هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (ایگور.کارکاروف)



پاسخ به: سرزمین سیاهی
پیام زده شده در: ۲:۳۰ جمعه ۲۹ شهریور ۱۳۹۲
#11
-ولی اونا رو از کجا پیدا کنم؟ نمیتونم که همینطوری برم بگم سلام، خوب هستین؟ من هرمیون گرنجر رو میخواستم!

هری بار دیگر وسایل همراهش رو چک کرد، تمام وسایلی را که برای اقامت چند روزه اش در جنگل را لازم داشت، به همراه خود آورده بود، اما مهمترین چیز را با خود نداشت! نقشه ای برای پیروزی!
هری یک بار دیگر نگاهی به مرلینگاهی انداخت و با به یاد آوردن حرف های دامبلدور، فکری به ذهنش رسید؛ لبخندی زد و حرکت خود را به سوی سرنوشت نامعلومش آغاز کرد.

خانه ی مالفوی ها- مقر لردولدمورت

- هر چه سریعتر بگین که کدومتون این طلسم رو خنثی کرده! فکر نکنین که نمیدونم، من خودم آژیر خطر گذاشته بودم و میدونستم که نمیشه به شماها اعتماد کرد!

- ولی سرورم، ما هیچ خطایی مرتکب نشدیم، ما حتی نمیدونیم طلسمی که شما به کار بردین چطوره، تقصیر ما نبود ارباب.

- ساکت باش، تو هیچوقت یاد نگرفتی روی حرف من حرف بزنی مالفوی؟

- معذرت میخوام ارباب! :worry:

لرد سیاه چوبدستی شو به سمت خانواده ی سه نفره ی مالفوی ها که از ترس به یکدیگر چسبیده بودند، میگیره و با تمام نفرتی که از شنیدن این خبر به وی دست داده بود، طلسم شکنجه رو روی اونها اجرا میکنه!
- تا شما باشین که به من دروغ نگین. مخصوصا تو مالفوی کوچک!

جنگل

باران دوباره شروع به باریدن کرده بود و شدید تر از قبل ادامه داشت، گویی وقفه ی چند ساعته ای که برای بارش باران پیش آمده بود، قدرت قطرات باران را بیشتر کرده بود! آسمان تیره بود و جنگل بدون هیچ روشنایی ای در برابر هری گسترده شده بود.
هری چندین بار سعی کرده بود که غیب و ظاهر شود، ولی طلسم ولدمورت رفته رفته قوی تر میشد و اجازه ی این کار را به هری نمیداد. چند ساعت از شروع حرکتش گذشته بود و هری مسافت زیادی را درون جنگل طی کرده بود ولی هنوز نمیدانست کجاست!
- اه، لعنتی، بر اساس این نقشه من باید بیست ساعت دیگه هم پیاده روی کنم تا به حاشیه ی جنگل برسم! یادم میمونه لرد، قبل از اینکه بلایی سرت بیارم، میندازمت تو یه اتاق غیر قابل آپارات و مجبورت میکنم آپارت کنی!

هنوز لبخندش از لبانش محو نشده بود که سایه ای سیاه را روبه روی خود دید که به سمت او در حال حرکت بود و هر لحظه نحوه ی راه رفتنش در پیش چشمان هری آشنا تر میشد!



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۸:۲۳ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
#12
سلام

من میخواستم یه سوال بپرسم، توی این بخش آخرین جواب ها، قسمت عمومی و ایفا و وزارت سحر و جادو و خصوصی ها، وقتی ماوس رو میبری روشون، یه چند تیکه از پست رو نشون میدن، بعد ولی این امکان واسه هاگ و کوییدیچ نیست، اگه میشه، این رو برای اون انجمن ها هم درست کنین که یکپارچه بشه کل این قسمت پاسخ های جدید



مرسی



پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱:۲۷ دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۲
#13
-خیلی خب، ما الان به یه جعبه ی بزرگ شفاف نیاز داریم که بتونیم این لولو خورخوره رو بندازیم توش تا وقتی که به قربانی ها نشون میدیم، فکر کنن همین الان میاد کنارشون!

بلاتریکس نگاه تحقیر آمیزی به لینی که این حرف رو زده بود میندازه و میگه:
- این که کاری نداره، بیا! اینم از جعبه!

با تکان چوبدستی بلاتریکس، هوای کنارش موجدار میشه و جعبه ی مذکور با تکان بعدی چوبدستی وی پدیدار میشه.
-آفرین بلا

- برین لولوخورخوره رو بیارین ببینم؛ باید دستورات ارباب رو انجام بدیم!

مرگخواران با دیدن قیافه ی خشمگین بلاتریکس خودشون رو جمع و جور میکنن و به سمت کیسه میرن ولی با یادآوری اینکه داخل میسه لولوخورخوره منتظر اون هاست، مکث میکنن!
-پس چی شد؟ هیچکدومتون جرئت نداره با یه لولو خورخوره مواجه بشه؟

مرگخوار ها سوت زنان به سمتی رفتند و سعی در نشنیده گرفتن حرف بلاتریکس داشتند که با صدای فریاد بلاتریکس در جای خود میخکوب شدند!
- کجا به شر و بدبختی؟ لینی، زود باش اون کیسه رو باز کن تا خودم تبدیل به بزرگترین ترست نشدم!

لینی سرشو پایین میندازه و و به سمت کیسه ی حامل لولوخورخوره میره و با ترس شروع به باز کردنش میکنه. بعد از باز کردن در کیسه، چند قدم به عقب میره و همراه با بقیه ی مرگخواران منتظر دیدن ترسش میشه!



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۳۹ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۲
#14
نام شخصيت انتخابي:

ایگور کارکاروف

گروه:

ریونکلاو

ویژگی های ظاهری و اخلاقی:

قد بلند، با صورتی لاغر و کشیده، ریش بزی سیاه رنگ و موهایی به نسبت بلند و جوگندمی، لباس یکدست سیاه میپوشد و همیشه از نظر ظاهری مرتب است!

مردی با اخلاق ولی بی رحم، سالها مرگخوار بودن به وی درس بی رحمی را به خوبی آموزش داده است و از این رو همیشه ترسناک به نظر میرسد و میتواند در عین وقار و متانت، ترسناکترین تاثیر را در فرد مقابل بگذارد!
ایگور کارکاروف مدت ها زندانی بود و این امر نیز در پرخاشگری و بی رحمی وی تاثیر زیادی داشته است!

چوبدستی:

35 و نیم سانتیمتر، چوب زبان گنجشک با مغز پر ققنوس!

جارو:

نیمبوس 3012 !!!

معرفی کوتاه:

ایگور کارکاروف یکی از مرگخواران وفادار لرد سیاه بود، او در در هر دو دوره ی قیام لرد سیاه در کنار وی حضور داشت و توانست با مهارت های خود بسیاری از دشمنان لرد سیاه را نابود کند و در پیش اربابش جایگاه بسیار والایی پیدا کرد به گونه ای که بقیه ی مرگخواران به وی حسادت کردند و با استفاده از معجون مرکب و تغییر شکل به او، سعی در سیاه نمایی چهره ی وی داشتند و با فروختن بسیاری از مرگخواران با اسم و ظاهر ایگور، او را نزد لرد سیاه بد نام کردند!

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۱۹ ۹:۰۵:۵۴


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۱۰ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲
#15
نام شخصيت انتخابي:

ایگور کارکاروف

گروه:

ریونکلاو

ویژگی های ظاهری و اخلاقی:


قد بلند، با صورتی لاغر و کشیده، ریش بزی سیاه رنگ و موهایی به نسبت بلند و جوگندمی، لباس یکدست سیاه میپوشد و همیشه از نظر ظاهری مرتب است!

مردی با اخلاق ولی بی رحم، سالها مرگخوار بودن به وی درس بی رحمی را به خوبی آموزش داده است و از این رو همیشه ترسناک به نظر میرسد و میتواند در عین وقار و متانت، ترسناکترین تاثیر را در فرد مقابل بگذارد!
ایگور کارکاروف مدت ها زندانی بود و این امر نیز در پرخاشگری و بی رحمی وی تاثیر زیادی داشته است!

چوبدستی:

35 و نیم سانتیمتر، چوب زبان گنجشک با مغز پر ققنوس!

جارو:

نیمبوس 3012 !!!

معرفی کوتاه:


ایگور کارکاروف یکی از مرگخواران وفادار لرد سیاه بود، او در در هر دو دوره ی قیام لرد سیاه در کنار وی حضور داشت و توانست با مهارت های خود بسیاری از دشمنان لرد سیاه را نابود کند و در پیش اربابش جایگاه بسیار والایی پیدا کرد به گونه ای که بقیه ی مرگخواران به وی حسادت کردند و با استفاده از معجون مرکب و تغییر شکل به او، سعی در سیاه نمایی چهره ی وی داشتند و با فروختن بسیاری از مرگخواران با اسم و ظاهر ایگور، او را نزد لرد سیاه بد نام کردند!

هنوز در کارگاه نمایشنامه نویسی تایید نشدید!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۱۷ ۱۱:۴۴:۵۷


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۲:۰۷ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲
#16
چشمانش رو بست:

- هافلپاف بهتر از همه ست، به روحیات من بیشتر از همشون میخوره، خواهش میکنم منو بفرست هافلپاف!

- ولی تو هرگز نمیتونی بری هافپاف! قوانین نا نوشته ای وجود داره که نمیذاره تو هیچ جایی بجز اسلیترین بری!

- ولی من فقط هافلپاف رو میخوام، من میدونم که اونجا میتونم موفق بشم!

لبه های کهنه ی کلاه گروه بندی حالت مضحکی به خود گرفت، انگار میخواست لبخند بزند و پیروزی خود را در نبرد بی کلامی که بین خود و پسرک رنگ پریده اتفاق افتاده بود، نشان دهد!

- من تو رو میفرستم اسلیترین و تو هیچ کاری نمیتونی بکنی! من تعیین کننده هستم نه تو! هنوز به زمان دموکراسی مونده که دانش آموزان تصمیم بگیرند!

- پس منتظر انتقام سخت من باش کلاه؛ مطمئنم روزی تاوان این کارت رو پس خواهی داد.

- اسلیترین!

صدای سوت و تشویق از سوی دانش آموزان اسلیترین شنیده میشد!

سال ها بعد:

کلاه به صورت رنگ پریده ی مرد نگاه کرد، گذشته ی دور به یادش آمد، روزی که این مرد، پسرکی بیش نبود، پسرکی مغرور و البته اسمی دیگر، اسمی آشنا، اسمی که بار ها شنیده بود. تام ریدل!

- حالا همین نویل که اینجاست، نشون میده چه بلایی سر کسانی میاد که اونقدر احمق باشن که بخوان به مخالفت با من ادامه بدن!

________________
زیـــبــا بود!
تائید شــد!


ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۱۸ ۱۰:۱۳:۵۱






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.