هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: رازهـــــــــــای "پنـــــــــهان" من
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۳
با سلامی مجدد هر چند من تا به حال اینجا پست نذاشتم و نمی دونم چرا گفتم سلام مجدد!
داستان جالبی داره میشه و من از توصیفاتش خوشم میاد. می دونی که من چقدر توصیف کردنو دوست دارم! هرچند نسبت به سری قبلی یکم کم شده بود.منتظرم ادامه شو بخونم.
فقط یه چیزی...این قسمت شبیه اون قسمتی نشده بود که هاگرید هری رو برده بود خرید یکمی؟



پاسخ به: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۱۳:۴۹ شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۳
چه خبره اینجا؟
چند صد دفعه من باید بگم پست هایی که ارسال میشه با توجه به پستای قبلی باید باشن؟من سه ساعت وقت گذاشتم که چه جوری میشه سوژه رو جمع و جور کرد و بهش شکل و حالت داد، تا سرمو برگردوندم دوباره همون بساطو راه انداختین! هوس نمره از دست دادن کردین؟
آقای ویزلی عزیز من درک می کنم می فرمایین سنم کمه ولی این مواردو رعایت کنین.پست خارج از سوژه نزنین!این تاپیک برای نمایشنامه های دنباله داره نه تک پستی!
سوژه از آخرین پستی که من زدم ادامه داده بشه لطفا!



پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۳
سه ساعت بعد- میدان گریمولد

لودو خسته و کوفته در میدان کنار جوب آب کثیفی نشسته و با بی حوصلگی به رفت و آمدها خیره شده بود.کتاب "جلد اول محفل ققنوس" از دست راستش آویزان مانده بود.
- یکی نیست بگه من از کجا مقر اینارو ببینم؟اینجا گفته بین شماره یازده و سیزده ولی اینجا اصلا چنین پلاکی نیست.حتما شهرداری پلاکارو عوض کرده.کتابم قدیمیه خب!پس چرا جواب نمیدن؟ نکنه از دیدن پتانسیل ارباب بودنی که در پس چهره م نهفته ست ترسیدن؟ممکنه اصلا خونه نباشن.شاید رفتن مسافرت.هرچی نباشه تابستونه ملت میرن تفریح مثل ما قشر زحمت کش نیستن که از صبح تا شب دنبا انجام ماموریتیم و هی کروشیو می خوریم. شایدم صدامو نشنیدن.شاید اسباب کشی کردن از اینجا رفتن هرچند می خوان کجا برن بهتر از اینجا با این وضعیت مالی...

نگاه لودو با حسرت به عبور مادر و فرزند مشنگی که از مقابلش می گذشتند خیره ماند.بستنی قیفی شکلاتی بزرگی که در دستان پسربچه مشنگ خودنمایی می کرد به او یادآوری کرد که از صبح تا به حال چیزی نخورده است.

- اوخ...وای...آخ!

علامت شوم روی دست لودو شروع به سوختن کرده بود.ظاهرا صبر لرد رو به اتمام بود.
- وای اربابه...من الان برم چی بگم؟

نگاه گرسنه لودو بار دیگر روی بستنی شکلاتی قفل شد.
- من سرورمو ناامید نمی کنم...من الان با دست پر بر می گردم مقر.گرسنگی هیچ تاثیری روی ماموریتم نمی ذاره...به هیچ وجه من اهداف بستنی قیفی رو فدای سرورم نمی کنم. :hyp:

همان لحظه- خانه ریدل

لرد برای بار چهل و ششم با علامت شوم لودو تماس گرفت و عین چهل و شش مرتبه پیش این پاسخ را شنید:
-علامت شوم مشترک مورد نظر خاموش می باشد.لطفا بعدا تماس بگیرید!

لرد:لودو!می کشمت!ریزریزت می کنم!می ندازمت جلوی تسترالام شایدم جای این پیرزن دفنت کردم!کارت به جایی رسیده که علامت شومتو روی سرورت خاموش می کنی؟نکنه رفتی اونجا با این فسیل ریش دار همدست شی مارو سرنگون کنی؟

کندرا از زیر دست آشا جیغ کشید:
- هوی کچل!در مورد پشمک کوچولوی من درست صحبت کنا!

- قبل از اینکه به سرنوشت هر روزه ایوان مبتلات کنیم خودت زبان به کام بگیر پیرزن نفرت انگیز کپک زده!هرچند در مقایسه با ایوان می ترسیم دیگه نشه هیچ رقمه جمع و جورت کرد.

آشا در همان لحظه کرم دیگری را از پشت گوش کندرا شکار کرد.
- اوممم...ارباب میشه یه چیزی بگم؟

لرد:همین الان یه چیز گفتی آشا پس حق نداری چیز دیگه ای بگی!

آشا:فقط می خواستم بگم شاید لودو نتونسته به مقر دسترسی پیدا کنه چون خودتون می دونین که اونجا نمودار ناپذیره.ممکنه تجربیات سیو بتونه تو این زمینه کمکمون کنه.

نگاه لرد بی اراده چرخید و بر روی اسنیپ ثابت ماند که همچنان در حال پاسخ دهی به سیل نامه های اعتراض آمیز ملت به تغییر شخصیت و نحوه ایفای نقشش بود و هر لحظه که می گذشت حالت موهایش بیش از پیش به موهای بلاتریکس شباهت می یافتند.


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۰ ۲۱:۱۵:۵۹


پاسخ به: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۲۱:۳۷ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۳
در همان لحظه که آنتونین قصد استفاده از ورد آوادا را داشت صحنه تکانی خورد و مرد کله چرب دراز و لاغر مردنی وارد کادر شد.
- به نام جادوی سیاه سوژه تون توقیفه!

برادران ویزلی:

فرد با چرب زبانی جلو رفت:
- عهه این که پروف اسنیپ خودمونه.چطوری رفیق...اهم استاد! :worry:
فرد کلمه استاد را بعد از دیدن حالت چهره نه چندان رفیقانه اسنیپ بر زبان آورد.

ویزلی ها آب دهانشان را به سختی قورت دادند. آنتونین ابرویی بالا انداخت.
- اینکه اسنیپ خودمونه.مرتیکه کله روغنی تو هرجا میری مثل تسترال سرتو می ندازی پایین میری تو؟شاید من می خواستم کسی رو بکشم.نکنه اومدی جاسوسی کنی خائن؟

اسنیپ:بله؟شما وقتی وارد میشدی سر در اینجارو دیدی؟نیازه ناظرین رو معرفی کنم؟هکتور کجا موندی پس؟

بلافاصله هکتور دگورث گرنجر نامی(که چندان مشخص نیست دگورث قسمتی از نام فامیلش است یا اسم کوچکش و خواننده فهم این مطلب را به عهده خواننده می گذارد!) نفس نفس زنان وارد سوژه شد و جوانک موقرمز رون ویزلی نامی را داخل کادر هل داد.

رون بلافاصله از جا جست.
- من نبودم.اشتباه گرفتین.گفتم که بدعنق داره خرابکاری به بار میاره منو اشتباه گرفتین شما.هیچم هری نمی خواد بره تو اتاق شما تا با کمک شومینه شما با سیریوس صحبت کنه پروفسو آمبریج.

برادران ویزلی:
آنتونین:
سوژه:

اسنیپ که عضلات صورتش چندان با احساس تعجب هماهنگ نبودند و اتیکتش را به هم می زد گفت:
- ده امتیاز از گریف کم می کنم تا یادت بیاد ما الان تو کتاب 5 نیستیم و منو با آمبریج اشتباه نگیری. ده امتیاز دیگه هم به خاطر این بساطی که درست کردین کم می کنم. ده نمره دیگه هم کم می کنم چون مادرم صد بار بهتون گفت وقتی سوژه جدید می زنین نباید بلافاصله پشتش سوژه جدید بدین.بیست امتیاز هم به خاطر این سوژه ای که دادین کم میشه.ده امتیاز دیگه هم می خوام کم کنم ولی چیزی به ذهنم نمیاد.هکتور تو نظری نداری؟

هکتور:چطوره به خاطر استفاده نکردن از این قسمت باشه پروفسور؟

- فکر بس نیکوییه هکتور.ده امتیاز به اسلیترین میدم. البته وقتی ده تای دیگه از گریف به خاطر طولانی کردن پست کم کردم!

برادران ویزلی:عررررر....خیلی بی انصافی پروف اسنیپ!خودت داری پستو طولانی می کنی.

- ده تا نفری به خاطر اعتراضتون کم می کنم که مجموعا میشه سی امتیاز. فکر کردین برای چی این پست داره طولانی میشه؟

برادران ویزلی ترجیح دادند سکوت اختیار کنند تا بیشتر از این گروهشان نمره از دست نداده است. اسنیپ دستی به موهای براق و روغنیش کشید.اما قبل از آنکه فرصت کند مورد بیشتری برای نمره کم کردن پیدا کند هکتور با دست به لاوندر و بانوی خاکستری که با ورود آنها به حالت فریز شده درآمده بودند اشاه کرد.
-با اینا چیکار کنیم پروفسور؟

- خب همونجور که خودت تو چت گفتی خارج از سوژه ن.ولی به خاطر همین موضوع ده امتیاز دیگه از گریف کم میشه. راستی چون رو رزرو من پست زد ده تای دیگه کم می کنم.هکتور بی زحمت یه چرتکه بنداز ببین چندتا کم کردم؟
وقتی هکتور چرتکه ای از جیب ردایش خارج کرد اسنیپ ادامه داد:
- خوبه. این کنترلی که مادرم برام گذاشت کو؟همون که سوژه هارو عقب و جلو می کرد؟زاغی؟

زاغ سیاهی که کنترلی را به منقار گرفته بود داخل کادر شد و کنترل را در دستان اسنیپ انداخت و قبل از اینکه ملت فرصت تکان خوردن پیدا کنند تنها دکمه روی آن را فشار داد.

ویـــــــــــــــــژ(افکت فلش بک!)

ده صبح-مغازه ویزلی ها

برادران ویزلی با چهره های اخمو پشت پیشخوان مشغول بودند.به هرحال ملاقات با اسنیپ برای هیچکس نمی توانست یک دیدار خوشایند باشد.هرچند تنها واقعه نا خوشایند آنروز هم نمی توانست باشد!
فرد با اخم های درهم گره خورده مشغول برق انداختن پیشخوان بود که جغدی با سرعت جت(نوعی وسیله پر سرعت مشنگی! ) شیشه پنجره را منهدم کرد و وارد شد تا نامه ای را روی سر او بیاندازد.
- جغد بی نزاکت!ببین چیکار کردی. این دیگه چه بوقیه؟

فرد نامه را از روی سرش برداشت.روی پاکت آن هیچ نام و نشانی دیده نمیشد.فرد با کنجکاوی آن را باز کرد.

- عرض سلام داوشا!آقامون گفتن بهتون بگیم تا فردا صبح فرصت دارین مغازه رو با کلیه اجناس توش دو دستی تحویل بر و بچ ما بدین.وگرنه هرچی دیدین از چش خودتون دیدین.
زت زیاد!


فرد:




ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۱۸ ۲۲:۲۲:۵۹
ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۱۸ ۲۲:۳۴:۵۶


پاسخ به: به نظرتون اگه لی لی به جای جیمز با اسنیپ ازدواج میکرد،جیمز چیکار میکرد؟ذات اسنیپ بهتر بود یا جیمز؟
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵ یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۳
اصلا یه دقیقه صبر کنین بینم!صاحبش اینجاست.نمی فهمم چرا انقدر با هم سر چیزای الکی بحث می کنین؟

آدم بدی بودم؟ذاتم خراب بوده؟سیاه و پلید بودم؟همینی که هست! مثلا ذات اونایی که خوب بود به کجا کشوندشون؟هوم؟

من کلا سیاهم پروفایلمو ببینین...من یه مرگخوارم!سی....ا...هم!تموم شد رفت. هیچم از سیاه بودنم شرمنده نیستم. موندم شما چرا انقدر تلاش می کنین منو خوب جلوه بدین؟ همون دو زار کار به قول شما سفیدی که انجام دادم هم تسترال شدم!

عاشق لیلی بودم؟توبه کردم آقا!غلط کردم!مال شوهر عینکیش...نخواستیم!بازم حرفی مونده؟

در ضمن این من نبودم که منتظر دست بوسی خانم بودم.یه دفعه رفتم ازش عذر خواستم و خودمو جلوی برج گریفندور مضحکه همه کردم و پا رو غرورم گذاشتم...دیگه باید چیکار می کردم از دید شما؟خودمو جلوی لیلی دار می زدم رضایت می داد خانم؟
وقتی از اولم دلش با من نبود چیکار باید می کردم؟به زور معجون و طلسم به سمت خودم می کشوندمش؟شما از آدم چه توقعی دارین؟یا منو انقدر کم شعور و تسترال فرض کردین که نمی فهمم طرفم منو نمی خواد؟نکنه توقع داشتین خودکشی می کردم؟ نخواست دیگه آقا نخواست مگه زوره؟حالا همه این وسط راضین شما ناراضی؟

و در کل از همه کسایی که بنده رو به خاطر حرکت کاملا دور از انسانیت جیمز وسط حیات مدرسه متهم می کنن کمال تشکرو دارم و امیدوارم برای یک بار هم که شده خودشون تو اون موقعیت خفت بار قرار بگیرن تا بدونن چقدر تحقیر شدن سخته به ویژه جلوی دختری که دوست داری براش بزرگ جلوه کنی نه حقیر و کوچیک!بوق بر نویسنده این کتاب باد که حتی حاضر نشد یک بار منطقی با این قضیه برخورد کنه و درک کنه آدم از رو عصبانیت ممکنه هر حرفی رو بزنه. همونجور که من زدم و حداقل انقدر شجاعت داشتم که به خاطرش برم عذرخواهی کنم.
در پایان باز هم کمال تشکر از همه افرادی دارم که یه حرکت در اثر عصبانیت بنده رو تا این حد بزرگ می کنن و حرکت جیمز پاتر رو یه شوخی بامزه می دونن و در نهایت تعجب می کنن یه آدم مثل من چرا به طرف سیاهی گرایش پیدا می کنه.

در پایان هم جمع بندی می کنیم من ذاتم سیاه از اون دختره موقرمز بی اصل و نسب هم متنفرم.بازم حرفی هست یا نه؟



پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۲۲:۱۵ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳
نمرات جلسه چهارم معجون سازی

هافلپاف

رز زلر=24
نیمفادورا تانکس=25
موراک مک دوگال=23
سارا کلن=25

جمع کل=34

ریونکلا

لودو بگمن=30

جمع کل=33


اسلیترین

آرامینتا ملی فلوا=26
فلورانسو=25

جمع کل=31


گریفندور

فرد ویزلی=23
گیدیون پریوت=29

جمع کل=31



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳
نمرات جلسه چهارم معجون سازی

مادرم قبل رفتن سفارش کرد مراقب کلاسش باشم و نمره هارو بدم.

آرامینتا ملی فلوا- اسلیترین

از معجون های روی میز مادرم برداشتی دوشیزه ملی فلوا؟ مطمئنم مادرم از اینکه از معجونش چنین استفاده ای کردی خیلی خوشحال میشه.
پست خوبی بود. از ایده ت خوشمان آمد. ولی شما که از پروفسور اسنیپ انتظار نمره نداری؟هوم؟
نکته ای که به ذهنم می رسه اینه که کاش آخر جمله هایی که نقل قول روزنامه بود شکلک نمی ذاشتی.معمول نیست تو اینجور موارد از شکلک استفاده بشه تا به خواننده القا بشه داره یه متن رسمی و جدی رو می خونه هرچند با یه سوژه طنز مرتبطه و دیگه اینکه قبل از ارسال پست یه بار دیگه بازخونیش کن.یه قسمت هایی غلط املایی هایی دیدم که معلوم بود به خاطر نخوندن مجدد پست پیش از ارسال رخ دادن.

نمره شما=26

رز زلر- هافلپاف

اوه مادرم از تعریفت خیلی خوشحال میشه.کلا زن جیغ جیغوئی بود.در حضورش ممکن نبود کسی خسته بشه ولی سردرد می تونست بگیره.
اوه موافقم...کور ممد هیچ از این حقه خوشش نیومد!
ایده خوبی بود برای دیوانه کردن کل مدرسه.فقط پستتون کمی توصیف صحنه هاش کم بود. یه مقدار سوژه سریع جلو رفته بود و نکته دیگه اینکه استفاده از شکلک ها می تونن پستمونو جذاب تر و زنده تر نشون بدن.این نکته هم همیشه خاطرتون باشه قبل از ارسال برای جلوگیری از وجود غلط های املایی و نگارشی پست یه بار از روش بخونین و سعی کنین از اینتر بیشتر استفاده کنین.اینتر خوبه دوستش داشته باشیم!

نمره شما=24


فرد ویزلی- گریفندور

بچه تو این گرما این چه کلاهیه سرت گذاشتی؟می ترسی سرما بخوری احیانا؟
.به نظر من با توجه به سنت این خیلی خوبه که مشتاق نویسندگی هستی و تلاشت رو می کنی.
ایرادات پستت هم مثل قبله. پیشبرد سریع سوژه،استفاده کم از توصیف صحنه و بهره بردن بیشتر از دیالوگ و استفاده نکردن از شکلک. از لحن پستت تصور می کنم می خواستی طنز بنویسی ولی چندان طنز از کار در نیاوردی. مهم نیست بالاخره با هم درستش می کنیم.

نمره شما=23

گیدیون پریوت-گریفندور

به به...ببین کی اینجاست...مادرم خیلی ازت تعریف می کرد.
چقدر دل پدر محترمتون پر بود.من موندم.پدرو تو دستشویی میرتل دفن کرده بودین؟اجازه دفن هم داشتین؟
از مادر ما ایراد میگیری؟خیلی هم کار خوبی می کرد.اینا همه شخصیتای تایید نشده ایفان.حداقل قبل از اینکه مدیریت بفرستتشون پیش گراپ یه کار مفید کردن.از مرلینشونم باشه.
من موندم چه جوریه این کلاسا در و پیکر ندارن؟هرکس دلش می خواد خارج ساعت درس میاد معجون می دزده!
از این دوست صمیمیتون 50 امتیاز کم میشه.نه اصلا از مدرسه اخراجش می کنم!خواست با آبروی مادر من بازی کنه؟
پست خوبی بود آقای پریوت.از پیشرفت شما بس راضی هستیم.فقط ورود ناگهانی پدر گرامی تون اندکی زیادی ناگهانی رخ داد.بهتر بود کمی برای ورودش بیشتر مقدمه چینی می کردین.

نمره شما=29

نیمفادورا تانکس-هافلپاف

عجیبه همیشه تصور می کردم ریموس لوپین چند سال ناچیز با شما اختلاف سن داشته باشه.یعنی برگشته بود از اول دیپلم بگیره؟
دختر جان حداقل یه نگاه رو کتاب درسیت بنداز تا معجونو اشتباه کش نری.
پست خوبی بود. با این همه رعایت یه سری موراد به زیبایی پست شما کمک می کنه. یکی اینکه با اینتر مهربان باشین.مرتب فشارش بدین.بعد از بندها به ویژه تا پست ظاهر بهتری پیدا کنه. نکته بعدی رعایت یه سری علایم نگارشیه. مثلا خیلی جاها متوجه شدم از نقطه استفاده نشده.این شاید خیلی جزئی به نظر بیاد ولی تکرار مداومش می تونه از زیبایی پست کم کنه.شما توصیف صحنه های خوبی دارین و مطمئن باشین با کار کردن روش می تونین حتی از اینم بهتر بنویسین.سعی نکنین سوژه را با عجله پیش ببرین.آسوده و راحت بنویسین حتی اگر طولانی شد. نمونه بارز این مثال خودم!

نمره شما=25

فلورانسو-اسلیترین

هیچوقت سعی نکن از ترکیبایی که نمی شناسی با هم استفاده کنی دخترجان یه وقت به آخر عاقبت مادر لونا دچار میشیا!
پست خوبی بود.توصیفاتش به اندازه بودن.فقط اینکه توصیه م به نیمفادورا شامل حال شما هم میشه. به اینتر عشق بورزین!چپ و راست بکوبین تو سرش!و نکته مهم!چیزی که تو سایت رویه است اینه که بین عبارات تعیین کننده زمان و مکان با خط بالایی و پایینیش به اندازه ی یه اینتر فاصله باشه و خود عبارت رو هم با بولد مشخص کنین تا خواننده تشخیص بده پست شما تو چند مرحله زمانی و مکانی رخ داده.غیر از این خواننده ممکنه برای کشف این موضوع خسته بشه و خب ما نمی خوایم خواننده از دست بره. ما تا حد امکان تلاش داریم راضی نگهش داریم!
پست شما طنز محسوب میشد.برای پستای طنز خوبه از شکلکها استفاده کنیم.شکلک ها تو این مدل پست ها می تونن حالت شخصیت هارو بهتر منتقل کنن.

نمره شما=25

موراک مک دوگال-هافلپاف

دلبندم...ای بابا باز فاز ایلینی منو گرفت.
بچه جون!نه پسرجون...قطعا خودت متوجه شدی پستت بیشتر از دیالوگ تشکیل شده. هرچیزی اندازش خوبه. تو پستای طنز به خاطر استفاده از شکلک ها می تونیم قسمتی از توصیفات صحنه رو به اونها واگذار کنیم ولی باز هم نیازه از توصیف صحنه بهره ببریم. اشکال بزرگی که به پست شما وارده همینه. خواننده به سختی قادره تصور کنه چی در ذهن شما می گذره.
نکته دیگه اینکه شما هم سعی کن با اینتر روابط بیشتری برقرار کنی پسرجان و همینطور از علایم نگارشی از قبیل نقطه.بهشون عشق بورز!

نمره شما=23

لودو بگمن-ریونکلا

شما که تازه کاری هنوز مجاز به شرکت تو این کلاسا نیستی.برات زوده پسرجان مردن مردمو ببینی.
لودو...من چی می تونم بگم؟من کی باشم بتونم از پستای تو ایراد بگیرم؟مثل همیشه جای هیچ بحثی نذاشتی.

نمره شما=30

سارا کلن- هافلپاف

او دوشیزه کلن...هوم!
ایده خوبی بود.در کل ازش راضی هستیم و همینقدر میگم که رعایت یه سری نکات می تونه به زیبایی پستتون بیشتر کمک کنه.
هیچوقت سعی نکنین سوژه رو با عجله پیش ببرین و به عبارتی سر و تهشو هم بیارین.با خیال آسوده بنویسین حتی اگر یه متر شد.من هرچقدر هم باشه اینجا هستم تا پستارو بخونم.(اگر نیم متر بشه دیگه نمی خونم گفته باشما! )
پست شما طنزه ولی زیاد از شکلکا استفاده نکردین.استفاده به جا از شکلک برای پستای طنز یه جاهایی ضروریه به نظر من.یه جاهایی تو پست شما میشد ازش استفاده کرد.
و دیگه اینکه در قسمتایی از پستتون توصیف صحنه می تونست اون قسمت رو جذابتر کنه.مثلا حالت صورت الادورا بلک و همگروهی هاش و...اعضای گروه خیلی زود این حرفو انگار پذیرفتن. توصیف حالت نازلیچر هم می تونست جالب باشه که چه مراحلی رو طی کرد تا به این درجه از جنون رسید.
نکته دیگه ای نمی مونه جز اینکه شما هم سعی کنین بیشتر به اینتر عشق بورزین!

نمره شما=25



پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۵:۴۷ جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۳
به نام نامی ارباب بزرگ!

با اجازه از مدیریت محترم هاگ من هم مشکل لودو برام پیش اومده.تدریس به موقع انجام شده و نام دانش آموز برتر این جلسه رو هم طی زاغی که ارسال شد به اطلاع رسوندم.اگر مشکلی نداره فردا شب نمرات رو وارد کنم.
بسی متشکریم.



پاسخ به: استادیوم المپیک
پیام زده شده در: ۱۲:۱۲ جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۳
خرس های تنبل در برابر ترنسیلوانیا
پست سوم


مورفین مجددا کمی چانه اش را خاراند.
- هوم...هرشند من همیشه با وشایل مشنگی مشکل داشتم ولی این یه بار به نژرم میشه اشتشنا قایل بشیم. پش بروبش خرشا بژنین بریم! :sharti:

گروه شاد و خندان و نغمه زنان!به دنبال کاپیتانشان راه افتادند بروند که صدایی ندا در داد:
- وایسین بینم!

اعضای تیم:

در حینی که اعضای تیم به دنبال یافتن صاحب صدا و شاید هم دوربین مخفی اطرافشان را نگاه می کردند بار دیگر صدای مزبور گفت:
- یه دقیقه صبر کنین بینم. این چه وضعیه؟

بروبچ خرس تنبل:

عاقبت اسنیپ که به خاطر اعصاب ضعیفش از همه بی حوصله تر بود گفت:
- کی هستی؟خودتو نشون بده.پاتر توئی؟ 50 امتیاز از گروهت کم می کنم.همیشه مثل پدرت لوس و بی مزه و قانون شکن و رو اعصاب بودی و هستی!

صدای مزبور با رندی پاسخ داد:
- پاتر کیه؟ بعدم فکر کردی الکیه؟سه سوت برای من کافیه تا کلا از تو سوژه محوت کنم.من نویسندم!

.اسنیپ دهانش را باز کرد تا جواب صدا را بدهد و احتمالا امتیازی هم از گروه نامعلوم او کم کند. اما مورفین که هرچه زده بود با مشاهده این وضعیت پریده بود مداخله کرد.
- ولش کن کله شرب...باهاش کل کل نکن. میژنه نیشت و نابودمون می کنه به مشابقه که نمی رشیم هیش پولارو اژ دشت میدیم.تاژه شماها هیشی من کلی شیژ با خودم آوردم حیف میشن.

اعضای تیم خرس های تنبل:

مورفین: چشده آقا مژری؟ شرا خشونت؟شرا گفتگوی تمدن ها نکنیم؟

صدا:مجری کیه؟گفتم من نویسندم...بگذریم. هوم؟اصلا کجا بودیم؟داشتم چی می گفتم؟ کاغذای دیالوگم کوشن؟آهان...این چه وضعیه؟نه...نه اینو گفته بودم.حالا نوبت جمله بعدیه.بذار این عینکمو بزنم.هان ایناهاش...اهم...الان دقیقا دارین چیکار می کنین؟

مورفین کله اش را خاراند و به بقیه اعضای تیم نگاه کرد.
اعضای تیم:

صدای دنگی بلند شد. به نظر می رسید صدای مزبور دستش را به پیشانیش کوبانده باشد.
- آخه نوابغ!من موندم با این همه هوشتون چه جوری تو مسابقه راهتون دادن!

هاگرید مشتاقانه گفت:
- راهمون نمی دادن. ولی آلیمپ سفارشمونو کرد.

مورفین: هوی...شرا دروغ میگی بچه غول؟اشن مگه ژن غولت مال هاگه؟پش اونهمه شیزی که من خرج کردم شی بود؟

اسنیپ نیز به سرعت قاطی ماجرا شد.
- هرچقدر هم کمک کرده باشین به اندازه امتیازاتی که من کسر کردم تا مجبور شن اسممونو بنویسن نبوده. بماند که تمام داورا رو هم تا اینجا چیز خور کردم.

- تودیگه شی میگی کله شرب؟تو که تاژه اژ مشابقه قبلی وارد باژیا شدی!

بار دیگ صدا بلند شد تا به سر و صدا خاتمه بدهد.
- بسه دیگه!اصلا ول کنین. سوژه رو الکی کش ندیدن. الان یه نگاه به پست دیوید بندازین ببینین چی دارین می برین برای فروش!

مورفین: غیر قانونیه؟

صدا:صرفنظر از غیرقانونی بودن بعضیاش باید عرض کنم با این کیفیت که شما دارین کالاهاتونو عرضه می کنین هیچکس چیزی نمی خره.من هم نمی تونم چیزی بنویسم چون سوژه ای نیست که بتونم بنویسم.کار شما هم تو همین پست تموم میشه در اونصورت. پول هم بی پول...چرا من غولای غارنشین زل زدین به هم؟میگم دارین می بازین!

اعضای تیم:

دیوید گفت:
- پس ما الان چیکار کنیم؟

نویسنده: شماها جادوگرین دیگه احیانا؟چوبدستی هم دارین؟از هاگوارتز فارغ التحصیل شدین؟

اعضای تیم نگاهی به هم انداختند.مورفین حس کاپیتانیش گل کرد و به معرفی اعضای تیم و پیشینه اشان پرداخت.
- این کله شرب و اون ادکلن و این کله ژن می دونم رفتن. این دوتا ژن که همین الانشم تو هاگن. این نیمه غول که دیپلم ردیه. منم هیشوقت نرفتم.آقاژون گانت تو خونه بهم درش داد.

یکبار دیگر صدای برخورد کف دست نویسنده با کله اش به گوش رسید.
- مهم نیست کی چی کجا خونده... اصلا فراموش کنین من چی گفتم.فقط هرکاری می کنین نذارین سوژه اینجا تموم شه.فـــــــــرت!(افکت رفتن نویسنده!)

اعضای تیم مبلغی به هم زل زدند بلکه کسی چیزی بگوید و در نهایت مورفین گفت:
- الان شی شد؟دوربین مخفی بود؟کار تو بود کله شرب؟هرشی باشه تو الان داری این پشتو میژنی!

اسنیپ: من که تمام مدت اینجا بغل تو وایساده بودم.

دیوید با ناامیدی نگاه به لوازمی که در دست داشت انداخت.
- منظورش این بود که اینا به هیچ دردی نمی خورن؟ولی اینارو جیمز باند امضا کرده مشنگا براش سر ودست میشکونن.

اسنیپ با بی تفاوتی گفت:
- ولی اینجا دنیای مشنگا نیست.با این همه فکر می کنم استثنائا حق با نویسنده ست.اینجوری هیچی نمی تونیم بفروشیم.باید تغییرشون بدیم.یه جوری که ملت راغب شن بخرن.

اعضای تیم خرس های تنبل:

دقایقی بعد

اعضای تیم با رضایت به اجناسی که برای فروش آماده کرده بودند خیره شدند. بسته بندی های پر زرق و برق خوردنی ها به آنها چشمک می زد که البته به لطف طلسمی که دیوید اجرا کرده بود به میزانی چندبرابر آنچه دابی از آشپزخانه کش رفته بود رسیده بودند.
نوشیدنی های اشتها برانگیزی که در واقع قسمت عمده ی آنها را مخلوط آب دریاچه و معجون های اسنیپ تشکیل می داد.
و چیزی که چشم نوازتر از همه آنها بود اقلام و لوازم لوکس و مجللی بود که قرار بود به عنوان یادگاری فروخته شوند.

الادورا که متفکرانه به کیف دستی سیاه شیک پیش رویش می نگریست گفت:
- هوم....باور کردنی نیست که اینا در واقع چی هستن.

اسنیپ که در آن لحظه سخت مشغول تبدیل کله های خشک شده جن های الا به مجسمه و هیولاهای محبوب طرفداران تیم ترنسیلوانیا بود بود پاسخ داد:
- وقتی اثر جادوشون از بین بره باور کردنی میشن.

دیوید که عرق ریزان تلاشش را به کار گرفته بود تا روی لیوان ها نقش و نگار بیاندازد گفت:
- باید قبل از اینکه اثرشون از بین بره مسابقه رو تموم کنیم وگرنه فکر نکنم عاقبت خوشی در انتظارمون باشه. :worry:

مورفین درحالیکه به دنبال ظرف غذایی می گشت تا آخرین ذرات موادش را درون آن خالی کند گفت:
- هوی بوقیا!بژنبین الان مشابقه شروع میشه.

اعضای تیم لباس هایشان را تکاندند. اما پیش از آنکه به طرف رختکن بروند دابی جیر جیر کنان گفت:
- اگر ما الان برای مسابقه رفت چه کسی این هار را فروخت؟

اعضای تیم.

اسنیپ که نگاهش به جمعی از دانش آموزان هاگوارتز بود که همان لحظه وارد ورزشگاه میشدند زمزمه کرد:
- اون با من!

چند دقیقه بعد- ورودی ورزشگاه

- گفتی اسمت چی بود؟
- کورممدم استاد.
- هوم...حالا هرچی هستی...این چه سر و وضعیه؟می خواستی با این کار آبروی تیم مارو ببری؟خجالت نکشیدی با این سر و وضع وارد ورزشگاه شدی؟

کورممد مظلومانه نگاهی به سر و وضع کاملا معمولی خود انداخت:
- ولی پروفسور من مشکلی نمی بینم.
- ساکت باش گستاخ!چطور جرئت می کنی از استادت ایراد بگیری؟وقتی من میگم سر و وضعت نامرتب و ناپسنده تو باید تایید کنی. کی ما سن شما بودیم انقدر گستاخ بودیم؟به خاطر همین کارت 50 امتیاز از گروهت کم می کنم و یه هفته هم مجازات میشی.

کور ممد به سخت آب دهانش را فرو داد. او فقط برای تماشای یک مسابقه آمده بود ولی حالا گرفتار بلای بزرگی به نام اسنیپ شده بود.
- ولی پروفسور...من...باشه من الان میرم فقط نمره کم نکنین.

اسنیپ یقه ردای پسرک را از پشت گرفت تا مانع رفتن او شود.
- کجا؟حالا دیگه اومدی و باید مجازات بشی.اگر الان بری مجازاتت دوبرابر میشه.

کورممد:

اسنیپ دستی به موهای براق و چربش کشید.
- با این همه حاضرم بهت ارفاق کنم. یعنی از مجازاتت صرفنظر کنم اگر وایسی تو اون غرفه و به طرفداران دو تیم سرویس بدی.

کورممد با فلاکت نگاهی به غرفه کوچک و در به داغانی که در گوشه ورزشگاه خودنمایی می کرد انداخت.
- ولی پروفسور از اینجا نمیشه مسابقه رو دید آخه...نمیشه همون مجازاتم کنین؟

اسنیپ:چرا که نه...ولی اینجوری سه برابر میشه!

کورممد:

دقایقی بعد در رختکن کوییدیچ تیم خرس های تنبل


- هوی کله شرب...شی شد؟

اسنیپ درحالیکه می کوشید ردای زمخت کوییدیچش را با ردای سیاهش عوض کند گفت:
- یکی رو پیدا کردم برامون جنس بفروشه هرچند به قیافه ش نمی یومد سر و ته جارو رو از هم تشخیص بده.برای احتیاط زاغ مامانم رو گذاشتم بالا سرش بر انجام درست امور نظارت داشته باشه.

مورفین متفکرانه پکی به سیگارش زد.
- هوم...می دونی داشتم فکر می کردم شی میشه اگه شندتا از اون شیشه معژوناتو می دادی بریژه تو نوشیدنی اعژای ترنشیلوانیا.اونژوری میشه مشابقه رو هم ژود تموم کنیم و فلنگو ببندیم.

اعضای تیم:



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۱:۰۵ پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳
جلسه پنجم معجون سازی

روز جدیدی شروع شده بود. هرچند دانش آموزان در آن روز کلاس معجون سازی داشتند اما با وجود تلفاتی که به خاطر شرکت در این کلاس تا این لحظه متحمل شده بودند خوشحال به نظر می رسیدند.. چون آخرین جلسه آن ترم بود و دانستن همین موضوع باعث میشد تا به رغم وحشت از کلاس معجون سازی با میل و رغبت بیشتری به سمت آن قدم بردارند.

تمام طول راه برخلاف همیشه در سکوت و بدون هیچ اظهار نظر و غرغر کردنی سپری شد و خواست نویسنده برای کوتاه کردن این پست و پیچاندن پیچ صدا جهت خفه کردن سر و صدای دانش آموزان هم صحت نداشته و هرکس هرنگاهی اعم از چپ یا راست یا مشکوک به نویسنده کند 50 امتیاز از گروهش کم میشود!

مطابق هر جلسه دقایقی به انتظار آمدن استاد و گشوده شدن درب چوبی کلاس در همان سکوت سپری شد.
اما دقایقی بعد که درب کلاس گشوده شد آیلین پشت آن نایستاده بود بلکه این بار مرد جوان لاغر اندامی آن را به روی جادوآموزان گشوده بود.

مرد نگاه سرد چشمان تیره اش را به دانش آموزان دوخت و با صدای آرام ولی مخوفی گفت:
- برین داخل!
جادوآموزان این بار در سکوتی واقعی و نه به خواست نویسنده وارد کلاس شدند.
اسنیپ درب کلاس را پشت سرش به هم زد.سپس برگشت تا رو به روی دانش آموزان بایستد. درحالیکه با چشمان تیره و سردش تک تک چهره ها را از نظر می گذراند به آرامی گفت:
- حتما در جریانید که پروفسور پرنس دیگه این کلاسو تدریس نمی کنن و تدریس این جلسه با منه و اگر مرلین بطلبه همینطور جلسات دیگر در ترم های دیگر!

دانش آموزان:

ویولت بودلر تمام شجاعت محفلی و غیره اش را جمع آوری کرد تا بپرسد:
- پس پروفسور پرنس کجان؟البته به خاطر دلتنگی این سوالو نپرسیدم جهت رفع پاره ای اشتغالات ذهنی عرض شد دائاش!

اسنیپ با بی تفاوتی پاسخ داد:
- یه سفر اضطراری به جزایر بالاک براشون پیش اومد هرچند بعید می دونم دیگه برگردن!

دانش آموزان نگاهی به پست های پیشین کلاس انداختند و بعد از دیدن عنوان "شناسه های بسته شده" در پروفایل آیلین پرنس به صحت گفته های اسنیپ پی بردند.

- ده امتیاز از همه گروها جز اسلیترین به خاطر این حرکت کم می کنم.الان با این حرکت می خواستین استاد خودتونو به دروغگویی متهم کنین؟

دانش آموزان:
ساعت شنی امتیازات:
کلاس:
ویولت:

اسنیپ ادامه داد:
- ده امتیاز دیگه هم از همگی یه دور کم میشه و این سری مجموعش به اسلیترین اضافه میشه.حالا هم تا بیشتر نمره کم نکردم لب و لوچه هاتونو جمع کنین تا بریم سر درس.

او بی توجه به چهره های آویزان جادوآموزان به سمت تخته برگشت و چوبدستیش را تکانی داد تا این حروف روی تخته پدیدار شوند.
- معجون ضد کورک.

سپس به طرف دانش آموزان بازگشت و به آهستگی شروع به قدم زدن میان نیمکت ها کرد.
- همونجور که از اسمش برمیاد یه معجون برای رفع جوش های بدنه و به درد کسایی می خوره که از جوش هاشون به تنگ اومدن.طرز تهیه ش رو هم رو تخته براتون نوشتم. فقط هنگام غلیظ شدن و به عبارتی جا افتادنش دقت داشته باشین حتما پاتیل رو از روی حرارت بردارین و مواد مورد نیاز باقی مونده رو اضافه کنین وگرنه هیچ تضمینی وجود نداره چه شاهکاری به عنوان معجون خلق کنین.

یکی از ممد پاترهای حاضر در کلاس کله اش را خاراند.
- ولی استاد این معجون خیلی ساده نیست برای تدریس؟تا جاییکه یادم میاد اولین جلسه ای که بابابزرگ مارو ملاقات کردین این موضوع درستون بودا!

اسنیپ:ده امتیاز از گریفندور کم میشه تا یادت بمونه از نحوه تدریس من ایراد نگیری. پر واضحه که هیچکدومتون استعدادی تو این زمینه ندارین پس همینم از سرتون زیاده. هوم؟از نوه نتیجه های هری پاتری؟ده امتیاز دیگه هم کم میشه و علتش به خودم مربوطه. آخر کلاس هم معجونتو میدیم به خورد خودت تا ببینیم چقدر درست کردنش برات ساده ست. حالا هم به گروهای دو نفری تقسیم شین و با هم دوئل کنین.یکی باید در سکوت دیگری رو طلسم کنه و دیگری هم در همون سکوت باید اونو دفع...اوه نه این که مال کتاب شش بود. برای چی زل زدین به من؟زود برین سراغ تهیه معجونتون.

دانش آموزان بخت برگشته از جا پریدند تا از این بیشتر امتیاز از دست نداده اند سرگرم تهیه معجون شوند.

تکالیف:
1. با اینکه از دادن تکلیف تکراری خوشم نمیاد ولی در رولی بنویسید این معجونو چه طور تهیه کردین.تهیه ش هم طبق معمول همیشه آزاده.13 نمره

2. در مورد بلاک آیلین و ظهور اسنیپ و تفاوتای شخصیتای این مادر و پسر چند خطی برامون بنویسین! 13 نمره

3. شخص مورد نظرتون رو(با کمک ورد یا معجون یا هرچیز خواستین) وادار به جوش زدن کنین و تلاشاش برای رفع جوش هارو در رولی به نظاره بنشینین! اگر عشقتون کشید می تونین بهش با تهیه این معجون یا گفتن دستورالعملش کمک کنین.لازم نیست بگم نیازی نیست حتما کمکتون موثر باشه! 14 نمره



ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۱۳ ۲۱:۲۸:۳۹






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.