هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: دره گودریک
پیام زده شده در: ۲:۱۹ شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۰
[spoiler=خلاصه:]
رز ویزلی به لرد ولدمورت اطلاع میدهد متوجه شده اشیایی به نام یادگاران مرگ وجود دارند که قبلا در اختیار برادران پاورل بوده اند و هر کس هر سه آن ها را بدست بیاورد میتواند حاکم مطلق جادوگران شود. یکی از این اشیاء ابرچوبدستی است و در حال حاضر در دست دامبلدور است و دو شیء دیگر یعنی سنگ احظار مردگان و شنل نامرئی در اختیار هری پاتر هستند. لرد ولدمورت میخواهد اشتباه دفعه قبل را تکرار نکند و این بار به جای جنگ با دامبلدور و هری پاتر نحوه بدست آوردن این سه شیء را از صاحبان اصلی آن ها یعنی برادران پاورل جویا شود. بهمین دلیل بهمراه سیبل تریلانی به دره گودریک میرود تا روح برادران پاورل را احظار کند اما سیبل تریلانی احظار روح بلد نیست و مجبور میشوند برای انجام این کار به پیش دوست او یعنی کاترین بروند ...
[/spoiler]

کاترین: ای جــــانم! ای ولدمورت! ای ابرقدرت! ای جلال و شوکت! ای تام بزرگ!

لرد ولدمورت غضبناک میشود و در حالی که نجینی را مانند کمربند میچرخاند و با حالت تهدید آمیز بسمت سیبل تریلانی میگیرد، میگوید:
_ صد دفعه بت نگفتم اسم کوچیک منو به مردم نگو!

سیبل که میبیند اوضاع پس است آب دهانش را قورت میدهد و سریع جواب میدهد:
_ اوووم ارباب فکر کنم دیر بشه ها! بهتره زودتر با کاترین بریم به دره گودریک!

کاترین: جان؟ دره گودریک؟ چرا عزیزم؟
سیبل: میخوایم برامون سه تا روح ظاهر کنی!
کاترین: روح؟ من که بلد نیستم روح ظاهر کنم!

لرد ولدمورت که به حد انفجار رسیده و نجینی رو مجددا شروع به چرخاندن در محور دور سرش کرده است نعره میزند:
_ سیبل!

کاترین که میبیند اگر دخالت نکند سیبل طعمه نجینی شده، سریع مطلبی به خاطرش می آید و میگوید:
_ لرد ولدمورت؟

لرد ولدمورت: بگو!

کاترین: من بلد نیستم روح ظاهر کنم اما میدونم سانتورها بلدن اینکارو بکنن...

ولدمورت: سانتورها؟ سانتورهایی که تو جنگل ممنوعه هاگوارتز هستند؟ اونا که فقط ستاره شناسی و نجوم بلدن!

کاترین: اونا قابلیتهای زیادی دارن ولی هیچ وقت بروز نمیدن!

سیبل: ایول من خیلی سانتور دوس دارم! اونا میدونن که چه زمانی مریخ در مدار فلکی عقرب نیش میخوره و چه وقت دب اکبر با ستاره شمالی هم راستا میشه و چه زمانی قمر مشتری با قمر زهره ازدواج میکنه و ...

لرد ولدمورت: ببند سیبل! مشکل شد دو تا! حالا چه جوری بریم به جنگل ممنوعه هاگوارتز؟!

کاترین: خب لرد بزرگ من با دامبلدور یه آشنایی قدیمی دارم و فکر میکنم میتونیم یواشکی داخل هاگوارتز بشم و شمام یه جوری که نفهمه وارد شین!

لرد ولدمورت: مثلا چه جوری؟

کاترین: خب سیبل که قبلا تو هاگوارتز درس میداده و حله، نجینی رو هم طلسم کوچک کنندگی روش اجرا میکنیم و وقتی قد مارمولک شد میگیم حیوون خونگیمونه و میبرمش تو و اما فقط میمونید شما!

لرد: و دقیقا من باید چیکار کنم؟

کاترین: خب شما پوست و صورت خیلی خوب و صاف و سفیدی دارید و دماغتون هم که عمل کردید و بنابراین میتونید ... اوووم ... هووووم ... چه جوری بگم ... شبیه زنا لباس بپوشید و ارایش کنید و همراه ما وارد هاگوارتز شید!

لرد ولدمورت یک لحظه خودش را در لباس زنان تصور کرد()...


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


Re: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۲:۱۹ جمعه ۲۹ مهر ۱۳۹۰
[spoiler=خلاصه:]
مامان کندرا به آرگوس فیلچ میگوید که دیگر وقت ازدواجش است و باید یک خانم را انتخاب کند. آرگوس با توجه به اخلاق و رفتار تندخویانه ش مناسبترین فرد را بلاتریکس لسترنج میبیند و از کندرا میخواهد بلاتریکس را برایش خواستگاری کند. مامان کندرا و پدر پرسیوال به زور آلبوس دامبلدور را راضی میکنند تا بلاتریکس را از لرد ولدمورت خواستگاری کند. دامبلدور هم با ولدمورت صحبت میکند و ولدمورت میگوید که فردا شب در خانه ریدل منتظرشان خواهند بود! اما آلبوس مشکوک میشود...
[/spoiler]

آرگوس: نــــــه آلبوس! هیچ جای شکی وجود نداره. من یک عمر تو هاگوارتز سرایداری کردم اینه مزد زحماتم؟ حالا که عاشق شدم میخوای ناکام بمونم؟ مـــامــــان کندراش یه چیزی بش بگو

مامان کندرا: خب راس میگه آلبوس! حالا که بچه بعد یه عمری عاشق شده تو نمیذاری سر و سامون بگیره؟
آلبوس: آخه مادر...
پدر پرسیوال: آخه نداره و رو حرف مادرت حرف نزن! همینکه ما گفتیم! فردا شب میریم خانه ریدل خواستگاری! شیر فهم شد؟
آلبوس:


فردا شب

همه اعضای محفل با دسته های گل بسمت خانه ریدل آپارات کردند و جلوی آن جا ظاهر شدند که ...

فلش های دوربین های جادویی خبرنگاران پیام امروز چشمان محفلی ها را خیره کرد و تا متوجه شدند اوضاع از چه قرار است لرد ولدمورت جلو آمد و گفت:
_ دامبلدور! میبینم که سر موقع اومدی. خب ما منتظریم ... حرفتو بزن.

آلبوس دامبلدور یک نگاه به آرگوس()، یک نگاه به پدر پرسیوال() و یک نگاه به جماعت خبرنگار حاضر در محل انداخت و آب دهانش را قورت داد. تام آن ها را در دام انداخته بود. تنها راه فرارش این بود که جلوی همه خبرنگاران حاضر یک بهانه مناسب برای آمدن همه اعضای محفل با لباس پلوخوری و گل و شیرینی!! در جلوی در خانه ریدل می آورد...


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


Re: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۳:۲۵ پنجشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۰
سوژه جدید (آرگوس داماد میشود!)

مامان کندرا: پرسیوال، آلبوس، آرگوس، هری، گودریک، گلرت، جسیکا، سیریوس پاشین بیاین شام حاضره.

همه اعضای محفل ققنوس دور یک میز دایره ای شکل نشستند و مشغول خوردن شام که شنیسل مرغ بود شدند. دستپخت مامان کندرا آنقدر خوب بود که سکوتی عجیب حکمفرما شده بود و هیچ کس هیچ صحبتی نمیکرد. شام تمام شد و همه با شکم های پر به صندلی هایشان تکیه دادند و لبخند ملیحی میزدند.

مامان کندرا: پرسیوال؟
پدر پرسیوال: جانم عزیزم؟
مامان کندرا: آلبوس؟
آلبوس: جانم مامان؟
مامان کندرا: پاشید برید ظرفارو بشورید!

پدر پرسیوال و آلبوس در حال بلند شدن بودند تا اوامر کندرا را اجرا کنند() که او گفت:
_ نه نه یه دقیقه صبر کنید. قبل رفتنتون یه چیزی یادم رفت بگم: آرگوس؟
آرگوس فیلچ: بله کندرا؟
مامان کندرا: تو باید به زودی ازدواج کنی! سنت خیلی رفته بالا دیگه!

گربه آرگوس میعوووووویی به نشانه اعتراض کرد ولی آرگوس هیچی نگفت.

کندرا: اوکی سکوت نشانه رضایته. حتما خودتم که کسی رو مد نظر نداری پس خودم یه دختر یا بهتر بگم یه خانم خوب پیدا میکنم و به هم معرفیتون میکنم.
آرگوس: اووووم ... راستش ... یکی رو مد نظر دارم کندرا!
کندرا: واقعا؟ خب کیه؟
آرگوس: یکی که اخلاقش خیلی به من شبیهه و همیشم جدیه و روحیات خشن و بیرحمی هم داره و خلاصه کلا شبیه همیم!
کندرا: باریکلا! حالا این عروس خانم خوشبخت کیه؟
آرگوس: بلاتریکس لسترنج!


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


Re: دنیای وارونه
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸ چهارشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۰
سوژه جدید

پدرخوانده - دار و دسته محفلی ها

------

آلبوس دامبلدور مدت ها بود که فوق العاده پیر و فرتوت شده بود ولی با این حال باز هم توانایی اداره قویترین گروه گانگستری و مافیایی شهر یعنی دار و دسته محفلی ها را داشت. بعد از دامبلدور سیریوس بلک دومین مقام دار و دسته محفلی ها محسوب میشد و پلیس در همه شهر عکس او را بعنوان خطرناکترین مجرم تحت تعقیب پخش کرده بود و برای دستگیریش مبلغ کلانی بعنوان جایزه تعیین کرده بود:

نقل قول:

اطلاعیه
از مرکز پلیس لندن به کلیه شهروندان محترم
هر کس هر گونه اطلاعاتی که منجر به دستگیری "سیریوس بلک" (مجرم خطرناک و عضو دار ودسته محفلی ها) بشود ارائه کند، یک میلیون گالیون به عنوان پاداش دریافت خواهد کرد. عکس مجرم پیوست میشود.
تصویر کوچک شده


سیریوس بلک هر روز قوی تر میشد و نفوذش را در دار و دسته محفلی ها بیشتر میکرد تا اینکه بالاخره یک روز موفق شد به همراه خطرناکترین اعضای دار و دسته محفلی ها و بهترین دوستانش یعنی آرگوس فیلچ()، هری پاتر()، کندرا دامبلدور(:root2:) و گلرت گریندال والد() دامبلدور را بکشند و سیریوس خودش عنوان پدرخوانده را بدست بیاورد و بر محفلی ها حکومت کند.

سیریوس برای اثبات بیرحم و قوی بودنش در اولین اقدام تصمیم گرفت به بزرگترین بانک شهر یعنی گرینگوتز دستبرد بزند و چند نفر را نیز بکشد تا همه در شهر حساب کار دستشان بیاید و از او تبعیت کنند. اما در مقابل این گروه شیطانی یک گروه نیکوکار و قهرمان وجود داشت...

خانه ریدل

بلاتریکس لسترنج مهربان مشغول رسیدگی به گل های زیبای باغچه خانه ریدل بود () که ناگهان صدایی آمد و سوروس اسنیپ نیکوکار در حیاط خانه ریدل ظاهر شد. سوروس سریع بطرف بلاتریکس آمد، گونه او را بوسید و بعد از احوالپرسی از بلاتریکس معذرت خواست و گفت خبر مهمی بدست آورده که باید به لرد ولدمورت قهرمان گزارش بدهد.

سوروس در زد و وارد پذیرایی خانه ریدل شد. همه مرگخواران دور لرد ولدمورت جمع شده بودند و نصیحت های خیرخواهانه او را گوش میکردند که نگاه لرد به سوروس افتاد و گفت:
_ سوروس پلیز! بشین فرزندم. چقدر از دیدنت خوشحالم. چه چیزی باعث شده افتخار دیدار مجددت را پیدا کنیم؟

سوروس: استاد! ممنونم. متاسفانه باید خدمتتون عرض کنم سیریوس بلک موفق شده دامبلدور را بکشه و از این به بعد پدرخوانده دار و دسته محفلی ها بشه. در جلسه ای که یک ساعت پیش در خانه شماره دوازده گریمولد داشتیم سیریوس گفت میخواد ثابت کنه خونخوار تر از دامبلدوره و در اولین اقدام میخواد به بزرگترین بانک شهر یعنی گرینگوتز دستبرد بزنه و عذه زیادی رو هم بکشه... ما باید جلوشو بگیریم استاد!


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


Re: پادگان ققنوس
پیام زده شده در: ۳:۲۸ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۰
[spoiler=خلاصه:]
گلرت، جسیکا، هری، پدر پرسیوال و گودریک در پادگان ققنوس مشغول تمرین طلسم های جنگی بودند که آلبوس دامبلدور هم برای سرکشی به آن ها ملحق میشود و در همین حین صدای "وزیر دیگر" به عنوان سخنگوی ارتش سیاه از ورای دیوارهای پادگان شنیده میشود که خطاب به محفلی ها میگوید محاصره شدند و باید تسلیم لرد ولدمورت بشوند. محفلی ها با ارتش سیاه مقابله میکنند و موفق میشوند خساراتی به آن ها بزنند اما ارتش سیاه بسیار قوی و پر تعداد است و اعضای محفل مجبور میشوند به داخل پادگان عقب نشینی کنند...
[/spoiler]

بیـــرون پـــــادگان - اردوگاه ارتش سیاه

بلیز زابینی سوار بر تسترال سیاهش چوبدستیش را در هوا میچرخاند و با صدای بلند برای دامبلدور رجز خوانی میکند:

_ چو فردا برآید بلند آفتاب! من و دامبل و حساب و کتاب!
چنان برکنم ریش آن پیرمرد! که از باد و باران نیابد گزند!


داخل پـــــادگان

دامبلدور در حال بافتن ریش هایش است و اصطلاحا خود را به کوچه چپ زده است و نگاه همه محفلیان به او دوخته شده است. بالاخره آن نگاه های سنگین جواب میدهند و دامبلدور به حرف می آید:

_ نه! نــه!نـــــه! دوباره از اون معجونای تو غار بدید من بخورم ولی منو بلیزو رو در رو نکنید! من نمیخوام با بلیز بحث کنم! من نمیخوام تا اخر عمرم محکوم به بحث کردن بشم

محفلی ها دلشان به حال دامبلدور میسوزد و بیخیال قضیه میشوند.

شب از راه فرا میرسد...
سر میز شام...

جسیکا: بالاخره که چی؟ پرفسور دامبلدور که قبول نکرد بره با بلیز مقابله کنه. اونام شرطشون اینه که یا پرفسور باید بره با بلیز بجنگه یا ما تا ابد همینجوری تو محاصره بمونیم!

گلرت: تازه ممکنه دیوارهای پادگانو بشکنن و داخل بشن!

پدر پرسیوال: نه این امکان نداره. اینجارو من و بوس کوچولوم با هم ساختیم. هر نوع طلسم محافظتی که بخواین روش داره. مثل هاگوارتز میمونه.

هری: ولی جسیکا راس میگه بالاخره که چی؟ نمیشه همیشه تو محاصره بمونیم.

در همین هنگام ناگهان از بیرون قلعه صداهایی بلند و وحشتناک شنیده میشود...

_ عووووووووووووووووووو
_ میوووووووووووووووو
_ یوهاهاهاهاها

اردوگاه ارتش سیاه به هم میریزد و تام در حالی که لباس خواب پوشیده است و وحشت کرده از چادرش می آید بیرون تا ببیند منشا آن صداها کجاست. اما از آنطرف محفلی های داخل پادگان خوشحال شده اند و فکر میکنند نیروی کمکی رسیده است چون آن صداها خیلی شبیه صداهای ریموس، گربه آرگوس فیلچ و مامان کندرای دامبلدور است...


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


Re: کافه محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۰:۵۵ دوشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۰
[spoiler=خلاصه:]
همه اعضای محفل ققنوس که در کافه بودند به جز جسیکا از معجونی به نام معجون دیوانگی خوردند و از حال خود بیخود شدند. این خبر به لرد ولدمورت میرسد و در نتیجه مرگخواران به کافه محفل حمله میکنند و اعضای محفل را که در کافه بودند به همراه جسیکا به خانه ریدل میبرند. تنها اعضای محفل ققنوس که در آنجا نبودند ایلویز، ریموس و دامبلدور هستند. در خانه ریدل جسیکا با شجاعت در برابر شکنجه ها مقاومت میکند و در نهایت هم برای گمراه کردن مرگخوارا و اربابشان به آنها میگوید که این کار حقه محفل بوده و دامبلدور با این کار میخواهد مرگخواران را به دام بیندازد.
اما لرد ولدمورت این حرف را باور نمیکند و به مرگخواران دستور میدهد مجددا به کافه محفل ققنوس حمله کنند و این بار سر در آنجا را بکنند و اسمش را بگذارند "کافه تفریحات سیاه - شعبه شماره 2". مرگخواران عازم کافه میشوند و از آنطرف ریموس، ایلویز و آلبوس راهی خانه ریدل میشوند تا جسیکا و بقیه را آزاد کنند. اما ناگهان سوروس و بقیه مرگخواران به خانه ریدل برمیگردند ...
[/spoiler]

دامبلدور متعجبانه به سوروس و لشکر مرگخوارانی که پشت سرش هستند نگاه میکند ... سپس به تام که خلع سلاح شده نگاه میکند و سپس به ریموس که در حال آزاد کردن جسیکا است نگاه میکند و... و... تصمیمی بزرگ خود را میگیرد چوبدستیش را بطرف سوروس میگیرد و میگوید:

_ ایندفعه دیگه نمیذارم منو بکشی نامرد! استیوپفای!

بوووووووووووم

سوروس و لشکر مرگخواران پشت سرش و تام و بلاتریکس به هوا پرتاب میشوند و صحنه slow motion میشود و همه در هم و قاطی دست و پا میزنند...

اینجا را بصورت آهسته و آرام بخوانید:
آتش و دود و موج انفجار همه جا را در برگرفته است ... خرده های شیشه و تکه های چوب شکسته شده در همه جا پخش شده و ریموس دست جسیکا را میگیرد و با خود به بیرون از اتاق میبرد. ایلویز هم که عاشق بلای پیراهن صورتی شده او را در هوا میقاپد و با خود میبرد، بقیه محفلیان هم که هوشیار شده اند به همراه آن ها میروند اما آلبوس از جایش تکان نمیخورد...

ریموس: آلبوس؟
آلبوس: بلی؟
ریموس: آلبووووووووووووس؟
آلبوس: بوس؟ ریمووووووس؟
ریموس: اکسپلیارموووووووووس!(فحش بد) بابا بیا بریم کار داریم الان اینجا همه چی منفجر میشه. آخر فیلمارو نمیبینی مگه؟ ما الان باید آپارات کنیم و از اینجا فرار کنیم...
آلبوس: نه من نمیام! تام گناه داره! من خودم بزرگش کردم! نمیتونم ببینم بچه م بمیره.

ریموس که میبیند آلبوس حرف به گوشش نمیرود بیخیال میشود و به همراه جسیکا، ایلویز و بلاتریکس بیهوش شده و بقیه محفلیان از خانه ریدل به کافه محفل ققنوس آپارات میکنند اما همگی به دیواری نامرئی برخورد میکنند و پشت در کافه پخش زمین میشوند. روی در کافه نوشته شده بود:

کافه تفریحات سیاه شعبه شماره دو! خطر مرگ! اینجا طلسم شده است! فقط مرگخواران اجازه ورود دارند!

محفلی ها متوجه میشوند رو دست خورده اند و حالا با خشمی وصف ناشدنی تصمیم میگیرند برگردند و برای انتقام کافه تفریحات سیاه را اشغال کنند....
ریموس: عوووووووووووووووو


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


Re: آوای ققنوس (ارتباط با دامبلدور)
پیام زده شده در: ۲۳:۲۹ یکشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۰
جسیکا، دسترسیتون به محفل مجددا داده شد. با هم صحبت میکنیم دختر عزیزم.


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


Re: ارتباط با ناظرين اتاق ضروریات
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ یکشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۰
jeini potter عزیز

بهتون سلام میکنم و خوشامد میگم بابت ورود به سایت. همونطور که ایوان روزیه عزیز گفت باید در تاپیک معرفی شخصیت اون شخصیتی رو که میخواین معرفی کنید و گروهشم ذکر کنید تا گروهبندی بشید و به گروه مورد نظرتون برید. اگه بازم مشکلی بود در پیام شخصی بیشتر باهاتون حرف میزنم.

ممنونم دخترم


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


Re: آوای ققنوس (ارتباط با دامبلدور)
پیام زده شده در: ۴:۰۱ یکشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۰
جسیکای عزیز سلام و آرزوی سلامتی

ببین دخترم اصلی ترین و مهمترین دلیلش اینه که شمایی که طبق فرمایش خودتون چندین و چند ساله عضو محفل ققنوس هستید و باید این مسائلو از من بهتر بدونید اومدید کلی از پست های من در انجمن خصوصی رو نقل قول کردید در انجمن عمومی و اینکارم خیلی دقیق و حساب شده و گزینشی انجام دادید یعنی قسمت هایی از پست هارو نقل قول کردید که اگه کنار هم بذاریم دقیقا منو خراب کردید و کاری جز این نکردید. خب شما چند روز بود بنای ناسازگاری گذاشته بودید و منم جواب صحبت هاتونو در انجمن خصوصی دادم ولی این کار آخرتون رو اگه کنار کارهای قبلی بذاریم چاره ای جز گرفتن دسترسیتون ندارم.

انتظار جواب کامل دارید و منم کامل جواب میدم: همونظور که در اوایل شاهد بودید من خیلی از شما تعریف میکردم و در واقع تصورم این بود که وقتی دیدید یکی پیدا شده که بعد از مدت ها میخواد محفلو دوباره سر پا کنه حتما کمکش میکنید. قدر دانی های من از شما فقط در انجمن خصوصی خلاصه نشد و پیام شخصی هایی که براتون فرستاده فک کنم گویای همه چیز هست اما شما چیکار کردید؟ وقتی وزیر دیگر عزیز مساله محفلو در جادوکاران مطرح کرد، با لحن طلبکارانه نه تنها در انجمن عمومی برخورد کردید که در انجمن خصوصی محفلم همینطور برخورد کردید و با فونت درشت و با لحن نادرست سوالتونو از من پرسیدید.

منم پاسخ دادم و اصلی ترین پاسخم اینه که برای فعال کردن دوباره محفل ادغام چند تا تاپیک و تغییر نام چند تاپیک دیگه کمترین کار و اختیاری بود که من میتونستم انجام بدم و اصلا محفل فعالیتی نداشت و شما بعنوان نماینده محفل جایی معرفی نشده بودید که من بخوام باهاتون مشورت کنم.

چون شما مطرح کردید منم مطرح کنم که وقتی یک پست در محفل ققنوس زدید و از "گشت ثارلله" نام بردید، خودتون برید دوباره بخونید و ببینید که من با چه لحنی و چطور غیر مستقیم در پیام شخصی ازتون خواهش کردم پستتونو ویرایش کنید تا برای سایت مشکلی پیش نیاد و البته شما هم در آخر ویرایش نکردید! یعنی منم اونموقع باید با این لحن و در انجمن عمومی باهاتون صحبت میکردم؟!

جسیکای عزیز کلا شما چند روزه در حال بوجود آوردن حاشیه برای محفل ققنوس هستید و بنظرم همکاری نکردن ما بنفع هردومونه. من غیر از انجمن محفل ققنوس باید به کارای مدیریتیمم برسم و برای همین با خودم قرار گذاشتم خلوت ترین ساعت زندگیمو که کارای دیگه ای هم نداشته باشم انتخاب کنم و بیام در انجمن محفل ققنوس پست بزنم. الان ساعت 4 صبحه ولی بازم بخاطر اینکه طبق روال این چند روز مجبور شدم به پستهای شما پاسخ بدم امشب نرسیدم پستی بزنم.

از زحماتتون برای محفل تشکر میکنم و امیدوارم موفق باشید.


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


Re: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۰:۴۵ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۰
سوزه جدید بعد از سه سال


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


در طرف چپ رینگ: روفوووووووووووووووس


VS


در طرف راست رینگ: پدررررررررررر پرسیوال



بعد از فعالیت مجدد محفل ققنوس رینگ دوئل محفلم بازگشایی شد تا علاقه مندان بتوانند با یکدیگر به دوئل بپردازند. اما ماجرای این دوئل از آنجا آغاز شد که محفل و مرگخواران به کری خواندن پرداختند و به تبع آن همدیگر را به مبارزه طلبیدند. از طرف مرگخواران روفوس اسکریم جیور و از طرف محفلیان پدر پرسیوال داوطلب شدند تا به مبارزه بپردازند.

در این مسابقه یک هیئت از طرف جافا(فدراسیون بین المللی دوئل جادوگران) و همینطور مقامات بلند پایه محفل و مرگخواران حضور دارند که در جایگاه VIP نشسته اند و منتظر شروع دوئل هستند.

داور سوت را میزند و در اولین اقدام، روفوس اسکریم جیور که شعار او این بود: "پیرم و پیرم میلرزم" یک طلسم نابخشودنی آوداکداورا بطرف پدر پرسیوال روانه میکند...

(سر نخ: این مسابقه بهیچ وجه عادلانه نخواهد بود و سران محفل و مرگخواران هم که در آنجا حضور دارند بدون تاثیر نخواهند بود و حتی شایعه شده مرگخواران داور را خریده اند.)


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.