* پایان سوژه *
- خب پس مجبوریم برگردیم. بیا بریم دورا... دورا؟
ماتیلدا اینو گفت و به سمت دورا برگشت. ولی دورا محو این شهر بنفش شده بود.
- من نمیام.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil3dbd4e02c5440.gif)
همه با تعجب به دورا نگاه کردن که محکم به یه چراغ راهنمایی بنفش چسبیده بود. وین و هافل به سمتش رفتن و شروع کردن به کشیدن دورا، ولی نتونستن جداش کنن.
- مگه نمیخوای بریم لباساتو پیدا کنیم؟
- نه! من دیگه خسته شدم! اگه همینجا بمونم دیگه مامان بزرگم نمیتونه پیدام کنه و بهم زور بگه. مامانم نمیتونه ازم بخواد دخترونه رفتار کنم و دخترونه بپوشم!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil3dbd4e02c5440.gif)
- خوار!
- ها؟
- میگه پس چجوری میخوای اینجا زندگی کنی؟ اینجا خونه نداری که.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f661728ed623.gif)
- این همه چیز توی یه جمله... ولش کن. میرم خونه عمو بنفش ویلیامز. اونجا دست مامان بابام بهم نمیرسه بکشنم!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil5890df2f054ed.gif)
هافلپافیا به هم نگاه کردن. دست اونا که بهش میرسید! میتونستن بخاطر اون همه فشاری که برای پیدا کردن لباسا بهشون آورده بود، انتقام بگیرن.
دورا متوجه نگاه ها و به دنبالش، قدم های تهدید آمیزی که به سمتش میومدن شد، اما اون به خودش قول داده بود که با هافلپافیا خوب باشه...
- بگیرینش!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil48a9537132595.gif)
دورا خیلی دیر اقدام به فرار کرد.
اما کمی اون طرف تر، پشت دیوار، شخصی ایستاده بود. کلاهی که کل صورتشو پوشیده بود، عقب زد.
- برادر زاده عزیزم بیخیال لباسا شد؟ چه خوب!
* * * - من قول میدم دیگه به کسی تو هیچ کار به این بزرگی کمک نکنم!
- منم همینطور!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413799807e4.gif)
... عه... بچه ها اونجا رو!
هافلپافیا به جایی که رکسان اشاره کرد، نگاه کردن.
- اون مغازه دورا نیست؟ اون کیه داره لباسای دورا رو میفروشه؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413cd727066.gif)
- اون عمه صورتی ویلیامزشه. اونقد صورتی دوست داشت که از خانوادشون تردش کردن.
- تو از کجا میدونی ارنی؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413cd727066.gif)
- یاد بگیر رکسان عزیزم. یه ناظر باید همه چیزو درمورد گروهش بدونه.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f661728ed623.gif)
به هر حال، قرار شد دیگه به کسی تو همچین کارایی کمک نکنیم.
و هافلپافیا بی توجه به عمه صورتی ویلیامز، از مغازه دور شدن!