آغون! (ترجمه: من اینجام خاله! گشنه م هم هست در ضمن!)

گروگانگیر شماره یک میگه :
-رون! شیشه شیر این فسقلی کجاست؟!

گروگانگیرشماره دو پاسخ میده:
-والا من بی خبرم کارآگاه! دقت کردی بهت گفت خاله؟

گروگانگیر شماره یک می زنه پس گردن شماره دو :
-خوبه حالا!!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.