- خلوخولولخخخخخ خووویفسس
- My tea's gone cold I'm wondering why I
- خووووووفف پتو پی پتی پتی پووو پتو.. عه هاپ (عه گوجه های پیتزا!)
- Got out of bed at all The morning rain clouds up my window
- هووومم ووواااف پتی پتی پتو خله له لوووف عه واق واق وات؟ (عه عکسای اما واتسون؟)
- And I can't see at all And even if I could it'll all be gray
- پووووووااااف...پتو پتو پتو
- Put your picture on my wall It reminds me, that it's not so bad It's not so bad
- هاپ هاپ وااااق هاپ هاپ هاپ هاپ هاپ هاپ هاپ هاپ (بیا. تموم شد)
صدای دلنشین خواننده در رادیو که فضای ملکوتی به کلبه هگرید بخشیده، لابلای پارس های ممتد سگ محو و رشته افکار مثلث ثابت کلبه دوستان درخت شاد جر واجر میشه. هوریس در نقش مبل لبه پنجره نشسته و از ترکیب بوی خاک و بارون لذت می بره. رودولف هم روی هوریس لمیده و چوبدستیش رو گذاشته رو حالت مادون قرمز و زل زده به برج ریونکلاو در جستجوی دختری در برج.
- دنبال چی میگردی توی برج نصفه شبی؟ خوابن همه رودی.
- بهرحال ممکنه یه با کمالاتی بیدار باشه. نباید هیچ فرصتی رو از دست داد. فردایی می افتی می میری، اون دنیا مرلین گور به گوری ازت میپرسه دیدی چی خلق کردم؟ بگی نه چوبدستی میکنه تو فوم و اسفنجت. باید دیده باشی بگی به به..اره..چه چیزی بود..تبارک المرلین احسن الخالقین!
- خعله خب. بسه دیگه بلند شو به چپم لم بده. چرم راستم میخاره. پاشو.
- ببند باو. تو چرمت کجا بود. پارچه هم نیستی. گونی برنج. سیم خاردار از تو نرم تره. مرتیکه ی صندلی گاری!
هگرید بی توجه به نزاع مضحک دوستان های ش، بعد از ورانداز مجدد پوستر مادام ماکیسم نصب بر دیوار کلبه ش، آخرین تکه کیک شادی رو لومبوند و از پشت میز بلند شد. یه گوله کاغذ از وسط کتاب "جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها" نوشته نیوت اسکمندر ویرایش و ترجمه پروفسور راعفی کور رو در نقش دستمال اسکاور کَند و به سمت تالار اندیشه و فنگ رفت.
اینجا خواننده رول کنجکاو میشه که آیا کلبه هگرید هیچگاه چنین تالاری داشت یا نه. در نتیجه به دنبال نگرانی طرفداران حقوق اقلیت ها در مجموعه هری پاتر، مکاتبه ای با خانم رولینگ داشتم من باب این موضوع خطیر. ایشون در جواب برای من نوشتند که به دلیل متابولیسم بسیار آهسته و طولانی غول ها، معماری و نقشه کشی صحیحی در نظر نگرفتند هیچ وقت برای این کلبه و هگر هفته ای یه بار می رفت تالار اساتید داخل قلعه و در سایر موارد اضطراری مثل حضور مهمان و خجالت و غیره، به گلدون و باغچه و نهایتا سوند بسنده می کرده. بنده هم در جواب تشکر کردم و براشون نوشتم:
به هر جهت، هاگرید میره انتهای توله سگشو مثه آینه برق بندازه که یهو متوجه علامت شوم جمجمه و مار مرگخواران میشه که با جوهر خونین روی صندوقچه اسرار حیوان خالکوبی شده.
در کلبه دوستان شاد با لگدی باز میشه و فنگ به همراه پتو و تشک خوابش اینطوری
شوت میشه وسط باغچه بارون زده قاطی کدوها و گل و لای.
- وات ده هاپ؟
- دیگه میخواستی چی بشه؟ این بود مزد زحمات من؟ توله سگ واسه من مرگخوار شده. چه غلطا !
- واق هاپ بابا! هاپتیکه واقر وافر هاپطور شده. هاپ هاپ هوریس رودی...واااق
- تو کارای بزرگا دخالت نکن. هوریس و رودی مرده خور به دنیا اومدن. تو خیانت کردی پدر سگ. برو گمشو پیش تام.
- واق واق
هگرید برای چند ثانیه میره داخل کلبه اش و میاد بیرون و استخوون فنگو پرت میکنه تو صورتش ولی به خاطر بارون و سرعت باد و تداخلاتی جادویی در نیروی گرانش میاد میخوره یه جای دیگه حیوان اما به دلایل مسائل اخلاقی جوجه هایی به شکل استخوون فقط بالای سر سگ بی زبان می چرخن چند ثانیه ای. در و پنجره کلبه با تق و توق های محکمی بسته میشن و سگ بی پناه زیر رگبار بارون توی تاریکی شب تنها می مونه.
- وااااااق هاااااپ (هنگلتون دربست)
تسترالی میاد توی باغچه وایسته اما ترمزش بریده و توی جنگل ممنوعه متوقف میشه. میاد دنده عقب بر می گرده و سگو سوار میکنه و میره.
صبح روز بعد سگ مفلوک و آغشته به لجن، در حالیکه استخوونی به دهن داره و پتوش رو پیچیده دورش آروم آروم به باغچه خونه ریدل ها نزدیک میشه، جایی که یه گلدون مدفون تو کودهای گاومیشی باقی مانده از دوره وزیر باروفیو داره با یه مگس شبه پیکسی کشتی می گیره و یه سوسک بور و بلوند سعی داره جداشون کنه.
- رز! اعصابمو خرد کردی. باور کن این دفعه نیشت میزنما. عه.
- بیا شهدمو بخور باو!
- دوستان! دوستان! زشته باور کنید. الان ارباب میاد می بینه.
- شهدتو سالهاست میخورم خودت خبر نداری!
- حشره بی خاصیت. همیشه انگلی زندگی کردی و میکنی. گلبرگم دهنت. کودم تو حلقت. نیشتو میکنم تو گلدونم. کرمم بخوردش.
- هر کی هم نکنه. نیش گذاشتم. بکش کنار ریتا بذار من اینو سوراخ سوراخ کنم. ریشه ش دراز شده شاخ بازی در میاره واسم.
فنگ زیر بارش کود و گلبرگ و بال سوسک و نیش پیکسی که یادآور خاطرات دوران جنگ بودن، از کنار باغچه دوان داون رد میشه و خودشو جلوی در خونه ریدل ها میرسونه. قدش نمیرسه به دستگیره در ولی در قبلش خود به خود وا میشه و نجینی، مار غول پیکر لرد می خزه بیرون!
- فیس فیس ! فس فاس ! (مگه پاپا نگفت ماموریتت کلبه صاحبت هست؟ هان؟ بخورمت الان؟)
- واق واق واق (واستا عقب تا ازت تسبیح درست نکردم دختره ی نخ. فقط به اربابم جواب پس میدم)
و بساطشو ول کرد رو زمین و جلوی ماری که دورش تند تند می خزید و سعی داشت خودشو دورش گره بزنه شروع کرد به گارد گرفتن که یهو لرد ولدمورت با لباس خواب بین چارچوب در ظاهر میشه. خمیازه ای میکشه و به فنگ زل میزنه.
- وااااااااااااق (سرورم! ارباب تولدتون مبارک! براتون کادو آوردم)
- هیس. بحثو عوض نکن سگ مزاحم. چرا اینجا اومدی؟ مگه ماموریت مادام العمر با حقوق دائمی ندادم بهت که از هاگوارتز و صاحب محفلی ت به ما گزارش بدی؟
- هاپ هاپ هاپ هاپ (عفو بفرمایید ارباب. لو رفتم. خالکوبیم رو دید)
- میدونستم هیچ کاری ازت بر نمیاد. حالا چی آوردی برام کادو؟
فنگ تکونی به خودش میده و پتو آبی دورش کنار میره:
- کادوی ما، خودتی؟!
- هاپ هاپ!
لرد سیاه تکه چوبی از ناکجا فرا میخونه و با پرتابی جادویی شوتش میکنه در مزرعه ای در دوردست ها که تصادفا لوکیشن حنا در مزرعه بوده و پاکوتاه، سگ حنا چوبو ور میداره و فنگ نا امید و دست خالی برمیگرده. فرسخ ها دورتر، نیمه غول کنار کلبه اش روی نیمکتی سنگی نشسته و داره سلفی ها خودش با سگ خائنش رو میندازه توی شعله های آتیشی که رودولف داره روش سوسیس گربه ی مربوط به رول اخیر دوئلش با مودی رو می پزه.