هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سازمان بین المللی حمایت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۵ چهارشنبه ۳ دی ۱۳۹۳
#21
به بانوان، نیمفادورا تانکس، روونا ریونکلاو، لینی وارنر و الادورا بلک ورودشون رو تبریک میگم.
خیلی خوشحالم که به ما ملحق شدین.

اینو باید خدمتتون عرض کنم که با توجه به شروع شدن امتحان ها، حدود 1 ماه هم سی بی سی ( سازمان بین المللی ساحره ها، کپی رایت بای هاپوکومار ) و آنتی ساحریال عضوگیری میکنه.
برنامه های بعدی رو بعد از این یه ماه اجرا میکنیم.
موفق باشین!



+ هپی یلدا و کریسمس و هر چی جشن گرفتنی هست.


....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۲:۳۷ سه شنبه ۲ دی ۱۳۹۳
#22
روونا روی میز کار خود نشسته و در حال رنگ کردن ردا برای اعضای جدید سازمان بود.
این هه رنگ؟ قرمز؟ بنفش؟ سبز؟ توسی؟ زرد؟ نارنجی؟ ... واقعا؟ چقدر از دیدن این رنگ ها براش عذاب آور بود. عیبی نداشت. هیچ مشکلی حل نشدنی نبود.
با شنیدن صدای در، ردایی که در دستش بود و نیمه آبی و نیمه صورتی بود رو رها کرد.
- بله بفرمایین!

صدای زیری گفت:
منم! اومدم ثبت نام! میشه اون فرمتو بدی من پر کنم؟ ... عجله دارم.
صدا کمی مضطرب بود.
روونا بلند شد. روی میز خم شد تا جلوی اونو ببینه. بعله! مارمولکی سبز رنگ اونجا وایستاده بود و بهش زل زده بود.
روونا فرم رو روی زمین انداخت و سراغ کار نیمه انجام شده ی خودش برگشت.

نقل قول:


1)اسم،پیشه

آشا، مرگخوار ( الآنم مسئول سازمان سی بی سی ( به قول بلک، یعنی سازمان بین المللی ساحره ها) هستم.)

2)قصد از اقدام برای استخدام(چه شعری شد!)
کلا آدمِ ... ببخشید، مارمولک با فرهنگ و با هنری هستم و علاقه ی عجیبی به فرهنگ و هنر دارم و دوست دارم در زمینه ی فرهنگ و هنر فعالیت بکنم.

3)توانایی شما بیشتر در حوزه طنز نویسی ست یا جدی نویسی؟
طنزنویسی

4)اسم اداری خود را انتخاب کنید.
مارمولک

5)آیا برای استخدام شدن به عنوان خبرنگار اختصاصی تمایل دارید؟
هومممم؟ ... جالبه! من به شدت فضولم. به شدت هم زیر آب زن و اسپویلر.به نظرم تمایل داشته باشم. فک میکنم!

6)آخرین فعالیت شما در ایفای نقش به چند روز پیش بر میگردد؟
ده روز پیش

7)قوانین سازمان توسط وزیر تنظیم شد.به آن ها پایبند خواهید بود؟
قول نمیدم.

تذکر 1:فرم استخدام را آبی کنید.( )
تذکر 2:بند زیر را در انتهای فرم به رنگ آبی پر رنگ تر قرار دهید ( ):

سوگند به مورگانا و مرلین کبیر!سوگند به قژقژ کفپوش های شیون آوارگان!سوگند به نوشیدنی های کره ای مادام رزمرتا!سوگند به ریش تا کمر دامبلدور!سوگند به بینی عمل کرده ولدمورت! من، آشا، تمام توان خود را در راه کمک به بانوی بزرگ و باهوش ( )،بانو راونکلا به کار می گیرم تا اهداف بزرگ ایشان را،جامه عمل بپوشانم.



ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲ ۱۲:۴۶:۴۲

....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۱ دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۳
#23
وینکی! ... وینکی ارباب نبینه ولی نبینن من اینو میگم ولی من واقعا شیفته ی جن های خونگی ام!
به جون تو! ( وناگهان وینکی در پاتیل جان به جان آفرین سپرد) ... اوکی شوخی بی مزه ای بود. من سوال ها رو بپرسم.
اون سوال آخری هاگرید بود؟ اونو میخوام یه جور دیگه بپرسم.
نظرت راجع به این اعضا:
رودلف:
مورگانا:
فلورانسو:
خود روبیوس:
پرنس:
سیوروس:
هکتور:
الادورا بلک ... و تبرش:
آشا:

چرا دابی رو نمیکشی با همون مسلسل؟
میدونی آواتارت کیه و کجاست؟ ( اگه نه بعدا بیا بهت میگم)
وینکی میاد سازمان حمایت از ساحره ها ثبت نام کنه؟


ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱ ۱۸:۴۳:۵۸

....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۰:۰۲ شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۳
#24
یه قل، دو قل بازی میکنین؟ منتظر من نشدین؟ عیب نداره تلافی میکنم.

نقل قول:
جانورنما شدن خلاف شئون انسانیه به نظر من.

ادامه بده برادرم.

نقل قول:

یک انسان همیشه باید شکل خودشو داشته باشه و اگر از چوبش بلد باشه درست استفاده کنه نیازی نیست در قالب جانداران ظاهر بشه.


واقعا؟

جدا از این دوتا، خیلی پاتیل داغ خوبی بود.
من مونده بودم که چه جوری میتونی، ولی خیلی خوب هم تونستی جواباتاو با توجه به ایفا بدی هم کتاب!


هکتور؟
برادر ما رو می ندازی تو پاتیل؟ معجونش میکنی؟ ... آفرین، خیلی کار خوبی کردی. نفر بعدی کیه که بندازی تو پاتیل؟


....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: سازمان بین المللی حمایت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۲۰:۵۶ دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۳
#25
ساحره های عزیز ... و هکتور ( مراقب خودت باش این وسط ) از اعلام حمایتتون ممنونم.
امیدوارم با کمک همدیگه و دیگر ساحره های بزرگوار که امیدوارم ( تو روخدا تو رو خدا ) به ما بپیوندن، حقوق ضایع شدمنو رو در مملکت پس بگیریم.

رز عزیز!
روی زلزله هایی ده، بیست ریشتری که قراره تو پایگاه های استقرار جادوگرا راه بندازی حساب میکنم.
خوشحالم که به ما ملحق شدی.

هکتور!
قول میدم بهت که هرچی اسیر گرفتیم رو تو روشون معجون امتحان کنی!
خوش اومدی!
+ اینم اضافه کنم که موسیو مادام(!) هکتور رو معاون اینجانب اعلام میکنم.

مورگانا! ای پیغمبره!
چه سعادتی! میشه از شما خواهش کنم یقه ی همه ی جادوگرا رو اون دنیا بگیری؟ میخوام مطمئن باشم نه این دنیا، نه اون دنیا آب خوش از گلوشون پایین نره.
باعث افتخار شما رو پیشمون باشی!

ها باریکلا! ها آفرین! قیزلار بیاین ثبت نام کنین. سریع. برنامه داریم کلی!



....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ یکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۳
#26
- یه بار دیگه بگو چی گفتی؟

مورگانا با بی حوصلگی رو به صدایی که از زیر کلاه سیوروس میومد گفت:
- گفتم که، يا بايد جفتشون با هم خوب شن! يا هيچ كدوم خوب نشن!يا ... مسخره کردی منو؟

- نه! خواستم ببینم میتونی دوباره اون جملتو تکرار کنی یانه! .... جدا از اینا، ضمن اینکه به برادر عزیزم بگم که اون سیریش سیاه سوخته ی بلک هاپوکومار ...یه دستگاه شنود گذشته بود زیر کلاهش اینم باید اضافه کنم که ...

آشا سریع با جستی از روی سر سیوروس و زیر کلاه وزارت روی زمین پرید و مقابل چشمای مرگخواران تو جیک ثانیه به حالت آدمیت برگشت.
- سازمان حمایت از ساحره ها ... ثبت نام رایگان ... بگیر اینو مورگانا!
سعی کرد فرمی رو بده دست مورگانا.
- تا حالا حس نکردی حقت ضایع شده؟ اصلا چرا وقتی کار دوتای شما تو اون دنیا یکیه مرلین باید حقوق بیشتری بگیه؟

مرلین با چهره ای بی حس و با قاطعیت گفت:
- چون مرده!

آشا با اصرار گفت:
- خب تو چه فرقی با اون مرد داری؟

مورگانا با دست آشا رو به سمت سیوروس هل داد و گفت:
- بچه هنوز فرق دختر و پسر رو نمیدونه، اومدین مسئول انجمن حمایت از حقوق ساحره ها کردینش؟

سپس چارپایه ای رو میون جمع مرگخواران حاضر کرد. دامنش رو بالا گرفت و بالای چارپایه رفت..
- ای مرگخواران بی غیرت!

رودولف در گوشه ای با خودش کلنجار می رفت که عکس العملی نشون نده.

- ای بی شرافت ها!

همه با هم و یک صدا گفتن:
بله!

- ای دزدای بی رحم . ای قاتل های ... ای قاتل ها!

- بله!

با هر فریاد مرگخوارا میشد رشته های اتحاد رو که قدرتمندتر میشدن رو در مرگخوارا احساس کرد.

- شما ها چه خلاف هایی که نکردین ... چه دزدی هایی که انجام ندادین.

برگشت رو به آشا:
- تو! ... تو ای مارمولک تو تا حالا چند بار پشت سر مردم حرف زدی. تو چه موجود دورو و زیر آب زن و غیر قابل اعتمادی هستی!
آشا با غرور سرش رو بالا گرفت و سینه اش رو جلو داد.

- یا تو! ... تو بلا! وات د هل ایز بلا-لردیا؟ ... یا تو رودلف! خون چند نفر روی اون قمه ها هستن؟ ... تو هکتور! چند نفر رو با اون زهرماری ها کشتی؟ ببین کرراب رو؟ ببین؟

مورگانا به کراب اشاره کرد که با گذشت یک ماه، وقتی در ماموریت حاضر شده بود، تاثیر معجون هنوز روش مونده بود.
- ... ما ذاتمون قاتله. ما ذاتمون آدم کشه. ولی میدونین چی تاسف داره؟

مرگخوارا: :no:

- اینکه حدود یازده، دوازده تا پست خورده شما تا اتاق اون پشمکم حتی نرفتین.

مرگخوارها تحت تاثیر سخنرانی های مورگانا سرشونو از شرم پایین انداختن.

- خب حالا بیاین بریم اون پیرمرد خرفتو تو تختش بکشیم.

با وجود اینکه وقتی رودلف داشت راه میرفت مچ پاش پیچ خورد و افتاد و از طرف دیگه، سیوروس که داشت دکمه های منوی مدیریت رو امتحان میکرد اونو از هستی حذف کرد و در پی اون ناله ای جگرسوز حین نابود شدنش به گوش رسید که " آخه چرا؟" بقیه مرگخوارا چوبدستی هاشون رو از غلاف بیرون کشیدن و هورا هورا کشان،مسیر سنت مانگو رو در پیش گرفتن.
همه رفتن و لرد رو تو خونه تنها گذاشتن.



....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: سازمان بین المللی حمایت از ساحره ها
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۳
#27
در با صدای قیژ باز شد.
سایه ی غول پیکر تازه واردی که جلوی در وایستاده بود باعث گرخیدن موشها به لونشون و عنکبوت ها به درزهای دیوار شده بود.
عجب! بوی گندیدگی خاک و معجون های عجق وجقی که در گوشه کنار کمد های گرد و غبار گرفته بودن اذیتش کرد.
چوبدستیش رو بالا آورد.
- لوموس!

سایه رفت و همه ی جانور ها که در مخفیگاه خودشون پنهان شده بودن با دیدن جثه ی کوچیک مارمولک یه همچین عکس العملی نشون دادن.
- ترسوندی مارو!

آشا با سرعت شگفت انگیزی به سمت عنکبوت ها و رتیل های اتاق می دوید و گرد و خاک به پا میکرد.
- یابادوبادو! ( شعاری برای ابراز خوشحالی)

آشا با گرفتن هر عنکبوت به هوا پریده و شعار رو بلند داد میزد. فعالیت پاکسازی اتاق از حشرات حدود یک روز طول کشید. حالا نوبت کار بود.
آشا توجهش به میزی جلب شده بود که تمام سطش با پرهای سیاه پوشیده شده بود. عجیب نبود. احتمالا عکس العمل آیلین بعد از ٰ،از هم پاشی سازمان حمایت از قوق ساحره ها کندن پرهای زاغی بوده.
با چند اچی مچی لاترجی وسایل شکسته به حالت اول خود برگشتن. گرد و خاک ها پاک شده و کف و میز و کمد و شیشه و اینا همه به برق زدن افتادن.
آشا برای نشستن پشت میز و حفظ ابهت به حالت آدمیت خودش برگشت.
پیرهنی ابریشمی سبز به تن داشت. با موهای هویجی که یه رگه ی سفید توشون به چشم میخورد. صورتی پر از کک و مک و چشمایی درشت.
- خب! آشا! تو میتونی. ایول من بهت اطمینان دارم.

قلم و کاغذ رو برداشت.
کتاب قطوری که روی میز بود را ورق زدو شروع کرد عینا نقل قول کرد.


نقل قول:
حمایت از حقوق ساحره ها مجموعه‌ای از حرکات و ایدئولوژی‌ها برای ایجاد کردن بسترهای دفاع از حقوق برابر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برای ساحره ها و همچنین ایجاد فرصت‌های برابر برای زنان و دختران درآموزش و پرورش و اشتغال است.


آشا سرش رو از کاغذ بلند کرد. چیزی فهمید خودش؟
همچنان ادامه داد.



نقل قول:
برابری و رفع تبعیض جنسی مهم ترین محور این جنبش است.
امیان دفاع از قوق ساحره ها به مقتضای فردگرایی معتقدند تمایزی میان زن و مرد وجود نداشته و جنسیت زنان هیچ گونه ارتباطی با برخورداری یا عدم برخورداری از حقوق مدنی ندارد. زنان از قابلیت قدرت تعقل کامل برخوردار بوده و از این رو استحقاق برخورداری از تمام حقوق انسانی را دارند؛ البته این سخنان هیچ کدام جدید نبود، اما در هر حال به عنوان شعایر فمینیسم لیبرال رقم خورد.


آشا بار دیگه سرش رو بلند کرد و از روی نوشته خوند. قطعا چیزی نفهمیده بود.
با یک حرکت دست که معنی کلمه ی بیخیال بابا رو داشت و هی گفتن دوباره شروع کرد.



نقل قول:
علی ای حال!
جهت دفاع و حمایت از حقوق ساحره های گرامی در هر گوشه از جهان بیاین و دستاتون رو به هم بدین و به بنده ملحق بشین.
در این سازمان ساحره های عزیز که اعلام آمادگی کردن و دیگر کسایی که اعلام داوطلبی میکنن برای ملحق شدن به ما میتونن تو ماموریت های گروهیشرکت کنند.
ماموریت ها از این قرارن که بنده یا معاون بنده که به زودی اعلام میشه تاپیکی رو مشخص میکنیم و پا به پای هم تو اون تاپیک فعالیت میکنیم.
عزیزانی که میخوان تو این سازمان با ما همکاری کنن خواهشا این فرم پایینی رو پر کنن و بعد ... قدمشون رو چشممون.

1. نام و شهرت و اینا

2. هدفتون از ثبت نام تو سازمان؟

3. اگه ببینین جادوگری داره حقوق ساحره هارو ضایع میکنه ( حالا چه جوریش بستگی به ذهن خلاق خودتون داره) چه جوری دفاع میکنین؟
الف) بازبون خوش و مذاکره
ب) بی اعتنا رد میشین
ج) اصلا به شما چه
د) عصبی میشین و طرفو همونجا به بوق میگشین
ه) برخورد فیزیکی ( کمربند و از اینجور چیزا)
ی) اصلا هیچی نمیگین و میرین دست آقا رو میبوسین چون آقاست و احترامش واجب و نباید از گل کمتر بهش بگین
ک) ابتکار خودتون

4. این فرد کیست؟ چیست؟ ( ساحرست یا جادوگر) با توجه به ساحره یا جادوگر بودنش اگه دیدین یه آقایی داره مثل چی میزنه ایشونو چه عکس العملی نشون میدین؟
الف) تشویق میکنین و هورا میکشین
ب) یه لقدم شما میزنین
ج) بالاخره ایشونم ساحرست و باید از حقوقش دفاع کنین
د) ابتکار خودتون





ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۱۵ ۲۳:۴۳:۵۷

....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۳
#28
لرد:
- با ساحره ها چگونه صحبت کنیم؟ چه فرقی داره دقیقا؟ چرا تبعیض جنسیتی باید قائل بشیم بین مرگخوارامون؟

روونا:
- ارباب ... خب ساحره ها جنس ظریف و لطیف هستن. بسیار هم حساس ...

لرد نگاهی به ساحره ها انداخت. الا تبر به دست داشت و نگاهی به شکارش وینکی می انداخت. آشا با همون فیگور دعواش داشت دنبال مگس تو هوا میگشت. مورگانا؟ ... مورگانا یکی از پلیدترین ساحره های تاریخ بود. بی رحمی و شرارت از نگاهش می بارید.

لرد با تمسخر گفت:
- اینا جنس ظریف و لطیف هستن؟ اینا حساس هستن؟

روونا:
- ارباب رسمه دیگه! ... اگه از طرف ویزنگاموت بیان اینا رو در نظر میگیرن. باید یکم با ملایمت و احترام بیشتری باهاشون رفتار بشه.

آشا با یک انگشت یکی از سوراخ های بینی اش را گرفته و محکم فین کرد. سپس یه گیلی گیلی درآورد و شروع کرد باهاش بازی کردن.

لرد با تاسف سری تکون داد و گفت: در مواقع دیگه می گفتیم رفتار ما باهمه کس و همه جنس و همه جونور بسیار درست و مناسب هست .. اما تو این مورد میگیم یعنی شما واقعا میخواین ما به این موجود احترام بذاریم؟ با این موجود به ملایمت رفتار کنیم؟ ... شدنیه؟

همون طور که لرد صحبت میکرد، آشا گیلی گیلی رو چسبوند زیر میز.

مورگانا گفت:
- ارباب امتحان کنید.

لرد:
- باشه سعی میکنیم حالا!

لرد با خستگی چند قدمی را تا صندلی چرمیش طی کرد و نشست. سپس گفت:
- الآن حوصله ی نداریم ... وینکی! ای جن خونگی مفلوک! ای موجود بی ارزش! برو برامون میلک شیک شکلاتی درست کن.

روونا بعد از یه سرخ و سفید شدن ( البته بعد از این قضه رفت آواتار شد(!) ... یعنی که چی بنیان گذار گروه ریونکلاو رنگی به جز آبی بشه؟) به خودش جرئت داده و گفت:
- ارباب ... حقیقت اینه که وینکی هم مونث هست! :worry:


ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۳ ۲۳:۳۷:۴۵

....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: موسسه ی کار يابی وزارتخونه
پیام زده شده در: ۱۴:۵۱ پنجشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۳
#29
نقل قول:

آیا شما هم بر این باور هستید که حقوق بانوان در تمامی عرصه ها از سرویس های بهداشتی عمومی تا کرسی های قضاوت و وزارت زیره سوال رفته؟

دقیقا همینطوره!

نقل قول:

آیا از اینجور ادعا ها دارید؟

دقیقا همینطوره!


نقل قول:

حقوق و مزایا: حقوق پایه 50 گالیون در ماه () ، مزون لباس عروس، ست کامل میک آپ!

این یکی رو بعدا به توافق میرسیم.

وزیر سیریوس! ... طالب به عهده گرفتن انجمن بین المللی حمایت از حقوق ساحره ها هستم.
می خوایم اسم جادوگران رو به ساحره ها تغییر بدیم. ( کپی رایت بای پیکسی )


....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۳ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳
#30
آشا از تخت خواب قوطی کبریتی اش بیدار شد. هوا سرد بود و یه چند لا پتو رو خودش کشیده بود. با ناراحتی به بیرون از پنجره نگاه کرد و با خودش فکر کرد.
- عجبـــــا! دوباره هوا سرد شد. دوباره همه پشه ها مردن. مگسا رفتن. سوسکا گور به گور شدن. هـــــــــــی تابستون! هــــــــی!

آشا خسته بود. آشا کوفته بود. آشا گریه کرد و باز پتو رو تا سرش کشید و در خفا مشغول اشک ریختن شد.
ناگهان مثل فشنگ از جاش پرید. اطرافو بو کشید.
- چه .. چه بویی! بوی ... بوی ... بوی کرم بود این؟

آشا از از تختش پا شد و بوکنان به سمت در اتاقش رفت. رایحه ی خوش کرم اونو از خود بی خود کرده بود. در اتاقشو باز کرد.
- او ام جی! ... بو نَمَدی؟

و اشک شوق تو چشاش جمع شد.
- کــــــــرم ... هزار پــــــــــــــا ... وات دِ ... چسونـــــــه؟

آشا به حشراتی که از جلوی در تا نقطه ی نامعلومی مرتب پشت سر هم چیده شده بودن نگاه کرد.
بدون درنگ و بدون یاداوری فصه ی حسنی که نتیجه ی دنبال شکم رفتن رو گفته بود، خط خوراک رو درپیش گرفت و رفت.


چند دقیقه بعد – داخل شیشه مربا

هکتور و مورگانا لبخندی شیطانی به مارمولک داخل شیشه ی مربا انداختن. آشا با مشت به دیواره های شیشه می کوبید و فریاد میزد.
- ولم کنین ... شما چه جور همکاری هستین؟ ... من از خودتونم ... دوستم من ... صلح؟ دوستی؟

دید نمیشه. یه پرچم سفید معلوم نیست از کجا درآورد باز دید نمیشه.
شکست خورده و نامید کف شیشه مربا نشست و به هکتور و مورگانا نگاه کرد. اونا همچنان داشتن محتویات پاتیل رو هم میزدن.


بیرون شیشه مربا

هکتور با غرور لبخندی زد و گفت:
- معجون راستی رو درست کردم ... فقط مونده کاربردشو بفهمیم.

مورگانا با تاسف گفت:
- امیدوارم زنده بمونه.

هکتور: منم همین طور! ... خیلی چیزای دیگه هست که میخوام روش امتحان کنم.

بازم مورگانا:

هکتور میترسید که با باز کردن در شیشه آشا فرار کنه. شیشه رو سرو ته گرفت بالای دیگ و آروم آروم درشو چرخوند.
آشا عاجزانه زیر پاش، داخل دیگ نگاه میکرد. قلبش تاپ تاپ میزد.از در و دیوار شیشه بالا می رفت و سر میخورد. دیگه پایان راه بود.

شالاپ! ( افکت افتادن آشا تو دیگ)

چند دقیقه ی بعد دیگر
معجون داخل دیگ با شدت بیشتر از قبل میحوشید. خیلی شدیدتر. دیگ شروع کرد به لرزیدن. سپس واژگون و پخش زمین شد.
جسمی سبز لجنی رنگ از داخل دیگ روی زمین افتاد.
جسم لحظه به لحظه بزرگتر میشد و در نهایت، هکتور و مورگانا یه اژدهای کومودو مقابل خودشون دیدن.
هر دو خیلی آروم و لبخند زنان عقب عقب میرفتن.
هکتور: خب آشا جون ...فهمیدیم که این معجون راستی کاربردش بزرگ کردن هست. خیلی ممنون بابت کمک و ازخودگذشتگیت برای پیشرفت علم معجون سازی ... ما کم کم مرخص بشیم.



ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۲۶ ۱۷:۱۱:۳۶
ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۲۶ ۱۸:۳۹:۳۴

....I believe I can fly

تصویر کوچک شده







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.