هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (وینسنت.کراب)



پاسخ به: ناظر سال
پیام زده شده در: ۱۳:۱۵ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۱
لازم نیست زیاد فکر کنم.وقتی وارد سایت میشم بجز انجمن تحت نظارت خودم(آزکابان) اولین انجمنی که منو جذب میکنه خانه ریدله.چون میدونم وارد هر کدوم از تاپیک ها که بشم به راحتی میتونم موضوع رو بفهمم و پست بزنم.هیچکدوم از انجمنهای دیگه این حالت رو ندارن.حتی با وجود اینکه سعی کردم موفق نشدم این حالت رو در آزکابان ابجاد کنم.همونطور که سالازار اشاره کردن لرد علاوه بر نظارت انجمن خودش به ناظرای دیگه هم کمک میکنه.برای همین رای خودمو به لرد ولدمورت میدم.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: بهترین نویسنده ایفای نقش سال
پیام زده شده در: ۱۳:۰۸ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۱
مورفین گانت معتاد عملی بدبخت بیچاره بی خانمان.

فکر نکنین از پستاش خوشمون اومده.دلمون براش سوخت رای دادیم.امیدوارم به نوشتن ادامه بده که دل ما بیشتر و بیشتر بسوزه.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۱:۲۶ دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۱

ایوان:بله ارباب.این رژیم چه مشکلی داره؟به این خوبی.

لرد دوباره به رژیم نگاه کرد و گفت:
اینا همش سوخاری و کبابیه.شماها هنوز نفهمیدین ارباب غذاهای چرب و چیلی و شیرین دوست دارن؟ارباب این رژیم رو یه روز رعایت میکنه, دو روز رعایت میکنه.ولی روز سوم یا یمره دارالمجانین یا گورستان ریدل ها.سریع عوضش کنین.ضمنا ارباب از فعالیت بدنی خوششون نمیاد.ارباب این همه سال مغزشونو پرورش دادن که به جای بدنشون از مغزشون کار بکشن.

ایوان با ناامیدی کاغذ رژیم را از لرد گرفت و گفت:ولی ارباب این رژیم خوبی بود.منو ببینین.من 160 کیلو بودم قبلا.با همین رژیم به این شکل زیبا و متناسبی که میبینین در اومدم.شما مایل نیستین به جذابیت من باشین؟:pretty:
نگاه عجیب لرد نشان میداد که اصلا مایل نیست.
درست در همین لحظه الفیاس داج کاغذ زیبای تزئین شده ای را بطرف لرد گرفت.
الفیاس:ارباب بفرمایین.به نظر من این بهترین رژیمه.بهتر از این نمیتونین پیدا کنین.

لرد کاغذ را گرفت و نگاهی به آن انداخت.

صبحانه:کیک شکلاتی همراه شش عدد سوسیس و هشت تخم مرغ(هر پرنده ای قابل قبول است) و سه عدد نان و یک لیوان شیر قهوه بسیار شیرین و هر چی ارباب مایل باشن.
ساعت 10 صبح:سه عدد بستنی به همراه دو بسته چیپس پنیری
ناهار:یک تسترال کامل سرخ شده کره مالی شده به اضافه سه لیتر نوشابه(لایت نباشه لطفا)-دو عدد جوجه هیپوگریف سوخاری چرب-سه پیتزای دو نفره با پنیر فراوان
عصرانه:صبحانه را تکرار کنید لطفا!
شام:دو برابر ناهار

فعالیت بدنی:در حد صفر.لطفا طی روز از جایتان تکان نخورید.

لرد:هوم.به نظر خوب میرسه.رژیمش تضمینیه؟
الفیاس:صد در صد ارباب.صدها بار امتحان شده.در یک هفته 14 کیلو لاغر میشین.به جان همین ایوان.

لرد نگاهی به رژیم کرد و نگاه دیگری به الفیاس.
لرد:الان این رژیم ممکنه عادی به نظر برسه.ولی حضور تو در اینجا نه!توضیح بده ببینم تو اینجا وسط دفتر ما چیکار میکنی؟اصلا چطوری به اینجا نفوذ کردی؟
الفیاس لبخند گل و گشادی زد ولی این لبخند زیبا مانع از گرفته شدن یقه الفیاس و پرتاب شدنش از پنجره نشد.لرد هنوز متفکر به نظر میرسد:ولی رژیمش خوبه.خوب شد اینو از چنگش در آوردم.برای شروع همینو امتحان میکنم.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۰:۱۲ سه شنبه ۸ اسفند ۱۳۹۱
بلاتریکس که به هیچ عنوان قصد کوتاه آمدن نداشت به این نتیجه رسید که شرایط مصاحبه در چند دقیقه پیش کاملا عادلانه بوده و کلا لیاقت دامبلدور همین است.ولی با تلاش و پشتکار مورفین که به طرز عجیبی سرحال به نظر میرسید متوقف شد.درحالیکه دستهایش توسط مورفین گرفته شده بود و بطرف دامبلدور خیز برداشته بود شروع به صحبت کرد.
بلا:این امکان نداره.من مطمئنم تو داری اشتباه میکنی.اصلا مغزت تحلیل رفته.یادت نمیاد.ارباب جادوگری بسیار قدرتمند بودن.حتی مارهای وحشتناکی مثل باسیلیسک و نجینی از ایشون اطاعت میکنن.چطور جرات میکنی؟:vay:
دامبلدور لبخندی زد و دستی پدرانه روی سر بلاتریکس کشید.ولی فورا پشیمان شد.چون دستش لای موهای بلا گیر کرد و علی رغم تلاشهای یاران سفید,دست دامبل هرگز پیدا نشد و لای موهای بلا جا ماند.دامبل با یک دستش به مصاحبه ادامه داد:
دِ همین دیگه!شماها نمیدونین.حیوون خونگی تام نجینی نبود.خانم نوریس بود.تازه از همون گربه یه وجبی هم کلی میترسید.همش اضطراب داشت که نکنه غذای نوریس رو دیر بده و اون از دستش عصبانی بشه.برعکس تام, فیلچ شجاعانه خطرناکترین حیوانات رو برای همراهی خودش انتخاب میکرد.اون روزا جلوی سر تام کمی کچل بود.همین باعث شده بود عقده ای بشه و موهای پشت سرشو بلند کنه.ولی فیلچ کلا کچل کرده بود.معتقد بود موهاش مزاحم آزمایشات و تحقیقات مخوف و خطرناکش میشن.

در این قسمت مصاحبه بلاتریکس که طاقت شنیدن این حرفها را نداشت غش کرد و مورفین به مصاحبه ادامه داد.
مورفین:در مورد گروهبندی بگو.چرا کلاه ارباب رو انداخت اسلیترین؟

دامبل:راستش وقتی کلاه رو روی سر تام گذاشتیم کلاهه قاط زد.نمیدونم تو مغز تام چه خبر بود.ولی کلاه کاملا ناامید به نظر میرسید.دو ساعت و نیم ما زل زدیم به کلاه و کلاه زل زد به ما.تام که دید اوضاع خوب نیست شروع کرد به قانع کردن کلاه.ولی همین که جمله شو شروع کرد کلاه گفت اسلیترین!
مورفین:جمله ارباب چی بود؟
دامبل:تا جایی که من شنیدم گفت اصلی ترین دلیلی که من الان اینجا هستم...که کلاه نذاشت حرفشو تام تموم کنه!


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸ شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۱
لرد بلافاصله تعداد زیادی عکس سه در چهار از سیبل گرفت و به مرگخواران داد و گفت:
ببرین اینا رو نشونشون بدین ببینم چه عکس العملی نشون میدن.شاید واقعا موثر باشه.خود من اولین بار که سیبل رو دیدم سه تا هورکراکسمو نابود کردم.

مرگخواران ذوق زده بطرف محل تجمع زامبی ها رفتند.


سی دقیقه بعد:

لرد:خب چی شد؟
دافنه:ارباب من به سه نفر نشونش دادم.اولی تا عکس سیبلو دید زد زیر خنده.وای، نمیدونین چه دندونای زشتی داشت.دومی تا عکسه رو دید زد زیر گریه.میگفت شبیه مادربزرگ مرحومشه.مجبور شدم ده دقیقه تموم اشکاشو پاک کنم و آرومش کنم.سومی تا عکسه رو دید با لنگه کفش دنبالم کرد.میگفت سیص و شصت میلیون سال پیش صاحب این عکس تخم دایناسورشو دزدیده و پس نداده.
لرد:سیصد و شصت میلیون سال پیش که دایناسورا نبودن.
دافنه:ارباب جسارت نباشه،شما از کجا میدونین؟مگه خودتون بودین؟شاید بودن خب.تازه وجود دایناسورا رو باور نمیکنین ولی با وجود این یارو در اون زمان مشکلی ندارین؟

لردنگاه لرد اندر مرگخواری به دافنه انداخت و با دیدن زامبی ای که لنگه کفش به دست داشت لبخندی زد و محل مخفی شدن دافنه را به زامبی نشان داد و سراغ نفر بعدی رفت.نفر بعدی ایوان بود.

ایوان:ارباب اولا که اینا از من خیلی خوششون اومده.میگن کلا احساس نزدیکی و فک و فامیل بودن میکنن با من.دلیلشو نمیدونم.شباهتی بین خودم و اینا نمیبینم.ولی به هر حال وقتی عکس سیبل رو بهشون نشون دادم با خوشحالی منو در آغوش گرفتن و از اینکه چنین همسر زیبایی برای خودم انتخاب کردم بهم تبریک گفتن.ارباب منم جوگیر شدم رفتم به سیبل پیشنهاد ازدواج دادم که رد کرد.گفت آینده منو سیاه میبینه.گفت به زودی تجزیه میشم.

لرد متوجه شد که نشان دادن عکس سیبل کارساز نبوده و باید راه دیگری برای اثبات سخت بودن زندگی به زامبی ها پیدا کند.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: قبرستان
پیام زده شده در: ۱۸:۰۲ شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۱
سوژه جدید:



مترجم دیوانه ساز شماره 1:ایشون میگن به ما ارتباطی نداره.یه جوری جلوشو بگیرین.
مترجم دیوانه ساز شماره 2:ایشونم میگن چه جوری جلوشو بگیریم؟خب قوانین مشخصن.همین دیروز دوازده تا مرگخوار تبهکار دستگیر کردیم.چیکارشون کنیم؟بهشون مدال بدیم؟
مترجم دیوانه ساز شماره 1:همین که ایشون گفتن.ظرفیت قبرستان تکمیل شده.جا نداریم.درک کنین.اون مرگخوارا رو هم یه جوری تبرئه کنین.براشون دلیل بتراشین.مدرک جور کنین.هر کاری دلتون میخواد بکینن.فقط اعدامشون نکنین.جا نداریم آقای محترم.
مترجم دیوانه ساز شماره2:ایشون میفرماین اگه اون چشای چروکیده تونو یه کم باز کنین میبینین که ایشون یک خانم هستن.


چند ساعت بعد، دادگاه غیر علنی آزکابان:

رئیس دادگاه چکشش را روی میز کوبید و بعد از برقرار کردن سکوتی که از اول هم برقرار بود شروع به صحبت کرد:جناب آقای فنریر گری بک، شما متهم هستین به قتل سیصد و چهل و سه کودک و هفتصد و سی و دو نوجوان و خدمت به اسمشو نبر و ایجاد رعب و وحشت و تعداد بیشماری جرم و جنایت دیگه.چه دفاعی دارین؟

گری بک درحالیکه یکی از پنچه هایش را با گوشه میز تیز میکرد جواب داد:دفاعی ندارم.هزار تا شاهد هست.همشونم دیدن من چیکار کردم.نمیشه رد کنم که.

رئیس دادگاه:اهم...جناب گری بک.من مطمئنم شما دفاعی دارین.کمی فکر کنین.خواهش میکنم.کمی به اون مغز نداشته تون فشار بیارین.دلیلی؟انگیزه ای؟هدف برتری؟یه چیزی بگین دیگه!


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: خبرگزاري سياه
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۱
اخطار!

ماموران ویژه شکار خبر در شب، نیمه شب دیروز متوجه وضعیتی غیر عادی و البته خطرناک برای جادوگران و ساحره های عزیز شدند.البته از آنجایی که جان جادوگران و ساحره های سفید برای ما و ماموران ویژه مان اهمیتی ندارد از آنها درخواست میکنیم این خبر را نخوانند.

فنریر گری بک، مرگخوار مخفی لرد سیاه تدابیر جدیدی برای شکار کردن فرزندان ما اتخاذ کرده است.همکاران ما این گرگینه خطرناک را در حالیکه با مارمولکی مشغول صحبت بود پیدا کردند.بخشی از صحبتهای ایشان را میخوانیم و میشنویم.(لطفا طلسم پخش صدا را اجرا کنید.)
-آره مارمول جان، دوره زمونه عوض شده.دیگه کسی گول نمیخوره.کسی درو رو ما باز نمیکنه.یادش بخیر...یادم میاد یه شب سه تا بزغاله رو یه جا بلعیدم.گرچه بعدا مامانشون اومد شکممو پاره کرد و بچه هاشو در آورد.ولی به هر حال دلی از عزا در آورده بودم.الان دیگه همه اون قصه رو شنیدن.تا در میزنم میگن دست و پاتو نشون بده.خب آدم تحقیر میشه.البته من که آدم نیستم.ولی به هر حال تحقیر میشم.شکار کردن سخت شده.همین دیروز سعی کردم کمی از ایوان روزیه رو بجوئم ولی سفت بود.با معده خالی نمیشد خوردش.شیطونه میگه برم گیاهخوار بشم.

همکاران ما بعد از شنیدن این سخنان سوزناک به تعقیب فنریر پرداختند.طولی نکشید که فنریر موفق به یافتن تدابیر جدیدی برای فریب دادن جامعه حیوانی و انسانی جادویی شد.

کفشهای جدید فنریر!

دیگر به چشمهایتان اعتماد نکنید.


گری بک با این روش سی و چهار کودک جادوگر را طی سه شب روانه معده اش کرد.به گزارش خبرنگاران ما این گرگینه خونخوار انواع مختلفی از این کفشها را برای استفاده در موقعیت های گوناگون تهیه کرده است.حتی شایعاتی وجود دارد مبنی بر اینکه با کفشهای جدید پوست ماریش سعی در گول زدن ارباب داشته که با یک ضربه دم نجینی از طبقه سوم به داخل سطل زباله خانه ریدل پرتاب و توسط ماموران وزارتخانه به محل دفع زباله منتقل و پس از تفکیک، بازیافت شده است.


دو نوع دیگر از کفشهای گول زننده این جانور خون آشام:

کفشهای انسانی فنریر!
کفشهای پرنده ای فنریر!


برای حفظ جان خود و فرزندانتان چشمهایتان را بازتر کنید!(اگر سفید هستید لزومی به این کار نیست...ببندید!)


ویرایش شده توسط وینسنت کراب در تاریخ ۱۳۹۱/۱۱/۶ ۱۴:۵۹:۱۶

ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۶:۳۷ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۱
سلام ارباب!

لرد سرش را بلند کرد و به فرد تازه وارد نگاه کرد.با دیدن آنتونین به او اشاره کرد که بنشیند و خودش چراغ بالای سرش را تاب بدهد.
لرد:خب آنتونین.هدفت از تبدیل شدن به خرمگس و ورود به حریم خصوصی ارباب چی بود؟
آنتونین:ارباب اولا مگس بود.خرش اضافیه.دوما ورود به حریم خصوصی شما آرزوی هر مرگخواریه.:pretty:

با شنیدن این حرف لرد قلم پرش را روی میز کوبید و همزمان از روی صندلی بلند شد و گفت:آهان!پس اعتراف کردی؟خودت بودی.نه؟از کجا میدونستی خرمگس نبود؟

آنتونین با بی خیالی دوباره چراغ را تاب داد و گفت:ارباب من نبودم به جان شما.الانم همه میدونن که یه مگس وارد اتاق شما شده.اون روزیه بی وجود تا از اتاق بیرون رفت جریان رو برای همه تعریف کرد.ارباب جانور نمای من اصلا مگس نیست.پشه تسه تسه هست.کمی شبیه مگسه.ولی خودش نیست وجدانا.
لرد به میز نزدیک شد.دستهایش را روی میز گذاشت و خم شد.صورتش درست مقابل صورت آنتونین قرار گرفته بود.در چشمان آنتونین خیره شد و گفت:میتونی ثابت کنی؟همین الان جلو چشم من تبدیل به پشه تسه تسه شو.
آنتونین که از فاصله کم بین خودش و لرد دستپاچه شده بود جواب داد:ارباب الان تمرکز ندارم آخه.:worry:

لرد:همین الان.یا تبدیل میشی یا مجازات!


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: دعواهای زندانيان
پیام زده شده در: ۱۶:۲۸ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۱
خلاصه:

سیریوس و سوروس با هم در یک سلول هستند.روز اول سر تصاحب تخت بالا جرو بحث میکنند.بعد از اینکه سوروس تخت را تصاحب میکند
سیریوس از کریچر معجون سوسک ساز میگیرد که به خورد سوروس بدهد و او را تبدیل به سوسک کند

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .


آشپزخانه زندان:

سیریوس این بار دهمه که بهت میگم برو بیرون.برگرد به سلولت.الان یکی میاد میبینه اینجایی.ورود زندانیا به این بخش ممنوعه.

سیریوس نگاه التماس آمیزی به آشپز انداخت و گفت:خواهش میکنم.فقط همین یه بار.من خیلی وسواسی هستم.میخوام برای یک بار هم که شده ببینم غذاها چطوری آماده میشن.اینجوری خیالم راحت میشه.

آشپز که هنوز اخم کرده بود حرفی نزد.فقط سرش را تکان داد و سرگرم کار شد.با دقت هویجهای حلقه شده را سوراخ کرد و کمی از مغز مورچه داخل آن ریخت.در حین انجام کار زیر چشمی مراقب سیریوس بود.
چند دقیقه بعد سیریوس جلو رفت و پرسید:ببینم، این پاتیل سوپ مال کدوم بخشه؟غذاهای سلول ما کدوماس؟سینی ها کجا هستن؟همونایی که اسممونو روشون نوشتین.البته قصد ندارم کاری انجام بدما.فقط کنجکاویه.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دیوانه سازها
پیام زده شده در: ۱۵:۵۸ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۱
آقای پرد فوت

دلیلش اینه که نقد کردن کار حساسیه و علاوه بر این کار هر کسی هم نیست.ربطی به نظارت نداره.
نقد کردن یعنی راهنمایی بقیه.و اگه این کار خوب انجام داده نشه ممکنه طرف رو اشتباه راهنمایی کنیم.
من در خودم توانایی نقد کردن رو نمیبینم و ترجیح میدم این کار رو بذارم به عهده اعضایی که واقعا بلدن.به شما هم توصیه میکنم از هر کسی نقد نخوایین.فقط از کسانی درخواست نقد کنین که تجربه و توانایی این کار رو دارن.کسایی که خودشون هنوز چیزای زیادی برای یاد گرفتن دارن و اول راه هستن نمیتونن نقد کننده های خوبی باشن.

خواهش.سه نقطه دی!


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.