هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بهترین نویسنده در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۶:۲۰ چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲
البته خانوم گانت بسیار نویسنده ی قابلی هستن ولی نه الان.. در حال حاضر یه تار مو از مینروا پارادیزو در وجودشون نیست! (خودش می دونه! ) و اگه الان بخوایم واسه این بهشون رای بدیم در حق خودشونم ظلم کردیم!

ضمن اینکه از پس جیمز سیریوس پاتر بر نیومد! من به جیمز رای می دم!


باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۵:۵۶ چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲
این رای برای بانوی غمهاست نه به خاطر اینکه برف می باره، نه به خاطر اینکه هر روز یه لوگوی جدیدی اینور اونور سایت اضافه می کنه و کم کم ما دیگه نمی تونیم سایت رو باز کنیم!

این رای به خاطر این به دلورس آمبریج تعلق داره چون در میان خیل عظیم مدیران فسیل و جدید از همه دلسوزترن و من و بلیتهام همه از رسیدگی های این مثلا بانو بهره ها بردیم!

پ.ن: می گفتن این بانو گربه زیاد دوست دارن.. چرا ما نمی بینیم پس؟!


باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۱۸:۳۹ دوشنبه ۲ دی ۱۳۹۲
عزیزان من از هر دو گروه.. قبل از هر چیز تشکر می کنم از شرکت کنندگان خوبمون و بهشون خسته نباشید می گم و یه جمله ی کلیشه ای همیشگی در مسابقات رو باید تکرار کنم. "مسابقه همینه، یکی می بره و یکی می بازه ولی نه به ارزش برنده ها اضافه میشه و نه از ارزش بازنده کم میشه!" پستهاتون در خیلی موارد فوق العاده بودن و راضیم از این که فرصت دست داد که همچین پستهایی رو بخونم!

بله! می دونم الان دارید حرفای منو نمی خونید و یه راست رفتید سراغ نتایج، بیشتر از این منتظرتون نمی ذارم!

این شما و این نتایج مرحله ی اول مسابقات دوئل:


لیست شرکت کنندگان:


لودو بگمن: 29 امتیاز --------------- ریموس لوپین: 27امتیاز

تد ریموس لوپین: 29 امتیاز--------------- آنتونین دالاهوف: 26/5امتیاز

مروپی گانت: 27 امتیاز--------------- جیمز سیریوس پاتر: 28امتیاز

هلگا هافلپاف:23/5 امتیاز--------------- فنریر گری بک: 25/5 امتیاز

آیلین پرنس: 28 امتیاز --------------- لارتن کرپسلی: 26/5 امتیاز


پروفسور فلیت ویک: 24/5 امتیاز--------------- وینسنت کراب: 28امتیاز

سالازار اسلیترین: 25 امتیاز --------------- گودریک گریفیندور: 22/5 امتیاز

بیدل آوازه خوان: 27 امتیاز --------------- تام ریدل: 24 امتیاز


همون طور که می بینید راه یافتگان به مرحله ی بعد به ترتیب امتیاز کسب کرده طبق لیست زیر هستن:

تدی ریموس لوپین

لودو بگمن

جیمزسیریوس پاتر

آیلین پرنس

وینسنت کراب

بیدل آوازه خوان

فنریر گری بک

سالازار اسلایترین


به بقیه هم خسته نباشید می گم، توضیحات در مورد مرحله ی بعد به زودی زده میشه!


باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


پاسخ به: .:: جشن تولد 10 سالگی سایت جادوگران ::.
پیام زده شده در: ۸:۳۳ یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۲
یا ریش ریش درازان!


رفقا و عزیزان! بله.. همون طور که جناب پرنسمون فرمودن خیلی جالب نمیشه وسط عزا و عزاداری ما بریم یه گوشه واسه خودمون جشن بگیریم، بعد.. هم عذاب وجدان بگیرید، هم انگشت ملامت دیگران بر سر ما باشه، هم صاحب رستوران ناز کنه، هم یه سرباز صفر تو خیابون ببینیم همه بپرید تو ریش ما قائم شید!

جدا از این که تعطیلات در مجموع برای هیچ فعالیت گروهی ای خوب نیست مگر میتینگ سواحل شمالی! توی تعطیلات اینجوری یه کنفرانس نمیشه تو مسنجر برگزار کرد همه اینور اونورن چه برسه به میتینگ!

این از این.. به نظر من راه حل بهتر همونه که با پرنس صحبتشو کردیم.. یا جمعه 13 دی بگیریم که هم از مراسمات خارجه، هم جزو تعطیلات حساب میشه همچنان و از لحاظ وقت آزاد مناسبه و هم تولد جیمز سیریوس پاتره و خیلی پر نعمت و برکت !!

اگر نه که 19 و 20 دی هم مناسبه، به تولد ما هم نزدیکه و با آغوش باز پذیرای هدایای عزیزان هستیم!



لطفی که الان می کنید اینه که بیاید اعلام کنین کدوم یکی از این دو تاریخی که گفته شد _جمعه 13 دی یا هفته ی بعدش 19 یا 20 دی_ براتون مناسبه، تا بتونیم با رای اکثریت یکی از این دوتا تاریخو صد در صد کنیم و به هماهنگی برای ساعت و رزرو جا و غیره برسیم.

با تشکرات فراوان..


باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲
و بیایید برایتان از شب بگویم، شب های تاریک و سرد آنچنان که در سرما و تنهایی گوشه ای کز کنی و زانوهایت را بغل بگیری و برای آن که به زخم های تنت و این که کجاها هستند توجه نکنی به روزهای خوب فکر کنی، یا بار قبلش بگویی یک روز خوب می آید و یک دیگر بگویی یک روزهای خوبی رفت و آن گاه باد در میان آلونکی چوبی که پناهگاه خودت می دانی بوزد و با دندان های تیزی بگزد و زهر سرما در وجودت بریزد. تو هم بر خودت بلرزی حتی با تمام آن افکار روشنی که داری!

چنین شبی، حتی بدتر از آن؛ بر دنیا سیطره داشت. چنگال سرد و بی روح ارباب وحشت، مرغ شادی را در دست می فشرد. می خواست نفسش را بگیرد، بی رقیبی و یکه تازی...

شب تاریک و سرد زندگی را از موجودات زیبا ربوده بود و پرنده های خوش آواز دیگر در آسمان نمی پریدند. جغدها طعمه ای به غیر از مارهای زهرآگین بر روی زمین نمی دیدند و درختان بر روی تپه ها می خشکیدند.

شب سیاه و سرد بی عشقی و غم گساری دنیا ر برای خودش برداشته بود و سهم نور از دنیای یکه تازی شب وجود غریبانه ی ستارگان در گنبد بود. دل دردمند نور را اشک می فهمید و رعدهایی از خشم!

باد هم عنصریست که هم می تواند به غایت پلید و مخرب باشد و هم خبرآور از روزهای خوشبختی! گاهی هم بادی از دریا می وزد، سهمگین و با چشمی چرخنده و هلاکت بار.. با رعدهایی که بر گوشه و کنار می فرستند و در زمین خشک شده آتش به پا می کند.

آتش با نور و گرما دست در گریبان سکوت و سردی زمین می اندازد و جنگ آغاز می شود.

و همان ماهی که هیچگاه پشت ابرها نمی ماند، در گوشه ی گنبد ستارگان رخ می نمایاند، باور کنید یا نکنید با نور ماه باریکه ای از احساس هم می تابد.

شاعران شیرین سخن، احساس مهتاب را نفس می کشند و قصیده های شیرین از روزهای آفتابی می سرایند.

در نهایت فطرتهای پاکی در زمین رخ می نمایانند، فیروزه ای و یاقوتی، لاجوردی و نارنجی، به رنگ طلا و به رنگ خون، با احساس و مهتابی..

محافظان زمین، مبارزان نور.. در مقابل هم تاریکی هجوم می آورد.. حالا زمان نبرد فرا رسیده..


Now Is The Time!


باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۲


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ یکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۲
نقل قول:
حالا... قدم رنجه فرمودیم تا به استحضار برسانیم، تشریف آوردیم محفل!
بی زحمت تو محفلتون اون مبل راحتیه که کنار آتیشه بده مال من شه! آ قربون دستت! تو گریف که این گودریک میگه زودتر رسیده و حاضر نیس مبل کنار شومینه رو بده من! اینجا لااقل یکی واس ما پارتی بازی کنه حرمت این ریش سفیدمونو نیگر داره!



بیدل! داستان نمادین سه جادوگر که گفته بودی زندگی خیلی از ما رو دگرگون کرد! به پاس این داستان زیبات سنگ زندگی مجدد رو بهت دوباره برمیگردونم.

به در پایان باز می شوم برو و از مرگ برگرد..





هنوز هم به یاد معشوقه ای سنگ در دست می چرخاند!


باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۳:۰۱ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۹۲
به به! چشممان به دیدار دوباره هاگوارتز روشن شد، پروفسور آرماندو دیپت استرجس پادمور عزیز!

دیدم دچار کمبود هستیم از لحاظ وجود اساتید معتبر و کارکشته خواستم برای یکی از دو درس تغییر شکل یا پیشگویی درخواست بدم.

لطفا پنجشنبه ها باشه و این که احتمالا پیشگویی رو ترجیح بدم، حالا بازم معلوم نیست.

متشکرم آسوو.. راه خروجم خودم بلدم!


باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


پاسخ به: نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۲:۱۸ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۹۲
به نام روشنی بخش!

اول از همه عذرخواهی می کنم برای تاخیر زیادی که برای این نقدها پیش اومد، در تمام این مدت یه زنگ هشدارگونه ی توی ذهنم بهم گوشزد می کرد که دوتا نقد داری ولی وقت بهم اجازه نداد، بالاخره پیریه و مریضی و دامبلدوری و هزارجور کار رنگ وارنگ!

بابت تاخیر معذرت می خوام عزیزانم.

نقل قول:

سلام به همگی!
راستش آلبوس یه فکر ابتکاری-انتحاری به سرم زد اومدم باهات در میون بزارم!

اینجا نقدستانه و تو هم منتقدی، خب، منم می خوام منو نقد کنی! همین، نقدم کن! کاملا هم جدی هستم!


بسیار هم عالی و خوب آلستور! اتفاقا بسیار ایده ی خوبی دادی من خودم به عنوان بهترین ایده پرداز از شما تقدیر می کنم جناب مودی!

و اما چطور میشه شخصیت یک فرد رو نقد کرد، راهی که من انتخاب کردم مقایسه شخصیت پردازیت با یک شخصیت پردازی آرمانی که بسیار به آلستور مودی کتاب نزدیک باشه، هستش. بریم ببینیم چیکار می کنیم!

این نظر شخصی منه، نمی دونم همه قبول داشته باشن یا نه ولی به نظرم مسیر تکامل یه شخصیت ایفای نقش از جدی به طنز میره، جادوگران امروز واقعا در این مساله کم گذاشته، در واقع اصلا هیچ زحمتی براش نکشیده.

آلستور مودی در ابتدای مسیر که جدی هم هست یه کارآگاه خیلی بزرگه و در جنگیدن نظیر نداره، بعد از دامبلدور هماهنگی های محفل رو اون به عهده میگیره و طلسم ضد اسنیپ روی خونه ی گریمولد می ذاره و هفت پاتر رو راهنمایی می کنه و چیزهای دیگه که خودت ازشون مطلعی، این ها همه نقطه های قوت شخصیت مودی مد آی ـه..

اما در طرف منفی، مودی مدآی خیلی مبادی آداب نیست، جلوی جمع چشمشو از کاسه در میاره می ندازه تو لیوان آب و می شوره و اصلا هم واکنش بقیه براش مهم نیست! مودی مدآی شکاک و بدبینه، از لحاظ ظاهری تیپ داغونی داره، بدخلاقه و البته در برخورد با مرگخوارها خشنه!

از اونجایی که ما توی این سایت سالهاست که به جدی بودن اهمیتی ندادیم شما هم هیچ وقت فکر کنم از این مسیر جاده عبور نکردی. این اواخر هم که تلاشهایی برای بالا بردن جد نویسی از سمت محفلی ها شد حضور نداشتی توش..

حالا می تونیم همین نقاط قوت و ضعف شخصیتی آلستور مودی رو که لیستشون کردیم به طنز تبدیل کنیم. (تو پرانتز بگم که این روند مثل الان تئوری وار و حساب شده جلو نمیره بلکه طی زمان فعالیت یه سری از اینها خودشون خود به خود ایجاد میشن و یک سری خصوصیات جدید که تا به حال در شخصیت آلستور مودی وجود نداشته هم اضافه میشن.) قوی بودنش می تونه بزرگنمایی بشه و ازش یه ژانگولر لحظه ای بسازه، شکاک بودن مودی می تونه بزرگنمایی بشه حتی به دامبلدور هم مثلا شک کنه، اون مبادی آداب نبودنش می تونه بزرگنمایی بشه و مودی وسط جمع هر کاری کی می خواد بکنه!! خشن بودنش می تونه بزرگنمایی بشه اتاق خون راه بندازه! و همه ی اینها باید در رولها به صورت مکرر از طرف خودت و دیگران تکرار بشه تا تثبیت بشه!

برای این ها هم باید تلاش کنی باید حتی تو پستهای غیر رولت، مثلا همین درخواست نقد به کار ببریشون و توی امضا و آواتار و الی آخر..

در مورد آواتار، آواتارت خیلی بامزه ست ولی طراخ به این دقت نکرده که این چیزی که کشیده برای مودی بودن خیلی معصوم و ملوسه! طبیعتا وقتی ما پستی ازت می خونیم در حالی که این مودی کنارشه ما توی پستت شبیه به این می بینیمت!

جمع بندی این که:

* در به کار بردن آواتار هم با دقت عمل کنین!
* خصوصیت های بارز شخصیتی باید در نوشته های طنز یا جد نمایان باشن تا به اونها شناخته بشی.

در پناه نور!


نقل قول:
درود بر خورشیدِ محفل ما

آلبوس این اولین درخواست نقدمه ؛ ممنون میشم تمام نکات رو ریز به ریز ذکر کنی و یک سری پیشنهاد برای بهتر نوشتن بهم ارائه بدی.


اووه! فیلیوس.. این تعریفها چیه از ما می کنی! عرق شرم بر پیشانی ما نشست رفیق! خیلی ممنون و خوش اومدی به نقدستان!

البته شیوه ی نقد کردن من این نیست که بیام همه چیز رو یک باره و ریز به ریز می گم. ریزبینی و دقت داریم تو کارمون ولی ترجیح اینه که یه سری نکات رو که مهمترن اول برطرف کنیم و بعد به رفعشون بپردازیم و دفعه به دفعه ضعفو کم کنیم و قوتو ببریم بالا!

پیشنهادات رو هم تا جایی که ممکنه و منجر به طومار شدگی نمیشه می گم چون یک سری تاپیک های آموزشی در سرتاسر سایت پخشه و فرض بر اینه که شما اونا رو مطالعه می کنین، گرچه می دونیم کسی مطالعه نمی کنه و ما خودمون هر دفعه باید مکررات قبلی رو بازگو کنیم!

و یک مسئله ی مهم دیگه که به پستت ربط داره، البت من اینو یه جای دیگه هم اعلان عمومی می کنم. تاپیک "دنیای وارونه" از ابتدای خلقتش (!) یه تاپیک تک پستی بوده و هست و خواهد بود. فقط یه زمانی یه بنده خدایی که در زمان نظارتش واقعا خیرش به تاپیکای محفل نرسیده این تاپیک رو ادامه دار کرد و روندش رو به هم زد. البته ایشون این کارها رو با خیلی تاپیک های دیگه هم انجام داد و کلا وضع تاپیکهای محفل رو به شدت به هم ریخته که حالا بماند!

پس، دنیای وارونه بعد از اتمام این سوژه دیگه پستهای ادامه دار نباید بخوره!

می رسیم به نقد پستت..

فیلیوس بیا از گفتن نکان مثبت بپرهیزیم.. چون اونقدری که نکته ی مثبت داره پستت نکات منفی نداره. من ازش نمی تونم اشکال قواعدی بگیرم یا پاراگراف بندی یا حتی فضاسازی.. این پست جدی شما از همه ی جوانب عالی کار شده واقعا عالی کار شده اما..

در مورد تیترها یا از ستاره ها (****) استفاده کن یا از نوشته، دوتا با هم درست نیست، اگه ستاره می ذاری دقت کن که ستازه ها باید وسط چین باشن، نه راست چین!

و در نهایت مهمترین موضوعی که به چشم میاد.

فیلیوس عزیز، شما یه سوژه ی جدید زدی که چون توی دنیای وارونه ست ازش انتظار می ره که ارکان اصلیش وارونه باشه. همین جا هم باید اشاره کنم به تاپیک ها و انتظارات خواننده، کسی که سوژه ی جدید می زنه حتما باید به این موضوع توجه کنه، واقعا مهمه که سوژه ی شما در حالی که با تاپیک در ارتباطه انتظارات خواننده رو هم برآورده کنه.

داستان شما کاملا وارونه نبود. به علاوه این که مقدار زیادی ابهام آمیز گفتیش و سوژه روشن و واضح نشد. البته من خودم ید طولایی در مبهم نویسی دارم و برای ههمین می فهمم داستانت چیه ولی احتمالا خیلی ها هستن که نفهمیدن چی شد و برای همین کسی داستان رو ادامه نداده.

گفتم کاملا وارونه نبود، ینی اصلا وارونه نبود.. همه چیز درسته و سرجاشه.. فقط اسنیپش خیانتکاره که البته این وارونگی به حساب نمیاد! شخصیت های لرد و دامبلدور رو در نظر بگیر، اگه دامبلدور ریش و دماغ و مو نداشته باشه و شخصیت پلیدی هم باشه در عین حال دیگه دامبلدور نیست، دامبلدور واورنه هم نیست بلکه ولدمورته! این یه تغییر سیصد و شصت درجه ست!

توی تاپیکهای دیگه که بسیار از این سوژه ها داشتیم که لرد و دامبلدور جاشون عوض میشه، توی همین تاپیک هم پستهای بیشماری داریم که دامبلدوری خبیث و تامی شریف دارن، این داستان در طی سالها میلیونها بار تکرار شده.. گفتن میلیون برای این مورد واقعا حتی اغراق هم حساب نمیشه!!

بیا یه مرور کنم که تا حالا چه چیزایی گفتم.. اول این که سوژه مبهمه، دوم این که بسیار تکرار شده تا به حال، سوم این که انتظاراتی که خواننده و تاپیک ازش دارند رو برآورده نمی کنه!

برای مورد اول لازم بود که یه خط چین می ذاشتی و توی چند سطر سوژه ت رو برای بقیه توضیح می دادی، توجه کن که بعضی ها ممکنه فهمیده باشن داستان چیه ولی صد در صد مطمئن نیستن چون واضح نیست شک دارن به برداشت خودشون و برای همین ادامه نمی دن.

برای مورد دوم باید خلاقیت و ابتکار رو پرورش بدی در عین حال پستها و سوژه های قدیم و جدید رو بخونی تا به این مساله برخورد نکنی.

مساله ی سوم رو هم با دقت و تدبیر باید حل کنی.. قبل از سوژه ی جدید دادن نویسنده دو راه داره، یا برای فلان تاپیک می خواد سوژه ی جدید بزنه یا برای یکی از سوژه هاش یه تاپیک می خواد.. در نهایت هر دو راه به جایی ختم میشن که نویسنده باید سنگین و سبک کن و با کم و زیاد کردن وزن سوژه ش، با تاپیک هماهنگ بشه.

و آخرین نکته ای که البته مربوط به سوژه پردازیت نیست:

نقل قول:
آسمان تاریک بود. ستارگان چشمک زنان در سیاهیِ بالایِ سرِ آن رباینده، می درخشیدند و نور ماه، در پشت ابر های بسیار ناپدید بود. ظلمتی در آن ساعت برپا بود، و سکوتی که با فریادی معترض شکسته شده بود.

نقل قول:
تمام آن اتفاقات در اتاقی بزرگ افتاده بودو تنها منبع نور شمعی بود که روی میزِ کنار تخت پیرمرد سوسو می زد و تقریبا چیزی در آن اتاق قابل مشاهده نبود


اول که شروع می کنیم به خوندن پست در یه فضای باز بی سقفیم و تصورمون اینه که پیرمرد و کسی که رباینده خطاب شده توی همین فضای بازن، بعد میای میگی تمام اتفاقات توی اتاق بزرگی بود، خواننده دچار یاس فلسفی میشه اصلا!!

راه بهتر این بود که از پنجره استفاده کنی یا یک دریچه ای از این اتاق که به آسمون مربوط می کنه، اون موقع خواننده می فهمه که داره از توی یک اتاق این آسمان پرستاره رو می بینه و دچار تغییر مکان ناگهانی هم نمیشه.

دیگه چیزی فعلا به ذهنم نمی رسه.. موفق باشی!


باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


پاسخ به: ورزشگاه ترنسیلوانیا
پیام زده شده در: ۲۲:۴۵ چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۲
ترنسیلوانیا و اتحاد ارغوانی

پست اول


بر بالای بلند تپه ی هزار اردک.. هوم نه نه.. اردک نه، هزار هیولای ومپایرِ وحشت انگیزِ رعب آورِ خیلی خیلی ترسناک، اینقدر که آور آور گفتم آلزایمر بر من فشار آورد و یادم رفت چی می خواستم بگم! هوومم.. حمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد!
- رعب آورِ خیلی خیلی ترسناک، در کانون پرورش ومپایرها و تولد اولین خون آشام ها.. راستی تبرک!

تبرک و مرض.. می فرمودیم. در کانون پرورش ومپایرها و تولد اولین خون آشام ها و مرکز تولید فیلم و سریال هالیوود و ساخته شدن سریالهایی همچون ومپایر دایریز، هتل ترنسیلوانیا و حتی د اورجینالز.. واستا ببینم بازم فضاسازیم خراب شد!؟ نه خوبه.. همه ی عوامل و بازیگرها حضور دارن، حتی دیمن سالواتوره _که خیلی از ایمـا.. سالازار اسلایترین خوش تیپ تره _ و الینای جیگر و صدای سلنا گومز و دریغ از یه پسر سیفید اما ؛ خلاصه همه و همه سر صحنه ی فیلمبرداری حاضر بودند و ترنسیلوانیایی ها هم همانند دیگران در این محل خون آشام پرور سالازار چرخ می زدند!

(ببینم.. فضاسازی به اندازه ی کافی شد یا نه بابا پیری؟! )

لودر (لودو، عادت کنین به شنیدن اسم جدیدش! ) بله.. لودر سوار بر بولدوزر(!) از جلوی ربکا مایکلسون رد میشه و یه چشمک به علاوه ی یه بوق مهیب بولدوزری می زنه، ربکا و بقیه هم از وحشت این بوق صحنه رو به سرعت خالی می کنن و لودر می مونه و.. هیچی دیگه همون بولدوزر بوقی! لودر بر میگرده به بولدوزر میگه:

- می بینی بولی جان؟! هیشکی ما رو نمی خواد.. من آرزوها دارم واسه خودم! عرررررررر!
- بق بق بقوووو!
- ای قربونت برم عزیزم که اینقد موتور نازکی! :bigkiss:

و لودر سوار بر بولدوزر نیش گازی گرفت و به تاریکی های پشت صحنه رفت تا به این موضوع فکر کنه که آیا تعداد دی ان ای های یک لودر و یک بولدوزر به همدیگه می خوره یا نه!!

آن طرف تر هم.. وزیر که تمام سال در حال بوسیدن و خاراندن پاچه ی ملکه ی بزرگوارست، از این می گذریم و به لینی وارنر می رسیم که هفته ی پیش در بین تماشاچیان فانوس _که با پول خریده شده بودند_ با مسوت اوزیل آشنا شده و به طرز بی ناموسانه ای در حال راز و نیازن!

کمی آن طرف تر داف در حال گرفتن شماره های میلیونی از خلق هالیووده و دلیلشم اینه که دافه خو! بازم اون طرف تر تری با کتاب ادبیاتی در دست داره به معنای اسمش می پردازه:
- آهنی، چیزی که از آهن ساخته شده.. پشمکی، پشمک فروش.. نفتی، نفت فروش.. تری...

و تری با رسیدن به معناهای گسترده ای برای اسم مورد نظر و دریافتن این که آب محل هم قطعه، به سرعت محل رو تر ترک می کنه!

آقای داور بذا یه دقیقه فکر کنم ببینم کیا رو نگفتم هنوز.. لودر،بولدوزر، لینی، داف، وزیر، تری.. اعضای پارسالم که مهم نیستن، امتیازی به پست اضافه نمی کنن فقط می مونه.. دامبلدور! کجاست!؟


فاطی ها و ممدها و هر گونه ی دیگری از این قبیل جاسم جات پشت صحنه دوان دوان به هرسویی شتافتند و هم نوا با هم یک صدا می خوندن که دامبل کجاست؟ خبر داری؟ رو پشت بوم؟ رو انباری؟! و همین جور همه جاها رو گشتند، حتی زیر بوم نقاشی کلاوس، یا زیر شنل کنت دراکولا، زیر باندپیچی های مومیایی؛ حتی یه سری از ممدها که شک کرده بودن به خلا بچه های سیفید به مکان های مختلفی سرک کشیدن ولی چیزی پیدا نشد.

در آخر بانی بنت در حالی که ممد ها همچنان می خوندن "دامبل کجاست!؟" یه گوشه با آتیش زدن کلاه دامبلدور و زخم و زیلی کردن خودش یه طلسم مکان یاب انجام داد و ارشمیدس وار فریاد زد: "این گوشه!" و همه به اون گوشه سرازیر شدن..

در گوشه
دامبلدور کنار هیولای فرانکن اشتاین نشسته و با هم دارن به سلامتی تنهایی غصه می زنن! دامبلدور که اشک تو چشماش نشسته و غم دنیا توی دلش و بار سنگین مسئولیت خودش و محفل و ترنسیلوانیا و هری و جامعه رو دوششه؛ مظلومانه دستشو تو ریشش انداخته و با بغض به فرانک میگه:

- هــی فرانکی! تو از هیولا بودنت راضی ای؟!
- من ترجیح می دادم هیولا نباشم.. شاید اون موقع به جای پروفسور چندتا آدم دیگه دوستم داشتن، خانواده داشتم.. با هم می رفتیم مسافرت، سوار قایق می شدیم.. کریسمس می گرفتیم!
- و کادوهای کریسمس! می دونم فرانکی.. هیولا بودن خیلی سخته.. بیا بغلم!
- برو بابا هیولای بدترکیب.. تو رو چرا بغل کنم؟ می رم دافو بغل می کنم!
-


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۲/۹/۱۳ ۲۳:۰۳:۴۸

باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.