wand

روزنامه صدای جادوگر

wand
مشاهده‌کنندگان این تاپیک: 1 کاربر مهمان
پاسخ: رادیو وزارت سحر و جادو
ارسال شده در: سه‌شنبه 22 مهر 1404 22:58
تاریخ عضویت: 1404/06/08
تولد نقش: 1404/06/11
آخرین ورود: امروز ساعت 16:03
پست‌ها: 25
آفلاین
سلام
ایده ی فوق العاده ی شما یعنی هلگا هافلپاف بزرگ و بلاتریکس عزیز برای ایجاد این پادکست و صحبت از گذشته ی جادوگران برای منی که تازه وارد حساب میشم فوق العادس، فرصتیه که من به عنوان یک ادم تازه احساس نزدیکیه بیشتری با اعضا و با سابقه های اینجا میکنم، احتمال میدم که تازه وارد های دیگه هم با من هم نظر باشم.
فقط نقدی داشتم که اگه قابل بدونید مطرح کنم و اگه به نظرتون شایسته اومد بهش فکر کنید!
دلیلی که من برای مشارکت نکردن مردم خصوصا تازه وارد ها توی مباحث و اتفاقات و کلا جریانات سایت میدونم، البته با توجه به اینکه خودمم یک تازه واردم و شایدم دیدگاهم قابل لمس تر باشه، اینه که بخش به بخش نیاز به تایید گرفتن از یک سری استاد(البته با احترام فراوان برای اساتید) وجود داره!
البته نمیگم که نیاز نیست، به نظر من نیازه اما برای گوش زد کردن مسایلی که بیشتر به خوانایی نوشته ها مربوطه مثل همون نقطه و اسپیس و...
وقتی مورد نقد محتوایی قرار گرفته میشی ناخوداگاه ابتکار عمل و ایده ها خاموش میشن و نویسنده چهارچوب مدار تر میشه!
از این رو جسارت برای مشارکت و به قولی ایفای نقش کم میشه و اعضای اصلی و فعال سایت مثل یک چرخه تکرار میشه چون ادم جدیدی پتانسیل تاثیر گذاری رو توی خودش نمیبینه!

در ضمن امیدوارم از این محتواهای جذاب بیشتر توی این سایت ببینم و همیشه فضای انتقاد و مشارکت باز باشه
ضمن تقدیر دوباره از خلاقیت بی نظیر
پاسخ: رادیو وزارت سحر و جادو
ارسال شده در: سه‌شنبه 22 مهر 1404 19:42
تاریخ عضویت: 1403/11/27
تولد نقش: 1403/11/30
آخرین ورود: امروز ساعت 11:48
از: هر جا که بخوام!
پست‌ها: 513
مدیر کل جادوگران، بانکدار گرینگوتز، استاد هاگوارتز
آفلاین
سلام!
مرسی از برنامه‌ی خوبتون. هر دوتون عالی بودین طوری که منی که از وویس فراری هستم، تا تهش پشت سر هم گوش کردم. در حالی که اولش برنامه ریخته بودم هر بار یک ربع یا نیم ساعت گوش بدم تا ساعاتی بعد، ولی خب اینقد جذاب بود که ول نکردم. (البته بلاتریکس همیشه می‌دونه چطوری وویس بده که بخوای تا تهشو گوش بدی )

از حالا بگم هر بخش از پستم خطاب به یه بخش از صحبتاس و یکم مجزا از هم به نظر می‌رسن. به بزرگی خودتون ببخشین.

عدم مشورت و کامنت گذاشتن مشکلیه که سال‌هاست رنج می‌بریم و نمی‌دونم راهکارش چیه. من عاشق اینم که با بقیه مشورت کنم و نظرات بیشتری بشنوم. چون اصلا همینه که باعث می‌شه نقاط ضعف در بیاد و حتی با ایده‌های جدید تبدیل به یه ایده‌ی بهتر بشه.
طرح جادوگر که پارسال اجرا شد، شروعش از 2 طرح کاملا مجزا بود که هیچ ربطی به هم نداشتن! ولی چون بردیمش وسط جمع اینقد ایده‌های جدید و متفاوت اومد که نهایتا یه پکیج کامل طرح جادوگر شد که کلا ورودی ایفای نقش جادوگران رو متحول کرد. حتی طرح هاگوارتز اختصاصی هم همینطور بود و ایده‌های مختلف جمع شدن و تهش این شد و اگه اینطور نبود که دور هم جمع شیم و نظرخواهی کنیم و هرکس جرات کنه که نظرشو بده، هرگز به این‌جایی که الان هستیم نمی‌رسیدیم.
شاید کسانی که به هر دلیلی مشارکت نمی‌کنن بتونن بگن علت چیه بلکه بتونیم راهکار بیابیم تا از نظرات بیشتری بهره ببریم.

برای کمک به شخصیت‌پردازی اعضا تاپیک داریم تو ویزنگاموت. غرفه شخصیت‌پردازی. البته هلگا اشاره کرد که با طرح جدید دیگه از همون اول تازه‌واردا یه استاد راهنما دارن که سعی می‌کنن تو شخصیت‌پردازی کمکشون کنن. ولی من شخصا خیلی تو مرحله معرفی شخصیت گیر نمی‌دم و ترجیح می‌دم یکم جلو بیاد و فعالیت کنه و آشنا شه تا بتونه تصمیم بگیره چه شخصیت‌پردازی‌ای دوست داره. ولی به هر حال این تاپیک برای کمک به همگان هست.

من چقد قلب‌قلبی شدم با بخش آشناییت با دلفی تا خصوصا رسیدن به خواستگاری و گرفتن بله. وقتی بلاتریکس تو تلگرام خبرشو می‌داد و می‌گفت به خاطرش سرش شلوغ می‌شه هم مردمک چشمام به شکل قلب تغییر می‌کرد. واقعا از صمیم قلبم خوش‌حالم براتون. 💙

در مورد ماجرای کوییدیچ حقیقتا نمی‌دونم باید پاسخی بدم یا نه چون دوست ندارم اگه همه چی حل شده، دوباره باز بشه. ولی اگه هنوز مسئله حل‌نشده‌‌ای حتی برای یک نفر باقی مونده لطفا بگین تا یک‌بار به طور کامل از طرف مدیریت توضیح بدم دقیقا چی شد، چون گویا یک سری از مسائل علت انجامش واضح نبوده و طبیعیه بابتش سوء تفاهم پیش بیاد.
ولی خیلی کلی اگه بخوام بگم، صحبت دوستانه‌ی اولیه که صریحا گفته شد مدیرا هنوز از نظر قانونی به نتیجه‌ای نرسیدن و فقط دوستانه می‌خوایم لطفا در ادامه ملایم‌تر بنویسین، سخن پایانیش این بود که بلاتریکس گفت حتما انتقال می‌دم ولی این که قبول می‌کنن یا نه رو نمی‌دونم و نهایتا بن می‌شیم دیگه.
بعدش مدیرا با رای اکثریت به نتیجه رسیدن و تو تلگرام پیام اخطار برای پست سوم و چهارم به تیم پیامبران مرگ از طریق بلاتریکس داده شد.
همزمان چون اعضا هم اعتراض کرده بودن و خواستار رسیدگی بودن، باید پاسخی بهشون داده می‌شد دیگه؟ پس برای این که اعضا بدونن تذکر داده شده و پیامبران مرگ هم هیچ گاردی نگرفتن و پذیرفتن، بهشون از طریق چت‌باکس اطلاع داده شد. (گفتیم پست زدن خیلی حالت رسمی‌طوری بهش می‌ده و جدی‌تر قضیه رو جلوه می‌ده، پس یه پیام تو چت‌باکس بهتره که شخصا در جریان بودم و موافق. فقط حرفای بعدش بود که واکنش شخصی دابی بود.)

هرکدوم از این پاراگراف‌ها خودش کلی حرف پشتشه که فقط اگه هنوز دشواری در موردش وجود داره بگین بگم. مثل این که تو بخش دوستانه بلاتریکس واقعا خیال می‌کرد به من گفته که قرار نیست دیگه پیامبران اینطوری بنویسن که کاملا طبیعیه در این صورت ناراحت بشن چرا به تذکر رسمی رسید، در حالی که اینطور نبود و ما خبر نداشتیم با همون صحبت دوستانه همه چی تموم شده.

در مورد انجمن بزرگ‌سالان هم آقا حرفای منو کامل نیاوردیا. اینطوری نبود که کلید کنم رو نه نمی‌شه.
من صریحا گفتم که ما اصلا بین مدیرا به اون بخش نرسیدیم که بحث کنیم انجمن بزرگسال اصلا می‌خوایم تو سایت باشه یا نه. چون مرداد ماه می‌خواستیم یه انجمن عمومی جدید به سایت اضافه کنیم که با این بهونه که فعالیت سایت پخش می‌شه و الان تو وضعیتی نیستیم که بخوایم فعالیت اعضا رو پراکنده کنیم، اون انجمن پیاده‌سازیش کنسل شد. بنابراین وقتی بحث انجمن بزرگسالان اومد وسط، این انجمن هم به همون دلیل مشابه رد شد کما این که تازه این قراره انجمن خصوصی باشه. یعنی فعالیتی می‌شه که اصلا مهمان نمی‌بینه و عملا یه بخش از فعالیت از دیده‌ها پنهان می‌شه. که این آخرین چیزیه که ما برای سایت می‌خواستیم چون تابستون واقعا فعالیت سایت پایین بود، حالا فکر کنین بخشیش رو هم بگیریم ببریم خصوصی. یعنی اصلا بحث با ماهیت انجمن نبود، کلا نظر تیم مدیریت در مورد ایجاد انجمن جدید بود همین. حتی اون انجمن عمومی کنسل‌شده رو هم مرداد زدم و شخصا کلی هم تاپیک براش پیشنهاد دادم. ولی خب، با دلایلی که به نظرمون منطقی اومد و بخشیش رو بالا گفتم کنسل شد. هرچند من هر از گاهی می‌رم یه تاپیک جدید توش می‌زنم. ایناهاش. :(

تنها چیزی که منو وسوسه کرد که شاید انجمن جدید با وجود پخش کردن فعالیت ارزشش رو داشته باشه، این حرف بلاتریکس بود که گفت باعث می‌شه انگیزه فعالیت شخص بیشتر بشه...


در نهایت یه اعتراضی هم بکنم! این حرفیه که زدی:
نقل قول:
"اگه این اتفاق واسه هافلپاف میفتاد یعنی واقعا یک فضایی بود که می‌تونستی بگی این فضا، کاملا یک فضای دوستانه است و همه همو دوست دارن، آیا عضواش می‌رفتن؟"

و معتقد بودی عضوه اومده اما هافلپاف تو جذب موفق نبوده چون اون اکیپ رو نداشته.
نمی‌دونم چی باعث شده فکر کنی صمیمیت و فضای دوستانه‌ای که باید تو گروهای دیگه وجود نداره. اگه طبق حرفی که در مورد هافلپاف زدی به خاطر عدم موندگاری اعضای اون گروهه، بذار آمار ورودیای سایت فقط در بین تازه‌واردا (و نه عضو قدیمی که برگشته) رو از طرح جادوگر به بعد بدم:

گریف 12 ورودی | اسلی 10 ورودی | ریون 6 ورودی | هافل 5 ورودی

الان فضای صمیمانه‌ای که می‌گی اسلیترین با اکیپ ایجاد کرده و به ماندگاری عضو کمک می‌کنه، باعث شده چند نفر از اون 10 نفر موندگار بشن که باقی گروها چون توش شکست خوردن یعنی این فضا رو نساختن؟ اگه اشتباه نکنم اینا تازه‌واردایی هستن که بیش از یک ماه تو سایت فعالیت داشتن. اگه اشتباه کردم اصلاح کنین.

گریف: لورا | لیسا | جینی | هرمیون | کاسیوپا | آریانا | آلبوس (از هافل) (7)
ریون: بم | کریدنس | لیلی | لاکرتیا (4)
اسلی: لوسیوس | نارسیسا | جوزف | اسکارلت (دِرِک فعلی) (4)
هافل: رودریک | زاخاریاس | هیبرنیوس (از اسلی) (3)

من اینو فقط براساس باور تو آوردما. وگرنه به نظر من جدای از این که واقعا خیلیا رو با حمایت از طرف گروه می‌شه موندگار کرد، یا یه عده خودکار کاریشونم نکنی موندگار می‌شن، در مقابل عده‌ای هم هستن که هیچ‌وقت قرار نبوده بمونن و عدم موندگاریشون تقصیر کسی نیست.

و در کل بگم همونطور که خودتم در مورد ریون مثال زدی که گروه دوستی داشتین، به نظر منم نه‌تنها لازمه که گروها فضای صمیمی و دوستانه ایجاد کنن، بلکه همیشه در طول تاریخ سعی همه گروها در همین بوده دیگه. فقط به نظرم مباحثی که توش مطرح می‌شه و این که حمایت در چی دیده می‌شه مهمه که در این مورد با حرفای هلگا و مروپ موافقم. الان ریون گروه تلگرام داره. من مدام تاپیک هرچه دل تنگت می‌خواهد بگوی گریف رو با اسم همه اعضاشون دارم تو بلاکا می‌بینم که به نظرم واقعا باعث شده اعضای این گروه با هم رفیق بشن که اینقد همه‌شون با هم حرف می‌زنن. واسه همین به نظرم درست نیست که فکر کنی باقی گروها صمیمیتی که باید رو ندارن یا حتی مخالف وجودش هستن.


با باقی حرفات هم متاسفانه موافق بودم. از بارم‌بندی تعیین‌شده برای کوییدیچ و این که داورا توضیح بدن چرا فلان امتیازو دادن گرفته تا این که کارگردان و فیلم اول و دوم با اختلاف نسبت به بقیه وفادارتر به کتاب و بهتر بود.

آها اینم بگم که با حرفای کوین در مورد شخصیت‌پردازی شخصیتای معروف کاملا موافقم که بالاخره باید رو بیس شخصیت کتاب موند ولی تو همون چارچوب شخصیتش گسترده‌تر بشه.

منتظر برنامه‌های بعدی هستم.

افرادی که لایک کردند

🦅 Only Raven 🦅
پاسخ: رادیو وزارت سحر و جادو
ارسال شده در: سه‌شنبه 22 مهر 1404 19:27
تاریخ عضویت: 1396/06/18
تولد نقش: 1396/08/13
آخرین ورود: امروز ساعت 13:07
از: شبانگاه توی سایه ها.
پست‌ها: 498
ارشد گریفیندور، مدیر رسانه‌ای جادوگران پلاس
آفلاین
محتوا و پست پر محتوایی بود آفرین بهتون که بلدید از این کارها. از آهنگای ما پر محتوا تر بود حتی.
منتظر پادکست‌های بعدی هم هستیم. این کامنت من رو بعنوان سابکراب، فالو، شیر، کامنت و لایک و فعال کردن زنگوله در نظر بگیرید.

درمورد شخصیت‌های معروفی که حرف زدید، شخصیت های معروف یکسری ویژگی‌های خوب و بد دارن. که تاثیر داره روی انتخاب یکی. برای مثال سایکو بودن بلاترین ویژگی مثبتی بود که بلاتاریک(عرفان) خوشش اومد و انتخابش کرد. یک شخصیتی بود که شناسه قبلیشم باهاش یکسری اشتراکات داشت.
اما برای مثال یک شخصی مثل خود من، ترجیحم روی اینه که یک شناسه و شخصیت خودم رو داشته باشم. یک شخصیت یونیک که فقط مختص خودم باشه. برای همین ترجیحم روی اینه که سمت شخصیت‌های خیلی معروف نرم.
اما قسمتی که بلاتریکس درست گفته بود که آدم سفید بودن سخته ولی آدم بد بودن راحته. تصور کن توی فقط یک هفته، نه کل زندگیت یا کل سال، بخوای یک آدم کاملا سفیدی باشی. حرف بد نزنی، دروغ نگی، فحش ندی یا حتی بعضی وقتا یک چیزی رو یا کسی رو مسخره نکنی. با کسی دعوا نکنی و نخوای دهن یکیو بخاطر کاری که کرده سرویس کنی و جیزز وارانه ببخشیش. قطعا همه‌ی ما حداقل چند تا از این کارهای بد رو تو زندگیمون انجام دادیم یا میدیم. و حتی اگه آدم خوبی هم باشیم، سفید مطلق نیستیم. برای همین خود شخص من زجر آوره که بخوام یک شخصیت کاملا سفید داشته باشم که محکوم به رعایت کاراش و اعمالش باشه.

از طرفی سیبل و خود هلگا که مثال زدید هم، سیبل ما خیلی با سیبل توی کتاب و فیلما فرق داره. اصلا یک ورژن دیگست از یک دنیای موازی. اصلی ترین فرقشم اینه که سیبل ما سیبیل داره.
یا هلگاهافلپاف، تصوری که همیشه من ازش توی فیلما داشتم این بود که یک خانم سن بالا و خونه داره، ناز و مهربون بوده. عین مامان بزرگای مهربون که برنامه آشپزی نگاه می‌کنن و برای نوه‌هاشون که هروقت اومدن خونش براش شیربرنج درست میکنن.
اما هلگای توی سایت ماشالمرلین بزنیم به تخته، یک بانو هلگای وایکینگ‌طوری، مامی، ژووون داره که وزیر هم شده. فکر نکنم جاه‌طلبی جزو شخصیت هلگای فیلما باشه.
حالا مسئله اینجاست که شاید بشه با هلگا یا سیبیل اینکارو کرد. اما با کسی مثل دامبلدور که دیگه توی مغز ملت هک شده که چیه و کیه نمیتونیم همچین حرکتی بزنیم. و نیازه که عین خودش رفتار بشه و ازادی عمل زیادی رو از کاربر می‌گیره. مگه اینکه یکی شدیدا با شخصیتش ارتباط گرفته باشه و بخواد که مثلش باشه.
البته اینم بگم که مخالف سپردن شخصیت‌های کلیدی کتاب به افراد تازه واردم. برای مثال کسی که تازه وارده و درست نوشتن رو بلد نیست و تازه می‌خواد یاد بگیره، یهویی بره شخصیت کلیدی مثل، اسنیپ، رون، هری، آرتور و... رو بردارن ممکنه به ایفا صدمه برسه. برای مثال بقیه اعضای تازه وارد وقتی میان توی سایت و می‌بینن یکی دراکو مالفوی برداشته، طبیعتا ذوق میکنن و میرن پستاش رو بخونن. اما وقتی ببینن شخصیتش رو خوب و درست نمیتونه پیش ببره زده میشن طبیعتا. نه فقط از اون شخصیت. از کل ایفا یا سایت. میگن این سایت دامبلدورش، دراکوش، هری‌پاترش چه بده... البته نمیگم که قفل بمونن و فقط اعضای قدیمی بتونن بردارن. اما با نظر مدیرای ایفا به افرادی که میتونن واقعا درست با اون شخصیت ایفا کنن و حتی، موقع جواب دادن پیام شخصیا یا فعالیت های خارج از ایفا هم اسم و عکس اون شخصیت رو خراب نکنن داده بشه.

درمورد بحث اکیپ‌های سایت که پیش اومد... تا حدودی با نظر بلاتریکس موافقیم ما توی این قسمت. البته حرف هافل هم درسته که اکیپ‌ها مثل یک شمشیر دو لبه میمونن. اما بنظرم اون لبه‌ی خوبش از لبه‌ی بدش بیشتره.
هافل درست اشاره کرد که ممکنه این اکیپ‌ها باعث و هرج و مرج بشن و دعوا اینا بشه و... اما بنظر ما اگه این اکیپ‌ها یک بزرگتر درست حسابی داشته باشن، یا گروه‌ها یک ناظر درست حسابی داشته باشن به راحتی میتونه جلوی این اتفاق گرفته بشه. درضمن، نظم و قانون همیشه هم چیز خوبی نیستن. بعضی وقتا همین هرج و مرج خیلی میتونه مفید استفاده بشه. تو ادامه حالا براتون مثال میزنم.

خود من وقتی سال 95 وارد بعنوان یک تازا وارد، وارد سایت شدم اگه اون جو پر انرژی و گرم و صمیمی گریفیندور نبود مطمعنم که الان اینجا نبودم. نه فقط توی گریفیندور، بلکه توی خود سایت. خاطرات خیلی خوبی که توی اون سال‌های اولیه عضویتم برام درست شد دلیل اصلی بود که تا الان از سایت و گروهم نتونستم دل‌بکنم و وفادار موندم. هم همینه. وقتی اون موقع وارد گریف شدم با یک جو پر انرژی و صمیمی و گرم و خانوادگی اشنا شدم که منو به گریف وفادار کرد و باعث شد حتی نه بخاطر پست زنی. بلکه بعضی وقتا بخاطر اون جو هم که شده برگردم سایت.

و یک نظری هم که دوست داشتم همینجا بگم و نظر بقیه ملت رو هم بدونم این بود که، اون موقع من یادمه اکیپ گریف عین همین که هافل گفت سر تیکه‌ای حرفی چیزی یا نمره‌ای. شیپور جنگ میزدن و گشون کشی میکردن برای دعوا. با اینکه دعوا کار بدی بود و دعوا کنان آدمای بی تربیتی شناخته میشن ولی خیلی حال میداد. جو و انرژی خوبی میداد به ادم مثل وقتی دوران ابتدایی بچه های کلاس رو جمع می‌کردین که برین دعوا با کلاس بغلی.
اما می‌تونیم با همین ایونت‌ها یا دعوا های صوری همین جو رو دوباره راه بندازیم توی ایفای نقش. مثل وقتی که من سوژه ای نوشتم که اشتباهی ارشد ریونکلاو رو میدزدم و ریونکلاو که از همجا بی خبرن فکر میکنن عمدی بوده و گشون کشی می‌کنند. یا وقتی که آرسینوس جیگر بر علیه وزارت وقت کودتا میکنه و ملت به دو گروه تقسیم میشن. پذیرای نظراتتون زیر این کامنت ما هستیم.

درمورد سریال هری‌پاتر... Meh...! به مرلین که وقتی اولین بار که شنیدم می‌خوان سریال هری رو بسازن چقد ذوق زده شدم. حتی قبل شنیدنش هم همیشه می‌گفتم که هری پاتر مثل GOT نیاز به سریال داشت نه فیلم، تا بتونن خوب و با جزئیات دنیای هری‌پاتر و کتاب هارو به تصویر بکشن. تصور کنید بجای فیلم، یک سریال حدال 8 قسمتی داشتید. خیلی خفن میشد نه؟
اما چرا دیگه الان سریال آنچنان ذوق زدم نمی‌کنه؟ لطفا اجازه بدین توضیح بدم. نظرتتون رو هم حتما کامنت کنید یا توی پخ یا اتاق آبی بیاید دربارش صحبت کنیم.
بلاتریکس برای مثال سریال ارباب حلقه هارو مثال زدم. منم از همون سریال استفاده می‌کنم برای مثالم.
البته اینم از الان بگم، من طرفدار ووک نیستما... یعنی هر فیلم و سریالی بیاد که شخصیتش سیاه پوست باشه یا یک زن قوی باشه درجا بگم، اه بابا این سریالم دیگه بدرد نمیخوره اینا باز تبلیغ رنگین پوستا یا فمنیستارو کردن... نه.
اما...
توی سریال ارباب حلقه ها، توی کتابش هیچوقت ما الف سیاه پوست نداشتیم! حتی الف ها اصلا به نورانی بودن و سفید بودنشون معروف بودن. توی فصل اول سریال اومدن از یک الف سیاه پوست استفاده کردن. بعنوان اینکه این الف از نژاد یک الف‌های خاصیه که هیچوقت سرزمین خدایان رو ندیدن و در نتیجه نور خدایان هم به صورتشون نخورده، در نتیجه رنگ پوستشون !نسبتا! به الف های عادی نور کمتری داره. و بیشتر به نقره‌ای میزنه تا سفیدی. بهشون میگن الف های نقره ای. دقت کنید توی کتاب نگفته تیره، حتی باز هم روی نورانی بودن الف های نقره ای مانور داده. حتی اگه اشتباهی نکنم، توی سرزمین میانه طبق گفته نویسنده اصلا الف شخص سیاه پوستی نداریم ما. (اگه اشتباه نکنم)
اما توی سریال اومدن از یک الف سیاه پوست استفاده کردن درحالی که گذینه های دیگه هم داشتن. بقول بلاتریکس، آقا فقط یک الفه دیگه کنار بیاید باهاش از سریال لذت ببرید. دقیقا کاری که من با خودم کردم. کنار اومدم و از سریال لذتمو بردم.
فصل بعدش چیشد؟ یک شهر الفی بود که نصف مردمش کلا سیاه پوست بودن. و اینبار نه صرفا نقره‌ای. کاملا سیاه شده بودند. حتی اگه از تغییراتی که توی داستان کتاب ایجاد کرده بودن و از خودشون داستا نوشته بودن هم توی ذوق هواداران زد.

خب، اینهارو گفتم به اینجا برسم که آقا تنها چیزی که برای من و خیلی از این طرفدار ها خوش نمیاد این نیست که سیاه پوست رو توی فیلم ببینیم. اینه که چرا به کتاب وفادار نموندن. این وفادار نمونده نتیجش شد نمرات فصل آخر got. نتیجش شد نقد های منفی خود سریال ارباب حلقه ها.
شاید الان بگید خب یدونه اسنیپ سیاه پوست شده دیگه یدونه اینو تحمل میکنیم. همین دو روز قبل یک احتمال خیلی قوی اومد که ولدمورت هم میخوان مونث کنن.
و من مطمعنم این فقط اینجا تموم نمیشه. وقتی سریال اماده شد و اومد بیرون. با اینکه فرصت ساخت سریال داشتن و کلی ملت ذوق زده که پشت در های سینماها سف وایسادن و بلیط خریدن تا سریال رو ببینن، اونقد تغییر توی داستان کتاب‌ها، شخصیت‌ها، و... میدن که کلی ملت زده میشن. و مطمعنم که قطعا اینکارو میکنن و کلی از آدم هایی مثل هلگا عزیز که کتاب هارو خونده و به همین دلیل از فیلماش بیزاره، از سریالش هم بیزار میشه.

من دوست داشتم بیان یک دنیای جادویی جدید خلق کنن. که یک شخصیت معلم بد سیاه پوست داشته باشه. و یک شخصیت شرور زن داشته باشه. ماهم از دیدن یک دنیای جادویی دیگه لذت ببریم. اما سریال هری‌پاتر رو به کتاب ها وفادار نگه دارن. کار سختی نبود واقعا. بازم میگم دلیل ناراحت بودن من عوض شدن فقط یک شخصیت نیست. خود سریال وقتی بیاد همگی ‌می‌بینیم که چقدر سریال نسبت به کتاب و فیلم عوض شده. هرچند امید وارم باز هم بتونم از دیدنش لذت ببرم.


در باب حرف آخرم خطاب به بلاتریکس. آقا هرچند با ما سر بانک را نمیومدیو نمیای و هم ماهم یادمون نره و اینارو تو دفتر اعمال تالار اسلیترین می‌نویسیم... اما مزدوج شدنت بسی تبریک و مبارکه. درسته نمیتونیم با نیمبوسمون بیایم جلو درتون لنگر بندازیمو از پولایی که تو بانک خوری و صداشو در نیاوردی شاباش بگیریم. شیرینی هم که نمیدی... ماهم بدون کادو همون تبریک رو میگیم. خبری بسی خوشحال کننده بود وقتی شنیدیم. مزدوج شدن با افراد سایت، حقیقتا یک رویای رمانتیک، عاشقانه، فانتزی بود براما. شما بهش رسیدید ولی. سال‌های خوشی براتون آرزو مندیم.

خب، خیلی نوشتم ممنون از وقتی که گذاشتید و خوندید. منتظر پادکست های بعدی هم هستیم. خسته نباشی هم به هلگا و هم بلاتریکس. نیشم به گردونتون.
Life flows in the veins.

از جرقه‌ای کوچک تا شعله‌ای فروزان؛ با شجاعت و اتحاد، برای گریفیندور!

اثر هنری ضیافت من.


پاسخ: رادیو وزارت سحر و جادو
ارسال شده در: سه‌شنبه 22 مهر 1404 16:51
تاریخ عضویت: 1402/04/14
تولد نقش: 1402/04/15
آخرین ورود: امروز ساعت 20:22
از: تو قلب کسایی که دوستم دارن!
پست‌ها: 306
تاریخ‌نگار دیوان جادوگران
آفلاین
سلام سلام!

من صبح پاشدم، پادکست رو باز کردم و محو گوش دادنش شدم. و باید بگم انقدر عالی بود که از قطار هاگوارتز جا موندم.
انرژی هلگا و بلاتریکس واقعا بالا بود و ناخودآگاه باعث می شدن آدم لبخند بزنه. خیلی هم حرفای درست و حسابی زدن به شخصه خیلی چیزا یاد گرفتم.

درمورد شخصیت پردازی یه چیزی بگم... من مخالف اینم که یکی بره شخصیت شناخته شده ای رو برداره و به مدل خودش ایفاش کنه. برای نمونه سدریک رو مثال میزنم. سدریک فعلی یکی از جالبترین ایفا ها رو داره. یه پسر خواب آلود که عاشق بالشه و میشه ازش کلی طنز در آورد. ولی آیا این سدریک، سدریک کتابه یا صرفا داره از اسمش استفاده می‌کنه؟

من به عنوان یه تازه وارد میام سایت می بینم سدریک آنلاینه. ذوق میکنم میرم پستاشو می خونم می بینم این کلی با تصور من از سدریک فیلم و کتاب فرق داره و تو یه چارچوب دیگه‌ست رسما. بعد جای تشویق شدن بیشتر دلم میخواد از سایت برم.(اینو برای این مثال زدم چون سدریک کراش یه‌عده از بچه‌های پاترهده وگرنه من با ایفای اون هیچ مشکلی ندارم)

نمی خوام بگم با ویژگی جدید دادن به شخصیتا مخالفم، فقط می خوام بدونم این چارچوبش کجاست و کی تعیین می کنه؟ یادمه یه سوژه ای بود که توش ریموس لوپین یکی رو کشت. بعد ناظرا برداشتن اون سوژه رو تغییر دادن و گفتن ریموس انقدر پاک و سفیده که آدم نمیکشه. بعد من با خودم گفتم چه سختگیرانه! چی میشه خب یه بار بکشه.
نظر شما چیه؟ لوپین میتونه آدم بکشه؟

فکر میکنم به سلیقه شخص بر می گرده این موضوع با این حال بنظرم اول باید چارچوب تعیین بشه بعد بگیم شخصیت های خفن کتاب آزادن. همین دابی فعلی با اینکه چیزای متفاوتی داره ولی بیس پایش وفادار به دابی کتابه. یکی بیاد این شخصیتو ببینه عاشق ایفا میشه. یا خود سالازار که سرده و هلگا که مهربونه. ولی با دیدن سدریکی که خواب آلوده یا لردی که با همه مهربونه نه.

از طرفی خود من دوست دارم رون یا مالی رو بردارم ولی وقتی می بینم شخصیت کوین گرفته و تو سوژه ها داره راه خودشو میره دلم نمیاد برم سمت شخصیتای شناخته شده. کاش میشد یه سیستمی رو برقرار کرد که شناسه موقت اجاره بده یا همچین چیزی... یعنی کاربر می تونست بدون حذف شدن از سوژه ها یا نادیده گرفته شدن، یه شناسه جدیدو تجربه کنه.


حرف سریال شد... نظرتون چیه بیایم بیوگرافی بازیگرا رو بنویسیم و یه تیکه های فیلم رو همینجا آپلود کنیم؟ با اون ویرایشگر قدیمیه میشه آپلود کرد.

بنظرم تولد شخصیت های کتاب یا فیلم ها رو هم جشن بگیریم یا یه کاری که اعلام عمومی بشه. مثلا تولد اسنیپ بیایم تاپیک مخصوص بزنیم و راجع‌به دیالوگای اسنیپ و شخصیتش صحبت کنیم یا نقاشی بکشیم.

گفتم نقاشی... میگم کسی آرشیو نقاشی بچه های خودمون که برنده جایزه شده بودنو نداره؟ کتاب ایکه باگ رو هم گم کردم اونم انگاری تو جادو مسابقه داشت و جایزه میدادن. به نظرم میشه فعالیتای اختصاصی جادو رو هم بولد کرد. یا همین فیلمایی که تو اینستا میذارین رو همینجا هم بذاریم. بازدید بالا میره.

اگه روی خارج ایفا کار کنیم، بچه ها کم کم جذب میشن و یهو سر از ایفا در میارن. سیستم شاگرد معلمی هم خوبه و من دوستش دارم. (میدونم دوست داشتن یا نداشتن من مهم نیست اما دلم میخواست اعلام کنم. )

حالا که سریال هری پاتر داره میاد، داشتم به این فکر می کردم شاید اعضای قدیمی هم فیلشون یاد هندوستان کنه و بیان یه سر بزنن و تجدید خاطرات باعث موندگاریشون بشه. برای همین فکر کردم یه نامه دیجیتال به سبک نامه هاگوارتز درست کنیم و برای یسری از اعضا که مدیرا ایمیلاشونو دارن بفرستیم. محتوای نامه هم قدردانی از زحمتای شخص و دعوت به مصاحبه باشه. اگه قبول کردن که عالی میشه اگرم نکردن که هیچی شاید فقط برگردن و سر بزنن و حسای خوبشون برگرده.


پ.ن: زیاد حرف زدم الاناست که اتوبوس شوالیه رو از دست بدم. فعلا اینا رو می فرستم بعدا مجدد میام مختون رو می خورم.
با اجاژه!
تو اشتیاق بسوز و سرت رو بالا نگه دار!
سریعتر از باد به آسمون شیرجه بزن!
دنیایی فراتر از تصور تو دستاته و این باشکوهه!


پاسخ: رادیو وزارت سحر و جادو
ارسال شده در: سه‌شنبه 22 مهر 1404 15:31
تاریخ عضویت: 1384/09/08
تولد نقش: 1396/06/22
آخرین ورود: امروز ساعت 17:43
از: هاگوارتز
پست‌ها: 893
مدیر مدرسه هاگوارتز، معجون‌ساز، استاد هاگوارتز
آفلاین
خوشمان آمد... ما مهر تأیید خود را بر این نوع فعالیت می‌زنیم و به شما و وزارتتان اجازه می‌دهیم که این مسیر را ادامه دهید، تا موجبات لذت و سرگرمی ما بیش از پیش فراهم شود.

از آن‌جا که خودمان شخصاً رفتیم و بلاتریکس را از درون دیوانه‌خانه بیرون کشیدیم تا این دلفیِ ما یک مامان بالا سرش داشته باشد و از هجوم خواستگارها نجات پیدا کند، و حتی وصلت خانوادگی به سبک خاندان گانت بینشان برقرار کردیم تا خیالمان راحت شود که خون ماگلی بیش از این وارد رگ‌های اصیل‌زاده‌مان نمی‌شود ( )، طبعاً آشنایی کاملی با ایشان داشتیم. با این حال، مصاحبه را بسیار جذاب برگزار کردید و هر دو، هم هلگا و هم بلاتریکس، گفت‌وگویی تمیز و خواندنی شکل دادید.

نظرات ما نیز تقریباً همان‌هایی‌ست که دخترمان مروپ پیش‌تر گفته بود، که البته جای تعجبی ندارد. بالاخره بخش درخشانی از ذهن قدرتمند ما به مروپ به ارث رسیده و او نزدیک‌ترین فرد به عظمت و توانایی ماست. در نتیجه اگر بخواهیم همان نکات را دوباره تکرار کنیم، صرفاً پژواک صدای خودمان خواهد بود. پس تکرار نمی‌کنیم. شما فقط بروید پست بالایی را بخوانید؛ یک‌بار با صدای مروپ در ذهنتان، و یک‌بار با صدای دودآلود و خشن ما.


پی‌نوشت: دربارهٔ اکیپ اسلیترین تعجبی نیست، خدای جادوگران اصیل‌زاده، یعنی ما، بازگشته‌ایم و خاندان‌ها (گانت، بلک، لسترنج و...) زیر سایهٔ ما و نواده‌مان، لرد ولدمورت، به حیات و کار خود ادامه می‌دهند. حتی یک گلرتی از اعماقِ گذشته و حال و آینده‌ی این سرزمین بیرون کشیدیم تا مجموعهٔ خدایانِ تاریکی کامل و بی‌نقص شود.
Read to Awaken. Eat to Endure. Train to Dominate
پاسخ: رادیو وزارت سحر و جادو
ارسال شده در: سه‌شنبه 22 مهر 1404 10:51
تاریخ عضویت: 1397/05/27
تولد نقش: 1398/04/17
آخرین ورود: امروز ساعت 00:10
از: گیل مامان!
پست‌ها: 864
آفلاین
مامان عرض سلام داره خدمت آحاد ملت جادوگری.

اول از همه همون‌طور که توی چت‌باکس هم گفتم واقعا ذوق کردم دیدم یکم داریم از اون حالت متنی فاصله می‌گیریم و تجربه‌های جدیدو امتحان می‌کنیم. قطعا این تجربیات جدیدم بخش زیادیشو به امثال هلگا که با شجاعت افکارشونو اجرا می‌کنن مدیونیم.

راستش من هی اینطوری بودم که کامنت بدم ندم بعد به خودم گفتم خب وقتی یه کاری رو دوست داری و دوست داری بیشتر انجام بشه چرا نباید با کامنت دادن انرژی مثبت بدی تا سازنده بدونه بازخوردا مثبته و بتونه با انگیزه بیشتر ادامه بده. خلاصه اینکه برای همین موضوع الان مامانو توی این تاپیک مشاهده می‌کنین.

اول از همه اون موسیقی پس زمینه برام خیلی جذاب بود که نه خیلی بلند بود که تمام طول مصاحبه باعث کلافگی بشه نه خیلی کوتاه که شنیده نشه. از طرفی به دلیل نوع انتخاب موسیقی حس جادویی بودن رو کاملا می‌شد ازش گرفت و واقعا حال خوبی طی مصاحبه ایجاد می‌کرد.

مورد بعدی در مورد خود هلگاست. خیلی شیرین و مهربون مصاحبه می‌کرد که حقیقتا انرژی خوبی هم به مهمونش هم به ما شنونده‌ها می‌داد. کاملا هم به عنوان اولین مصاحبه مسلط بود به کارش و این موضوع برام خیلی جالب بود و به چشمم اومد.

بعد می‌رسیم به انتخاب مهمون... امان از دست این عروسم! انصافا یکی از بهترین مهمونایی بود که می‌شد دعوت کرد. قشنگ کل طول مصاحبه یه لبخندی ناخودآگاه می‌اومد روی لب آدم از بس که بامزه و مهربونه. سر اون قضیه تعریف انیمه‌هاش که رسما داشتم می‌خندیدم از هیجانش! واقعا چرا خب؟!

کیوت‌ترین بخششم که قسمت آشناییش با دلفی بود. از سن مامان که دیگه گذشته ولی خب بازم قلب اکلیلی‌کننده بود انقدر با شادی و عشق حرف می‌زد آقا دوماد. واقعا بازم اینجا از ته دل براشون آرزوی خوشبختی می‌کنم. بمونین برا هم چون باهم خیلی دنیارو قشنگ می‌کنین.

بحثای خیلی جالبی هم مطرح کردین به خصوص سر قضیه انتخاب و تغییر شناسه‌. عمده دلایلشو خودتون گفتین به خصوص در مورد قدیمی‌ترها که همین ترس از شکست توی شناسه‌های جدیدتر و دلتنگی برای شناسه قدیمیه رو دارن. ضمن اینکه واقعا حس می‌کنم آدم هرچقدر سنش بیشتر می‌شه از نظر زمانی هم وقت کمتری برای جا انداختن شناسه‌ جدید پیدا می‌کنه اما در هر حال خیلی حرفاتون انگیزه‌بخش بود و مطمئنم اگر یه بار دیگه مصاحبه رو گوش کنم صد در صد داخل تاپیک معرفی شخصیت پیدام می‌کنین.

در مورد قضیه اکیپ هم که عروسم مطرح کرد خواستم تایید کنم و بگم واقعا برای موندن اشخاص توی سایت موثره و باعث می‌شه افرادی که از نظر فکری بهم نزدیکیم و حس خوبی ازشون می‌گیریمو نزدیک‌تر کنار خودمون داشته باشیم و ازشون کلی تجربه جدید کسب کنیم. حتی وقتایی بوده که خودم خواستم از سایت فاصله بگیرم همین اکیپ برم گردوندن و باعث شدن حس تنهایی و دیده نشدن نداشته باشم. به نظر منم بهتره توی همه گروه‌ها این موضوع شکل بگیره ولی اینم با تاکید بگم که باید تا حد رعایت انصاف باشه و تلاش کنیم اون تعصبو توی کارای مثبت به کار ببریم نه کارای منفی. حالا اینجا سوال می‌شه تعصب توی کار مثبت چیه؟ در جواب می‌شه کلی مثال زد. مثلا شما می‌بینی هم گروهی‌تون یه طرحی رو توی سایت استارت زده که طرح خیلی مثبتیه و کلی فواید می‌تونه داشته باشه برا همه، پس این تعصب و حمایت از گروهو اینجاست که به کار می‌بری و نمی‌ذاری دوستت تنها بمونه.

تنها نکته‌ای که به نظرم اومد توی این مصاحبه دو ساعتی بودنشه. قطعا برای منی که بلا رو می‌شناسم خیلی خیلی جذابه و از گفتگو لذت می‌برم ولی برا کاربری که عضو نشده هنوز یا تازه می‌خواد وارد جو ایفا بشه این موضوع شاید خیلی جذاب نباشه. تنها راهکاری هم که به ذهنم رسید همون راهکاریه که خود هلگا طی مصاحبه گفت یعنی دو نسخه‌ای شدن مصاحبه. یه نسخه کامل و یه نسخه فشرده‌تر برای همین اسپاتیفای و تلگرام یا اپ‌های پادکست مثل کست‌باکس که نسخه فشرده بیشتر در مورد توضیح خود روند سایت و اینه که جادوگران اصلا کجاست و چیه. از اونجایی که اینکار مستلزم ادیت و زمان گذاشتنه امیدوارم اعضای سایت بیشتر حمایت کنن چه توی سایت چه توی شبکه‌های اجتماعی مثل تلگرام تا خستگی این تلاشام از تن وزیر هلگامون در بره و بتونه بیشتر ایده‌هاشو برامون اجرا کنه.

خلاصه که خیلی ممنونم از هم مصاحبه‌کننده و هم مصاحبه‌شونده که انقدر انرژی مثبت دادن و امیدوارم این طرح حالا حالاها ادامه‌دار باشه و مصاحبه سایر اعضا رو هم بشنویم در کنار هم.
پاسخ: رادیو وزارت سحر و جادو
ارسال شده در: دوشنبه 21 مهر 1404 18:35
تاریخ عضویت: 1401/05/11
تولد نقش: 1401/05/11
آخرین ورود: امروز ساعت 20:04
پست‌ها: 140
وزیر سحر و جادو، سرپرست محافل جادویی، مدیر فنی جادوگران، استاد هاگوارتز، داور دوئل
آفلاین

 رادیو وزارت سحر و جادو، با شیوه جدید آغاز به کار کرد!

با توجه به شروع وزارت مامی دل‌ها و شروع تغییرات بنیادین، این تاپیک با تغییر کاربری که می‌ده، تبدیل به محل انتشار و صحبت درباره اولین پادکست دنیای جادوگری میشه!

اما حالا بریم سراغ پخش قسمت اول رادیو وزارت سحر و جادو!

قسمت اول پادکست رادیو وزارت سحر و جادو

 گپ و گفت با بلاتریکس لسترنج 

همینطور این برنامه از طریق اسپاتیفای هم قابل مشاهده هست.

شما می‌تونین توی همین تاپیک نظراتتون رو در مورد هر برنامه و یا پیشنهاداتتون برای مهمون‌های بعدی یا برنامه‌های بعدی رو بنویسید!

منتظر نظراتتون هستیم!

ویرایش شده توسط هلگا هافلپاف در 1404/7/21 19:04:15
ویرایش شده توسط هلگا هافلپاف در 1404/7/21 19:04:41
پاسخ به: رادیو وزارت!
ارسال شده در: سه‌شنبه 16 بهمن 1403 19:33
تاریخ عضویت: 1384/09/08
تولد نقش: 1396/06/22
آخرین ورود: امروز ساعت 17:43
از: هاگوارتز
پست‌ها: 893
مدیر مدرسه هاگوارتز، معجون‌ساز، استاد هاگوارتز
آفلاین
رادیو جادویی وزارت سحر و جادو – گزارش زنده از لندن، روز سقوط!


صدای خش‌خش رادیو به گوش می‌رسد. صدای نفس‌های تند و وحشت‌زده‌ی گزارشگر همراه با فریادهای دوردست مردم لندن که در حال فرارند، شنیده می‌شود.

گزارشگر (با صدایی لرزان):
"اینجا... اینجا لندن است... خداوندا، نمی‌دانم از کجا شروع کنم! یک فاجعه‌ی جادویی در حال وقوع است، چیزی که در کابوس‌های تاریک هم نمی‌شد تصور کرد! دقایقی پیش، بیگ بن با صدای انفجاری مهیب از هم پاشید! تکه‌های برج با شعله‌های سبز و سیاه در آسمان پخش شدند و دود غلیظی مثل دستی خفه‌کننده، شهر را در خود فرو برده! ما اینجا در میدان ترافالگار هستیم و هر طرف را که نگاه می‌کنم، جادوگران و ماگل‌ها در حال فرارند! این شهر... دیگر همان شهری که می‌شناختیم نیست! لندن دارد سقوط می‌کند!"

(خش‌خش رادیو بیشتر می‌شود. صدای شیون و جیغ‌های مردم در پس‌زمینه شنیده می‌شود.)

گزارشگر (با وحشت):
"ارتش تاریکی در حال پیشروی است! هزاران جادوگر سیاه، همراه با موجودات وحشتناک از کوچه‌های تاریک بیرون می‌آیند و با بی‌رحمی هر چیزی را که سر راهشان باشد، نابود می‌کنند! من با چشمان خودم دیدم که یک غول خاکستری از ساختمان یک بانک ماگلی عبور کرد و با یک مشت، ساختمان را مثل کاغذ پاره در هم کوبید! در صدر این ارتش، لرد ولدمورت... همان کسی که سال‌ها از او می‌ترسیدیم، حالا در قلب لندن ایستاده، با ردای سیاه مواجش، درست مثل یک سایه‌ی مرگبار! در کنارش سالازار اسلیترین، در کنارش گلرت گریندل والد، و پشت سرشان... ده‌ها جادوگر تاریکی که برای حمله به وزارتخانه آماده‌اند!"

(خش‌خش مختصری، بعد صدای قدم‌های شتاب‌زده گزارشگر که گویا در حال دویدن است.)

گزارشگر (نفس‌نفس‌زنان، با صدایی لرزان‌تر):
"اوه نه... آن‌ها به میدان اصلی نزدیک می‌شوند! آسمان بالای سرمان پر از سایه‌های دیوانه‌سازها شده! سرما... سرما دارد به استخوانم نفوذ می‌کند، انگار خوشحالی در این شهر دیگر وجود ندارد! مردم یکی پس از دیگری روی زمین می‌افتند، انگار روحشان را می‌کشند بیرون! چندین شبح خون‌آشام هم در میان ارتش ولدمورت دیده می‌شوند! آن‌ها دارند اجساد افتاده را برمی‌دارند و... خداوندا... آن‌ها را مثل حیوانات دریده‌ می‌خورند! این جنگ نیست... این یک قتل‌عام است!"

(صدای انفجار مهیبی در پس‌زمینه، بعد جیغ‌های دلخراش. خش‌خش کوتاهی، سپس صدای گزارشگر که واضح‌تر می‌شود.)

گزارشگر (با وحشت، اما اندکی امید در صدایش):
"لحظه‌ای صبر کنید! از آن سمت خیابان وزرا و اعضای ارشد وزارتخانه در حال نزدیک شدن هستند! پرچم‌های قرمز و طلایی گروه گریفیندور در میان جمعیت به اهتزاز درآمده‌اند! نیروهای سیریوس بلک، ارتش نور، دارند خطوط دفاعی‌شان را می‌سازند! جادوگران با لباس‌های آبی و نقره‌ای، دسته‌دسته ظاهر می‌شوند و چوبدستی‌هایشان به سمت آسمان نشانه رفته! طلسم‌های روشنایی یکی پس از دیگری به سمت آسمان پرتاب می‌شود و سعی دارند دیوانه‌سازها را دور کنند! اما آیا این کافی است؟ آیا آن‌ها می‌توانند جلوی موج سیاهی که دارد این شهر را می‌بلعد بایستند؟ خداوندا، این شب سرنوشت‌ساز لندن است... شب آغاز تاریکی یا شاید آخرین امید برای نور...!"

(خش‌خش شدید رادیو، بعد ناگهان سکوت. پخش رادیویی قطع می‌شود.)

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Read to Awaken. Eat to Endure. Train to Dominate
پاسخ به: رادیو وزارت!
ارسال شده در: دوشنبه 18 بهمن 1400 23:31
تاریخ عضویت: 1383/05/12
تولد نقش: 1396/09/07
آخرین ورود: شنبه 5 مهر 1404 16:56
پست‌ها: 110
آفلاین
شنوندگان عزیز! به جدیدترین خبری که درباره شورش‌های خیابانی اخیر به ما رسیده است گوش می‌دهید.

ظهر امروز، الکساندرا ایوانوا از نیروهای انقلابی، با قورت دادن آخرین صندلی موجود در سالن سران، سازمان ملل جادوگری را به تصاحب جبهه خلق انقلابی جادوگر در آورد.
تصویر تغییر اندازه داده شده
شنیده‌ها حاکی از آن است که این یورش هماهنگ از صبح امروز و با بمب‌گذاری جیانا ماری در صحن علنی سازمان ملل آغاز شده بوده است. سپس لینی وارنر با نیش زدن ماموران جبهه‌ی «نئو پان جادوییسم» آن ها را که فکر کردند مورد هجوم نیرویی از عالم غریبه هستند از میان برداشته و میدان را برای حمله‌ی آخر ایوانوا خالی کرده است.

اخبار تکمیلی درباره‌ی سایر رویدادهای ساختمان‌های وزارتخانه در همین موج رادیویی اعلام خواهد شد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
مافلدا هاپکرک هستم.
مشاور سایت و راهنمای اعضای سایت...
پاسخ به: رادیو وزارت!
ارسال شده در: یکشنبه 17 بهمن 1400 21:54
تاریخ عضویت: 1383/05/12
تولد نقش: 1396/09/07
آخرین ورود: شنبه 5 مهر 1404 16:56
پست‌ها: 110
آفلاین
شنوندگان عزیز! به آخرین اخبار مرتبط با شورش‌های اخیر که هم اکنون به دست ما رسیده توجه کنید.

صبج امروز، جیانا ماری از فعالان خلق انقلابی جادوگر، مشعل به دست به سوی آبدارخانه‌ی وزارت که در آن هنگام در تصرف جنبش چوب و جارو بود حرکت کرد. دو ساعت بعد لینی وارنر نیز با چند فقره کوکتل مولوتوف به او پیوست و اندکی بعد الکساندرا ایوانوا ترکه‌ی آلبالو به دست سر رسید.
تصویر تغییر اندازه داده شده
درست در همان هنگام بود که اعضای جنبش چوب و جارو در حالی که جاروهایشان در آستینشان فرو رفته بود، حین دویدن به خارج از آبدارخانه، فریاد سر می‌دادند: «بازی تموم نشده! این یک عقب نشینی استراتژیکه! به وقتش چوبمونو ...»

متاسفانه سدریک دیگوری، از برجسته‌ترین فعالان جنبش، پیش از آن که جمله‌اش را به پایان برساند خوابش برد. و این گونه آبدارخانه به تصرف خلق انقلابی جادوگر درآمد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
مافلدا هاپکرک هستم.
مشاور سایت و راهنمای اعضای سایت...
Do You Think You Are A Wizard?
جادوگری؟