هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.




پاسخ به: تابلوی شنی امتیازات
پیام زده شده در: ۲۳:۴۷ جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۹۲
امتیاز های جلسه دوم گیاهشناسی:

ریونکلاو (با حساب امتیاز اضافه): 133
امتیاز :29

گابریل دلاکور:18
لینی وارنر: 35
پادما پتیل: 17
فلور دلاکور : 30
الادورا بامزه: 33

گروه اسلیترین( با حساب امتیاز اضافه): 123
امتیاز :31

آنتونین دالاهوف :30
سوروس اسنیپ: 35
پانسی پارکنسون:32
آدرین پیوسی:30


گروه هافلپاف (با حساب امتیاز اضافی):31

امتیاز :8

رز ویزلی : 31


گروه گریفندور: 17

امتیاز :4

مینروا مک گونگال: 17


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۳۰ ۹:۴۶:۴۸

تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۳:۰۷ جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۹۲
1. تاریخچه ی داوری در کوییدیچ را بگویید! (10 نمره)


به سده ی خیلی خیلی قبل بود که مدیران هاگوارتز کوییدیچ بازی میکردن و به دلیل اینکه گودریک خیلی بازیش ضعیف بود، میذاشتنش توپ جم کن. اما از اونجایی که گوی های کوییدیچ همه جادویی بودن و نیاز به توپ جمع کن نبود، بعد از مدتی گودریک متوجه قضیه شد و شاکی شد. این شد که سالازار پیشنهاد داد که برای اینکه بنده خدا مشغول باشه و نیاد تو زمین و بازی رو خراب نکنه، بهش یه مسئولیتی بدن، گفتن هروقت دیدی کسی داره از جاروش میفته ، تبدیل به مرغش کن که کند و آروم بخوره زمین! گودریک هم بازیکنای در حال سقوط رو به شکل مرغ خاصی در میاورد به اسم daw. بعدها کم کم به گودریک گفتند : dawer . یعنی مرغ کننده! بعدها در طول سالیان سال این واژه قلب شد به dawar و تو شرح وظایفش سوت اول بازی هم اضافه شد!


2. تاریخچه و افتخارات تیم کوییدیچ خفاش بالی کسل را بنویسید! (10 نمره)

تیم ملی کوییدیچ جمهوری خودمختار بالی کسل، تیمی با قدمت شونصد سال و اندی هست که حتی قبل از خودمختار شدن جمهوری، برا خودش وجود داشته! بعضی ها وجود خفاش در عنوان تیم رو به خفاش های بزرگ قلعه ی بالی کسل نسبت میدن. بعضی هم نظرشون اینه که موسس و اولین کاپیتان تیم، یه خفاش نما بوده.

در هرحال این تیم تونسته در رقابتهای محلی ، ایالتی و جمهوری و بین المللی افتخاراتی رو کسب کنه که در زیر عنوان میشه:

_قهرمان 147 دوره ی مسابقه ی دوجانبه شهر بالی کسل
_قهرمان 89 دوره و نائب قهرمان 21 دوره ی مسابقات قهرمانی ایالت بالی کسل
_قهرمان 171 دوره (تمام دوره های) مسابقات قهرمانی جمهوری خودمختار الی کسل
_قهرمان 13 دوره مسابقات قهرمانی بریتانیای کبیر (به میزبانی بالی کسل)
_قهرمان 8 دوره مسابقات قهرمانی اروپا ( به میزبانی بالی کسل)
_ در سال آینده اولین دوره ی مسابقات جام جهانی را هم بالی کسل ی ها برگزار میکنند که خب خودشون قهرمان میشن قاعدتا!

3. 10 تیم باشگاهی کوییدیچ نام ببرید! (10 نمره)


آستر میلان
هیپوگریف جادوغ آباد سفلی
حیوانات جنگل ممنوع (مقیم مرکز)
مشنگ دوستان لندن
پروازیان فزانورد
ققنوس (تحت حمایت سازمان اصلاح زندانیان آزکابان)
پفی باغچه (واسه مجارستانه)
گویچی های لندن
عربده کشان
ویزلی ها و بقیه


اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: اتاق مدیریت
پیام زده شده در: ۲۲:۵۵ جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۹۲
درود

تیم کوییدیچ هافلپاف

دروازه بان: ارنی مک میلان (C)
مدافعان: رز ویزلی، بیدل دهنوی (مجازی)
جستجوگر:جی کی رولینگ (مجازی)
مهاجمان: هوگو ویزلی، هلگا هافلپاف (مجازی)، الکس دل پیرو (مجازی)
ذخیره ها: النور برنستون، هانا آبوت


ویرایش شده توسط ارنی مک میلان در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲۵ ۲۳:۰۲:۵۴
ویرایش شده توسط ارنی مک میلان در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲۵ ۲۳:۰۵:۲۸

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲۲:۰۷ جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۹۲
1- یک پیشگویی ساده انجام دهید و بگویید چگونه شرایط را به نفع خودتان بر میگردانید(10 امتیاز)


پیشگویی میکنم که استاد رون ویزلی، فردا با یه دختر خیلی خوشگل و دافی آشنا میشه و حتی دختره بهش شماره میده واسه دیت و اینا.
بعد فرداش معجون مرکب میخورم میرم دفتر استاد و بهش شماره میدم

2- یک پیشگویی درباره ی لرد سیاه انجام دهید و بگویید چگونه جرئت دارید تا شرایطو تغییر دهید(بنویسید که چگونه تغییر دادید!)(10 امتیاز)

در گوی پیشگویی میبینم که ولدی دشمن خودش رو باید از بین نویل لانگ باتم و هری پاتر انتخاب کنه و بره اون رو بکشه. بعد به گوش سوروس میرسونم که به گوشش برسونه بعد میرم نویل رو خودم میکشم


3- چرا پروفسور کلاسو تغییر داد؟(5 امتیاز)

برای تغییر شرایط چون در برج شمالی قلعه ، کمد مناسبی که توش جیمز جا بشه نبود. همینطور صندلی ها پایه نداشتند و به شکل سکو بودند.

4- عاقبت هر کس که به رون بگوید رونالد چه میشود؟(5امتیاز)

به طور مشخص دو حالت داره: یا هیچی نمیشی یا هیچ میشه

تکالیف پیشرفته:
یک پیشگویی درباره ی 25 سال دیگه انجام بدید و با توجه به این که ممکن است مرده باشید چگونه شرایطو تغییر میدید؟(10 امتیاز)

اول میرم 6 سال و یه روز پیش پیشگویی مورد نظر رو انجام میدم .فرداش(یعنی همون 6 سال پیش) میرم به رولینگ رشوه میدم که تو فصل "19 سال بعد" اون پیشگویی رو بنویسه


سوال امتیازی:
چند مورد از وجنات پروفسور ویزلی را بگویید!(5 امتیاز)


تو که موهات خیلی قشنگه رنگ موهات خیلی عجیبه
تو که این همه نارنجی ات واسه چشمام گرم و نجیبه
میدونستی که موهات رنگ هویجه که تو بچگی میشه گازید
میدونستی یا نه؟ میدونستی یا نه؟


اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۲۲:۰۳ جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۹۲
خلاصه:
ریونی ها می خوان به کمک حیوونای باغ وحش جام هاگوارتز رو ازآن خودشون کنن! مدیر باغ وحش دلوروسه و تعدادی از بچه ها میرن تا مخش رو در همین راستا بزنن.
_________________________________



پادما با عصبانیت فریاد کشید: چتونه شما؟ برا چی وحشی بازی در میارین؟ مگه ریونی نیستین؟

جمله ی آخر پادما، باعث شد همه آروم بگیرن و به مشورت بپردازن، بجز دو تا از بچه ها که اون جمله معنایی فراتر براشون داشت.


لینی:
آماندا:
لینی: آماندا...
آماندا: لینی...
لینی:
آماندا:

ریونی ها دست از مشورتشون برداشته بودن و به آماندا و لینی زل زده بودن. فلور با بی اعصابی پرسید: چرا قیافه هاشون یهویی بی روح شد؟ اینا که تا چند لحظه پیش داشتن واسه هم فوران احساس می کردن!!

تریسی جواب فلور رو داد:‌ ناسلامتی خون آشامن. الان خیر سرشون دارن ارتباط ذهنی برقرار می کنن! حتما موضوع مهمیه...


اندر اذهان لینی و آماندا


لینی: دیدی چه خاکی تو سرمون شد آماندا؟ فهمیدن! به رازمون پی بردن!
آماندا: لینی... من که می دونم کار کی بوده! تو لومون دادی؟
- نه خیرم! من هیچوقت اینکارو نمی کنم! من و تو که تو یه جبهه ایم آماندا! :pretty: در ضمن، تو چرا تو ذهنت اینجوری حرف می زنی؟ ینی ذهنت لهجه دار حرف می زنه! مطمئنی یه انگلیسی قدیمی 500 ساله هستی؟
- خو 500 سال پیش مردم اینجوری حرف می زدن! ؛ در ضمن! کسی که مشکل داره توئی نه من. همه می دونن لینی وارنر کتاب گریفی بوده! اما بروکل هرست کتاب ریونی! :zogh:
- چرا می گی بروکل هرست؟ چرا اسم خودتو نمیاری؟ :zogh: تو هر 7 تا کتاب رو بگردی، شخصی به نام مندی بروکل هرست چرا، اما آماندا بروکل هرست پیدا نمی کنی! وضعت بدتر از منه؛ علنا وجود نداری!!



دنیای واقعی و بدون شکلک خودمون، جایی که لینی و آماندا همچنان در حالت باقی مونده بودن.

آماندا به طور ناگهانی به سمت لینی پرید و همونطور که گردنش رو می گرفت داد زد: الان حالیت می کنم!!

لینی با نگرانی دستای آماندا رو از دور گردنش جدا کرد و زمزمه کرد: اینجا نه... بده بچه های ریون دعوای شخصی ناظرا رو ببینن. در ضمن جدیدا خیلی خشن شدیا.

بچه های ریون:

لینی که متوجه شده بود جماعت ریونی جمیعا خوابشون برده نعره ی (!) فجیعی کشید: تو این شرایط اضطراری می تمرگین واسه من؟

و مشغول رفتن بالای سر ریونی ها و لگد زدن به بالش و پتو هاشون شد. گابریل در حالی که سرش رو از ضربه ی پای لینی حفظ می کرد نالید: ما نتمرگیده بودیم؛ خوابیده بودیم!

آماندا لینی رو به آرامش دعوت کرد و گفت: اون وقت به من می گی جدیدا خشن شدم؟!

بعد از چند دقیقه، که ریونی ها کاملا سرحال و هشیار شدن، لینی نقشه ش رو با بقیه در میون گذاشت.
- فردا صبح که آمبریج با پای خودش از دفترش بیرون اومد خودم تنهایی پیشش می رم و با نیروی ومپایریم ذهنش رو کنترل می کنم. از اونجایی که آماندا تنها خون آشام شناخته شده توسط همه ست، پس نباید در مقابل من مقاومت کنه.

الادورا یه ابروش رو بالا انداخت و پرسید: و محض احتیاط، اگه مقاومت کرد چی؟

لینی با لحنی کاملا سوالی گفت: اشکالی نداره اگه بکشمش؟



پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۹۲
در صفحه اول روزنامه پیام امروز،امروز؛دقیقا در زیر عبارت:"پیام امروز(روزنامه دنیای جادوگری)"که در بالای صفحه با فونت درشت و حرکت مداوم حروفش خودنمایی میکرد،عبارت:"آنتی ساحریال چیست؟!"با فونت درشت اما کوچکتر از نام روزنامه،تیتر شده بود.
در زیر تیتر،عکس جادویی متحرک سیاه و سفید بزرگی از اعضای آنتی ساحریال تقریبا نصف صفحه را اشغال کرده بود.
داخل عکس آنتونین دالاهوف،رئیس آنتی ساحریال ها،بر روی میز میکوبید و چیزهایی را با حرص و جوش و پشت سرهم میگفت!دیگر اعضا هرکدام مشغول انجام دادن کاری بودند.
الستور مودی با چشم جادوییش که داخل لیوان آبی بود بازی میکرد،لی جردن با سوسک هایش بازی میکرد،یاکسلی کتاب " چگونه حال گیری کنیم؟"را سر و ته گرفته بود و چرت میزد و با هر مشتی که دالاهوف بر روی میز میکوبید،چرتش پاره میشد.چارلی ویزلی به شدت در حال انجام دادن تکالیف علائم نگارشی بود که بارتی به او داده بود و خود بارتی کراوچ هم...کلا کار خاصی نمیکرد!
در مقابل هر فرد پلاکاردی وجود داشت که قرار است در آینده نزدیک سمت افراد بر آن حک گردد.اما فعلا نام هایی چون:
چارلی چارلز دیکنز،مودی چش قلمبه،یاکسلی بچه قصاب و...به چشم میخورد!

در پایین این عکس پرمحتوا() متن گزارش در مورد آنتی ساحریال چاپ شده بود:

و امروز جناب دالاهوف لطف کردن و مقداری از وقتشون رو به ما دادن.خب میریم سر اصل مطلب.

-جناب دالاهوف با عرض سلام خدمت شما.میشه کمی در باره آنتی ساحریال برای ما توضیح بدید؟

-علیک سلام!بله،شما هم برای همین اینجا اومدید که در مورد آنتی ساحریال تو روزنامه تون چاپ کنید!غیر از اینه؟

-البته که نه جناب دالاهوف.میشه اول در مورد عناوین حک شده بر روی پلاکارد اعضا توضیح بدید؟

-د آخه بوقی کی اونا رو میبینه؟چرا سوال بیخود میپرسی؟:vay:

و پس از توضیح دادن بنده در مورد عکس صفحه اول به مستر دالاهوف،پس از چشم غره ای به بنده فرمودند:

-قراره در آینده نزدیک و پس از اولین ماموریت،سمت اعضا بر روی اون پلاکاردا حک بشه اما فعلا و به طور موقت نیک نیم افراد حک شده!
-اوه،بله!میشه در مورد وجه تسمیه(!) این نیک نیما توضیح بدید؟مثلا"چارلی چارلز دیکنز"!
-بله...اول ما میخواستیم نیک نیمشون رو چارلی چاپلین بذاریم.اما بعدا با توجه به بعضی دلایل،عضو جدیدمون بارتی کراوچ،پیشنهاد این نیک نیم رو دادن!

و با صدای آرومی افزودند:
-برو سر سوالای بهتر،این چرت و پرتا چیه؟!

و بنده هم با توجه به گفته شون دست از سر کچل قضیه نیک نیم ها بر داشتم و سوالی در یک باب دیگر پرسیدم!

-قربان شما فرمودید پس از اولین ماموریت سمت هایی به اعضا تعلق میگیره.میشه در مورد ماموریت بیشتر توضیح بدید؟

اوشون پس از خنده ای مصنوعی و دادن فحش هایی در زیر لبشون به بنده،جواب سوال رو دادند:

-خب من اولین ماموریت رو به اعضا دادم تا بر حسب توانایی هاشون این سمت ها بهشون تعلق بگیره!

سپس چوبدستیشون رو به حالت تهدید آمیزی تکان دادند.

-ممنون از وقتی که به ما دادید.

و در جواب با صدای آرامی خطاب به بنده فرمودند:

-دارم برات...کاشکی از این قدرتت به نفع خودمون از زیر لب ساحره ها حرف میکشیدی!مگه دستم بت نرسه!

با تشکر
گزارشی از بنده در مورد آنتی ساحریال(یه عکسم براتون پیوست کردم!)

پی نوشت سر دبیر:باید بگم که این گزارش در مورد آنتی ساحریال دقایقی پیش به دست ما رسید و هویت گزارشگر آن مجهول میباشد.اما با توجه به تهدیدات دالاهوف میتوان نتیجه گرفت که جناب گزارشگر مجهول الهویت،یا یکی از اعضای آنتی ساحریال هستند،ویا فرد نزدیکی به دالاهوف!


به یاد اما دابز!

I'm bad.And that's good
I'll never be good.And that's not bad


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۹۲
1- یک پیشگویی ساده انجام دهید و بگویید چگونه شرایط را به نفع خودتان بر میگردانید(10 امتیاز)

پیش بینی میکنم که قراره وقتی تو رستوران با دوست محترمم نشستم یهو صورتش خامه ای میشه.

قبل از نشستن سرجام با گارسون صحبت میکنم و ازش خواهش میکنم محض شوخی و خنده کیکی رو با حواس پرتی رو سر دوستم پرت کنه. اینجاس که پیشگویی من به حقیقت میپیونده! یوهو !

2- یک پیشگویی درباره ی لرد سیاه انجام دهید و بگویید چگونه جرئت دارید تا شرایطو تغییر دهید(بنویسید که چگونه تغییر دادید!)(10 امتیاز)

به لرد سیاه میگم که قراره بعد از اینکه شما به حموم رفتین و برگشتین نجینی چوبدستی شمارو نابود کنه و مسلما لرد باور نمیکنه. اما قبلش محتوای غذای مورد علاقه ی نجینی رو به چوبدستی لرد هنگام استحمام ایشان(!) میچسبونم و نجینی برا خوردن غذا به چوبدستی حمله میکنه و اشتباها و از روی حواس پرتی چوبدستی نازنین لرد رو هم با دندونای قویش میشکونه!

3- چرا پروفسور کلاسو تغییر داد؟(5 امتیاز)

چه دلیلی مهم تر از اینکه دلش میخواسته؟

جدا از اون خواسته بگه من طراحی دکوراسیون داخلی(!) خوندم و خیلی خفنم و اینجوری وزیر گانتو به سمت خودش جذب کنه تا شاید کاری تو وزارتخونه پیدا کنه.
4- عاقبت هر کس که به رون بگوید رونالد چه میشود؟(5امتیاز)

تکالیف پیشرفته: یک پیشگویی درباره ی 25 سال دیگه انجام بدید و با توجه به این که ممکن است مرده باشید چگونه شرایطو تغییر میدید؟(10 امتیاز)

به یکی از دوستام میگم که قایمکی طوری که مثلا خودم نفهمم به بقیه که یه چیز مهم دارم که فلان جا قرار دادمش و باید حتما حتما 25 سال دیگه فلان تاریخ و فلان روز باید برداشته بشه چون تا اون موقع با طلسما و وردای مخصوصی ناپدید نگه داشته شده.

بعدم من که مثلا از ماجرا خبر ندارم به همه میگم که فک میکنم 25 سال دیگه همون فلان تاریخ بالا قراره یکی غرق در خاک و خل شه. حالا ماجرا چیه؟

زمین جایی که مثلا یه چیزی پنهان کردمو سست میکنم و اینجاس که وقتی یکی بخواد واردش بشه زیرپاش خالی میشه و فرو میره تو خاک و خلاصه گرد و خاکی میشه دیگه!

سوال امتیازی: چند مورد از وجنات پروفسور ویزلی را بگویید!(5 امتیاز)

مو سرخ! دوست کله زخمی! ظاهری شلخته! اممم منظورم این بود: موهایی فشن! دوست بهترین جادوگران و ساحرگان روی زمین! ظاهری خوش تیپ و اسپرت!




پاسخ به: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۹:۲۵ جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۹۲
پشت درب خانه ریدل

مرگخواران درحالیکه چون لشکر شکست خورده و نالان از ضرب کروشیو ها ی بلاتریکس پشت درب ایستاده بودند و دست و پاهای دردناکشان را مالش می دادند میز گردی برای چگونگی دست یابی به جام اسنیپ تشکیل دادند.
- من میگم یه اکسیو بگیم جامش پرواز کنه بیاد پیشمون به همین راحتی!
سایر مرگخواران:
رز درحالیکه بدنش به خاطر زیر دست و پا ماندن بیشتر از همه درد می کرد با اخمی گفت:
- به همین راحتی؟خب نابغه خودت چرا این کارو انجام نمیدی؟؟
فلور که بیشتر به خاطر ماندن بلا نزد لرد ناراحت و خشمگین بود تا کروشیو شدن توسط او با خشم میان بحث ها پرید:
- تمومش کنین دیگه. الان مهم اینه بفهمیم اصلا اسنیپ کجا هست تا بتونیم جامشو ازش بگیریم و برای ارباب ببریم.
با بیان این جملات همگی به جانب آیلین بازگشتند.
آیلین:
زمانیکه آیلین دریافت با این کار قادر نیست خود را از مهلکه نجات دهد ناچارا دست از سوت زدن برداشت تا چشم در چشم همکارانش شود:
- چیه؟ چرا منو اینجوری نگاه میکنین؟
لینی با ناراحتی موهای آشفته اش را از صورتش کنار زد:
- مگه تو مادر اسنیپ نیستی؟خب کی بیشتر از تو می دونه اون الان کجاست؟
آیلین بیهوده نگاهی معصومانه به صورت های همکارانش انداخت تا بلکه خود را از شر پاسخگویی به این سوال خلاص کند و چون هیچ ترحمی در صورت های آنها ندید به ناچار گفت:
- خب اون الان به احتمال زیاد رفته محفل.
مرگخواران:
آنتونین چوبدستی اش را کشید و گفت:
- بوق بر تو!مادری که بچه اش محفلی باشه...
اما با دیدن نگاه تهدید آمیز اعضای سازمان حمایت به سرعت حرفش را فرو خورد:
- چیزه... هیچی... مهم اینه که مادرش مرگخواره. :worry:
آماندا نفسی عمیقی کشید تا بر خشمش فائق آید.
- ولی تا دیروز پریروز که با ما تو پاتیل درزدار بود.
آیلین درحالیکه با ردای پاره اش بازی میکرد زیر لب گفت:
- راستش... خب خودت می دونی برای اینکه تو کارا بهمون کمک کنه طلسم فرمانو روش اجرا کرده بودم چون در حالت عادی عمرا بهمون کمک می کرد ولی حواسم نبود که اثر طلسم از بین رفت. اونم ناراحت شد و وسایلشو برداشت و رفت محفل.
جاگسن با امیدواری گفت:
- خب شاید جامو با خودش نبرده باشه. ممکنه تو خونه مونده باشه.
- عمرا!جونش به اون جام بسته بود. روزی ده دفعه برقش می نداخت. وقتی هم موقع فروش جامش مچمو گرفت با یه طلسم به خودش وصلش کرد تا هیچوقت ازش جدا نشه. چیه چرا اونجوری نگاه می کنین؟خب به پولش برای تامین هزینه های سازمان احتیاج داشتم.
مرگخواران: :vay:



پاسخ به: زیباترین جمله ی کتاب هفتم از نظر شما چی بود !؟
پیام زده شده در: ۱۹:۱۴ جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۹۲
یعنی عمرا اگه این جمله یادم بره ها! همش تو فکرم رژه میره! حرفی که بین اسنیپ و دامبلدور رد و بدل شد.

-بعد از این همه سال ؟

-همیشه!



پاسخ به: زیباترین جمله ی کتاب هفتم از نظر شما چی بود !؟
پیام زده شده در: ۱۹:۱۳ جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۹۲
یعنی عمرا اگه این جمله یادم بره ها! همش تو فکرم رژه میره! حرفی که بین اسنیپ و دامبلدور رد و بدل شد.

بعد از این همه سال ؟
همیشه!







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.