در وزارتخونه ساعت چهار بعد از ظهر
تق...تق....بومب
آمبریج:چی کار کردی؟!؟؟زدی درو شکوندی!
جاسم:ببخشید
آمبریج با یک حرکت چوبدستی در رو به روز اولش برگردند!
آمبریج:حالا برو دوباره در بزن!
جاسم:چشم
تق...تق..
آمبریج:بیا تو...
آمبریج:خوب کاری داشتید؟!
جاسم:بله
آمبریج:خب بگو.....
جاسم:میخواستم حقوقمو بگیرم.
آمبریج:
آمبریج:حقوق؟!؟!؟!؟
حقوقم کجا بوده!؟!>؟!؟!؟؟!؟!؟!؟جاسم:
آمبریج:من همین چهار روز پیش بهت حقوق دادم...ایناها....اینم رسیدش
جاسم:میدونم ولی....
آمبریج:ولی چی؟!؟!
جاسم:چهار روز پیش آنتونعلی حقوقمو ازم گرفت
آمبریج:آنتونعلی؟!؟!؟مطمئنی؟!؟
جاسم:بله....
آمبریج با بلند گو اعلامیکنه:آنتونعلی دالاهوف به دفتر معاون وزیر.....آنتونعلی دالاهوف به دفتر معاون وزیر.....
تق...تق....
آنتونعلی:مشکلی پیش اومده؟!؟!
آمبریج:چرا حقوقه این بچه رو ازش گرفتی؟!؟!!؟؟!
آنتونعلی:حقوقه جاسمو میگید؟!؟!؟
آمبریج:بله
آنتونعلی:من حقوقشو گرفتم ببینم چنده....ولی بعد بهش پس دادم!
جاسم:
من حقوقمو میخوام
آنتونعلی:اگه باور نمیکنید تو جیبشو ببینید!!!!
آمبریج:واستا کنار ببینم.......وای..ی.ی..ی.ی.ی..ی.ی.
آمبریج:
جاسم!!!!!!!!!آمبریج:حقوقت که تو جیبته!!!!!!!!!!!!!
جاسم:کو!؟!؟!؟
جاسم:من......نبود.....تو.....جیب.......به....ریش....مرلین.......قسم.....که.....تو........جیبم...........نبود!
آمبریج:چرا به ریش اون مرلین بیچاره قسم میخوری؟!؟!!!
آمبریج:ریشای اون چه گناهی کرده!!؟!؟!؟!!!
جاسم یهو غش میکنه!
آمبریج:جاسم....جاسم.....جسم.....حالت خوبه؟!؟!؟!؟
آمبریج:آنتونعلی چرا اینجوری شد!؟!؟
آنتونعلی:نمیدونم قربان
آمبریج:
نورممد....نورممد....کجایی؟!؟؟!نورممد:بله خانوم!!!!!
آمبریج:جاسم حالش بد شده!!!!!!
نورممد:چی..ی.ی.ی.ی..ی.ی.ی.ی.ی..ی.ی.ی.ی.ی..ی.ی..ی..
نورممد:
خدایا جاسم من چیش شده!؟؟!؟!؟!؟!؟؟!؟!؟!!؟!؟!
ناگهان نورممد عصبانی میشه و گردن آمبریج رو میگیره!!!
نورممد:وزغ پیر....با جاسم من چی کار کردی؟!؟!؟!؟!؟
آمبریج:ماااااااااا.....خفه شدم....خفه شدم.
نورممد آنقدر گردن آمبریج رو فشار میده تا بالاخره آمبریج میافته میمیره!
بعد جاسم از جاش بلند میشه.....و نور ممد میگه:
خوب بود آنتونعلی؟!؟!
آنتونعلی:کارت حرف نداشت!نورممد!!
آنتونعلی کار تو هم حرف نداشت جاسم!!
(
پس بدین ترتیب آنتونعلی ...جاسم....نورممد....تونستند با همکاری هم آمبریج رو بکشند