نقل قول:
دراکو هم تو اون وضعیت تنها بخاطر اینکه جون خودش و مادرش در خطر بود میخواست دامبلدور رو بکشه!بخاطر همینم بود که دامبلدور تو طول سال نخواست دست دراکو رو واسش رو کنه!
اون موضوع دو تا دلیل غیر از این داشت . اول اینکه دامبلدور میخواست جلوشو بگیره اما نه به صورت علنی به همین دلیل خودش به اسنیپ گفت مواظبش باشه . حالا اینکه اسنیپ به دستور دامبلدور عمل نکرده به بحث دیگست .
دوم اینکه دامبلدور به هیچ وجه احتمال نمیداد که دراکو موفق بشه . به همین دلیل زیاد پافشاری نمیکرد . این دو دلیل هر دو مال کتاب هستن .
نقل قول:
اگر دراکو نتونست موفق بشه اون کارو تموم کنه، تصمیم گرفت جوری نقش بازی کنه که صحنه مرگ خودش رو بازی کنه!(
آها ! اولا اینکه دراکو موفق شد . ثانیا تو باید این نکته رو در نظر بگیری که دامبلدور زمان بسیار بدی رو برای خارج شدن از هاگوارتز انتخاب کرده بوده . اگر دقت کنی وقتی برگشتن و دوباره وارد هاگوارتز شدن دامبلدور خیلی ضعیف شده بود و تمام اینا در صورتیه که دامبلدور نه از زمان حمله مرگخوارا آگاه بود و نه اصلا فکر میکرد دراکو بتونه موفق بشه . چهارتا دلیل که حرف شما رو رد میکنه امیدوارم قبول داشته باشید که این موضوع نمیتونسته برنامه رویزی شده از قبل باشه .
نقل قول:
حالا چرا تو کتاب 6 هم که هاگوارتز به کمک احتیاج داشت دامبلدور نفهمید؟
واقعا جالبه من حرفتو قبول ندارم . تو یه جوری میگی انگار یهو به دامبلدور وحی میشه که یکی به کمک احتیاج داره در صورتی که اینجوری نیست . اگر دقت کنی وقتی هری و دامبلدور به هاگزمید قدم گذاشتند تا زمانی که مادام رزمرتا بهشون نگفته بود اونا نفهمیدن چه اتفاقی افتاده . دیدی که دامبلدور میخواست اونجا استراحت کنه ! پس اینجا هیچ چیزی نبوده که دامبلدور بخواد بفهمه یا یهو متوجه خطر بشه بلکه حرف مادام رزمرتا بوده .
در مورد کتاب یک فکر کنم جوابش معلومه چون دامبلدور وقتی رفت لندن دید کسی به ملاقاتش نیومده و کسی نامه رو براش نفرستاده خوب میتونسته خودش حدس بزنه جریان از چه قراره و برگرده.
در مورد کتاب دومم دامبلدور خودش به هری گفت علت کمک ققنوس این بوده که هری اونجا خیلی به دامبلدور وفادار بوده !
نقل قول:
خب خوبه خودت داری ندونسته حرفای منو تایید میکنی! چون اون چیزی که تو اسمون بوده ققنوس بوده!و با اینکه در مورد این فرضیه باهات مخالفم ولی اگه بخوام از دید حرفای تو جلو برم پس ثابت میشه که دامبلدور رابطه نزدیکی با ققنوس ها داره! و تو هم قبول کردی که اون ققنوس نمادی واسه دامبلدور بوده!خب عزیز من تو که اینو باور داری که ققنوس نماد دامبلدوره چرا اینو قبول نداری که دامبلدور بتونه به ققنوس تبدیل بشه؟
هزار بار گفتم . اول اینکه اون ققنوس به صورت دود بوده نه جسم مادی . دود با یه ققنوس عادی خیلی فرق میکنه . شاید ققنوس نمادی از دامبلدور باشه ولی در اینجا مطمئنن اون دود ققنوس مانند میخواسته به روح دامبلدور اشاره کنه . چون گفته با شادی در آسمان پرواز میکرد . من از این جمله این برداشت رو میکنم که روح دامبلدور آزاد شده و خود دامبلدورم برای همیشه رفته !
نقل قول:
حالا رولینگ میاد یه حرفی میزنه که کاملا هم درست گفته. به نظر من رولینگ میدونه که داره چی کار میکنه.رولینگ جوری فصل های اخر کتاب 6 رو تموم کرده که همش بویی از امید برگشتن دامبلدور میده! خواستی بهش اشاره میکنم!
هیچ بویی به مشام من نمیرسه شما نمیخواهید حقیقت رو باور کنید . منم مثل شما دلایل زیادی برای اثبات مردن دامبلدور دارم ولی دیگه ترجیح میدم این دلایل رو بر زبون نیارم چون حرف رولینگ رو قبول دارم .
نقل قول:
دوما من به حد کافی دلیل و مدرک که ثابت میکنه دامبلدور یه ققنوسه رو قبلا اوردم!این که تو نتونستی تک تک دلیلای منو رد کنی دیگه مشکل من نیست!چون من که تو پستای قبیلت ندیدم بتونی حتی دو تا از دلایل منو واسه اینکه دامبلدور ققنوسه رو رد کنی!
من دلایلتو رد کردم تو نمیخواهی قبول کنی . اما اینجا موضوع رد کردن نیست فقط . اینجا موضوع اینه که بعضی از چیزا رو شاید نشه با کتاب ثابتش کرد و این هم از همون موارده و برعکس فکر شما تقریبا نظر من در مورد هاگرید و دامبلدور یکیه اگر تو میگی دامبلدور جانور نماست منم با اطمینان میگم هاگریدم جانور نماست اگر تو با اطمینان بیشتری بگی دامبلدور جانور نماست منم با اطمینان بیشتری میگم هاگرید جاور نماست !
دلایل :
1- هاگرید ارتباط نزدیکی با جانوران داره پس شاید خودشم بخواد تبدیل به جانور بشه
2- هاگرید در کتاب اول از بالای دریا پرواز کرده شاید تبدیل به هیپوگریف بشه
3- در داستان خیلی به چشمای هاگرید اشاره میکنه که گریه میکنه و از طرفی همه هم قبل از نزدیک شدن به هیپوگریف باید به چشماش نگاه کنن .
این نظر منه . اگر تو فکر میکنی دامبلدور جانور نماست منم میتونم فکر کنم هاگرید جانور نماست ( دقت کن من میخوام تو رو با یه چنین مثالی راضیت کنم که بعضی چیزا انقدر بی ربط به موضوعن که کسی نمیتونه مثال درست حسابی بیاره تا تو رو متوجه اشتباهت بکنه .
خوب حالا بی زحمت دلایلمو رد کن
راستی در مورد اینکه گفتی هدویگ و دامبلدور در هوا به هم خوردن اگر واقعا میخواهی علت ها رو بدونی باشه میگم . در کتاب پنجم گفته که دامبلدور بسیاری از سفرهاشو با تسترال ها انجام میده . چون هم جهت یابی خوبی دارن و هم سرعتشون خوبه . ببینم میتونی انکار کنی که امکان نداشته دامبلدور اون موقع سوار تسترال ها شده باشه یا نه ؟
نقل قول:
من که تاحالا تو کتاب به طلسمی برخورد نکردم که بگه از اتیش میشه ارامگاه درست کرد!هیچ دلیل مشخصی هم تو کتاب نداره!
اون موقع قرار بوده ارامگاه در اون مکان قرار بگیره که درست تو اون لحظه اتش بوجود اومده و ادامه ماجرا از نطر من!
این که در کتاب اشاره ای به چنین طلسم هایی نشده دیگه مشکل من نیست و اصلا هم باز به موضوع ربط نداره . مثلا در کتاب چهارم بیل و چارلی میزا رو جادو کرده بودند که با هم بجنگند . آیا شما میدونید اون طلسمی که اونا اجرا کرده بودند چی بوده ؟ قاعدتا نمیدونید . زمانی حرف شما درسته که رولینگ بیاد هر چی طلسم در دنیای جادویی هست رو یه جا بنویسه بعد شما نگاه کنید ببینید اون طلسم خاص در اون لیست هست یا نه !
به هر حال من برعکس شما کاملا عقیدم فرق داره و مطمئنم اون به وجود آمدن آتیش جزء مراسم بوده و از نشانه هاشم میتونم به ظاهر شدن آرامگاه اشاره کنم .
نقل قول:
بعد هم اینکه شما که اونجا نبودید که به طور صد در صد میگید بخاطر اینکه اونا از ماجرا بی خبر بودن!من سعی میکنم بر اساس کتاب دلیل بیارم ولی نه اینکه از غیب حرف بزنم!
من نبودم . اما شما هم نبودید ! شما دلیلتون اون آتشه که من میگم بخاطر ظاهر شدن آرامگاهه و کاملا با توجه به کتاب . این شمایین که این قسمت رو قبول نداید ! اینم کاملا با توجه به کتابه نمیدونم هرجاش که فکر میکنید از غیب هست بگید من کاملا ظاهرش کنم براتون با توجه به صفحات کتاب توضیح بدم !
نقل قول:
جواب اینو بالا تو نقل قول اولت دادم! چون به نظر من دامبلدور کمک داشته! و همین طور وجود اون ابزارهای نقره ای!
خب اولا هیچ گاه کار دقیق ابزار نقره ای مشخص نشده غیر از یه موردش که فکر کنم تونسته باشم یک نوع از کارکردهاشو تشخیص بدم . به هر حال هیچ مدرکی نیست که ثابت کنه حرف شما درسته .
اما در مورد دوباره زنده شدن خود دامبلدور در کتاب چهارم وقتی که هری داشت جریان پدر مادرشو موقعی که از چوبدستی بیرون میامدند رو توضیح میداد به طور قطع گفت که هیچ طلسمی وجود ندارد که بتواند انسان ها رو دوباره زنده کند و قاعدتا دامبلدورم انسان هست ( نکته ای مهم از داناترین فرد کتاب با توجه به کتاب )
همچنین رولینگم در مصاحباتش گفته من هیچ وقت مرده ها رو زنده نمیکنم . امیدوارم این دلایل برای نغز گفتارتون کافی باشن .
نقل قول:
خب من نمیدونم تو از کجا کشف کردی کار اون ابزار نقره ای فقط ازمایش کردنه؟ بقیش تو کتاب هفتم معلوم میشه! من نمیتونم به زور کسی رو متقاعد کنم!
خیلی سادست . من بارها گفتم کتاب پنجم دونباله کتاب ششمه یعنی به نوعی ارتباطات در این دو کتاب بیشتره . فکر میکنم خودتون اگر اون قسمت رو خوب بخونید و حرفهای اون قسمت رو با فصل جاودانه سازها در کتاب ششم اونجا که داره در مورد نجینی صحبت میکنه تطبیق بدید بتونید حدس بزنید که کار اون وسیله چی بوده . به هر حال نمیگم فقط اگرم قبلا روی کلمه فقط تاکید کردم همین جا میگم شاید اون وسیله کابردهای دیگه ای هم داشته باشه . ولی به هر حال اونجا مطمئنن دامبلدور از اون وسیله برای شناسایی اون موجود استفاده کرده .
نقل قول:
چرا دامبلدور باید بیاد یه همچین چیزی رو به همه بگه؟ مثلا دامبلدور فقط به چند نفر خاص گفته که میتونه بدون نیاز به شنل ، نامرئی بشه! چون اگه گفته بود تو کارت شکلاتی قورباغه ای که به خصوصیات منحصر به فرد و کارای مهم افراد اشاره میکنه گفته میشد.به نظر من که مثل خیلی چیزهای دیگه ش میتونست این یکی رو هم مخفی نگه داره!
خوب من که هی دارم میگم . دامبلدور وقتی موضوع جانور نما شدنشو نگه یک قانون مهم جادوگری رو زیر پا گذاشته و اونوقت حتی باید به ازکابانم بره . اما بقیه موضوعات شامل توانایی هاییه که لازم نیست ثبت شه و همچنین اطلاعاتیه که حتما باید خودش بدونه .
اگر در کتابم دقت کنی میبینی که کسی نمیتونه دامبلدور رو برای اینکه اطلاعات رو فاش نمیکنه دستگیر کنه فقط افرادی رو دونبالش میفرستادن اونم به صورت مخفیانه که از کاراش سر در بیارن که هر دفعه هم با شکست مواجه میشدند . اما اگر بفهمند دامبلدور جانور نماست و تا حالا اطلاع نداده بدون چون و چرا میامدند دستگیرش میکردند . دیگه نمیدونم چطوری بهت بگم
نقل قول:
بله کاملا درسته! ققنوس واسه اینکه دوباره متولد بشه نیاز به اتش داره! و فکر میکنم که تو کتاب خوندم اتش هم بود تو اون لحظه( اتشی که از تابوت زبانه کشید!)!خیلی عجیبه که درست وقتی که اتش بوجود میاد یه ققنوس هم تو اسمون ظاهر میشه! و ما هم همون طور که شما گفتی اینو میدونیم که ققنوس وقتی دوباره متولد میشه که اتش بگیره! در مورد این که گفته بودی ققنوس بالغ بوده نه جوجه! باهات موافقم! اصلا واسه همین قضیه اون ابزار نقره ای رو وسط کشیدم که بگم اونم ممکنه به این قضیه ربط داشته باشه!
اول از همه اینکه آتش ققنوس اونقدر به هوا نمیره که اون آتشه رفته .
دوم اینکه اون ققنوس به صورت بخار و دود بود ( هزار بار )
سوم اینکه با توجه به متن کتاب اون ققنوس نشانه ازاد شدن روح دامبلدور بوده .
چهار اینکه من شخصا ربطی بین اون ابزار نقره ای و دامبلدور نمیبینم . دوباره این نکته رو یادآوری میکنم که هم دامبلدور و هم رولینگ گفتن مرده ها رو زنده نمیکنن !
نقل قول:
من کی گفتم رولینگ دروغ گفته؟ حالا خوبه صد بار مثل نقل قول زیر اشاره کردم که من حرف رولینگ رو تایید میکنم!
آها ! من فکر میکردم رولینگ گفته دامبلدور نمیتونه دیگه برگرده . حالا نمیدونم چطوری هم شما حرف رولینگ رو قبول دارید هم حرف خودتونو !
نقل قول:
و نکته اخر! ببین بلیز به نظر من تو هرچی رو که خودت قبول داشته باشی رو قبول میکنی ولی به چیزهایی که مورد نظرت نیست حتی فکر هم نمی کنی!
اینو من از ماجرای اسنیپ و اون گردن اویز تو خانه بلک ها برداشت کردم که تو اونجا یه نظر دیگه در مورد شیوه سرنخ دهی رولینگ داشتی ولی جاهای دیگه یه جور دیگه برخورد میکنی و همه اونا رو نادیده میگیری!
اگر به من بگن در مورد خودت نظر بده که من میگم اگر حرف منطقی باشه صددرصد قبول میکنم و یا اگرم قبول نکنم دیگه مخالفت نمیکنم . پس بدون اگر دارم پست میزنم و جوابتو میدم علتش اینه که حرفات از نظر من منطقی نیستن . در مورد گردن آویز خانه بلکه ها هم که تا جایی که یادمه نظرتو با کمال میل در مورد اینکه ریگلوس ر.آ.ب هست پذیرفتم و گفتم مقاله خوبی بود . حتی با هری پاترم صحبت کردم که باید این مطلب رو به صورت یک خبر در سایت چاپ بشه . اگر شما اون مسئله رو اینجوری برداشت کردید دیگه وای به حال جاهایی که من سرسختانه دارم مخالفت میکنم .
خطاب به مدیران : بعد بگید چرا تاپیک دامبلدور زنده است یا یه حقه هست رو قفل نکردید ! علتش این بود که من میدونستم هنوز یه چنین مورد هایی وجود داره . به هر حال ببخشید موضوع تاپیک یکم داره عوض میشه تاپیکی برای بحث کردن در مورد دامبلدور وجود نداره !