محتوا و پست پر محتوایی بود آفرین بهتون که بلدید از این کارها. از آهنگای ما پر محتوا تر بود حتی.
منتظر پادکستهای بعدی هم هستیم. این کامنت من رو بعنوان سابکراب، فالو، شیر، کامنت و لایک و فعال کردن زنگوله در نظر بگیرید.
درمورد شخصیتهای معروفی که حرف زدید، شخصیت های معروف یکسری ویژگیهای خوب و بد دارن. که تاثیر داره روی انتخاب یکی. برای مثال سایکو بودن بلاترین ویژگی مثبتی بود که بلاتاریک(عرفان) خوشش اومد و انتخابش کرد. یک شخصیتی بود که شناسه قبلیشم باهاش یکسری اشتراکات داشت.
اما برای مثال یک شخصی مثل خود من، ترجیحم روی اینه که یک شناسه و شخصیت خودم رو داشته باشم. یک شخصیت یونیک که فقط مختص خودم باشه. برای همین ترجیحم روی اینه که سمت شخصیتهای خیلی معروف نرم.
اما قسمتی که بلاتریکس درست گفته بود که آدم سفید بودن سخته ولی آدم بد بودن راحته. تصور کن توی فقط یک هفته، نه کل زندگیت یا کل سال، بخوای یک آدم کاملا سفیدی باشی. حرف بد نزنی، دروغ نگی، فحش ندی یا حتی بعضی وقتا یک چیزی رو یا کسی رو مسخره نکنی. با کسی دعوا نکنی و نخوای دهن یکیو بخاطر کاری که کرده سرویس کنی و جیزز وارانه ببخشیش. قطعا همهی ما حداقل چند تا از این کارهای بد رو تو زندگیمون انجام دادیم یا میدیم. و حتی اگه آدم خوبی هم باشیم، سفید مطلق نیستیم. برای همین خود شخص من زجر آوره که بخوام یک شخصیت کاملا سفید داشته باشم که محکوم به رعایت کاراش و اعمالش باشه.
از طرفی سیبل و خود هلگا که مثال زدید هم، سیبل ما خیلی با سیبل توی کتاب و فیلما فرق داره. اصلا یک ورژن دیگست از یک دنیای موازی. اصلی ترین فرقشم اینه که سیبل ما سیبیل داره.
یا هلگاهافلپاف، تصوری که همیشه من ازش توی فیلما داشتم این بود که یک خانم سن بالا و خونه داره، ناز و مهربون بوده. عین مامان بزرگای مهربون که برنامه آشپزی نگاه میکنن و برای نوههاشون که هروقت اومدن خونش براش شیربرنج درست میکنن.
اما هلگای توی سایت ماشالمرلین بزنیم به تخته، یک بانو هلگای وایکینگطوری، مامی، ژووون داره که وزیر هم شده.

فکر نکنم جاهطلبی جزو شخصیت هلگای فیلما باشه.
حالا مسئله اینجاست که شاید بشه با هلگا یا سیبیل اینکارو کرد. اما با کسی مثل دامبلدور که دیگه توی مغز ملت هک شده که چیه و کیه نمیتونیم همچین حرکتی بزنیم. و نیازه که عین خودش رفتار بشه و ازادی عمل زیادی رو از کاربر میگیره. مگه اینکه یکی شدیدا با شخصیتش ارتباط گرفته باشه و بخواد که مثلش باشه.
البته اینم بگم که مخالف سپردن شخصیتهای کلیدی کتاب به افراد تازه واردم. برای مثال کسی که تازه وارده و درست نوشتن رو بلد نیست و تازه میخواد یاد بگیره، یهویی بره شخصیت کلیدی مثل، اسنیپ، رون، هری، آرتور و... رو بردارن ممکنه به ایفا صدمه برسه. برای مثال بقیه اعضای تازه وارد وقتی میان توی سایت و میبینن یکی دراکو مالفوی برداشته، طبیعتا ذوق میکنن و میرن پستاش رو بخونن. اما وقتی ببینن شخصیتش رو خوب و درست نمیتونه پیش ببره زده میشن طبیعتا. نه فقط از اون شخصیت. از کل ایفا یا سایت. میگن این سایت دامبلدورش، دراکوش، هریپاترش چه بده... البته نمیگم که قفل بمونن و فقط اعضای قدیمی بتونن بردارن. اما با نظر مدیرای ایفا به افرادی که میتونن واقعا درست با اون شخصیت ایفا کنن و حتی، موقع جواب دادن پیام شخصیا یا فعالیت های خارج از ایفا هم اسم و عکس اون شخصیت رو خراب نکنن داده بشه.
درمورد بحث اکیپهای سایت که پیش اومد... تا حدودی با نظر بلاتریکس موافقیم ما توی این قسمت. البته حرف هافل هم درسته که اکیپها مثل یک شمشیر دو لبه میمونن. اما بنظرم اون لبهی خوبش از لبهی بدش بیشتره.
هافل درست اشاره کرد که ممکنه این اکیپها باعث و هرج و مرج بشن و دعوا اینا بشه و... اما بنظر ما اگه این اکیپها یک بزرگتر درست حسابی داشته باشن، یا گروهها یک ناظر درست حسابی داشته باشن به راحتی میتونه جلوی این اتفاق گرفته بشه. درضمن، نظم و قانون همیشه هم چیز خوبی نیستن. بعضی وقتا همین هرج و مرج خیلی میتونه مفید استفاده بشه. تو ادامه حالا براتون مثال میزنم.
خود من وقتی سال 95 وارد بعنوان یک تازا وارد، وارد سایت شدم اگه اون جو پر انرژی و گرم و صمیمی گریفیندور نبود مطمعنم که الان اینجا نبودم. نه فقط توی گریفیندور، بلکه توی خود سایت. خاطرات خیلی خوبی که توی اون سالهای اولیه عضویتم برام درست شد دلیل اصلی بود که تا الان از سایت و گروهم نتونستم دلبکنم و وفادار موندم. هم همینه. وقتی اون موقع وارد گریف شدم با یک جو پر انرژی و صمیمی و گرم و خانوادگی اشنا شدم که منو به گریف وفادار کرد و باعث شد حتی نه بخاطر پست زنی. بلکه بعضی وقتا بخاطر اون جو هم که شده برگردم سایت.
و یک نظری هم که دوست داشتم همینجا بگم و نظر بقیه ملت رو هم بدونم این بود که، اون موقع من یادمه اکیپ گریف عین همین که هافل گفت سر تیکهای حرفی چیزی یا نمرهای. شیپور جنگ میزدن و گشون کشی میکردن برای دعوا. با اینکه دعوا کار بدی بود و دعوا کنان آدمای بی تربیتی شناخته میشن ولی خیلی حال میداد. جو و انرژی خوبی میداد به ادم مثل وقتی دوران ابتدایی بچه های کلاس رو جمع میکردین که برین دعوا با کلاس بغلی.
اما میتونیم با همین ایونتها یا دعوا های صوری همین جو رو دوباره راه بندازیم توی ایفای نقش. مثل وقتی که من سوژه ای نوشتم که اشتباهی ارشد ریونکلاو رو میدزدم و ریونکلاو که از همجا بی خبرن فکر میکنن عمدی بوده و گشون کشی میکنند. یا وقتی که آرسینوس جیگر بر علیه وزارت وقت کودتا میکنه و ملت به دو گروه تقسیم میشن. پذیرای نظراتتون زیر این کامنت ما هستیم.
درمورد سریال هریپاتر... Meh...! به مرلین که وقتی اولین بار که شنیدم میخوان سریال هری رو بسازن چقد ذوق زده شدم. حتی قبل شنیدنش هم همیشه میگفتم که هری پاتر مثل GOT نیاز به سریال داشت نه فیلم، تا بتونن خوب و با جزئیات دنیای هریپاتر و کتاب هارو به تصویر بکشن. تصور کنید بجای فیلم، یک سریال حدال 8 قسمتی داشتید. خیلی خفن میشد نه؟
اما چرا دیگه الان سریال آنچنان ذوق زدم نمیکنه؟ لطفا اجازه بدین توضیح بدم. نظرتتون رو هم حتما کامنت کنید یا توی پخ یا اتاق آبی بیاید دربارش صحبت کنیم.
بلاتریکس برای مثال سریال ارباب حلقه هارو مثال زدم. منم از همون سریال استفاده میکنم برای مثالم.
البته اینم از الان بگم، من طرفدار ووک نیستما... یعنی هر فیلم و سریالی بیاد که شخصیتش سیاه پوست باشه یا یک زن قوی باشه درجا بگم، اه بابا این سریالم دیگه بدرد نمیخوره اینا باز تبلیغ رنگین پوستا یا فمنیستارو کردن... نه.
اما...
توی سریال ارباب حلقه ها، توی کتابش هیچوقت ما الف سیاه پوست نداشتیم! حتی الف ها اصلا به نورانی بودن و سفید بودنشون معروف بودن. توی فصل اول سریال اومدن از یک الف سیاه پوست استفاده کردن. بعنوان اینکه این الف از نژاد یک الفهای خاصیه که هیچوقت سرزمین خدایان رو ندیدن و در نتیجه نور خدایان هم به صورتشون نخورده، در نتیجه رنگ پوستشون !نسبتا! به الف های عادی نور کمتری داره. و بیشتر به نقرهای میزنه تا سفیدی. بهشون میگن الف های نقره ای. دقت کنید توی کتاب نگفته تیره، حتی باز هم روی نورانی بودن الف های نقره ای مانور داده. حتی اگه اشتباهی نکنم، توی سرزمین میانه طبق گفته نویسنده اصلا الف شخص سیاه پوستی نداریم ما. (اگه اشتباه نکنم)
اما توی سریال اومدن از یک الف سیاه پوست استفاده کردن درحالی که گذینه های دیگه هم داشتن. بقول بلاتریکس، آقا فقط یک الفه دیگه کنار بیاید باهاش از سریال لذت ببرید. دقیقا کاری که من با خودم کردم. کنار اومدم و از سریال لذتمو بردم.
فصل بعدش چیشد؟ یک شهر الفی بود که نصف مردمش کلا سیاه پوست بودن. و اینبار نه صرفا نقرهای. کاملا سیاه شده بودند. حتی اگه از تغییراتی که توی داستان کتاب ایجاد کرده بودن و از خودشون داستا نوشته بودن هم توی ذوق هواداران زد.
خب، اینهارو گفتم به اینجا برسم که آقا تنها چیزی که برای من و خیلی از این طرفدار ها خوش نمیاد این نیست که سیاه پوست رو توی فیلم ببینیم. اینه که چرا به کتاب وفادار نموندن. این وفادار نمونده نتیجش شد نمرات فصل آخر got. نتیجش شد نقد های منفی خود سریال ارباب حلقه ها.
شاید الان بگید خب یدونه اسنیپ سیاه پوست شده دیگه یدونه اینو تحمل میکنیم. همین دو روز قبل یک احتمال خیلی قوی اومد که ولدمورت هم میخوان مونث کنن.
و من مطمعنم این فقط اینجا تموم نمیشه. وقتی سریال اماده شد و اومد بیرون. با اینکه فرصت ساخت سریال داشتن و کلی ملت ذوق زده که پشت در های سینماها سف وایسادن و بلیط خریدن تا سریال رو ببینن، اونقد تغییر توی داستان کتابها، شخصیتها، و... میدن که کلی ملت زده میشن. و مطمعنم که قطعا اینکارو میکنن و کلی از آدم هایی مثل هلگا عزیز که کتاب هارو خونده و به همین دلیل از فیلماش بیزاره، از سریالش هم بیزار میشه.
من دوست داشتم بیان یک دنیای جادویی جدید خلق کنن. که یک شخصیت معلم بد سیاه پوست داشته باشه. و یک شخصیت شرور زن داشته باشه. ماهم از دیدن یک دنیای جادویی دیگه لذت ببریم. اما سریال هریپاتر رو به کتاب ها وفادار نگه دارن. کار سختی نبود واقعا. بازم میگم دلیل ناراحت بودن من عوض شدن فقط یک شخصیت نیست. خود سریال وقتی بیاد همگی میبینیم که چقدر سریال نسبت به کتاب و فیلم عوض شده. هرچند امید وارم باز هم بتونم از دیدنش لذت ببرم.
در باب حرف آخرم خطاب به بلاتریکس. آقا هرچند با ما سر بانک را نمیومدیو نمیای و هم ماهم یادمون نره و اینارو تو دفتر اعمال تالار اسلیترین مینویسیم...

اما مزدوج شدنت بسی تبریک و مبارکه. درسته نمیتونیم با نیمبوسمون بیایم جلو درتون لنگر بندازیمو از پولایی که تو بانک خوری و صداشو در نیاوردی شاباش بگیریم. شیرینی هم که نمیدی... ماهم بدون کادو همون تبریک رو میگیم. خبری بسی خوشحال کننده بود وقتی شنیدیم. مزدوج شدن با افراد سایت، حقیقتا یک رویای رمانتیک، عاشقانه، فانتزی بود براما. شما بهش رسیدید ولی. سالهای خوشی براتون آرزو مندیم.
خب، خیلی نوشتم ممنون از وقتی که گذاشتید و خوندید. منتظر پادکست های بعدی هم هستیم. خسته نباشی هم به هلگا و هم بلاتریکس. نیشم به گردونتون.