هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: هاگوارتز اکسپرس!!!
پیام زده شده در: ۲۱:۲۷ چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۸
-شنيدي دامبل هر شب يه دونه زن ميگيره؟
-نه باب !
-اره باب! صيقه موقتشون ميكنه !
-اِ.......! واسه چند مدت؟
-هوم! معلوم نميكنه!‌ ولي هيچ كدوم 24 ساعت بيشتر طول نكشيده!
-دهه! خبر مرگش نماد آسلام و آسلاميونه با اون ريشاش، بي ناموسه هوس باز، شنيده بودم كه واس خاطر پرسي بچه ها نميرن طرفش ها! خط فكريشو عوض كرده
-اره! منم ازش بدم اومده، واسه همين مرجع تقليدمو عوض كردم!
-جدي ميگي؟! مرجع تقليد رو كي كردي حالا؟ كويرل؟!
-نه باب! كوييرل كيلو چنده! ميگن يارو از آسلام اورندگان جديده! اسمش ولدمورته!
-ايول!



Re: ملاقات های کنار دریاچه
پیام زده شده در: ۱۶:۴۶ چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۸
- این امکان نداره!

- چرا امکان داره!!!!

این صدای پرسی بود که از پشت مینروا و فلیچ اومد و یک جسد در دستانش بود!

مینروا:اون مرلینه!!تو اونو کشتی!! باید زنگ بزنیم مامور بیاد

پرسی:من اونو نکشتم!بیهوشش کردم و حالا نوبت شماست که بیهوش بشوید و در دستان کارگاهان قرار بگیرید.

و با صدای بلند می گوید:

تیتر روزنامه ها:مرلین و مینروا مک گونگال و فیلچ برای خود خواهی و خودطلبی حاضر به کشتن پرسی رئیس مدرسه ی علوم و فنون جادوگری هاگوارتز شدند تا جانشین او شوند

بعد سایه روی صورتش می افتد و فلیچ و مینروا را بیهوش می کنند

ویولت به گابر می گوید:باید یه کاری برای مینروا اینا بکنیم!حالا فیلچ هیچی ولی باید یه کاری برای مینروا بکنیم

گابر:باشه

و هر دو از پشت دیوار بیرون میایند و چشم تو چشم پرسی مدیر مدرسه نگاه می کنند


تصویر کوچک شده



[spoiler=hufflepuff]we love hufflepuff [/spoiler]

رفیق بی کلک:مادر [img


جادوگران فقط یه


Re: ملاقات های کنار دریاچه
پیام زده شده در: ۱۰:۲۱ چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۸
- ویولت...ویولت، به چی فکر میکنی؟

- هیچی، چیز مهمی نبود.

ویولت و گابریل مدتی در این باره با هم صحبت کردند و قدم زنان از آنجا دور شدند. دروازه را به آرامی باز کردند و وارد قلعه شدند که ناگهان چشم گابریل به سایه ای افتاد.

- ویولت، اونجا رو نگاه کن...سایه رو میگم.

- یعنی کی میتونه باشه؟

- بریم دنبالش...زود باش.

خیلی آرام و پاور چین پاور چین سایه را دنبال کردند تا بالاخره متوجه شدند که سایه مربوط به فیلچ میباشد. تصمیم گرفتند که او را تعقیب کنند تا از ماجرا سر در بیاورند. مدتی گذشت و فیلچ در دفتر پروفسور مک گوناگال را زد.
- چیه؟ این موقع شب اینجا چی کار میکنی؟

- پروفسور...پرسی...پرسی، سرجاش نیست.

- نیست؟ یعنی چی که نیست؟ مگه همچین چیزی امکان داره.

- همین الان رفتم بالای سرش تا معجون رو بهش بخورونم اما نبود...نیست. نمیدونم کجا رفته.

مگ گوناگال به دفترش بازگشت و پس از دو سه دقیقه دوباره بیرون آمد. چوبدستیش را روشن کرده بود و ردای بلندی روی لباس خوابش پوشیده بود. موهایش را بافته و کنار سرش آویزان کرده بود. خیلی سریع حرکت کرد و فیلچ نیز به دنبالش میدوید.

ویولت و وگابر نیز آنها را دنبال کردند و وقتی به دفتر پرسی رسیدند با صحنه عجیبی رو به رو شدند.

تخت مدیر مدرسه خالی بود و یکی از پایه هایش شکسته، پتویش نیز پاره شده بود. مک گوناگال با قیافه ای وحشتزده گفت:
- این امکان نداره!

...


ویرایش شده توسط پروفسور گرابلی پلنک در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۸ ۱۲:۰۷:۵۲

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: هاگوارتز اکسپرس!!!
پیام زده شده در: ۸:۵۶ چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۸
.:: سرسرای عمومی ::.

دانش آموزان دسته دسته در گوشه ای جمع میشدن و از حواشی اخیر هاگوارتز صحبت میکنن.
- میدونین چی شده؟
- گربه ی فیلچ &!#$ حلوا شده! بعدشم حلوا رو پخش کردن بین اساتید!

در طرف دیگه دانش آموزان گریفیندوری دور هم جمع شدن.
هری پاتر : میدونین چه اتفاقی برای هاگرید افتاده؟
رون ویزلی : نچ.
هری پاتر : پشمالو و فنگ عاشق هم شدن ، هگر هم پشمالو رو آورده تو کلبه خودش.
هرمیون : تو این خبرا رو از کجات در میاری؟
هری پاتر : خب من توی کلبه هاگریدم و مطلعم.
هرمیون که متعجب شده میگه : اما آخه چطوری؟ چه وقت؟
هری پاتر بادی به غبغب میندازه و میگه.
- اینکه دیگه جای سوال نداره. صبح بعد از ناشتا، ظهر بعد از ناهار، عصر بعد از عصرانه و شب هم بعد از شام.

در اون طرف دانش اموزان اسلایترین دور هم جمع شدن.
پنسی : لعنت بر سوروس! الان این دخمه به شدت آب برداشته.
دراکو : آره. لوله نشتی کرده.
پنسی آهی میکشه و درحالیکه به پسر مورد علاقه اش خیره شده میگه : شت!

در طرف دیگه هم بچه های ریونکلاو دور هم ایستادن.
- میدونین چو دوباره عاشق شده؟
- نه بابا؟
- آره. میگن همزمان عاشق سدریک ، هری پاتر ، دراکو مالفوی و آرگوس فیلچ شده.
- این دختره خل و چل هم معلوم نیست چیکار داره میکنه.

در همین لحظه زنگ به صدا در میاد ، دانش آموزان متوجه میشن که باید برن سر کلاساشون و دوباره سرسرا سکوت قبلی خودش رو پیدا میکنه.


تصویر کوچک شده

[b][color=FF


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۸:۵۱ سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۸
1- به چه دليلي خواهان ثبت نام براي عوضيت در الف دال مي باشيد ؟
برای پیشرفت و ارتقای رول نویسیم.

2- قول بدهيد كه به طور كامل به ارتش وفادار بوده و در همه حال پشتيبان ارتش باشيد .
بله.

3- اگر يكي از نزديك ترين دوستان شما، خيانت كند با او چه رفتاري خواهيد داشت ؟
پیشگیری بهتر از درمان است. سعی میکنم که اصلا جوری اطرافیانم رو نرنجونم یا کاری نکنم که بخوان خیانت کنن.

4- در صورت مشاهده ي يكي از افراد جوخه ي بازرسي چه واكنشي نشان خواهيد داد ؟
فنگ را به استقبال از آنها خواهم فرستاد.

5- نظر خود را به صورت خلاصه در مورد واژه هاي زير بنويسيد :

الف دال » ارتش دامبلدور

كله ي كچل » لرد ولدمورت و کینگزلی شکلبوت

محفل ققنوس » یک گروه خوب

گربه هاي آمبريج » خوراک فنگ

زیر شلوار مرلین » یعنی چی؟

6- چه طلسمی را به سمت کله کچل یک انسان بدون دماغ میفرستید؟
متاسفانه من از طلسم فرستادن منع شدم لذا فکر کنم فنگ برای پاچه گرفتن بسیار مناسب باشد.

7- به نظر شما چرا ریش آلبوس دامبلدور(مد ظله العالی) دراز است؟
چون ریش بلند نشانه خردمندان است.

8- کفن مرده چند تکه است؟
چهل تیکه.

سلام
تایید شد
خوش اومدی


ویرایش شده توسط روبیوس هاگرید در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۷ ۱۸:۵۳:۱۰
ویرایش شده توسط پروفسور گرابلی پلنک در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۷ ۱۹:۲۷:۴۴

تصویر کوچک شده

[b][color=FF


Re: دفتر توجیهات عالیه
پیام زده شده در: ۱۷:۴۸ سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۸
آلبوس

خیلی زودتر از این حرفا منتظر حضورت توی دفتر توجیهات و توجیه شدنت در ملا عام بودم ، خیلی لذت بخشه که ساحره ها و جادوگرای سپید ! بیان و ببینن که آلبوس ِ با قداستشون ، اینجا داره توجیه میشه و از دستشون کمکی بر نمیاد ، موهاهاها

در موردِ کلاس ِ گودریک باید بگم که ، تو الان خودت اومدی اینجا توجیه شدی ، اگر کل محفل و الف دالم میاوردی شبانه روز اینجا توجیه شن ، من بازم نمیتونم همچین اجازه ای بدم

گودریک گروه داره و باید شخصا تدریسش رو انجام بده ، اینطوری بشه همه ی گروها جوگیر میشن میخوان یکی از تدریسای استادشونو بدن به یکی دیگه ، من بدونِ گروهم ، تدریس ِ کلاسمم هم پنجشنبه هست ، اگر دوست داشتی میتونی اونو تدریس کنی


پیوز :
بری دیگه بر نگردی
مشکلی نیست ، برگشتی بزن ، امتیازات رو هم بزن که زمانِ بروز شدنِ تابلوی شنی بزنمشون


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: دفتر توجیهات عالیه
پیام زده شده در: ۱۷:۴۲ سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۸
به آلبوس:

نه امكانش نيست.اينجوري كه نميشه كه هر معلمي هر موقع دلش خواست بگه يكي ديگه بياد جاش تدريس كنه.درس بايد توسط همون معلم تدريس بشه.

اگر بخوايد شما جاي ايشون تدريس كنيد ،سه امتياز كم ميشه!

البته ممكنه پرسي نظر متفاوتي داشته باشه.در اون صورت بعد از بحث هايي كه من و پرسي خواهيم كرد نتيجه رو ميگيم و اگر موافق بود با منم كه هيچي !

-----------------
به پيوز:

خب پيوز جان ميدوني كه تدريس خيلي مهم هست.يعني فوقش يه روز بشه جا به جا كردش و خيلي برنامه ها بهم ميريزه!
اما خب چون مشكل داري ميتوني پنجشنبه بزني ولي ديرتر نشه لطفن!


موفق باشيد!


[b][size=medium][color=6600FF][font=Arial][url


Re: دفتر توجیهات عالیه
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۸
سلام ...

من دارم میرم(میام؟) سفر ... پست تدریسم رو نمیتونم امروز بزنم ! احتمالا تا پنجشنبه میزنم !

امتیازات جلسه چهارم رو هم همزمان با جلسه پنجم میدم !


ممنون

پ.ن: اون رنگ طلایی ویرایشت رنگ هافلپافه پس چون تو با رنگ هافل بچه ها رو توجیه میکنی توهین به هافله ! حالا من هی میگم جو ضد هافل توی سایت هست شما میگین نه


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۷ ۱۷:۲۸:۱۷

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: دفتر توجیهات عالیه
پیام زده شده در: ۱۰:۴۸ سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۸
بالاخره من اومدم پرسی ویزلی.. ببینیم کی کیو توجیه می کنه!

قبل از هر چیز بگم که من حرفام رو ریختم تو قدح اندیشه.. یه چند مین باید خم شی ببینیشون!

پ.ن: نیومدم اینجا بخندم که!.. می خوام بگم این جلسه آخر گودریک گریفیندور ..جد بزرگوارمون رو من می خوام تدریس کنم.. مشکلی نیست؟!

زود بیا خبر بده که منم بتونم زود بنویسمش.

توجیهات عالیه هم بمونه بعد از کلاس!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۷ ۱۰:۵۵:۴۶

باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


Re: دفتر توجیهات عالیه
پیام زده شده در: ۱:۳۵ سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۸
سلام علیکم



علی رغم اینکه بنده واقفم که تدریسم الان دو ساعت از وقتش گذشته اما درخواست دارم تا پایان روز 4شنبه به من مهلت تدریس داده بشه.

ممنون


پ.ن : جان مرلین با یه رنگ دیگه ویرایش کن کور شدیم پسر جان!


پرسی : باشه ، مشکلی نیست ... امم ، در موردِ رنگِ ویرایشم باب من کلی فکر کردم رو این مسئله ! دیدم هم طلاییه جیگریه ، هم حس ِ خوبی به آدم میده ، هم بهتر توجیه میکنه و هم نایاب تره ! باب خیلی حال میده این رنگ ! عوض ِ تعریف کردن چی میگه ! عهه !


ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۷ ۱:۴۵:۳۲

seems it never ends... the magic of the wizards :)






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.