هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲:۱۵ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۱
تد و جیمز به همدیگه نگاهی انداخته و چشمکی زدن و بعد به جمعیت بیرون دفتر نگاه کردن که صف بلندی تشکیل شده بود . خودشون هم باورشون نمیشد که دوباره اینقد سریع مشتری های زیادی پیدا کنن . جیمز رو به تدی کرد و گفت :

جیمز : پاشو برو اون در رو باز کن اولین نفر بیاد تو یه ذره پول بزنیم به جیب .
تد : چرا همیشه من باید پاشم برم دم در ؟ :vay:

تد به آرومی از سر جاش پا میشه و به طرف در دفتر میره . در رو باز میکنه ولی از تعجب نمیتونه حرفی بزنه . نفر اول لودو بگمن ، وزیر سحر و جادو بود . اول کمی کنترل خودش رو از دست داد ولی کم کم خودشو جمع و جور کرد و با صدای گرفته ای گفت :

تد : بفرمایید تو جناب وزیر .

لودو به آرومی قدم میزنه و بعد از تد وارد اتاق میشه . نگاهی به اطرافش میندازه و با آرامش به طرف صندلی میره و میشینه .

جیمز و تد :
لودو :

جیمز سرفه ای میکنه و سعی میکنه صداش رو تا اونجا که میتونه صاف و عادی کنه ولی در این امر ناموفق میشه و نگاهی به تدی میندازه که اون یه چیزی بگه .

تد : خب جناب وزیر ، چه کمکی از دستمون بر میاد ؟
لودو : جناب ویزلی و پاتر ، من از ساختمون وزارت خوشم نمیاد . کمی قدیمی و وقتی واردش میشم دلم میگیره . میخوام یه قلعه بزرگ و جدید بخرم که وزارت خونه به اونجا منتقل بشه .

جیمز که خیالش راحت شده بود نگاهی به تد میندازه و با لبخندی میگه :

-اتفاقا یا قلعه بسیار قشنگ تو یه مکان خیلی خوب براتون در نظر داریم .

چند دقیقه بعد !

جیمز یه دفتر بزرگی از عکس های قلعه هاگوارتز آورد و جلوی لودو گذاشت .

-این قلعه بسیار مناسب و قشنگی هست ، فک کنم که حتما خوشتون بیاد ازش .




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۴۸ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۱
هوگو قدمی تو اتاق زد و یه باتوم محکم تر برداشت و به طرف ریگولوس رفت . دستی به باتومش کشید و گفت :

هوگو :ببین من کار و زندگی دارم ، حوصله ندارم وقتم رو اینجا برای تو تلف کنم . سریعتر جسیکا رو از فکرت بیرون کن تا همگی بریم به زندگیمون برسیم .
لرد : هوگو از کی تا حالا کارات از خدمت کردن به من مهمتره شده ؟ کریشیوت کنم تمام کارهای زندگیت یادت بره ؟
هوگو : نه ارباب یه لحظه جو منو گرفت ، منو ببخشید . دو سه بار با همین باتوم بزنم به سر خودم ؟
لرد : نه اون به درد کسی میخوره که چیزی داشته باشه اون تو .

لرد از جاش بلند میشه و تو اتاق قدم میزنه . هوگو و ریگولوس ساکت به لرد خیره شده بودن تا ببین لرد چیکار میکنه . لرد بعد از چند ثانیه ایستاد و دستی به سرش کشید . لبخندی زد و گفت :

لرد : من میدونم چجوری اون دختره محفلی رو از سر تو بیرون کنم . هوگو همینجا وایستا مواظبش باش تا من برگردم .


30 دقیقه بعد !

ریگولوس که میدونست فکر لرد نمیتونه هیچ چیز خوبی براش داشته باشه با نگرانی به در خیره شده بود که بالاخره در باز شد و لرد به آرومی وارد اتاق شد . نگاهی به ریگولوس انداخت و گفت :

لرد : تو رو به بانو بلک مادر سیریوس بلک معرفی میکنم که به تازگی به صورت زامبی از قبرستون بیرونش آوردیم .
ریگولوس :
لرد : من با ایشون صحبت کردم و گویا ایشون خیلی هم راضی هستن یه رابطه دوستی باهات برقرار کنن . بیا تو بانو بلک ! خجالت نکش .

بانو بلک که در جوانی هم خوشگلی خاصی نداشته ، به صورت زامبی شده وارد اتاق شد . هوگو به محض دیدن خانم بلک به طرف مرلینگاه هجوم برد .

خانم بلک :
ریگولوس :
لرد :




جام آتش !
پیام زده شده در: ۱:۲۰ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۱
با توجه به توضیحات داده شده در تابلوی اعلانات ، در این تاپیک تمام کسانی که علاقه برای شرکت در جام آتش دارن ثبت نام میکنن .

تاریخ ثبت نام تا 6 شهریور خواهد بود .

فرم زیر رو پر کنید و ارسال کنید :

1- نام :
2-گروه :
پیشنهادات ( اگر چیزی مد نظرتون هست) :



ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۲۲ ۲۳:۴۷:۰۹



پاسخ به: تابلوی اعلانات هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱:۱۹ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۱
اعلامیه هشتم :

هاگوارتز :

پایان کلاس ها و هاگوارتز :

پرواز و کوییدیچ :

مهلت شرکت در کلاس تا 28 مرداد هست . امتیازات جلسه آخر تا تاریخ 30 مرداد زده خواهد شد .

تغییر شکل :

کلاس تغییر شکل قبلا به پایان رسیده است .

ماگل شناسی :

مهلت شرکت در کلاس تا 3 شهریور هست . امتیازات جلسه آخر تا تاریخ 5 شهریور زده خواهد شد .

تاریخ جادوگری :

مهلت شرکت در کلاس تا 5 شهریور هست . امتیازات جلسه آخر تا تاریخ 5 شهریور زده خواهد شد .


کارنامه ها و نتایج کلی هاگوارتز در تاریخ 6 شهریور داده خواهد شد و پرونده این ترم رو میبندیم .



جام آتش :

مسابقات جام آتش در 3 مرحله برگذار خواهد شد و و تا آخر شهریور به پایان خواهد رسید که به دوران مدرسه نخوره .

شرکت تمام اعضا در این مسابقات مجاز هست . مرحله ها هم سخت نیستن که نیاز به وقت زیاد داشته باشید . مراحل به این ترتیب هستن :

مرحله اول : سوالات هری پاتری
توضیحات : سوالات هری پاتری ، دقیقا سوالات کتاب نیستن . برای مثال پرسیده نمیشه که سدریک دیگوری در چه گروهی بود . سوالاتی پرسیده میشه که جواب دقیقش در کتاب نبوده و نیاز داره که شما تحلیل کنید و از قدرت تخیلتون استفاده کنید .

مرحله دوم : داستان نویسی
توضیحات : این مرحله از اسمش مشخص هست . با توجه به یک موضوع خاص ، یک داستان هری پاتری مینویسید .

مرحله سوم : بازنویسی کتاب
توضیحات : در این مرحله ، یک بخش از کتاب مشخص میشه و شما باید با زبون خودتون و به نحوه و شیوه خودتون بازنویسیش کنید . برای مثال ، بخشی که هری پاتر میخواد از اسلاگهورن در مورد لرد ولدومورت سوالاتی بپرسه و حقیقت رو بفهمه رو به شیوه و زبون جدید بازنویسی خواهید کرد .


ثبت نام جام آتش تا تاریخ دوشنبه 6 شهریور ادامه خواهد شد .




با تشکر !








ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۲۸ ۱:۲۹:۰۳



داستان های گروهی (فصل 2) ( یک خطی)
پیام زده شده در: ۰:۳۳ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۱
سلام دوستان جادوگر !

تو این تاپیک فصل 1 رو به کمک هم نوشتیم و قرار هست که بریم برای فصل دوم !

قوانین

1-پست پشت سر هم نزنید .
2-سعی نکنید شخصیت خودتون رو وارد داستان کنید.
3-راحت باشید ، فک نکنید رمان ادبی داریم مینیویسم .

---------
سوژه : هری پاتر متوجه میشه که پدر واقعیش اسنیپ هست . داستان رو سریع تموم نکنید ، کم کم پیش ببرید که یه داستان خوب و کامل بشه .



شروع :

هری و رون و هرمیون در خونه ویزلی ها نشسته بودن و در مورد اتفاقات افتاده در اون روز حرف میزدن . هری حواسش به در بود تا زمانی که آرتور و جینی ویزلی به خونه برگردن تا جوابش رو بدن .




پاسخ به: داستان های گروهی ( یک خطی)
پیام زده شده در: ۰:۲۶ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۱
فصل 1 : شروع یک مشکل جدید !

نویسنده ها :

سوروس اسنیپ ، الفیاس دوج ،فرد ویزلی ،بانو ویولت ،تری بوت ،هرماینی گرنجر ،دافنه.گرینگراس ،سالازار اسلایتیرین ،پروفسور ویکتور ،پروتی پاتیل !

یک روز آفتابی بود و هری در اتاق خانه ویزلی ها بر روی تختی دراز کشیده بود
رون: هری! بیا پایین، مادرم میگه صبحانه حاضره! بعدشم باید کلی کار انجام بدیم! زودباش!
هری و رون با هم از پله ها پایین رفتند و وارد آشپز خانه شدند.به محض این که وارد آشپز خانه شدند بوی خوش پنکیک به مشامشان رسید.
در این حین جینی در حالیکه کتابهاشو زیر بغلش زده بود با عجله به درون آشپزخانه دوید .
هری و رون که از این کار جینی متعجب شده بودند به او نگاه کردند.هری پس از چند دقیقه گفت:
- جینی مشکلی پیش آمده؟
جینی جواب نمیده و به سرعت به طرف اتاق پدرش میره .
رون نگاهی به هری میندازه و با عجله جینی رو دنبال میکنه.
هری هم که حس کنجکاوی اش گل کرده بود به دنبال رون میره تا از کار جینی سر در بیاره.
جینی با عجله وارد اتاق شد وسراسیمه شروع به حرف زدن کرد.هری و رون هم پشت در اتاق با تعجب به حرف های جینی و پدرش گوش میدادند.
هری و رون ابتدا چیزی از حرف های جینی را نفهمیدند اما بعد از کم دقت متوجه شدند که اون حرف ها درباره هری است!!!
هری که صبرش سر اومده بود در اتاق رو باز کرد و به درون اتاق رفت .
اما با صحنه خیلی عجیبی رو به رو شد،جینی و آقای ویزلی در اتاق نبودند!!
هری ورون تمام اتاق را گشتند اما چیزی پیدانکردند پس به اشپزخانه برگشتند و منتظر ماندند.
پس از یک ساعت که منتظر ماندند بالاخره خسته شدند،برای همین دوباره به اتاق برگشتند تا ببینند سر نخی پیدا میکنند یا نه.پس از چند دقیقه متوجه شدند که جینی و آقای ویزلی از طریق شومینه رفته اند.هری با خوشحالی پرسید:«یعنی کجا رفتند؟»رون که متعجب بود جواب داد:«نمیدونم.»هری به سمت شومینه برگشت و گفت:«باید منتظرشون بمونیم.باید بفهمم راجب من چی میگفتن.»وهمانجا روی صندلی نشست.
رون کمی فکر کرد بعد یک دفعه مثل فنر بند شد و رو به هری کرد و گفت:
- فهمیدم کجا رفتند.آن ها رفتند به وزارت خونه.
هری پس از فهمیدن این موضوع اول خوشحال شد ولی بعد گفت:«خوب که چی؟ما که نمیتونیم بریم اونجا.بهتره همینجا منتظر بمونیم.»
رون با ناباوری رو به هری کرد و گفت:
- هری تازگیا خیلی خنگ شدیا!!خب ما هم از طریق شومینه میریم.
هری سری تکان داد و گفت:«درسته اما اینجوری ممکنه مشکلی برای پدرت به وجود بیاد.البته هرجور مایلی .ولی بهتره که منتظرشون بمونیم.
رون و هری به فکر فرو رفتن تا تصمیم درست رو بگیرن که ناگهان هرمیون وارد اتاق شد و با دیدن رون و هری در اتاق آقای ویزلی جا خورد .
هرمیون رو به هری و رون کرد و گفت:
- معلوم هست شما این جا چیکار میکنید؟
هری و رون از تعجب هرمیون متوجه شده بودن که هرمیون هم از این ماجرا خبر داره . هری کمی به هرمیون نزدیک تر شد و گفت :
-ما میدونیم که یه خبری در مورد من هست ، چه خبره ؟ چرا همیشه من آخرین نفرم که اخبار در مورد خودمم متوجه میشم ؟
هرمیون خود را به نفهمی زد و گفت:
- چه میدونم چه خبره؟هری،رون،دوباره پشت در گوس وایستادین؟آره؟
رون که از گفته هرمیون متعجب شده بود گفت:
- نه بابا من کی تا حالا پشت در گوش وایسادم؟
هرمیون اخمی کرد و درحالی که از اتاق بیرون میرفت گفت : من دروغگوها رو دوست ندارم .
رون که از گفته خودش پشیمان شده بود به دنبال هرمیون از اتاق خارج شد و هری را با هزاران سوال بی جواب در اتاق اقای ویزلی تنها گذاشت.
صدای هرمیون در بیرون اتاق که با رون جر و بحث میکرد، در گوش هری مانند همان صداهای معمولی ای بود که میشنید.حس فضولی کنجکاویش بالا آمده بود و اشتیاق عجیبی برای دانستن موضوع مخفی در ذهنش وجود داشت.
پس برای همین به کنار شمینه رفت و مقداری پودر جادویی برداشت و در شمینه رفت.بعد بلند فریاد زد وزارت سحر و جادو و بعد پودر را در شمینه ریخت و ناگهان ناپدید شد.ب
هری چشمانشو باز کرد و خودشو در جمعیت بیشمار در وزارت سحرو جادو دید.سریع پیش رفت و خود را از ان جمعیت دور کرد.هری با خودش گفت:عجبا حالا کجل دنبال اقای ویزلی بگردم.که ناگهان چشمانش به چهره اشنایی خورد.
وقتی که آچهره را دید با تمام توان دنبال او رفت و فریادی زد که بین آن همه سر و صدا صدایش به آن شخص برسه:
- جینی،جینی.وایسا.
جینی با دیدن هری خیلی تعجب کرد و به آرومی بهش نزدیک شد و گفت :
-هری تو اینجا چیکار میکنی ؟ چجوری تا اینجا اومدی ؟ نگفتی مشکلی برات پیش میاد ؟
هری که نفس نفس میزد گفت:
- اومدم دنبال تو و آقای ویزلی.
جینی سریع دست هری را گرفت و با هم از میان جمعیت عبور کردند و به گوشه ای خلوت رفتند. به اطرافش نگاه کرد تا مطمئن بشه کسی حواسش به اونا نیست و به آرومی به هری گفت :
-باید هرچه سریعتر از اینجا بری هری ، وقتی اومدیم خونه همه چیز رو بهت توضیح میدیم.
هری که هم چنان نفس نفس میزد گفت:
- نه،من این همه راه نیومدم که به این زودی برم.
جینی که میدونست هری تصمیماتش رو به همین راحتی عوض نمیکنه ، لباسش رو گرفت و به آرومی به طرف آسانسور وزارت رفت .
جینی در آسانسور رو به هری کرد و گفت:
- مگه مغز خر خردی که پاشدی اومدی این جا؟
هری دستان جینی را گرفت و درحالی که به چشمانش نگاه میکرد گفت :
- جینی من واقعا نیاز دارم که بدونم
جینی که متعجب شده بود گفت:
- چی را میخواهی بدونی؟
-منو مسخره كردي،ميخوام اون چيزي رو بدونم كه به خاطرش منو تا اينجا كشوندي!!!!!!!زود باش بگو!!!!
-هری الان وقت مناسبی نیست.خواهش میکنم برگرد خونه وقتی برگشتیم همه چیو بهت می گم.
-جینی ، اگر مساله اینقد مهم هست ، به نظرت نباید خود من در موردش خبر داشته باشم ؟
-باشه ميگم،فقط يه شرطي داره،نبايد خيلي ناراحت شي؟لئوناردو گم شده!
-لئوناردو کیه دیگه ؟ چی میگی جینی ؟ اگر اینقد فک میکنی که من نباید متوجه بشم که حاضری دروغ بهم بگی ، من میرم خونه و منتظر شما میمونم .
جینی لبخندی به هری زد و دستی به سرش کشید . هری ناامیدانه از آسانسور پیاده شد و به طرف در خروجی رفت . جینی با صدای آرومی زمزمه کرد :
-نمیدونم چرا همه اتفاقات بد برای هری میفته !


پایان فصل 1 !


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۲۷ ۰:۴۲:۲۳
ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۲۷ ۰:۴۳:۲۴
ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۲۷ ۰:۴۳:۵۰



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۱۹ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
نام : سوروس اسنیپ.

نامهای دیگر : نامهای دیگر: «سِو» که نام مستعاری بود که لیلی روی او گذاشته بود، «زرزروس»، نامی که جیمز برای مسخره کردن او به کار می برد; «شاهزاده نیمه خالص» جناسی که اسنیپ با نام خانوادگی مادرش ساخته بود.
شکل ظاهری

مو : سیاه و چرب، تا شانه ها.

چشمها : سیاه.

رنگ پوست : زردرنگ، همچنین رنگ پریده توصیف شده است.

ویژگی های اختصاصی : بلند، بینی خمیده، ترش‌رو; علامت شوم روی بازوی دست چپ، ولی همیشه به طور آشکار قابل دیدن نیست.

گروه: اسلیترین.

چوب‌دستی : پر ققنوس و چوب درخت بید

گروه‌ : محفل ققنوس

مهارتها : معجون سازی (گرگ‌ خفه‌کن، معجون راستی)، طلسم‌ها، چفت شدگی، ذهن‌خوانی، می تواند بدون جارو پرواز کند .

سپر مدافع : گوزن ماده .


-----
شناسه ایگور رو ببندید لطفا . دسترسی نظارت به انجمن های مطالب اشتراکی ، هاگوارتز ،قلعه هاگوارتز و پاتروپدیا و گردانندگان سایت ( ) بدید . عضویت در مرگخواران رو هم ندید بهم .

مرسی





------
ایششش !
خو حالا !
تایید شد !



ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۲۶ ۱۷:۳۴:۵۴
ویرایش شده توسط sorenaa در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۲۶ ۱۷:۴۷:۳۵







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.