طبق معمول هميشه، ملت جادوگر در حال كار و كسب نانى بخور و نمير براى خانواده هايشان و ملت ساحره، مشغول رفت و روب منزل هايشان بودند كه آرم جادوگر تى وى در هر گوشه و كنار شهر نمايان و به دنبالش، چهره زشت خبرنگارى ظاهر شد.
-ملت فهيم و فرهيخته جادوگران!... طى مصاحبه اى فورى در خصوص روشنگرى هاى امروز صبح پيام امروز و فنگ كبير، در خدمت يكى از زوپس نشينان هستيم... مادام لسترنج!
در پس زمينه صداى درگيرى و زد و خورد و به دنبالش، جيغ و دست و هوراى افرادى كه ديده نمى شدند بلند شد.
-خب... مادام لسترنج... در خصوص افشاگرى هاى فنگ چه ميگوييد؟
-تكذيب ميكنم!
-يعنى شما شركت چاپ...
-خير... اونجا فقط يه زير پله سى مترى و محل چاپ كتاب تست و كنكوره!
-ميشه بيشتر توضيح بدين؟
-خير!
خبرنگار چهره بهت زده اش را به سختى جمع و عرق روى پيشانيش را با آستين ردايش پاك كرد. نشستن كنار بلاتريكس به وضوح برايش سخت بود.
-خب... در مورد كاخ زوپس برامون توضيح ميدين؟
-كاخ؟!... كدوم كاخ؟... اونجا يه بيت محقره... اتفاقا خوب شد كه پرسيدى... اينقدر از گرونى ناله نكنيد... گرونى كجا بود؟ گوجه كيلويى سه گاليون كجاس؟... از كاخ ها و مناطق مفرهتون كمى فاصله بگيرين و بياين از ميوه فروشى دم بيت ما خريد كنين... گوجه سه كيلويى يه نات، دو تا موزم اشانتيون روش ميده.
خبرنگار مشتاق به نظر مى رسيد.
-عه... چقدر مناسب! كجاس اينجا كه ميگـــ...
با چشم غره بلاتريكس، سوالش را خورد و صدايش را صاف كرد.
-اهم... خب... در مورد وزير شدن فنگ توضيحى ميدين؟
-خب فنگ نور چشم ماست.
و بله درسته! شبونه رفته كلاه گذارى كرده و وزير شده. و بازم درسته... لينى وارنر و رز ويزلى به جمع بيت برگشتن. خب... من از همين تريبون استفاده مى كنم و ميگم كه بيت ما دو تا اتاق بيشتر نداره و ما هفت نفريم اونجا. دستشوييشم با خونه بغلى مشتركه. حمومم نداريم!... سر خيابون يه حموم عموميه كه ما بخاطر اسراف نشدن آب، هفته اى يه بار ميريم اونجا حموم. روزى يه وعده نون و ماست ميخوريم. پس تموم كنين اين بحث ها راجع به كاخ نشينى مارو... ما جزو اون نود و شش درصديم.
خبرنگار كه به دنبال پرسشى ديگر، دهانش را باز كرده بود، با فرو رفتن چوبدستى بلاتريكس در پهلويش، متوجه شد كه زمان برنامه به پايان رسيده است.
-خب... از مادام لسترنج ممنونيم كه وقتشون رو به ما دادن و توضيحات كامل و جامعشون رو ازمون دريغ نكردن. تا جادوگر تى وى ديگه اى بدرود!
با خاموش شدن دوربين، بلاتريكس كروشيويى حواله خبرنگار كرد و با صدايى بلند تر از فرياد او، بر سر تهيه كننده جيغ كشيد:
-بده اون زندانيامون رو... يه تشويق درست حسابى نكردن... دارم براشون!
و مشغول گرفتن اسنپ پلاسى به مقصد كاخ اعيانى زوپس شد.