هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: روز عشق و عاشقی !
پیام زده شده در: ۰:۵۵ جمعه ۱۴ تیر ۱۳۹۲
#21
اتاق لرد
لرد ولدمورت در اتاقش در حالی که نجینی رو نوازش میکرد غرق در تفکر بود. آیا زنی هست که من خودم در نظر داشته باشم؟ چندتا زن دور و بر من هستن که شایسته ی من هستن؟ آیا داییم زنه؟ اگر اینطوره کیس مناسبیه! یک زن...چه تفاوتی با یه مرد داره؟ راستی، مگه من جنسیتم مجهول نبود؟ چه جوری زن بگیرم؟
و باز به یاد حرف های مادرش آمد و از فکر کردن به این موضوع های پیش پا افتاده دست کشید.

مجمع مرگخواران
بلا با قیافه ای درهم و موهایی که حتی شناسایی صورتش را دشوار میساخت، و از همین رو قابل شناسایی بود، چرا که در عالم و آدم، حتی در حیوانات نیز چنین موهایی پیدا نمیشد، انگار که مویی که خدا به تمام کچل های روی زمین نداده، به بلا داده باشد، وارد اتاق شد.
مرگخوارن شروع به بحث کردن راجع به شایستگی بلا، برای لرد ولدورت کردن.
آنتونین: بابا، ما که نمیخوایم ارباب رو بکشیم که! گوش دامبل کر!...من میگم ممکنه شبا کله ی ارباب بره تو موهای این گیر کنه دیگه درنیاد! اون وقت ...
ایوان: اون وقت سایت رو برای تصویر کردن صحنه های زیر سن قانونی دوباره از صافی رد میکنن، به عبارتی فیل... بوق میکنن!
افکار تام (پدر ارباب): خجالتم خوب چیزیه! ... وقتی بزرگتر از تو، تو خونس، چه جوری حرف از زن گرفتن میزنی؟ ... نمیگی من بمونم خونه دیگه کسی منو نمیگیره؟ ... حالا اگه یه مادر و دختر پیدا کنی، مادر رو تو بگیری، دختر رو من، شاید یه جورایی راضی بشم.

اتاق لرد ولدمورت

تق تق!
لرد: بیا تو اما!
اما: ارباب، فسنجون درست کردم براتون! ترشه ترشه! رب انارشو از شمال میگیریم...
لرد، قبل از اینکه اما حرف هاشو تموم کنه، پرسید: اما متولد چه ماهی هستی؟
اما، لحظه ای بی حرکت ایستاد. لرد که اما رو خشک شده دید، با صدای بلند دوباره پرسید: گفتم متولد چه ماهی هستی؟
اما که اکنون از رویاهایش برای دریافت یک ماشین چرخ گوشت تمام اتوماتیک، در روز تولدش، توسط ارباب بیرون آمده بود، گفت، دسامبر ارباب.
لرد: خب حالا بیا سینی رو بذار رو میز!
اما هنگامی که داشت سینی رو روی میز میگذاشت، چشمش به کتاب های طالع بینی افتاد، که روی تیتر صفحه ای از آن نوشته بود: مرد متولد دسامبر و زن متولد مارس!
لرد مانند، کودکانی که میخواستن از تقلب کردن، دوستشان از روی برگه ی امتحانی جلو گیری کنن، با دیدن جهت چشمان اما، خود را، به عبارتی روی میز پهن کرد و یک چشم غره به اما رفت.
همین که اما داشت از در بیرون میرفت، لرد گفت: اما بیا یه چرخ بزن!
اما که اکنون با چنین چهره ای لرد را نگاه میکرد، با دهان باز به وسط اتاق آمد و چرخی زد.
لرد: ارباب دقت نکرده بودن شما چقدر زشتی! ... برو این امتحانت رو بده، یه مدرکی بگیری. وگرنه شوهر پیدا نمیکنی! از ما گفتن!


ویرایش شده توسط اما دابز در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۴ ۱۳:۵۷:۰۸

I don't know which me that I love ... got no reflection!


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۱:۰۶ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲
#22
با فرمان لرد، بلا مرد را با اصابت یک کروشیو دوباره نقش بر زمین میکنه. چادوگری که از درد همچون لاک پشتی که در لاک خود می پیچید، دست و پایش را جمع کرد.
مرد: زنده باد ارباب تاریکی!...زنده باد ارباب تاریکی!
و به پای لرد میوفته. لرد با غرور سرش را بلند میکنه و زیر چشمی به اون جادوگر بخت برگشته نگاه میکنه.
بلا: ارابا گولشو نخورین، این محفلیه! الان داره برای اینکه خودشو نجات بده داره فیلم بازی میکنه.
مرد: این برای زمانی بود که فک میکردم هری پاتر اسمشو نبرو کشته. بعد از اون جریان، همونی که میدونین، گفتن اونایی که محفلی بشن، سهمیه دانشگاه، بیمه محفلی و 10 سال سختیه کار برای بیمه بازنشستگی میگیرن.
سپس رو به لرد کرد و دوباره به پاهاش افتاد: ارباب عفو کنید!..ارباب به بزرگی و تاریکی خودتون ببخشی.
فلور: اهممم! ... جسارتا ارباب؟ ... ما نیومده بودیم...
لرد اجازه نداد فلور حرفش رو تموم کنه و با خونسردی گفت: فلود، ارباب از حقوق شما 20 گالیون کم میکنه چون شما هنوز برات جا نیوفتاده که وظیفه ی اصلیت به عنوان یک مرگخوار چیه، و چون شما حقوقی نداری که ازش کم بشه، همین الان 30 گالیو رد کن بیاد.
فلور: ارباب شما گفتین 20 گالیون!
لرد: 40 گالیون؟ منظورم 50 گالیون بود!... خب برگردیم به شما. بلا ازش بپرس!
بلا: هی مردک!..زود، تند، سریع بگو! بگو ارباب یکیه! بگو ارباب قوی ترینه، بگو ارباب ابر قدرته! بگو...!
ارباب که تا حالا داشت با این کلمات بلا از خود بی خود میشد، سریع به خودش اومد و گفت: ایوان، تو ازش بپرس.
ایوان: آقای ...
مرد: بقره کروز!
مرگخوارها:
مرد: بنده یه رگم مشنگه! رسم اینه که از از توی یه کتاب مقدس اسم میذارن برای بچه ها. اسم منم بقره دراومد! ینی گاو ماده!


I don't know which me that I love ... got no reflection!


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۲۹ شنبه ۸ تیر ۱۳۹۲
#23
آشپزخانه ریدل

با صدای پاقی ایوان در آشپزخانه ظاهر میشه.
تخ! (صدای برخورد ساطور با دیوار)
ایوان بعد از اینکه نگاهی به فضای خالی بین دنده ها و لگنش انداخت، اما رو دید که به او لبخند میزد.

اما: هدف گیری رو داشتی؟

ایوان به دیوار پشتش نگاه کرد و ساطور را دید که بعد از رد شدن از همان فضای خالی به دیوار برخورد کرده بود.
اما: خب!...بله آقای مدیر! قسمت شد آشنا بشیم. چیزی میخواستین؟

ایوان با وحشت در حالی که صدای لرزش بدنش، اما رو یاد روزهای استخون زنی (قاشق زنی) دور آتش مینداخت گفت:ارباب گشنشونه! سفارش اسکالپ گوشت دادن! با سالاد روسی و ترافل شکلات!


20 دقیقه بعد
مطب دکتر


اما (با تمام ابهت و ظرافت) و ایوان (قابلمه و زنبیل بغل)، وارد مطب دکتر میشن.بعد از اینکه بیماری رو از روی تخت پرت میکنن، بساط ناهار لرد روی میز پهن میشه.
لرد: اما چاقو کو؟

اما: ایوان چاقو کو؟

ایوان:مورفین چاقو کو؟

مورفین: خورزو چاقو کو؟ ... میگه نمیدونه!

لرد: تو که جایی نرفتی! ... رفتی؟

مورفین: هم آره، هم نه!...من به عبارتی تونستم نظریه ی اون یارو مشنگه که میگفت برای حرکت در زمان باید از نور سریع تر باشی رو نقض کردم.

لرد:اولا جلوی ارباب چه طوز جیقی جرئت میکنی کلاه بذاری سرت؟...درش بیار!...دوما من به شما حقوق نمیدم که به جای قتل و آدم کشی و خلافکاری برین دنبال این مشنگ بازی ها؟...بلا یه کروشیو بزن بهش!...نه! چه طور جرئت میکنی به دایی ارباب کروشیو بزنی؟

بعد از دقایقی بحث، قبل از اینکه لرد اولین لقمه رو در دهنش بذاره، کارول با هیجان کودکی 10 ساله، بیرون پرید و داد زد:
-این شما و این هم دوست زنده تان، آقای...

سالازار گفت: فرزندیَم! این مرده می گه تو زنده هستیه. بزن پدر سوختشو در بیار پسرِ گلیَم....آه اما؟ یادم رفته بود، تو هم مرده بودی نه؟
اما که مردم به دیگ گرفتی همه عمر/دیدی که چگونه دیگ اما گرفت؟

روان شناس با تعجب به سالازار خیره شد و دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید. اما نتوانست و به لرد و مرگخوران که به خشم به او می نگریستند؛ نگاهی کرد و درخواست یک فرصت دیگر کرد.


ویرایش شده توسط اما دابز در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۸ ۲:۵۱:۵۷

I don't know which me that I love ... got no reflection!


پاسخ به: ستاد انتخاباتی "اما دابز"
پیام زده شده در: ۲۱:۱۵ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۲
#24
ساحره ها و جادوگران گرامی!
امشب من اعلام انصراف خود را از انتخابات وزارت سحر و جادو به اطلاعتون میرسانم.
من ساعت ها با خودم فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که به شغل سابقم، یعنی آشپزی علاقه ای مفرط دارم ...
باشه ارنی.... خب! گفتم باشه...الآن میگم....لازم به ذکر است که یکی دیگر از علت های انصراف بنده، اعلام حمایت از ارنی مک میلان میباشد. از تمام حامیان خود خواستار اینم که از این به بعد، به همان میزان که به من وفادارن، به دوست عزیزمون نیز وفادار باشن و در جهت موفقیت ایشون در این انتخابات هر آنچه میتوانند انجام دهند.

رای من ،همان آقای عزیزگیگیلی خودش!

رای من، همان تیپ وقیافه ی خقن! (البته به نظر خودشون )

رای من، ارنی!

رای من ،مک میلان!


I don't know which me that I love ... got no reflection!


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۳۲ دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۲
#25
هورا......هورا......سوتتتتتت....

درود بر شما بینندگان گرامی!
امروز در اردوگاه ارتش جادوگران داره اتفاق های جالبی میوفته. هم اکنون اما دابز، کاندید دوره ی نهم وزارت سحر و جادو، سوار بر ... سوار بر... سوار بر یک وسیله ی جنگی پرنده داره اره از اون دور دورا رویت میشه. قبل از اومدنشون اطلاع داده بودن که سورپرایزی برای سرباز ها دارن. اکنون سرباز ها بسیار مشتاق دیدن ایشون هستن.
بله ... انگار دارن برای فرود سرعت خودشونو پایین میارن.

سربازها: اما...اما...اما!

بله سرباز ها از شادی در پوست خود نمی گنجند. وای خدای من جمع کنید خودتونو... مرد که گریه نمیکنه. فین....... دوربین رو چرا ول کردی؟...بیا این دوربینو بگیر... پخش زنده داریم نا سلامتی... بله همینطور که شاهد هستید دوشیزه دابز در حال پیاده شدن از این شی عجیب هستند.
اوه خدای من یکی این سربازارو جمع کنه!
بالاخره ایشون به جایگاه سخنرانی رسیدند و قبل شروع سخنرانی دستانشون رو بالا اوردند و به ابراز احساسات پرداختند.

اما: ممنون... ممنون... د می گم ممنون..... خفـــــــــــــــــــه......... کروشیو به ردیف جلو.... با توام بشین... ام... اهان تو هنوز داری کروشیو میشی ... خب ادامه بده. :)

گزارشگر: سرانجام بالاخره جمعیت ارامش خودشون رو باز یافتند و بله دوشیزه اما دابزصحبتشون رو آغاز کردند.
کارگردان اصلی از اتاق فرمان: دوربین سه و هفت و نه روشن، نمای تمام قد می خوام...آها حالا شد.

دابز: دورد بر ارتش غیور جادوگران. امروز که من در اینجا حاضر شدم، اقرار می کنم که به داشتن چنین سربازان نیرومندی به خود می بالم. سربازان جان برکف ما با اراده ای که از خود نشان داده اند ثابت نمودند که می توان در مقابل هر گونه استاکبار بیرونی و درونی ایستادگی کرد.

سربازان: ما می جنگیم تا شما بمانید، ما می میریم تا شما سلطنت کنید!

اما دابز: و سلطنت هم خواهیم کرد... به عنوان کاندیدای نهمین دوره از انتخابات به شما این نوید را می دهم که با انتخاب من در اولین گام پس از غبار روبی سازمان به باز سازی تجهیزات و متحول سازی ان خواهم پرداخت. امروز برای ثابت نمودن حسن نیت خود به شما بر آن شدم که یکی از دستاوردهای بانوان جادوگر را به شما معرفی کنم. این شما و این هم "جادوی برتر سیاه".

گزارشگر: آه خدای من این شی عظیم چیه که توسط دو تا اژدها داره پایین گذاشته میشه.... اژدها.... به نظر دست هایی در پس پرده هوادار این کاندید هستند! اکنون نفس ها در سینه حبس شده تا این بانوی گرامی به ادامه سخنانشون بپردازند.

اما دابز: ما برای شما به عنوان هدیه یه هدف یاب و نابودگر با قابلیت تشخیص افتراقی افراد و لوازم داریم که به جدیدترین ورد های جادویی مجهز شده. برای اثبات حرف خود ما هدفی آزمایشی برای شما آماده کردیم. پس این شما و این هم "جادوی برتر سیاه".

- هورا هورا...............


سه کیلیومتر ان ورتر؛ ستاد انتخاباتی مورفین گانت

- ما برای شما شیزهای قشنگ خواهیم آورد. ما به پشتوانه شما حشیش بیشتری وارد خواهیم کردو بیشتر از بیش مشرف خواهیم نمود. پس به مورفین گانت رای دهید تا با همین تانک برایتتان نعمت های فراوان بیاورم.
- ویــــــــــــــــــژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ!!!
- بامپ! ( صدای منهم شدن تانک مورفین)


ستاد تبلیغات انتخابات اما دابز

گزارشگر: اوه خدای من ... عحب هدف گیری دقیقی، واقعا شگفت آوره که بشه با نشون دادن یه بسته سفید به چنگ افزار و دادن نام و مشخصات هدف اون هدف رو شناسایی کنه.
- هورا هورا... رای من رای تو... رای ما رای تو.....ابراز احساسات ارتش.
اما دابز رو به همراهانش: اوپس!...آخی مورفین بیچاره... فکر کنم بی تانک شد.:)
اما دابز رو به حمعیت مشتاق: کیا دوست دارن یه هدف گیری چرب و گریسی رو نشونشون بدم


ویرایش شده توسط اما دابز در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۷ ۱۷:۵۰:۴۶


پاسخ به: ستاد انتخاباتی "اما دابز"
پیام زده شده در: ۲۰:۱۶ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۲
#26
درود بر جادوگران ملت غیور من!
علی الخصوص بر ساحره ها و گل های نو شکفته ی سایت، که بسی رنج کشیدن در این ماه دوازده(همون سال سیِ شاعر)
ای وقتم کشته ی شما! ای ثروت و اموالم پای شما! جان من، شما دیگه به خودتون به بختتون پشت نکنین. آه ای عزیزان دل نداشته ی من، خواهم همی گویم از استقلال، همی از پیروزی، همی از آزادی و قانون.
گوش به حرف دل خمار و چیز کشیده ی دیگران نکنید که سمیست مهلک و مفلوک کننده که یقینا آحاد ملت را به سمت نیستی و نابودی می کشد.
ای عزیزان و ای سروران
با کدام چیز پیروزی، با کدام چیز استقلال میدهند؟وقتی سرا ن دولتی، عزت جامعه را به ناموس خود تشبیه میکنن، آن عده که حرف از بی ناموسی میزنن جامعه را به چه ذلت هایی که نمیکشاند.

با شما حرف از قانون و آزادی می زنم. ملت ما در این 12 ماه، 48 هفته، 365روز،8760ساعت، 525600 دقیقه زیر بار زور استکبار و دیکتاری لولو بودند. البته هزاران هزار رحمت بر لولو!
شرط میبندم دولت قبلی فقط یک دهم این زمان رو حس کرده. بله، شاید من حرف از دیکتاتوری زده باشم، اما جانم به شما بگوید که مد نظر من حکومتی منضبط در جهت سازندگی بوده و بس. در پناه سایه ی سروری ارباب.

جدا از این ها بنده ، یک ساحره ی تازه وارد، هم به عنوان نماینده ای از سوی تازه واردین و هم ساحره های محترم پا به عرصه ی انتخاباتی گذاشتم به منظو احقاق حقوق از دست رفته و پایمال شده ی شما.
من نه به شما وعده ی چیز میدم، یعنی وعده ی دروغین ونه به ترویج بی ناموسی تشویق میکنم. این درست که هرکس اختیار ناموس خود را داردو در صورتی که تمایل داشته باشد، دوستانه به اشتراک میذارد ولی لازم به ذکر است که اگر یه همچین عقیده ای در جامعه بعنوان یک فرهنگ درونی شده باشد ناشی از نقاط ضعف دولت قبلیست و بدون شک نیازمند اصلاح. جامعه ی فرهیخته ی ما هرگز زیر بار این آستاکبار نخواهد رفت.

این وزارت، وزارتیتیست که با هدف حمایت از قشر جوان و تازه وارد و ساحران محترم که حقوقشان پیوسته نادیده گرفته شده کار خود را آغاز خواهد کرد با دنبال کردن اهدافی چون:
1. استفاده از نیروهای تازه وارد، فول انرژی و کمک به روی کار آمدن اینها که به پرورش و تکثیر نیروی جوان اهتمام میورزد و باز برهم تعلیم و تربیت نیروی تازه وارد تاکید دارد.
2. در جهت حفظ حقوق ساحره های گران قدر و ایجاد فضای امنتر برای آزادی بیان و عمل آن ها.
3. شناسایی، توجه و پرورش و شکوفایی استعدادهای برتر و تشویق خلاقیت و نوآوری .
4. و نیزنگهبانی از اصالت و سنت های ارزشمند این ملت و حفظ و ترمیم و بالندگی آن ها در هر قلمرو و بهره گیری از رهنمودهای عالی مقامان را وظیفه ی خود میداند.
5. و در پایان اضافه می کنم در تبیین و تثبیت آرمان ها و ارزش های ملت جادوگری، اندیشه های خلاق و سازنده و پرتو افکنی آن ها بر همه سیاست ها، اهداف و برنامه های پیش رو نیز نقش اساسی خواهد داشت.


ویرایش شده توسط اما دابز در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۴ ۲۰:۲۱:۲۱


پاسخ به: رادیو وزارت!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۷ پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۲
#27
-شنوندگان گرامی رادیو وزارت،امروز از یکی دیگر از کاندیدهای برای آشنایی بیشتر دعوت کردیم. مهمون امشبمون دوشیزه اما دابز هستن.قبل از شروع اجازه بدین یادوری کنم فقط 3 دقیقه وقت دارین.
-3 دقیق!!!! . . . چرا 3 دقیقه؟ ... شما قرارداد بستین با این 3 دقیقه؟
-یه لحظه من این کرنومتر رو بزنم. . . خب شروع کنیم.
دوشیزه دابز هدفتون از ثبت نام در انتخابات وزارت سحر و جادو چیست؟
-بنده همان طور که قبلا ذکر کردم. از اهداف اصلیم ایجاد رقابت های بیشتر بین چهار گروه اسلیترین، گریفیندور ، هافلپاف و ریونکلاو هست!
وجود رقابت های بیشتر به تبعیت موجب افزایش فعالیت های گروه ها میشود و . . .
-اهمم . . . میشه یکم درباره ی این هدفتون توضیح بدین؟ یعنی "به اجرا درآوردن تز دکترای خود با عنوان، چگونه پختن ثروتمندان جهت رفع گرسنگی افراد زیر خط فقر و کم دذآمد باعث جلوگیری از قحطی شویم" ؟ یعنی واقعا میخواین همچین کاری کنین؟
-شما از اقشار ثروتمندین؟
-خیر!
-فرقی نداره شما از الان خودتون رو پخته شده بدونین....
- :worry: ...ببخشید منظورتون از ثروتمندان، جدتون سالازار اسلیترین و الرد ولدمورت نیستن؟ یا اقوام اصیلتون کهه ثروتمند هم هستن؟
-منظورم از ثروتمندان، آن عده از ثروتمندان هستن که اوموالشان توسط گروهی زورگو، پر طمع ، خشن و ... (نام این گروه برای جلوگیری از تبلیغ حذب خاصی آورده نمیشود) تصاحب میشه و بود نبودشون در جامعه فرقی به حال ما نداره، جز افزایش روز به روز گرسنگی و فقرو ....
-میشه یه سوال دیگه ازتون بپرسم؟
-راحت باش! آخرین حرفاتو بزن!
-شباهت آشپزی و وزارت چیه؟
-یه لحظه من یه پاترونوس درست کنم. . . اکسپکتوپاترونام . . . آیلین اون چرخ گوشت بزرگه رو راه بنداز برای شام دارم گوشت میارم.. . بله داشتم میگفتم، شباهت وزارت و آشپزی...
در نظر داشته باشی جادوگر یا ساحره ای که قوی بودن رقباش مانع از حضورش در عرصه ی انتخابات میشه، مثل همان آشپز کهنه کاری میمونه از ترکیب طمع های وختلف ابا داره و از خودش شجاعت به خرج نمیده...
و شباهت بعدی
آتیش خطرناکه ! و باید ازکسانی که میخوان مانع از شکوفایی استعداد های نسل جوان بشن، آتیش به پا میکنن ترسید. ولی اگر آشپز، آشپز زبردستی باشه، و بلد باشه که چه طوری این آتیش رو مهار کنه و برپاکننده ی آن رو توش کباب کنه، اون موقع هست که میتوان گفت دود آتیش تو چشم خودش رفته.
-حرف دیگه ای دارین؟
-شما حرف دیگه ای ندارین؟
-نه!
-پس شما رو به صرف یک لیوان نوشیدنی به خونم دعوت میکنم!
-امم ...اِ ... امم ... تا مصاحبه ای دیگر با کاندیدی دیگر، شب خوش ... و البته به امید دیدار دیگر!
-عیب نداره...آرزو بر جوان عیب نیست. امید داشته باش!



پاسخ به: خدمات رسانه ای ! ( مناظرات انتخاباتی )
پیام زده شده در: ۲۱:۰۳ چهارشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۲
#28
1. معرفی کنیدخودتونو. نام،نام خانوادگی،نام پدر؟
اما دابز هستم. دانشجوی دکتری در آکادمی مرگخواری و در عین حال یه شغل پارت تایم در خانه ی ریدل دارم!
نام؟پدر؟بام؟شیب؟

2.مطمئنین که تازه واردین؟ :دی قبل از اینکه به طور رسمی وارد ایفای نقش بشین باسایت در ارتباط بودین؟
نه، به هیچ وجه. من از کاربرای قدیمی هستم. الانم با چندتا شناسه وارد سایت میشم و این هنری هست که بدون اینکه کسی متوجه بشه من اینکار رو کرد. از شناسه های دیگرم میتونم مورفین گانت، تام ریدل، هوکی، لودو بگمن، هوگو ویزلی، لرد ولد....(نه من از این جرئتا ندارم) را ذکر کنم. چندین بار رنک بهترین ناظر، جادوگر، نویسنده رو کسب کردم. ولی از اونجا که بنده شخص متواضعی هستم اصلا اینا رو ذکر نمیکنم.

3.از اینکه اولین ساحره ی موجود درجمع هستین چه حسی دارین؟

بسیار از این موضوع خرسندم و موجب غرور و افتخاره! ولی ترجیح می دادم تنها ساحره باشم!

4.غذاهاتون معروف شدن اِما! اولین قربانیتون خواهر زادهتون بود! شما که با خواهرزادتون تا این اندازه بیرحم هستین،تضمینی هست که پس فردا با ملت جادویی چنین کاری نکنین؟
نیازی یه تضمین نیست. صد در صد مطمئن باشید که همچین اتفاقی براشون نمیوفته. چون مزاج کسانی که ایشون رو میل کردن تا مدتها به هم ریخته بود. بنابرین من هم مدت هاست کسی رو چرخ نکردم. ولی میتونن رو روش های بیفتک کردن، همبر کردن، کالباسی یا سوسیسی حساب کنین.

5.تو ستاد انتخاباتی وکابینه تون جادوگرا رو راه میدین؟ ستاد حمایت از حقوق ساحره ها رو بازسازی میکنین یا نه؟
واقعا شرم آوره...شما تبعیض نژادی رو ول کردین رفتین به تبعیض جنسیتی چسبیدین؟ ... بنده کاملا با این امر مخالفم و تضمینی در مورد بازسازی ستاد حمایت از حقوق ساحره ها رو نمیتونم بکنم! البته که میتونن بیان ولی البته بعد از پر کردن این فرم:

1. عینک دودی میزنین؟(اگه میزنین دربیارین چون دوشیزه دابز نمیپسندن)
2.آیا خوشتیپین؟
3. ماهی چقدر حقوق میگیرین؟
4.پراید دارین؟
5.ماهیانه چقدر پسته میخورید؟


.طرح ها و ایده هاتونو بگین! آیا برای وزیرشدن جدی هستین؟
من در نامه ام در ساختمان انتخاباتی اهداف اولیه ام رو ذکر کردم! بنده برای وزارت کاملا جدی هستم و اگه لازم بشه برای رسیدن به تخت وزارت و سر و سامون دادن به وضعیت مملکت،از چرخ گوشت 2013مخصوص چرخ کردن آدم همراه با استخوان جهت مزاحم روبی استفاده خواهم کرد!

7.(اگه به این سوال جواب ندی به طور قطع رد صلاحیتو در ملا عام پخته خواهی شد!) خدمت به ارباب درالویتت هست یا خدمت به مَردُم؟

خدمت به ارباب و اجرای فرامین ایشون بر روی مردم نوعی خدمت به آنهاست!(منو تهدید می کنید؟!از همین حالا خودتونو پخته شده بدونید)

8.نظرتون راجب سایر نامزدها چیه؟
بنده اهداف تک تک کاندید ها را مطالعه کردم و متوجه این موضو ع شدم که هیچ یک به مسائل جدی و خطیری که ممکنه برای جامعه ی جادوگری مشکل ساز باشه، توجهی ندارن. در سرزمین "اون دور دورا" عده ای از مشنگ ها مشغول از بین بردن تک تک جادوگران و ساحره ها هستن.
این هم بنر تبلیغاتیشون:

(شکارچی ها)

آیا کاندیدهای دیگر حتی از این موضوع اطلاعی داشتن؟
آیا به فکر مردم جامعه بودن؟...یا فقط برای نشستن بر صندلی قدرت اینگونه دست و پا میشکنن؟
بنده خودم هر دوی این شکارچی هارا شکار کردم. این دختر که گرتل نام دارد، اکنون بهتر است نامش را نبرم، که به چی بدل شده...و این پسر دخترکش...اهمم ...یعنی این پسری که هانسل نام دارد ایشون هم صرفا جهت خدمتکاری در خانه ی بنده به اسارت گرفته شدن!

9.بی حالی سایتو تو چی می بینین؟ آیا اصلا بیحالی می بینین؟
بنده هیچ بی حالی در سایت نمیبینم. قبل از به اتمام رسیدن سال تحصیلی، اعضای محترم بدلیل داشتن مشغله کاری و فکری،کمتر به سایت سر میزدن و ما کمتر شاهد تحول و تغییر بودیم، اَما حالا دم به دقه شاهد تغییر و تحولات زیادی در اکثر تاپیک ها هستیم!!!

10.کدوم حکومت بهتره: مردمی یا دیکتاتوری؟
بنده طرفدار حکومت دیکتاتوریِ مردمی هستم و کلا با زور و زورگویی مخالف و موافقم. چرا که این روش همبشه باعث پیشرفت جامعه شده! به طور مثال یکی از اهداف مهم من دفاع از حقوق ساحره ها هست! اگه ساحره ای توانایی زور گفتن به شوهر و سایر جادوگران را داشته باشه که باید بهشون آفرین گفت، در غیر اینصورت،ساحره باید در پی اجرای نقسه دوم که مسلمت امیز هست باشه!( با پنبه سر بریدن) من ترجیح میدم از این حکومت به عنوان دیکتادمی نام ببریم!

11.مناظره رو دو به دو ترجیح می دین یا همه با هم؟ (جواب شما هیچ تاثیری در تصمیم گیری ما نخواهد داشت!)
با توجه به تعداد زیاد کاندیدا،مناظره هایی که به شیوه میز گرد برگزار میشن رو بیشتر تریح میدم تا دو به دو!!!

12.خب... هر چه می خواهد دل تنگت بگو!
به دلیل اینکه حکومت بنده99% دیکتاتوری خواهد بود،میتونید بفهمید که من دل ندارم تا بخواد تنگ بشه!


ویرایش شده توسط اما دابز در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۲ ۲۱:۱۴:۴۲
ویرایش شده توسط اما دابز در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۳ ۹:۲۴:۰۳


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۴۱ سه شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۲
#29
بسم الارباب الظالم الظلیم
درود ارباب!
ارباب میدونم گفتین نباید سوژه رو پیش ببرم ولی گفتم اینجوری خیلی جالب باشه که تام ریدل مجبور شه برای گرفتن ستاد از راه های مختلف مورفین رو راضی کنه!
فرهنگستان ریدل 114



پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۰:۲۷ سه شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۲
#30
لرد ولدمورت چشمانش را ریز کرد، به طوری که او را متفکر و شکاک جلوه میداد.

-پسر گلم!میدونی این دایی محتاطت، الان قصر گانت رو ستاد انتخاباتی خودش کرده!...بعد منم الان کاندید وزارتم...بعد منم ستاد انتخاباتی میخوام!...بعد...ولی ندارم!

لرد ولدمورت به آرامی از صندلی چرمیش بلند شد و به سمت طاقچه ای روی دیوار اتاقش رفت.


-پسر بابا!میدونستم روی بابا رو زمین نمیندازی...چقد بابایی دوست داره!

لرد ولدمورت یک پرونده از روی صندوقچه ی روی طاقچه برداشت و به جای اولش برگشت. همان طور که به اسناد نگاه میکرد رو به پدرش گفت:
پدر جان شما به اون استخون های پوکت اعتماد کردی رفتی کاندید شدی، یا به خون جادوگریی که نداری؟

-من اول از همه به جذابیت ذاتیم، دوم به پسر کچل کوچولو موچولوی اربابکم، سوم به فرهنگستان ریدل که قراره ستادم بشه!


-با توجه به این اسناد فرهنگستان ریدل رسما به نام ...

-به نامه؟

-به نام...مورفین گانته!

-

-یعنی در اصل شما باید از مورفین اجازه بگیرین!...اگه اجازه داد اونجا موقتا تا پایان انتخابات میشه ستاد شما!

-چی؟...پسرم، الان باید برم بگم مورفین بذار من فرهنگستان رو ...نه! نه! به هیچ وجه!...بابایی! عزیز دل بابا! شوخی نکن با بابا.!...

-میخوای بخواه، میخوای نخواه!...اگه اونجارو میخوای باید بری مورفین رو راضی کنی! ... هی میگم کاری باهات نداشته باشم، استخونات رو لازم دارم هی نمیذاری. ارباب با کسی شوخی نداره، ارباب از این شوخی ها نمیکنه. ارباب شوخی شوخی ورمیداره 7 تا هورکراکس درست میکنه، یه آدم خوارو آشپز مخصوصش میکنه، همه ی مرگخوار هاشو از روی سرسره ی آماندا سر میده، یه اتاق تو شیروونی خونه ی ریدل بهت میده که طبقه ی هشتمه، بعد میاد برای اینکه تو سختت نباشه میبرتش هشت طبقه زیر زمین، ولی ارباب از این شوخی های بی مزه نمیکنه!


ویرایش شده توسط اما دابز در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۱ ۱۹:۱۷:۳۱
ویرایش شده توسط اما دابز در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۱ ۱۹:۲۴:۰۴






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.