ببخشيد..براي رفع يه مشكلي اون پست قبلي رو پاك كردم......پست اين پست دوست عزيز تر از جان...شون پن..را فكر كنيد پست بعديه منه..باشه...؟
--------------------------
طي يكي از پارتي هاي سه شبانه روزه اي كه گيليدي براي جوانان طرح ديده بود تا باعث شود انرژي كاذب جوانان تخليه و با انرژي مثبت به سر كارهاي خود روند يك اتفاق خيلي جالب افتاد
هير پاتر...پسري كه زنده ماند(و از وب مستري به طرز جالبي كناره كشي كرد) بعد از اينكه توانست از زير مشت و كتك هاي نميد...دختري كه با پسري كه زنده ماند ازدواج كرده است....جان سالم به در ببرد و علت معتاد شدن را به دروغ گردن گيليدي پاك بياندازد...ديگر نتوانست دوري از پارتي هاي جذاب گيليدي را تحمل كند...ديگر طاقت نداشت و با هزار فريب و حيله در اين پارتي جهاني شركت كرد
از همه جالب تر شيوه هري پاتر براي فريب ملت بود... چون ملت شاهد انصراف او از وب مستري بودند*......
.خبر نگار كنجكاو ما...جان دولمايان....كه در پارتي در كنار يكي از ربات هاي نيمه خودكار نوع دوم به سر ميبرد...ناگهان متوجه ساحره مشكوكي شد...ساحره اي كه نظر جان را جلب كرده بود در بين چهار ساحره ديگر ( ) در حال احوال پرسي و آغوش گرفتن بودن(تازه به هم رسيده بودن..براي همين داشتن همديگر را از روي علاقه بقل ميگردن...گير ندين ديگه)....ناگهان چهره ساحره براي جان آشنا به نظر رسيد...سريع به عكاسي كريوي زنگ زد تا به دنيس كريوي (يكي از بهترين عكاسان قرن) بگويد كه بيايد اينجا...ولي....دنيس در مغازه نبود...چون ساعت 2 شب بود....به فكر افاد كه به ميابل** دنيس زنگ بزند....بالخره دنيس جواب داد.جان:سلام دنيس...كجايي؟
دنيس:سلام..تو پ1پارتيم
.از گوشي ميابل صداي همان موسقي مايمد كه در پارتي بود...ناگهان موتجه شد كه دنيس هم در گوشه باغ كنار درختي ايستاده است...جان دوان دوان به طرف او رفت...به او گفت:سلام دني....دوربينتو آوردي؟
دنيس:آره..آوردم..مگه ميشه كه پارتي برم و دوربين نبرم...
جان :پس بدو بيا بريم اونور
جان و دنيس دوان دوان به طرف ديگر باغ يعني همانجايي كه آن ساحره بود رفتند...در بين راه به چند تن از ساحره ها و جادوگران برخورد كردند...بالاخره رسيدند...
جان:خب..دني..اون ساحره هرو ميبيني؟
دنيس:آره..چيه؟چشاتو درويش كن....مگه خودت ......
جان:اه ..ساكت شو..ببين زود باش ازش عكس بگير...
دنيس:..نه..من از ناموس مردم عكس نميگيرم
جان دو تا سكه طلا بيرون مياورد
دنيس:..خب اينجا پارتيه ديگه نه؟اينجا مقرراتش فرق داره...راستي مشخص نيست كه اين ناموس كيه....
جان: آره..فرق داره...مقررات فرق داره
دنيس:يه لحظه صبر كن ميخوام قشنگ روش بشه به طرف ما...اها...3..2....1.با اجازه برادر و پدر طرف....چيك
عكس از زير دوربين مياد بيرون.....
جان:ايول...چقدر نزديك گرفتي...ولي اشكال نداره..بيا اينم پولت....ببين دستت درد نكنه....اي...هري در درفت...هري در رفت...اه حيف شد..
بعد از پخش اين عكس و رسوايي هري پاتر...پسري كه تغيير قيافه داد تا در پارتي شركت كند....ما از نميد گزارشي گرفتيم كه جالب است بدانيد
گزارشگر:خب...دوشيزه نميد...نظر شما در مورد اين عكس چيست؟
نميد گريه كنان:اين هري من نيست...هري من ...هري من...
يكي از مقامات مسئول در بي جامه پارتي كه خواست اسمش فاش شود ولي ما نخواستيم گفت:او را بايد به پشت طاق نما پرتاب كرد كه با تغيير قيافه و اندام قصد فريب ما و ساحره ا را داشته است...
بعد از اينكه هري پاتر صداي چيك دوربين را كه با توجه به صداي بلند موسيقي سيستم او ا دون(بهترين گروه موسيقي جهان) شنيد پا به فرار گزاشت...
تنها نگهبانان آزكابان كه فقط 3 ديوانه ساز بودند*** وقتي خبر فرار هري پاتر را شنديند با صداي رعب انگيزي شروع به خنديدن كردند و باعث شدند كه تا 5 كيلومتري تمام گياهان و جانوران آبزي آن اطراف بميرند
--------------
* او وب مستر يكي از سايت هاي پر طرفداري بود كه مشنگهاي جادوگر شيفته درست كرده بودند...
** ميابل= موبايل
جادوگرها كه آنتن دهي بهتري دارد
***وقتي ولدمورت بازگشت..همه نگهبانان آزكابان به سوي او رفتند..ولي اين سه نگهبان كه اندامي كوچكتر و نحيفتر داشتند و خنده رو بدوند از در گاه ولدمورت رانده شدند