هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (ویلبرت.اسلینکرد)



کتابخانه ی پروفسور اسلینکرد ( کتابخانه ی دیاگون )
پیام زده شده در: ۹:۴۳ سه شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۲
چارلی در حالی که لبخند مصنوعی بر لب داشت گفت: نه. من اهل مطالعه نیستم. :zogh:

ویلبرت در حالی که داشت قفسه ی کتاب ها رو با جادو جا به جا می کرد، پرسید:

چارلی، از بیل چه خبر؟ خیل وقته ندیدمش.

- فکر کنم به زودی ببینیش.

- چرا؟

- چون شده بازرس عالی رتبه ی هاگوارتز!

- پس توی چند هفته ی پیش رو میبینمش. چارلی، میتونی یه کاری برام انجام بدی؟

- آره حتما. حالا چه کاری هست؟

- کار سختی نیست. فقط میخوام برام کمی تبلیغ کنی.

- اون وقت چرا؟

- چون میخوام از کتابخونه ام زیاد بازدید بشه.

- چرا؟

- چون که اگه بازدید ها بیشتر بشه، گالیون هم برای بزرگ تر کردن کتابخونه هم بیشتر میشه.

چارلی وقتی اسم گالیون رو شنید ناخواسته گفت:
باشه... باشه. من رفتم. خداحافظ.

- باشه برو. بدرود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انتهای کوچه دیاگون، مهد کودک تازه تاسیس

بارتی در حالی که داشت با جاگسن تابلوی مهد کودک رو درست میکرد به آیلین گفت:
آیلین بدو تبلیغ کن. چرا اون جا وایستادی؟ بدو بیا اینجا تبلیغ کن.

آیلین در حالی که داشت با بعضی از والدین صحبت می کرد گفت:
یه لحظه صبر کن. دارم تبلیغ میکنم دیگه. اصلا برو به کار خودت برس.

- آیلین، سلام.

آیلین با بی میلی جواب سلام چارلی رو داد.

- داری چیکار میکنی؟

- کوری؟ دارم تبلیغ می کنم.

- چه جالب. من هم واسه ی تبلیغ اومدم.

- برای کدوم مغازه؟ نکنه برای اژدها فروشی داری تبلیغ میکنی؟

- نه. برای ویلبرت دارم تبلیغ میکنم. کتابخونه ی جدیدش رو راه انداخته.

- خب. حالا میری تا ما به کارمون برسیم؟ :vay:



ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۵ ۱۱:۰۶:۰۴
ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۳۰ ۲۱:۲۲:۰۷
ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۳۰ ۲۱:۲۵:۱۸



پاسخ به: کتابخانه ی پروفسور اسلینکرد ( کتابخانه ی دیاگون )
پیام زده شده در: ۲۳:۰۹ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲
سوژه اول


یک هفته ی دیگر از تابستان نیز گذشت.

کوچه ی دیاگون از همیشه خلوت تر بود. در گوشه ای، عده ای از دانش آموزان هاگوارتز دور فرد و جرج ویزلی جمع شده بودند تا درباره ی قیمت وسایل شوخی آنان بپرسند. آن طرف تر، چارلی در اژدها فروشی خودش مشغول مگس پراندن بود. بارتی در انتهای کوچه ایستاده بود تا به نمای ورودی مهدکودک تازه تاسیسش بنگرد. در گوشه ای از این کوچه شخصی مشغول باز کردن کرکره ی کتابخانه اش بود.

کسی تا به حال او را در آن کوچه ندیده بود. ناگهان کسی از پشت فریاد زد: ویلبرت! چطوری دوست قدیمی؟ نامه ی تو رو گرفتم ولی آنچه را که گفتی جدی نگرفته بودم!

او جسیکا پترسون بود. سردبیر همیشه پر شور روزنامه ی دیلی پرافت ( پیام امروز ) . اسلینکرد برگشت تا به جسیکا سلامی کند:

- دارم درست می بینم؟ جسیکا پترسون! نویسنده ی دیلی پرافت! وای چه قدر جوون موندی؟

- تو هم همین طور. شنیدم معلم هاگوارتز شدی؟

- آره... دو جلسه ی این ترم رو دارم.

- خوبه. بیا بریم تا یه بستنی بخوریم؟

- نه، ممنون. من باید کتابخونه ی جدیدم رو را بندازم. اگه کاری داشتی بگو. کتابخونه ی من دو تا پلاک اون طرف تره. پلاک 128.

- باشه... من رفتم فعلا خداحافظ.

- خداحافظ


سپس ویلبرت در حالی که داشت عرق پیشونیش رو پاک می کرد به تابلوی سردر کتابخانه ی خودش نگاه کرد:

کتابخانه ی پروفسور اسلینکرد


ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۴ ۲۳:۳۳:۰۱



کتابخانه ی پروفسور اسلینکرد ( کتابخانه ی دیاگون )
پیام زده شده در: ۲۱:۳۷ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲
خب، این تاپیک کتابخونه ای برای کسانی هستش که می خواهند سطح رول هاشون رو بالا ببرند و با توجه به امتیاز هایی که میگیرند، خودشون رو بالا ببرند.

سپس با استفاده از رول هایی که درباره ی سوژه مورد نظر زده شد، با کمک عده ای از رول نویسان این تاپیک، کتابی تهیه می شود تا در سایت های مختلف مورد استفاده قرار گیرد.

در ابتدا، طی مدت زمان مشخصی عضو گیری انجام میشود سپس در مکانی که از قبل مشخص شده باشد ( فعلا در همین تاپیک ) رول نویسی آغاز میشود.

برای عض.یت کافیست یک رول بزنید و در آخر آن درخواست عضویت خودتان را بنویسید و با یک خط آن را از رول اصلی جدا کنید:

نام:
یاهو آیدی: در صورت داشتن.
گروه های عضو: (الف.دال ، مرگخوار ، محفل )
سطح رول نویسی شما: ( خوب ، متوسط ، بد )

* پس از مدتی به هر یک از رول ها، امتیازی بین یک تا بیست داده میشود که در آخر هر دوره برنده ی آن ماه انتخاب میشود و میتواند سوژه را عوض کند.
هر کس هم که در آخر امتیاز بیشتری کسب کرد به عنوان یکی از کتابداران کتابخانه انتخاب میشود.


(* نکته ) : ممکن است که با بخش ستاره دار گفته های من موافقت نشود. اگر نشود، شرایط تغییر می کند و اگر هم بشود که همین طور می ماند.

با تشکر.
ویلبرت اسلینکرد


ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۴ ۲۲:۰۲:۰۰
ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۴ ۲۲:۰۴:۲۳



پاسخ به: ارتباط با ناظر دیاگون
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲

سلام خدمت ناظر دیاگون، خانوم پرنس!

من مجوز تاپیکی با عنوان "کتابخانه ی پروفسور اسلینکرد" رو میخوام.
کتابخانه ای که دارای همه ی نوع بخش هاست که کاربران باید در اون جا رول بزنند تا به بخش های بیشتری دسترسی پیدا کنند.

ممنون!




پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲
در همین لحظه صدای بلندی به گوش رسید:

- گریــــــــــــــفندور

مودی به طرف ارنی رفت و پرسید:

ارنی. این صدای چی بود... احساس کردم صدایی آشنا اسم گروهم رو بلند داد زد.

- نگران نباش... چیزی نیست. کلاه مورفین، همون کلاه گروهبندیه که هر چند وقت یه بار اسم گروه مورفین رو صدا میزنه.

مودی کمی مکث کرد و بعد به ارنی گفت:

یادم نمیاد من و مورفین توی یه گروه باشیم؟

و با تعجب به ارنی نگاه کرد. حالا انگار که اتم تازه ای رو کشف کرده باشه به سوی مورفین رفت و بلند داد زد... هنوز هم فکر میکنی مورفین واقعی هستی؟

مورفین با تعجب گفت: مورفین واقعی من هشتم... اشلا مورفین دیگه ای نیشتش.

- آه...چرا به فکر خودم نرسید؟

جیمز که داشت با تعجب به مودی نگاه میکرد با لحنی نیش و کنایه دار به الستور گفت:

مگه دیوونه شدی؟ ما یه مورفین داریم اون هم این مردکه.

- پس اگه اون مورفینه... چرا کلاه گروه گریفندور رو براش انتخاب کرد؟

- من چه میدونم... شاید این کلاهه قاطی کرده؟

- نه... نه جیمز. کلاه هیچ وقت اشتباه نمیکنه. این مورفینه که فکر درست و حسابی کرده ولی به این مورد توجه نداشته.

- میشه واضح تر حرف بزنی؟

- باشه. چه جوری میشه کسی خودش رو به شکل کس دیگه ای دربیاره؟

ارنی گفت:

با معجون مرکب. فقط با تار موی شخص مورد نظر این کار رو میتونه انجام بده.

الستور ادامه داد:

آفرین. ولی تنها نقطه ضعف معجون مرکب چیه؟

ارنی باز هم جواب داد:

تنها نقطه ضعفش اینه که ظاهر رو فقط عوض میکنه. یعنی عادت ها رو نمی تونه از شخصی به شخص دیگه ای منتقل کنه ولی صدا رو چرا.

الستور با هیجان گفت:

آفرین ارنی. حالا اگه کسی بخواد مثل مورفین بشه باید چی کار کنه؟ یه معجون مرکب بخوره و اگه بخواد عادت های مورفین رو با دقت انجام بده باید همیشه پیش مورفین باشه ولی باطن او شخص که تغییری نمیکنه... اگه اون شخص انقدر شجاع باشه که خودش رو مثل مورفین کنه، پس باید توی گریفندور باشه.

ناگهان صدای دست زدن شخصی از انتهای تالار آمد.
مورفین گانت در حالی که با عده ای از افراد به سوی مودی میرفت، گفت:

فکر میکردم ژرنگ تر اژ این حرفا باشی!!!


ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۴ ۱۵:۱۷:۱۴



پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۲:۳۴ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲
جیمز که با تعجب به الستور نگاه می کرد، مِن مِن کنان گفت: پس... پس دالاهوف چی میشه؟

- می خواستی چی بشه؟ خب تیتر خوبی برای روزنامه ی مزخرفش پیدا کرد.

- ولی... .

- ولی و چی جیمز؟ دالاهوف به هر شکلی که شده، این خبر رو به روزنامه ها میده.

- پس آبروی چندین ساله ی من مفتی مفتی پر؟

- هنوز که نپریده! یه فکری دارم ولی فکر کنم دیوونگی!

و قبل از اینکه جیمز حرفی بزنه، الستور در تالار وزارتخونه رو باز کرد.

ارنی که با دست داشت موهای ژولیده ی خودش رو صاف می کرد به آن دو خیره شد. الستور در کنار جیمز وایستاده بود و داشت با او حرف میزد.

بگیرینش... اون جیمز رو بگیرینش.

این صدای ارنی بود که سکوت رو شکست.

- یالا، منتظر چی هستید؟ برید و جیمز رو بگیرید. :vay:

جیمز در حالی که داشت به ارنی نگاه می کرد دست چپش رو به سوی چوبدستیش دراز کرد ولی متوجه شد که الستور این موضوع رو فهمیده. :worry:

- به اون دست نزن جیمز.

- یعنی میگی خودم رو با دست خودم بدبخت کنم؟

- من که همچین چیزی نگفتم.

و با دست جلوی جیمز رو گرفت.

ارنی به دست الستور نگاه کرد و گفت: داری چه غلطی میکنی؟ اون الآن توی چنگ ماست.

الستور آن پای چوبی قدیمی خودش رو محکم به زمین زد و بلند داد زد:

همه ی کسانی که اینجا هستند گوش کنند. امروز یک اتفاق عجیب افتاد ولی از اون عجیب تر دالاهوف بود که الآن تو راه رفتن به کوچه ی دیاگون برای دیدن سردبیر روزنامه ی پیام امروز هستش.

و پس از کمی مکث ادامه داد:

الآن دالاهوف میخواد یک سر و صدای بزرگ را بندازه که هم برای ما وزارتی ها به خصوص کاراگاهان و هم برای گروه رانده شدگان که شورشی نامیده میشن، بده.

جیمز با شنیدن کلمه ی شورشی چنان عصبانی شد که میخواست حرف الستور را قطع کنه و با یک استیوپفای همه رو درب و داغون کنه. ولی با دیدن تعداد افراد حاضر توی تالار کثیف و خاک گرفته ی وزارت مطمئن شد که شانسش در برابر اون ها یک به صده. پس تصمیم گرفت خشمش رو کنترل کنه و به ادامه ی حرف الستور گوش بده.

ارنی هم که با دقت به حرف الستور گوش میداد، رو به وزیر کرد و گفت:

الستور داره درست میگه. مورفین، باید یک کاری کنیم.

مورفین که حالا خماری ناشی از استفاده ی چیز از سرش پریده بود با صدایی عادی تر از همیشه گفت:
ارنی... من که نمی دونم باید چه چیزی توی سرمون بریزیم. الستور، نظر تو چیه؟

- این شد یک سوال درست و حسابی. من ایده ای دارم که به عقل دالاهوف هم نمیرسه.

بیایید جلوتر... با همه هستم جناب وزیر... دیوار موش داره، موش هم گوش داره!!!


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۴ ۳:۱۹:۵۲
ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۴ ۳:۵۸:۳۷
ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۴ ۴:۰۱:۴۰



پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۲۴ شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۲

نیم ساعت بعد... کافه ی شوم کوچه ناکترن

لودو بگمن در حالی که داشت با کریستی، کارمند گرینگوتز، حرف می زد لیوان نوشیدنی خودش رو بالا گرفت و با صدایی که تنها کریستی می شنید گفت:

همین الآن برو به هرپوک بگو که من آماده ی انجام دستوراتشم ولی بهش بگو که خرج برمیداره. یعنی اگه گالیون نباشه من هم پایه کاری که می خواد انجام بده نیستم.

- کریستی دستور ارباب رو اطاعت می کنه. کریستی رفت.

- آفرین کریستی. برو و هرچه سریع تر دستور رو انجام بده. برو...زود باش.

کریستی در حالی که از مغازه بیرون می رفت با خودش زمزمه کرد: ارباب هرپوک حتما خوشحال میشه. ارباب خوشحال میشه.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


اتاق وزیر... یک ربع قبل از شروع جلسه ی بانک گرینگوتز

مورفین گانت در حالی که با خودکار خودش ور می رفت به ارنی نگاه کرد و گفت:

ارنی. باید یه کاری کنیم که خاویر اژ ژندان بیاد بیرون.

- اما چه جوری مورفین؟

- یه کاریش بکن ارنی.

- باشه... به نظر من تو برو توی اتاق، یکم چیز بزن بلکه یه فکری به ذهنت برسه!

- ینی میگی برم خودمو شارژ کنم؟ ولی مشکلی هشتش.

- بگو چه مشکلی؟ نکنه چیزت تموم شده؟

- آره.

- این که مشکلی نیستش! برو توی انبار شاهنشاهی خودت، از چیز سلطنتی استفاده کن.

- باژم مشکلی هشتش... من همه ی چیز های شلطنتی رو دیشب به بدن ژدم!

- مورفین... بازم بدون مشورت من دست به چیز کشی زدی؟ بیا مورفین... این کلید انبار کاراگاهانه... برو از چیز اون جا استفاده کن.

- ایول... دمت گرم ارنی عژیژم... جبران میکنم.

یک دفعه یک چیزی فریاد زد اسلیترین!!!

- این چی بود مورفین؟

- نترس... کلاه بود... وقتی می فهمه میخوام برم چیز کشی، شادی میکنه!

- تو این کلاه رو هم معتاد به چیز کردی! ایول ارنی... تو دست شیطون رو از پشت بستی!


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



جلسه ی بانک گرینگوتز... ساعت یک بعد از ظهر

- خب... ما الآن درباره ی...

صدای نازکی از یک جای تالار بلند شد:
هرپوک... ما میدونیم چه اتفاقی داره توی بانک می افته... پس سعی کن بری سر اصل مطلب.

- باشه... میرم سر اصل مطلب... ما باید از یک جادوگر برای جلوگیری از حمله ی در صندوق ها کمک بگیریم.

سکوت در تالار حکم فرما شد.تا به حال بانک از یک جادوگر کمک نگرفته بود.
ناگهان یکی سکوت را شکست و گفت: پس اعتبار بانک کجا رفته؟ با این کار آبروی بانک ما میره.

هرپوک با صدای رسا جواب داد: شما ایده یا نظر بهتری دارید جناب بیگز؟

همهمه ای در تالار به وجود آمد... هرپوک ادامه داد:
من هم این موضوع رو میدونم جناب بیگز. ولی ایده هایی دارم که شاید بتونه کمکمون کنه.
کریستی، یکی از خدمتکاران منه که به دستور من رفت تا یک جادوگر پیدا کنه و بیاره تا به ما کمک کنه. کریستی، خودت توضیح بده.

کریستی در حالی که سرخ شده بود گفت:
من با جناب بگمن ملاقاتی داشتم... ایشون حاضرند به ما کمک کنند ولی شرطی را برای ما گذاشته اند...ایشون در قبال کاری که می خواهند انجام بدهند مقدار قابل توجهی گالیون می خواهند.

این ممکن نیست!

این صدای بیگز بود که بار دیگر بلند شده بود:
این ممکن نیست! ما به یک جادوگر پولی نمیدیم. حتی در قبال جونمون.

- آقای بیگز. بار دیگر می پرسم، شما ایده ی بهتری دارید؟

و دوباره سکوت حکم فرما شد.


ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۲ ۲۳:۴۴:۲۸



پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ جمعه ۲۱ تیر ۱۳۹۲
بسم المرلین الکبیر العظیم


1) بنظر شما چرا در بازی های کامپیوتری مشنگی شخصیت های اول همیشه تحت شرایط سخت هستند؟ این روند چه پیامی را به ما میدهد؟ ( 10 نمره)

در ابتدا بازی های مشنگی دارای شخصیت های خوب و بد هستند که هر کدام شخصیت اول را به اجرا در می آورند.
این بازی ها برای نشان دادن دلاوری و قهرمان بودن شخصیت اول خودشان ، مقداری دشواری هایی را در پیش روی آنان قرار می دهد تا آن قهرمان بتواند به از بین بردن دشواری ها محبوبیت خود را بین دیگران افزایش دهد.

ما نیز می توانیم از این بازی ها درس های مختلفی بیاموزیم:

اول ) ایجاد همبستگی بین خود و شخصیت اول...اگر جای شخصیت اول بودم چه می کردم؟

دوم ) متکبر نبودن مثل شخصیت اول.

سوم )مانند آنان باهوش باشم.


البته پیام های بدی نیز دارند:

اول ) سعی نکنیم مانند آنان رفتار نکنیم...منظور رفتار های خشن است.

دوم ) این حرکات جنگجویانه و خشن و خطرناک را در خانه یا مدرسه انجام ندهیم.


به همین دلایل بالا است که بازی های مشنگی را سطح بندی کرده اند.



2) بازی های کامپیوتری یکی از ............. مشنگ ها است. (5 نمره)

در جای خالی می توان چند گزینه قرار داد که بهترین آن این است:

بازی های کامپیوتری یکی از جذاب ترین، بهترین و غیر قابل توصیف ترین اختراع مشنگ ها است.


3) بازی های کامپیوتری مشنگی چه تاثیری را ممکن است در زندگی مشنگ ها بگذارد؟ ( 10 نمره )

همان طور که گفتم این بازی ها دارای شخصیت های خوب و بد متعددی هستند. بازی با این شخصیت ها بر رفتار افراد تاثیر دارد...مثلا شخصی که بازی خشن و جنگی بازی می کند دارای شخصیت خشن و بد خلق است و اگر هم شخصیت بهتر داشته باشد به مرور زمان به شخصیت خشن تبدیل می شود.

از تاثیرات دیگر بازی های کامپیوتری مشنگی ، عادت کردن به بازی با کامپیوتر ، پلی استیشن و یا پی اس پی است که تاثیر بدی در زندگی آینده انسان از قبیل ترک تحصیل ( تنبل شدن ) یا ضعیف شدن بینایی چشم می شود که موضوع بسیار مهمی است.


4) چرا دالاهوف در ابتدای اولین جلسه کلاس با لگد اومد تو در؟ (5 نمره)

دلیلش یکی از تاثیرات و عواقب بازی های خشن ( مورتال کامبت یا تامب رایدر ) است که بر روی معلم عزیزمان تاثیر گذاشته و باعث ایجاد خشونت در ایشون شده.

بعضی از راه حل های جلوگیری از ایجاد اعتیاد به کامپیوتر:

یک ) برنامه ریزی و تنظیم وقت
دو ) رعایت سطح بندی سن برای بازی کردن بازی ها
سه ) مشاوره با یک روانشناس در صورت نیاز (!)
و ....



5) آیا بازی های کامپیوتری مشنگی انجام میدهید؟ به چه سبکی علاقه دارید؟ نام ببرید و اگر توضیحی دارید میتوانید بدهید. ( سوال اختیاری - نمره اضافی)

بله...امروزه هر کسی با توجه به سلیقه ی خودش بازی هایی رو انتخاب کرده و با آن بازی می کند.

سبک هایی که به سن من می خورد عبارت اند از :

فوتبال مشنگی : مانند کوییدیچ ما جادوگران.
بازی های فلش: بازی های فانتزی و اغلب با شخصیت های کارتونی مشنگی.
بازی های ترسناک:برای کسانی که جنبه دارند و کنترل خود را حفظ می کند خوب است.
بازی های خشن:برای کسانی که جنبه دارند و کنترل خود را حفظ می کند خوب است.


من به بازی های خشن و ترسناک و اکشن علاقه مندم ولی این بازی ها را در زمان های مشخص انجام می دهم و سعی می کنم به آنان به چشم یک بازی نگاه کنم نه به چشم واقعیت.

اسم های بازی ها:
مجموعه ی فیفا _ فار کرای 3 _ اسلیپینگ داگز _موست وانتد 2 و 3 _ دد آیلند (Dead Island ) _ مکس پین _ مدال افتخار _ مجموعه ی کال آف دیوتی و بتل فیلد و خیلی بازی های اول شخص و اکشن دیگر که نیازی به نام بردن آنان نیست.




پاسخ به: وردهای ساخته ی خودتون
پیام زده شده در: ۱۷:۱۶ جمعه ۲۱ تیر ۱۳۹۲
نام: کنترو بیلیو

کاربرد: نابودی فلزات محکم

درباره ی سازنده:
ماروولو گونت. وی از نوادگان خاندان های پورل و سلازار اسلایترین بود که جادوی آن ها پر از نفرت بود.

درباره ی این ورد:
یکی از ورد های گمشده در تاریخ قبل از میلاد مسیح که ماروولو کونت آن را پیدا کرد.

نام پیدا کننده ی ورد :
ویلبرت اسلینکرد
استاد ورد هایی برای مقابله با جادو سیاه و سرخ*

*جادوی سرخ:جادوی شرارت بار ماروولو گونت. وی از نوادگان خاندان های پورل و سلازار اسلایترین بود که جادوی آن ها پر از نفرت بود که این نفرت جادوی سرخ و شرارت جادوی سیاه با هم ترکیب شدند و جادوی قدرتمند سیاه به دست آمد که تام مارلوولو ریدل (لرد سیاه ) نوه ی مارلوولو گونت اون رو گسترش داد.




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۵:۳۲ جمعه ۲۱ تیر ۱۳۹۲
با درود بر نویسنده ی بزرگ ، ویکتور هوگو


1.رابطه ی میان دو علم معجون سازی و شفادهندگی در چیست؟ مختصرا توضیح دهید(10 نمره)

معجون سازی در ابتدا بین عده کمی از افراد دیده میشد.علم شفادهندگی نیز بین عده ی کمی دیده میشد.
معجون سازی و شفادهندگی زیر مجموعه ی علم دقیق کیمیاگری است.
از گذشته تبدیل مس به طلا و ساخت داروی جاودانگی که به آن اکسیر نیز گفته می‌شده، بیشترین تلاش کیمیاگران را به خود معطوف داشته‌است. مرلین و اجداد وی اولین کیمیاگرانی بودند که عناصر اصلی کیمیا را به وجود آوردند و در کیمیاگری استفاده کردندبا توجه به این مسئله، به کیمیا، علم اکسیر نیز گفته می‌شده‌است.

علم کیمیاگری به هفت بخش تقسیم میشود که به آن هفت اکسیر نیز می گویند :

اکسیر بدست آمده از مواد معدنی.

اکسیر بدست آمده از مواد حیوانی.

اکسیر بدست آمده از مواد نباتی (گیاهی).

اکسیری که از مخلوط مواد حیوانی و گیاهی بدست می‌آید.

اکسیری که از مخلوط مواد معدنی و گیاهی بدست می‌آید.

اکسیری که از مخلوط مواد معدنی و حیوانی بدست می‌آید.

اکسیری که از مخلوط مواد معدنی و گیاهی و حیوانی بدست می‌آید.

آخرین اکسیر که مخلوطی از سه عنصر است در معجون سازی و شفادهندگی کاربرد دارد.
پس به طور کلی می توان گفت که :
دانش معجون سازی ، شفادهندگی و شیمی شکل توسعه‌یافته‌ای از دانش کیمیاگری است.

2.مواد تهیه ی معجون رفع کورک(جوش) چه هستند؟ طرز تهیه ی این معجون را به اختصار شرح دهید.(10 نمره)

( مرلین در دست نوشته هایش از این معجون و روش ساخت آن نام برده بود )

مواد لازم برای تهیه ی معجون رفع جوش:

جوش شیرین ( سه مثقال )

دئودورانت ( نوع جامد _ به اندازه ی لازم )

آلوئه ورا ( چند برگ که تازه از گیاه جدا شده باشد )

سرکه سفید ( یک بطری _ نیم لیتر )

روغن درخت چای ( به مقدار لازم _ دو لیتر )

لیمو و اسطوخودوس ( به مقدار لازم )

طرز تهیه معجون


مرجله ی اول:

ابتدا مقداری آب به درون پاتیل میریزیم.

سپس پاتیل را حرارت می دهیم تا آب درون آن به جوش آید.

در مرحله ی بعد ، دو برگ از آلوئه ورای تازه به داخل آب در حال جوش می اندازیم.

سپس بابخار شدن تمام آب درون پاتیل،مقداری روغن درون پاتیل باقی می ماند که به آن روغن آلوئه ورا می گویند.

مرحله ی دوم:

دو لیتر روغن درخت چای را به همراه تمامی جوش شیرین به درون پاتیل ریخته و پنج دور مخالف حرکت عقربه های ساعت هم بزنید.

سپس سرکه ی سفید را به آن اضافه کرده و مانند بالا ، پنج دور مخالف حرکت عقربه های ساعت هم بزنید.

با هاون اسطوخودوس را به مقداری بسایید تا به طور کامل پودر شود.(این مرحله بسیار مهم است ، چون که هرچه بیشتر پودر شود ، اثر جوش کمرنگ تر می شود. )

اسطوخودوس را به محتوای پاتیل اضافه کرده و صبر کنید پاتیل را به شعله ی کم حرارت دهید تا رنگ معجون به خاکستری برگردد.

سپس دئورانت را به پاتیل اضافه کرده و 15 دور هم سوی جهت حرکت عقربه های ساعت بچرخانید.

به مدت سی ثانیه پاتیل را حرارت زیاد دهید تا رنگ آن زرد کدر شود.

در آخر هم لیمو را به آن اضافه کرده و به پاتیل به مدت ده ثانیه حرارت بالا دهید.

معجون آماده است.


3.مختصری در خصوص اکسیر حیات وتاثیرات و موارد محدودیت آن توضیح دهید.(10 نمره)

همان طور که در سوال یک گفتم :
از گذشته تبدیل مس به طلا و ساخت داروی جاودانگی که به آن اکسیر نیز گفته می‌شده، بیشترین تلاش کیمیاگران را به خود معطوف داشته‌است. مرلین و اجداد وی اولین کیمیاگرانی بودند که عناصر اصلی کیمیا را به وجود آوردند و در کیمیاگری استفاده کردندبا توجه به این مسئله، به کیمیا، علم اکسیر نیز گفته می‌شده‌است.

علم کیمیاگری به هفت بخش تقسیم میشود که به آن هفت اکسیر نیز می گویند :

اکسیر بدست آمده از مواد معدنی.

اکسیر بدست آمده از مواد حیوانی.

اکسیر بدست آمده از مواد نباتی (گیاهی).

اکسیری که از مخلوط مواد حیوانی و گیاهی بدست می‌آید.

اکسیری که از مخلوط مواد معدنی و گیاهی بدست می‌آید.

اکسیری که از مخلوط مواد معدنی و حیوانی بدست می‌آید.

اکسیری که از مخلوط مواد معدنی و گیاهی و حیوانی بدست می‌آید.

اکسیر حیات یکی از بزرگ ترین تحقیقات مرلین است.
البته این اکسیر در زمان های گوناگون مورد توجه قرار گرفته است.

خضر نبی به همراه ذوالقرنین سال‌ها در ظلمات به دنبال آب حیات گشت. خضر به آب دست پیدا کرد و از آن نوشید و عمر جاویدان یافت.اما هنگامی که ذوالقرنین خواست از آب حیات بنوشد، دیگر چشمه‌ای در کار نبود و او نتوانست آن را بیابد.

این روایت بالا ممکن است افسانه باشد ولی درمورد عمر جاودان خضر نبی نمی توان نظر داد چون که خداوند این مورد را در کتاب قرآن بیان کرده است.

به طور کلی آب حیات، آب حیوان یا اکسیر حیات، آب یا معجونی افسانه‌ای است که بعضی آن را شفابخش و بعضی از افسانه‌ها نیز آن را مایعی نامیدند که مرگ انسان را به تأخیر می‌اندازد. این مایع در چشمه‌ای می‌جوشد که مکان آن را در ظلمات دانسته‌اند.

ظلمات منظور شر یا بدی است.
ولی از محدودیت ها:

اولین محدودیت ، درباره ی عمر است...این عمری که با استفاده از اکسیر حیات به دست می آید ، همیشگی نیست!!!
طلسم های زیادی می توانند این اکسیر را نابود کنند...مثل آواداکداورا.

مجدودیت بعدی درباره ی منبع آن می باشد...این اکسیر باید به دست افرادی که پاک هستند و تا به حال هیچ ظلمی نکرده اند و افراد زبردست و ماهر درست شود.
که کیمیاگران این را به خوبی میدانند.

دلیلی مبنی بر سخن بالا نیز وجود دارد:

ولدرمورت در سال اول حضور هری پاتر در هاگوارتز به دنبال اکسیر حیات می گشت و به دنبال افراد ساده لوحی مثل پروفسور کوییرل بود تا با کمک اونا به اکسیر حیات را به دست بیاورد.

با تشکر: ویلبرت اسلینکرد
با عذرخواهی فراوان به دلیل طولانی شدن پاسخ ها.( نتوانستم در کمتر از این حد پاسخ بدهم. )


ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۱ ۱۶:۰۴:۵۸







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.