هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (آیلین.پرینس)



پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۰ شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۸
سلام
چطوری؟
من باهوشم و بلند پرواز البته به پای لونا لاو گود نمی رسم. معمولا از چیزایی که دیگران می ترسن نمی ترسم مثلا وقتی یه عنکبوت رو دیوار کلاس هست همه جیغ می زنن فرار می کنن ولی من فقط بهش نگاه می کنم. من یه مشنگ زاده ام. معمولا تو امتحانا اول می شم. از مار خوشم میاد اما از گروه اسلیترین نه . مهربون هستم ولی سخت کوش نیستم.
لطفا منو تو هافلپاف ننداز


............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: هدف دراکو چه بود ؟ کشتن دامبلدور يا ورود مرگخواران ؟
پیام زده شده در: ۱۹:۳۹ جمعه ۹ اسفند ۱۳۹۸
معلومه که اون میخواسته که مرگخوار ها وارد بشن. ولدمورتم انتظار نداشت که دراکو موفق بشه و فقط برای تنبیه لوسیوس بوده. دراکو از کشتن می ترسید و بعد از خلع سلاح دامبلدور چوبدستیش رو پایین آورد. اون بعد از تلاش برای سم دادن به دامبلدور پشیمون شد و از کشتن دامبلدور طفره رفت. اسنیپ هم که می دونست دراکو نمیتونه دامبلدور رو بکشه به جای اون دامبلدور رو کشت.


............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ جمعه ۹ اسفند ۱۳۹۸

هری داشت توی سازمان اسرار راه می رفت و به گوی های پیشگویی توی قفسه ها نگاه میکرد. گوی های پیشگویی سفید و آبی بودند و در قفسه هایشان برق می زدند. هر کدام از گوی ها یک تصویر متفاوت را نشان می داد؛ یکی داشت کورنلیوس فاج را هنگام مصاحبه با رئیس جمهور مشنگ ها نشان می داد. دیگری داشت مرگخواری را هنگام بازجویی و دیگری ولدمورت را هنگام حمله به خانه ی یک جادوگر نشان میداد.
هری لحظه ای به آن گوی چشم دوخت.
ناگهان صدای سرد و بی روحی گفت:
-با من کاری داشتی ؟
هری از جا پرید و پشت سرش را نگاه کرد؛ ولدمورت با انگشتهای سفید کشیده و حالتی بی روح به او نگاه میکرد. هری عقب پرید و چند لحظه به آن چهره ی سفید نگاه کرد. یک دفعه شعله ی سبز رنگ یکی از بخاری ها قرمز شد و دامبلدور جلوی آن ظاهر شد.
هری با تعجب گفت:
- شما آخه چطوری...؟
- فعلا از من چیزی نپرس هری!
آنگاه طلسم سبز رنگی را به سمت ولدمورت فر ستاد. ولدمورت بعد از دفع آن طلسم، فریاد زد:
- اکسیو نجینی!
مار بزرگی معلق در هوا به سمت ولدمورت آمد. آنگاه ولدمورت رو به مارش کرد و چیزی گفت که فش فشی بیشتر نبود. اما هری معنای آن را فهمید:

-دامبلدور رو نیش بزن!

هری از پشت مجسمه ی جن خانگی فریاد زد:
-مواظب باشید پروفسور!

-من حواسم هست هری!

در این میان نجینی، مار ولدمورت فس فس کنان به سوی دامبلدور رفت. دامبلدور طلسمی را به سمت نجینی فرستاد و نجینی به سویی پرتاب شد. سپس دامبلدور با طلسم بدن بند ولدمورت را جادو کرد. ولدمورت که انتظار چنین افسون ابتدایی را نداشت چند لحظه مات و متحیر ماند و به دامبلدور خیره شد. اما بعد به خود آمد و خودش را آزاد کرد ولدمورت که دوست نداشت ساعتها حتی از یک مورد طلسم نابخشودنی استفاده نکرده باشد ناپدید شد و دامبلدور با خونسردی به سمت هری حرکت کرد.

دامبلدور گفت:

- بریم!

هری برخاست و با دامبلدور به سمت شعله های سبز رنگ بخاری رفتند و دامبلدور مقداری پودر پرواز را در آتش ریخت و گفت:

-دفتر کورنلیوس فاج!

آنها غیب و در دفتر کورنلیوس فاج ظاهر شدند ؛فاج هم آنجا بود. دامبلدور پس از تعریف ماجرا و احوالپرسی با فاج به هری گفت:
-بیا بریم!
سپس با جادو رمز تازی را ساخت و با هم به هاگوارتز برگشتند!


خیلی بهتر شد!
فقط چند مورد نکته درباره اینتر هاست که بهت میگم؛ مثلا بین دو تا دیالوگ یه اینتر کفایت می کنه و نیاز نیست دو بار اینتر بزنی. یا وقتی داری درباره گوینده توضیح میدی و بعدش دیالوگش رو میاری، یه اینتر کافیه.
بیشتر از این منتظرت نمی ذارم.

تایید شد!

مرحله بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۱۰ ۰:۲۸:۲۳

............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸
هری در سازمان اسرار بود و از کنار گوی های پیشگویی رو به رویش می گذشت و به آنها نگاه می کرد. ناگهان به پیشگویی عجیب برخورد کرد؛ پیشگویی هری را نشان می داد که ذره ذره به ولدمورت تبدیل می شد! هری فکر کرد:

-چه عجیب! ولی خدای من! این یه پیگوییه؛ یعنی قراره بعدا اتفاق بیفته!
همین طورکه داشت از کنار قفسه ها می گذشت آینه دشمن نما را دید. آینه تصویر خودش را نشان می داد! یکدفعه دست و پا ی هری شروع بزرگ شدن کردند و دماغش ناپدید شد!

ناگهان یکی از پیشگویی ها بزرگ شد و قسمتی از آن سفید شد! اکنون خودش هم کاملا به شکل ولدمورت در آمده بود.

پیشگویی غول پیکر به دامبلدور تبدیل شد! دامبلدور به آرامی دست راستش را بالا آورد و افعی نورانی سبز رنگی را بدون به زبان آوردن هیچ وردی به سمت او شلیک کرد. او هم برای دفاع سپر مدافع خود را فرستاد ولی در کمال تعجب سپر مدافعش به شکل خرگوش در آمد!


هری/ولدمورت از تعجب جیغ گوش خراشی کشید:

-چی؟

یک لحظه صبر کن؛ کسی که در پیش رویش می دید دامبلدور بود یا هرمیون؟ولدمورت بود یا رون؟ نه! همش یه خواب بود!


راستش از جایی که گفتی یکی از پیشگویی ها بزرگ شد، نفهمیدم چی به چی شد! منظورت از پیشگویی، گوی پیشگویی بود؟
از اونجایی که اینا خواب بودن، می تونست عجیب و غیر عادی باشه. ولی چیزی که نوشتی بعضی قسمتاش به اندازه کافی واضح نبود و خواننده رو سردرگم می کرد.
همین داستان رو دوباره بنویس. ولی این بار صحنه ها رو به اندازه لازم توصیف کن، حالت و احساس شخصیتا رو بنویس و چیزایی که ممکنه برای خواننده مبهم باشه رو توضیح بده. می تونی پستای تایید شده ی قبل رو بخونی تا بهتر متوجه منظورم بشی.
منتظرم با یه پست بهتر برگردی.

فعلا تایید نشد.


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۹ ۱۶:۰۶:۳۳

............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۸ یکشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۸
- هو!
این صدای دانش آموزان هاگوارتز بود. مسابقات سه جادوگر آن سال در هاگوارتز برگزار شده بود. بر فراز آسمانها قهرمان هاگوارتز یعنی هری پاتر سعی می کرد از دست شاخدم مجارستانی که پا به پای او در آسمان پرواز می کرد و می کوشید او را بگیرد بگریزد. او به بالا و پایین حرکت می کرد و سعی می کرد اژدها را فریب دهد اما اژدها به این آسانی ها فریب نمی خورد.
ناگهان فکری به ذهنش رسید؛ عروسک اژدها را که برای قرعه کشی به او داده بودند به پایین پرت کرد. اژدها ناگهان از حرکت ایستاد و به عروسک در حال سقوط نگاه کرد. بعد به سمت آن شیرجه رفت و سعی آن را دنبال کند. در این میان چشم هری به یک شیء طلایی افتاد. انگار گوی زرین را وسط مسابقه کوییدیچ دیده بود با سرعت به سمت آن حرکت کرد و دید تخم طلایی است. آن را برداشت و به جایگاه تماشاچیان نگاه کرد. انگار تماشاچیان هم آن را دیده بودند چون شروع به تشویق هری و داد زدن کردند.
فریادهای شادی از هر طرف شنیده می شد.
- هورا
- اون تخم طلایی رو گرفت
و حالا .... نوبت تمرین برای مرحله دوم بود.

یکم زیادی سریع پیش بردیش. در واقع خیلی خیلی بیش از حد سریع. داستانت جای مانور بیشتری داشت، میتونستی صحنه پردازیای خیلی قوی تر و بهتری رو انجام بدی، چیزی که نوشتی رو حس میکنم خیلی خیلی با عجله نوشتی و میخواستی زود تمومش کنی.
منتظرم که یه داستان بهتر بنویسی و دوباره برگردی. اینبار صحنه پردازیای بیشتری انجام بده، بذار خواننده راحت و قشنگ با چیزی که نوشتی ارتباط برقرار کنه. عجله نکن اصلا توی نوشتن و تموم کردنش.

فعلا تایید نشد!


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۵ ۱۷:۰۲:۵۲

............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۷:۳۲ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸
نه!

به حرف دابی گوش ندین! من از طنز خوشم می آد


............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کدوم شخصیت کتاب از همه بدتره؟
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸
دو شخصیت رو نمی تونم تحمل کنم: ریتا اسکیتر - دراکو مالفوی


............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


ولدمورت چی نداره ؟
پیام زده شده در: ۱۶:۱۸ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
قیافه درست حسابی



پاسخ به: سوال و پاسخ کوتاه
پیام زده شده در: ۱۱:۰۲ پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۸
آیا می شه با یه کامپیوتر دو نفره وارد ایفای نقش شد ؟ اگه می شه چجوری؟


............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ماندگارترین دیالوگ ازنظرشما
پیام زده شده در: ۲۲:۰۷ چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۸
(حقیقت هم زیباست هم هراس انگیز برای همین باید با احتیاط فراوان به سراغش رفت)

آلبوس دامبلدور


............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.